نگهبان عبوس رنج خویشیم
در حاشیه ی حوادث دانشگاه زنجان


هژیر پلاسچی


• اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در مقابل عملکرد بخشی از نیروهای زیرمجموعه‌شان باید پاسخگو باشند و در مورد آنچه که در دانشگاه زنجان رخ داده است، توضیح دهند. نمی‌توان با شعار دادن و پنهان شدن پشت اخبار دروغین آنچه را که در واقع رخ داده است، پنهان کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣ تير ۱٣٨۷ -  ۲٣ ژوئن ۲۰۰٨


وقتی در گفتگوی یکی از دانشجویان دانشگاه زنجان با رادیو برابری روایت جمعیتی چند صد نفری را شنیدم که در هنگامه‌ی برپایی جشن سازش در سالن ورزش، سرخورده و مغموم پشت درهای سالن ایستادند و برخی از ایشان به گریه نشستند، خاطره‌یی تلخ و جانکاه در پیش چشمانم جان گرفت.
عصر روز دوشنبه، 22 تیر ماه 1378 و در چهارمین روز تحصن‌های اعتراضی در پی حمله به کوی دانشگاه تهران، اعضای دفتر تحکیم وحدت که در همه‌ی روزهای گذشته سعی می‌کردند هدایت اعتراضات مردمی ـ دانشجویی را در دست داشته باشند، اختیارات خود را به شورای منتخب متحصنین واگذار کردند. این تغییر البته به حکم رعایت اقتضائات دموکراتیک انجام نگرفت بلکه به این دلیل انجام شد که دفتر تحکیم وحدت دیگر توانایی هدایت اعتراضات را به کلی از دست داده بود. آنان تحت فشار اصلاح‌طلبان حکومتی می‌خواستند اعتراضات را تمام کنند و چنین نیز کردند.
در حالی که تریبون به طور مرتب اعلام می‌کرد از فردا هیچ تحصنی در کار نیست و در شرایطی که معترضین حاضر در دانشگاه در جنگ و گریز برای حفظ کنترل درهای دانشگاه تهران بودند، از دانشجویان خواسته شد از درهایی که هنوز قابل تردد است خارج شوند. عجیب بود که چرا یگان ویژه‌ی ضد شورش، نیروهای امنیتی و چماقداران هدایت شده‌ی موسوم به «گروه‌های فشار» درست در همان روزی در صحنه حاضر شدند که تریبون رسمی دفتر تحکیم وحدت خواستار پایان تحصن‌های زنجیره‌یی اعتراضی بود. آنچه که دلیل این هم‌زمانی بوده است البته هنوز معلوم نیست. باید اسناد و مدارک مذاکراتی که در بالاترین مراجع قدرت در حال انجام بود به دست آید تا معلوم شود چه اتفاقی رخ داده بود. اما مسلم است که حاکمیتِ در موضع ضعف قرار گرفته اینک تصمیم داشت تعرض کند و این البته به این دلیل بود که اصلاح‌طلبان حکومتی و پدران معنوی دفتر تحکیم وحدت در میان ایشان که تئوری «فشار از پایین و چانه‌زنی از بالا» راهنمای عملشان بود هم دیگر ادامه‌ی تحصن را صلاح نمی‌دانستند.
حاکمیت برای حفظ خود یکپارچه شده بود و می‌توان حدس زد که اعضای دفتر تحکیم وحدت تحت چه فشاری بوده‌اند تا «بساط» تحصن را جمع کنند. تا اینجای ماجرا اما مسئله‌یی نیست و یا لااقل اگر باید یقه‌ی کسی را گرفت و از او خواست که پاسخ بدهد، یقه‌ی آهاری اصلاح‌طلبان حکومتی در دولت و مجلس و احزاب پدرفرموده‌ی اصلاح‌طلب مناسب‌تر و واجب‌تر است.
