سیاست و اصلاح مذهبی
داریوش همایون
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۴ خرداد ۱٣٨۷ -
۱٣ ژوئن ۲۰۰٨
در گفتگو از سازگار کردن دین با مدرنیته (و نه عکس آن که رویکرد صد ساله ما بوده است) تاکید بر دو گزاره ضرورت دارد. نخست، دین ناگزیر از چنین سازگار شدنی است. در این عصر جهانگرائی و گشاده شدن مرز ها و ذهن ها بر رویکرد ها و باور های تازه و گوناگون و زیر فشار هر لحظه و همه سویه جهان پیشرفته ای که دیگران را به تکان خوردن و بیدار شدن وا می دارد امثال آخوند های شیعی و "علمای" وهابی تا کی خواهند توانست اندیشه و رفتار توده های بزرگی را که از دست بدر می روند در کنترل خود داشته باشند؟ آنها جز دلار های نفتی چه سلاح "بومی" در کف دارند؛ و با تروریسم چه اندازه می توان این جهاد نومیدانه ی نادان ترین و درمانده ترین افراد را در میان نادان ترین و درمانده ترین لایه های اجتماعی به جنگ پویا ترین جامعه های بشری فرستاد؟ (درس خواندگان یازده سپتامبر و مانند های آنان اقلیت اندک شماری بیش نیستند(. در ایران هم اکنون آخوند ها اساسا نبرد را باخته اند و توده بزرگ طبقه متوسط فرهنگی را از دست داده اند.
چنانکه نویسندگان دیگر نیز تاکید کرده اند امروز دین مانند قرون وسطا و عصر اصلاح مذهبی نهادی بالا تر از نظام اجتماعی نیست که یگانگی آن را تضمین کند؛ بلکه صرفا عاملی است، سپهری است، سیستمی است در میان بسیاری دیگر. دامنه این سخن را حتی به جمهوری اسلامی آخوندی، و با یک فاصله زمانی به پادشاهی سعودی وهابی نیز می توان برد. اسلام از همان هنگام که از عربستان جاهلی بیرون آمد و با تمدن های پیشرفته تر در جامعه هائی تکامل یافته تر روبرو گردید تا امروز که عموم مسلمانان از غیر اعراب هستند اندک اندک ویژگی یگانگی بخش خود را از دست داد ــ نخست در امپراتوری پهناور اسلامی و سپس در سرزمین هائی که عرب ها کنترلی بر آنها نداشتند. امروز حتی در جامعه های شکاف خورده عرب نیز اسلام به عنوان عامل یگانگی جای چندانی ندارد.
دوم، تفاوت میان مسیحیت و اسلام هر چه هم اصولی و ژرف، تا آنجا که به ملاحظات عملی ارتباط دارد از مقوله خرد متعارفی conventional wisdom است که عمر سودمند خود را گذرانده است و می باید از آن گذر کرد. ما در هر گفتگو از اسلام و مدرنیته با این ایراد درست روبرو می شویم که اسلام نه با حقوق بشر سازگاری دارد و نه طبعا با دمکراسی. خشونت و تبعیض به زن و رویکرد دشمنانه تا حد کشتن به ناباوران و ادعای انحصاری بر حکومت را در اسلام انکار نمی توان کرد و اگر کسی با اینهمه در پی یافتن راه هائی برای تغییر نگرش مذهبی جامعه های مسلمان برآید از ناآشنائی ش با اسلام یا مسیحیت نیست. نکته مهم در این است که در گفتگو از اسلام و حکومت، ما تنها با قلمرو اندیشه سیاسی سر و کار نداریم. این گرایش پژوهشگران به دیدن همه منظره از پشت منشور ایده مرکزی خود طبیعی است ولی ما در اینجا با یک مسئله سیاسی روبرو هستیم: اینکه چگونه می توان مانع دین را از سر راه دگرگونی و پیشرفت برداشت؛ چگونه می توان دین را با عرفیگرائی سازگار کرد که خردگرائی و انسانگرائی نیز به دنبال ش خواهد آمد؟
سیاست بستری است که رود زندگی اجتماعی بر آن جریان دارد. معنای ش این است که ناب ترین اندیشه های سیاسی و آسمانی ترین فرایافتconcept های مذهبی نیز در اندرکنش interaction همیشگی با نیرو ها و تحولات سیاسی هستند و دست کم در کوتاه مدت تر، این سیاست است که دست بالا تر را دارد. در همین صد سال گذشته چه اندازه شاهد مسخ شدن ایدئولوژی ها و مذاهب در زیر سنگینی سیاست بوده ایم؟ این مهم نیست که سوسیالیسم یا دمکراسی یا اسلام چه می گویند. مهم آن است که سیاست (قدرت) با آنها چه می کند.
