صحنه


ویدا فرهودی


• هوا بوی ابری نباریده دارد
گلو طعم حرفی که ماسیده دارد

به شکل عبور است اگر چه خیابان
ندامت ز راهی که پوییده دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۴ تير ۱٣٨۷ -  ۲۴ ژوئن ۲۰۰٨


                   
 
هوا   بوی ابری نباریده دارد
گلو طعم حرفی که ماسیده دارد
 
به شکل عبور است اگر چه خیابان
ندامت ز راهی که پوییده دارد
 
کلاغی نشسته به اوج سیاهی
  و سرمای نیرنگ در دیده دارد
 
صنوبر خمیده به تسلیم توفان
سپیدار رُشدی نبالیده دارد
 
و سیب است و سودای سرخ رسیدن
به تن رنگ شوقی که پوسیده دارد
 
جوانه جدا مانده از جام شبنم
در این غم، شروعی   پلاسیده دارد
 
مپرس از سکوت پرستو که این سان
فغان از بهاری که کوچیده دارد
 
نه بارانی است و نه آبی زمانه
هوا بوی ابری نباریده دارد
 
ویدا فرهودی
۱٣٨۷