اصلاح‌طلبان حکومتی که در روزهای اول آغاز تحصن‌های اعتراضی لابد برای «چانه‌زنی در بالا» سخنرانی‌های آتشین می‌کردند و در روزنامه‌هایشان لحظه به لحظه‌ی تحصن‌ها را گزارش می‌دادند به ناگه عقب نشستند و دانشگاه را رها کردند تا دریده شود. آنها البته تلاش کردند بازوی اجرایی‌شان در دانشگاه را که هنوز تا فصل دوری از قدرت چند سالی فاصله داشت، از گزند بلا برهانند و چنین کردند.
نتیجه‌ی چنین رفتاری را امروز همه‌ی ما می‌دانیم. هیچ‌کس به دلیل حمله به کوی دانشگاه محکوم نشد و انگار حمله‌کنندگان به یکباره از آسمان فرود آمده و بعد از انجام «وظیفه» غیب شده بودند. نیروهای امنیتی در اطراف کوی دانشگاه و دانشگاه تهران کمین‌های دنباله‌داری ترتیب دادند تا هر کسی را که به نظر «مشکوک» می‌آمد بازداشت کنند. بسیاری از دانشجویان و شرکت‌کنندگان در تحصن‌های اعتراضی روانه‌ی بند شدند و آنانی که دورترین نسبت‌ها را با کل مجموعه‌ی حاکمیت به خصوص اصلاح‌طلبان حکومتی داشتند، تحت فشار قرار گرفتند تا با اعتراف به «هدایت اغتشاشات» جلوی ضربه خوردن مجموعه‌ی اصلاح‌طلبان حکومتی و نیز دفتر تحکیم وحدت به مثابه‌ی بازوی اجرایی ایشان در دانشگاه گرفته شود. قاتل تنها کشته‌ی رسمن اعلام شده‌ی حوادث کوی دانشگاه تهران، عزت ابراهیم‌نژاد هنوز ناشناخته مانده است. شورای منتخب متحصنین بعد از چندی تحت فشار همان مراجع قدرت اعلام انحلال کرد و کمیته‌ی تحقیق و تفحصی که تنها عطیه‌ی اصلاح‌طلبان حکومتی به جنبش دانشجویی بود با انتشار گزارشی ابتر، نیمه‌کاره و دروغ‌پردازانه قضیه را به نفع مجموعه‌ی حاکمیت فیصله داد.
و اما آن تصویر دردآور در همان دوشنبه‌ی کذایی در ذهن من ثبت شد. در آن هنگامه‌یی که اعلام شد همه دانشگاه را ترک کنند، در همان لحظات اولیه برخی از سران دفتر تحکیم وحدت که لابد از پشت پرده بیش از ما خبر داشتند درون آمبولانس‌هایی که برای انتقال مجروحین به درون دانشگاه آمده بود، مخفی شدند و هنوز هم دانسته نشده است که چگونه از میان آن همه نیروی امنیتی و ضد شورش که دانشگاه تهران را در محاصره‌ی خود داشتند، گذشتند. ما، جمع پراکنده‌ی کوچکی در درون دانشگاه گرفتار آمده بودیم و تنها در شمالی دانشگاه تهران در کنترل دانشجویان مانده بود. دیگر چیزی برای مقاومت باقی نمانده بود. دانشگاه در مقتل مصلحت‌اندیشی‌های متسامح و متساهل اصلاح‌طلبان حکومتی ذبح شده بود. آن جمع کوچک از در شمالی خارج و در خیابان‌های اطراف دانشگاه پراکنده شد. بسیاری از ما همان شب در حالی که گنگ و سرخورده دربه‌درِ کوچه پس کوچه‌های اطراف دانشگاه بودیم، بازداشت شدیم و برخی توسط مردمی که از آن منطقه گذر می‌کردند نجات یافتیم. خود من بعد از سه بار بازداشت و رهایی که به واقع شبیه معجزه بود، توسط جوانانی که هنوز هم نمی‌دانم چه کسانی بودند اما از بوی تند عرق و ساک‌های ورزشی‌شان می‌شد حدس زد از باشگاهی ورزشی روانه‌ی خانه‌اند، از مخمصه‌ی محاصره خارج شدم تا دو هفته بعد و این‌بار به عنوان یکی از رهبران «اغتشاشات» بازداشت شوم. تصویر آن گریه‌های یأس‌آور پشت در سالن ورزش دانشگاه زنجان من را به یاد تصویر آن دربه‌دری‌های جانکاه در کوچه پس کوچه‌های اطراف دانشگاه تهران انداخت.