این رویکرد (طرز تلقی ـ اتی تود) چیره در جامعه است ــ چه به صورت زورگوئی حکومتی و چه باور عمومی ــ که طبیعت ایدئولوژی یا مذهب "واقعا موجود" را تعیین می کند. روشنگری های اندیشه مندان اثر خود را دارد ولی تا به سطح عملی جامعه برسد سیل های خون روان و فرصت های پیشرفت بر باد شده است. در اسلام هزار و چند صد سالی زنان را در کیسه کردند و به حرمسرا راندند و دست و پا بریدند و چشم را در برابر چشم از کاسه در آوردند و سنگسار کردند. آنگاه همان رهبران مذهبی که چنان حکم هائی می دادند به رهبری داور، که هم اسلام را خوب می شناخت و هم هنر ممکن را که سیاست باشد، نشستند و اجتهاد کردند و قانون های مدنی و جزا و تجارت رضا شاهی را از جمله از فقه شیعه بدرآوردند. رهبران مذهبی، بودند و اجتهاد هم بود ولی نیروی سیاست نبود. چند ده سالی بعد باز همان رهبران مذهبی دست و پا بریدند و سنگسار کردند و چشم در آوردند و چون بر خلاف اسلام عربستان در اسلام ایران شتر برای پرداخت دیه نبود نشستند و اجتهاد کردند و بر شتر به ریال قیمت گذاشتند.
اصلاح مذهبی سده شانزدهم با همه تفاوت های مسیحیت با اسلام که آن را اصلاح پذیر می سازد داستانی سیاسی است. لوتر با بهره گیری از تنش های میان امپراتوری اتریشی هابسبورگ و پادشاهی های آلمانی و رقابت های میان خود آن پادشاهی ها پشتیبانان نیرومندی یافت که جنبش او را در برابر حملات پاپ و امپراتور نگهداشتند و نگذاشتند به سرنوشت یان هوس صد سال پیش از آن در بوهم دچار شود. او به همین دلیل در شورش های دهقانی آلمان نیز سوی پادشاهان را گرفت که واگن مهر و موم شده لنین را به یاد می آورد. در باره ریشه های ایدئولوژیک انقلاب-کودتای کمونیستی ۱۹۱۷ کتاب های بسیار نوشته اند ولی بی شکست روسیه در جنگ جهانی اول و همان واگن مهر و موم شده که ژنرال هوفمان آلمانی لنین را با آن به سنت پترزبورگ فرستاد کدام یک از آن کتاب ها نوشته می شد؟ (هوفمان، نه چندان تعارف آمیز، می نویسد من همان گونه که گلوله های توپ و گاز سمی بر سپاهیان روس رها می کنم لنین را هم به روسیه می فرستم).
نقش سیاست در اصلاح مذهبی اسلام که به شیوه خودش روی خواهد داد از جنبش پروتستان نیز بیشتر خواهد بود زیرا اگر لوتر با بازگشت به گفتار و کردار مسیح، رویکرد مذهبی دوره خود را اصلاح کرد در اسلام بی نادیده گرفتن بخش های مهمی از متون مقدس، اصلاح ممکن نخواهد بود. این همان تفاوتی است که میان بنیادگرائی لوتری (زیرا او نیز به بنیاد ها بازگشت) وبنیادگرائی سید قطب و خمینی نیز هست که به بنیاد های اسلام (مدینه) بازگشتند. اصلاح مذهبی در اسلام، به عللی که در خود اسلام هست، تا کنون بیشتر در عمل و کمتر در تئوری بوده است ــ با همه اهمیتی که اصلاحگران اسلام از هند تا شمال افریقا داشته اند و بازگشتی به آراء آنان بی فایده نخواهد بود. تکیه بر عامل سیاسی در این جستار از همین روست. مسئله دین نیست؛ زیرا دین در شرایط متفاوت سیاسی عملا ماهیت دیگری شده است و می شود. تکیه را بر عامل سیاست می باید نهاد. آنها که می خواهند مشکل دین را با حمله به آن برطرف کنند کار خود را دشوار تر می سازند زیرا عامل حیاتی سیاست را بر ضد خود می گردانند. سخن آنان در توده های باورمند نخواهد گرفت و دکانداران دین را نیرومند تر خواهد ساخت.
اسلام هزار و چهار صد سال با صد ها اجتماع بشری بسر برده است؛ آن را اندیشیده و ورزیده اند. چنین سپهر اندیشه و عملی را نمی توان به ماهیتی یک لخت monolith فروکاست و از جستجو برای در آوردن عناصر سازنده ای در خود آن دست برداشت. ما امروز، زیر تاثیرات کمرشکن سیاست که روشن ترین چشمان مذهبی را نیز باز کرده است، بار دیگر در تهران و قم به نبرد اعتزالیان و اشعریان در بغداد سده نهم باز گشته ایم. در متن خود اسلام، از سوی خود اندیشه مندان مسلمان، بار دیگر در این هزار و صد ساله، مباحثی طرح می شود که به نوبه خود پیامد های سیاسی خواهد داشت و دستمایه نیرو هائی خواهد بود که می خواهند ایرانی را بی دست زدن به باور های دینی اش از یک نگرش دینی واپسمانده و مصیبت آمیز آزاد کنند.
|