در دانشگاه زنجان چه گذشت؟
قصد تجاوز حسن مددی، معاون دانشجویی دانشگاه زنجان به یک دختر دانشجو، که درست به اندازه‌ی خود تجاوز کثیف و نکبتی و نفرت‌آور است، سرآغاز سلسله تجمع‌هایی شد که طی آن دانشگاه زنجان به میدان اعتراض آمد.
در فصلی که حاکمیت گمان می‌کرد با سرکوب و تعقیب و تعلیق و اخراج فعالان دانشجویی، دانشگاه را برای همیشه وادار به سکوت کرده است، دانشگاه زنجان در کنار پاره‌یی دانشگاه‌های معترض دیگر مانند سهند تبریز و دانشگاه شیراز و تربیت معلم کرج و بوعلی سینای همدان به مثابه‌ی خونی در رگ‌های خشکیده‌ی فعالیت‌های دانشجویی به میدان آمد.
دانشجویان دانشگاه زنجان در اعتراض به آدمی‌ستیزانه‌ترین رفتار مدیریت تحت امر دولت «اصولگرا» و برای دفاع از حرمت دانشگاه دست به تحصن زدند و دانشگاه را به تسخیر خود درآوردند.
خواسته‌های دانشجویان معترض را می‌توان دو دسته دانست. اول: خواسته‌هایی چون «تعلیق دو روزه‌ی امتحانات دانشگاه و تعلیق موقت روزهای آتی در صورت ادامه‌ی تحصن» و یا «برکناری بی قید و شرط حسن مددی» که در طول تحصن و خودبه خودی متحقق می‌شد. طبیعی بود که در آن هنگامه‌یی که هزاران دانشجوی دانشگاه زنجان، دانشگاه را در اختیار خود گرفته‌اند و هیچ‌کس حق ورود به محیط دانشگاه را ندارد، امتحانی در کار نباشد و نیز معاون دانشگاه که فیلم رسوایی ننگ‌آورش در تمامی شبکه‌های اینترنتی و ماهواره‌یی پخش شده است دیگر نتواند به دانشگاه بازگردد.
و دوم: خواسته‌هایی چون «مخفی ماندن هویت دختر قربانی حادثه‌ی غیراخلاقی شنبه، 25/3/87 و عدم پیگرد قانونی چه در دانشگاه و چه در مراجع قضایی»، «پایان گرفتن برخوردهای حراست با دانشجویان در محیط دانشگاه و خوابگاه‌ها و تعویض رییس حراست»، «بررسی مجدد همه‌ی پرونده‌های کمیته‌ی انضباطی در دوره‌ی دبیری حسن مددی»، «پایان گرفتن برخوردها با تشکل‌ها و کانون‌ها و نشریات دانشگاهی و قومیتی» و تاکید بر این‌که «به هیچ عنوان برخوردی با متحصنین چه در طول دوران تحصن و چه پس از آن صورت نگیرد». خواسته‌هایی که حتا تحقق برخی از آنها پیروزی بزرگی برای دانشجویان محسوب می‌شد. دانشجویان دانشگاه زنجان این فرصت را داشتند که علاوه بر بازگشایی تشکل‌ها و نشریه‌های توقیف شده‌ی خود یک فرصت دیگر برای بازگشت دانشجویانی که به دلایل سیاسی و نیز به بهانه‌های «اخلاقی» اخراج و تعلیق شده‌اند، فراهم آورند. آنها می‌توانستند با بهره‌گیری از تحمیل خواسته‌هایشان به وزارت علوم پرونده‌ی دانشجویانی را که معاون متخلف دانشگاه در مقام دبیر کمیته‌ی انضباطی موجبات اخراج و تعلیق آنان را فراهم آورده است، زیر نظر نگاه حساس شده‌ی رسانه‌های جمعی و نهادهای مردم‌پایه بازخوانی کنند و نشان دهند که مدیریتی از آن دست که حالا چنین رسوا شده، چگونه با اعمال سلیقه‌های شخصی و سیاسی به سرکوب فعالان دانشجویی پرداخته است.
از همه مهم‌تر آنان می‌توانستند با دفاع از امنیت دختری که شجاعانه و بی هراس از آنچه می‌توانست «رسوایی» و «بدنامی» تلقی شود، اخاذی جنسی معاون دانشگاه زنجان را افشا کرده بود، در واقع از نوعی «رفتار» انسانی و اعتراضی دفاع کنند. و نیز با حفظ امنیت دانشجویانی که در جمعیتی چند هزار نفری در تحصن‌های اعتراضی شرکت کردند، موجب شوند بدنه‌ی دانشگاه طعم پیروزی بدون پایانی تراژیک را بچشد. آنان می‌توانستند موجب شوند بدنه‌ی دانشگاه با فعالان دانشجویی آشتی کند تا «جنبش دانشجویی» بتواند به واقع تبدیل به «جنبش» شود.
این همه اما نشد و از همه بدتر دختر افشاگر آن حادثه بازداشت شد چرا که اعضای شورای تحصن متشکل از نمایندگان بسیج دانشجویی، انجمن اسلامی و شورای صنفی دانشگاه زنجان تحت هدایت پاره‌یی از اصلاح‌طلبان حکومتی و به طور مشخص سعدالله نصیری، نماینده‌ی وابسته به حزب اعتماد ملی زنجان در مجلس هشتم و نیز شیخ رحمت‌الله بیگدلی، مسئول این حزب در استان زنجان تن به سازش دادند. آنها در شرایطی اعلام می‌کردند کلیه‌ی خواسته‌های دانشجویان پذیرفته شده است و دانشجویان را در ضیافت سازش به شادی می‌خواندند که از میان خواسته‌های آنان تنها برکناری مددی تحقق یافته بود.

خود آیا به دو حرف تاب‌تان هست؟
پس از تجمع 30 مهر 1386 در پلی‌تکنیک، مهدی عربشاهی، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و از قضا دانشجوی سابق دانشگاه زنجان در مطلبی با عنوان «درباره‌ی ضرورت رعایت اخلاق سیاسی» به رفتار بخشی از فعالان چپ دانشجویی که آن را «غیر اخلاقی» می‌دانست، اعتراض کرد.
من نیز در پاسخی با عنوان «ما از پی رد پای باد نمی‌رویم» تلاش کردم ابتدا نشان دهم که پاره‌یی از آن رفتارها به تعبیر عربشاهی غیراخلاقی و به تعبیر من غیردموکراتیک نیست و بعد هم با پذیرفتن پاره‌ی دیگری از انتقادها اول توضیح بدهم که چرا دوستان دفتر تحکیم وحدت نمی‌توانند ادعای دفاع از رفتارهای «اخلاقی» را داشته باشند و بعد هم توضیح دهم که چنان اعمالی تنها از سوی یک طیف از نیروهای چپ دانشجویی انجام شده وکسی حق ندارد به سبب رفتار فعالان یک طیف مشخص، همه‌ی نیروهای چپ را مورد نقد قرار دهد. بعد از این بود که تلاش کردم توضیح دهم جدال‌هایی از این دست، جدال بر سر جنبشی ناموجود است که هیچ اثری از حضور بدنه‌ی دانشگاه در آن دیده نمی‌شود.
اینک اما عملکرد سازشکارانه‌ی اعضای انجمن اسلامی دانشگاه زنجان درست در زمانه‌یی به جنبش دانشجویی ضربه زده است که یک دانشگاه و هزاران دانشجو در مقابل قدرت حاکم ایستاده بود.
در این میان البته حساب اعضای بسیج دانشجویی به عنوان نهاد حامی وضعیت موجود در دانشگاه‌ها روشن است و تکلیف اعضای سازشکار شورای صنفی را نیز خود دانشجویان اگر بخواهند روشن خواهند کرد. اما گمان می‌کنم اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در مقابل عملکرد بخشی از نیروهای زیرمجموعه‌شان باید پاسخگو باشند و در مورد آنچه که در دانشگاه زنجان رخ داده است، توضیح دهند. نمی‌توان با شعار دادن و پنهان شدن پشت اخبار دروغین آنچه را که در واقع رخ داده است، پنهان کرد.
آنانی که سنگ رفتارهای «اخلاقی» را به سینه می‌زدند باید توضیح دهند که در مقابل تکه پاره شدن پلاکاردهای فعالان دانشجویی چپ دانشگاه زنجان از سوی اعضای انجمن اسلامی چه برخوردی خواهند داشت؟
آنها باید پاسخ دهند آیا تبلیغ و لجن‌پراکنی اعضای انجمن اسلامی بر علیه فعالان چپ دانشگاه زنجان برای پوشاندن نتیجه‌ی فضاحت‌بار عملکرد خودشان را «اخلاقی» می‌دانند؟
آنها باید پاسخ دهند چگونه رفتار اعضای انجمن در سپردن سرنوشت تحصن هزاران دانشجو به دست اصلاح‌طلبان حکومتی و تازه یکی از محافظه‌کارترین جناح‌های آن را توجیه می‌کنند؟
آنها باید پاسخ دهند نتیجه‌ی سرخوردگی دانشجویانی که چندین روز زیر تیغ آفتاب و در تاریکی و سرمای دانشگاه بیابانی زنجان پای تحصن ایستادند چگونه داده خواهد شد؟
آنها باید پاسخ دهند ابتر کردن اعتراضات دانشجویی توسط اعضای انجمن اسلامی دقیقن به نفع چه کسانی تمام شده؟ و نقش اعضای انجمن اسلامی در انجام این خدمت به نهادهای سلطه تا چه اندازه آگاهانه بوده است؟
آنها باید پاسخ دهند چرا در جلسه‌یی که اعضای انجمن اسلامی جشن سازش برپا کرده بودند و با امضا گرفتن از دانشجویان تلاش می‌کردند عملکرد سازشکارانه‌ی خود را توجیه کنند، اجازه نداده‌اند دانشجویانی که مخالف پایان دادن به تحصن بوده‌اند، و از جمله دانشجویان چپ دانشگاه زنجان سخن بگویند؟ و این شکل از رفتار تا چه اندازه «اخلاقی» است؟
آنها باید پاسخ دهند اینک که در پی سازش شیادانه‌ی اعضای انجمن اسلامی و در نتیجه، بازداشت دختری که اخاذی جنسی مددی را افشا کرده بود دیگر هیچ دختری جرات نخواهد کرد اعمالی این چنین را افشا کند، چقدر احساس «پیروزی» می‌کنند؟ و آیا هنوز مدعی می‌شوند که همه‌ی خواسته‌های دانشجویان پذیرفته شده است؟
و بیش از همه بسیار دوست دارم بدانم اگر یکی از آنها را در مقابل دختری که چند روز را در سلولی لابد نمور در بازداشتگاه گذراند، قرار دهند چه پاسخی برای گفتن دارد؟
در همان مطلب «ما از پی رد پای باد نمی‌رویم» نوشته بودم: «ما چپ‌ها، لااقل بخشی از ما چپ‌ها بر اساس باورهایمان و نه برای خوشامد دوستان تحکیم وحدت، می‌توانیم پیکان انتقاد را به سمت اردوگاه چپ بچرخانیم اما آیا عربشاهی و دوستان لیبرال توان این را دارند که لبه‌ی تیز نقدشان را به سوی اردوگاه راست بگردانند؟» و این البته هنوز پرسشی باقی‌ست که پاسخ نگرفته است.

منبع:
www.deghar.blogfa.com