"مرکز و پیرامون" در داستان نویسی معاصر ایران


یوسف عزیزی بنی طرف


• گرچه نویسندگانی از نسل دوم همچون غلامحسین ساعدی، احمد محمود و علی محمد افغانی را می توان در رده نویسندگان "پیرامون" جای داد اما این نویسندگان به تدریج و به سبب زندگی مداوم در پایتخت از فضاهای عینی و ذهنی زیست بوم فرهنگی و اجتماعی خود دور شدند. در میان نویسندگان این نسل، رضا براهنی یک استثناست. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۵ تير ۱٣٨۷ -  ۲۵ ژوئن ۲۰۰٨


 
 
 
  چندی پیش همراه شماری از شاعران و نویسندگان کشورمان در یک گردهمایی فرهنگی که به بیان تجربه های علی اشرف درویشیان اختصاص داشت شرکت کردم. در لابلای سخنان درویشیان، محمد محمد علی، محمود دولت آبادی، سیمین بهبهانی ومن صحبت کردیم. در آن جلسه به اختصار در باره داستان نویسی "پیرامون" در ایران – که به نظرم درویشیان یکی از بنیاد گذاران آن است - و هم چنین درباره نقش ایشان در کانون نویسندگان ایران سخن گفتم. در پایان گردهمایی دوستی از من خواست تا بحث " مرکز و پیرامون" را که در آن جلسه به اشاره از آن گذشتم بیشتر باز کنم. من مقاله زیر را نوشتم که البته این مقاله می تواند مقدمه ای باشد بر پژوهشی گسترده تر از موضوع " مرکز و پیرامون در داستان نویسی معاصر ایران" که اگر عمر یاری دهد به آن خواهم پرداخت.    
  احمد شاملو در مقاله ای که در سال های پس از انقلاب درباره نیما یوشیج نوشت و در هفته نامه " کتاب جمعه" به چاپ رسید از تنوع قومی در ادبیات ایران سخن به میان آورده و در این زمینه به   نیما یوشیج اشاره کرده است. وی تاکید می کند که نیما به عنوان یک طبری زبان به فارسی (وطبری) شعر می گفت. وی می افزاید که نیما یوشیج اصطلاحات و واژگان فراوانی را از زبان طبری وارد زبان فارسی کرد. شاملو در آن مقاله به شاعران و نویسندگان دیگری نیز – همچون ساعدی - اشاره می کند و ادبیات ایران را " ادبیات فدرال" توصیف می کند.
  آل احمد هم از عشق نیمایوشیج به فرهنگ قومی خود سخن گفته و این ویژگی را ستوده است. برعکس اینان مجتبی مینوی نه تنها با نوآوری های نیما در شعر مخالف بود بلکه جامه محلی او را نیز که گاه در تهران می پوشید مسخره می کرد. من این ریشخند مینوی را با گوش خود شنیدم. اواخر دهه چهل دانشجو بودم. مراسمی درباره مولوی در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران برگزار شده بود و مجتب ی مینوی در آن جا صحبت می کرد. شفیعی کدکنی هم در آن مراسم حضور داشت که ناخشنودی خودرا از آن صحبت ها پنهان نکرد.
  سخن من درباره داستان نویسی معاصر است که اساسا در تهران نشو و نما یافت. البته شعر ایران – هم فارسی و هم غیر فارسی - درطول تاریخ این سرزمین محدود به پایتخت ها نبوده است و شکلی نامتمرکز داشته است. داستان نویسی همراه با نسل دوم و بیشتر البته با نسل سوم داستان نویسان از محدوده تهران بیرون آمد و به استان ها و شهرستان ها رسید. این نیز ناشی از گسترش آموزش در مناطق " پیرامون" بود که از دهه چهل خورشیدی شتاب بیشتری به خود گرفت.
  نسل اول نویسندگان قصه و رمان همگی در تهران بودند؛ از مشفق کاظمی ومحمد حجازی گرفته تا جمال زاده و صادق هدایت. حتا صادق چوبک و رسول پرویزی و ابراهیم گلستان که بخشی از عمر خودرا در جنوب کشور سپری کردند از نظر فکری به جریان "مرکز" تعلق داشتند. درواقع "مرکز" در اینجا تنها یک مفهوم جغرافیایی نیست بلکه یک مفهوم فکری - ادبی است. البته ابراهیم گلستان نیز چون نسیم خاکسار در آبادان زیست اما در ترسیم زندگی بومیان عرب خوزستان این دو باهم تفاوت فراوان دارند؟ گلستان اصولا این بومیان را نمی دید یا نمی خواست ببیند. وی در واقع هیچ گاه از برج عاج قومی و طبقاتی خود بیرون نیامد. واین البته از نقش پیشگام گلستان در عرصه داستان نویسی و ترجمه رمان های غربی نمی کاهد.  
  گرچه نویسندگانی از نسل دوم همچون غلامحسین ساعدی، احمد محمود و علی محمد افغانی را می توان در رده نویسندگان " پیرامون" جای داد اما این نویسندگان به تدریج وبه سبب زندگی مداوم در پایتخت از فضاهای عینی و ذهنی زیست بوم فرهنگی
و اجتماعی خود دور شدند. در میان نویسندگان این نسل، رضا براهنی یک استثناست. زیرا بیش از هر نویسنده غیر فارس دیگری حال و روز قوم خودرا در آثار ادبی اش منعکس کرده است. وی در سایر کوشش های فرهنگی اش نیز به ستم فرهنگی پیرامونیان اعتراض می کند.   
  نویسندگان یادشده درواقع حلقه واسط بین نسل اول نویسندگان مرکز نشین و نسل سوم شهرستانی هستند که ما از آنان به نام نویسندگان پیرامونی نام می بریم. صمد بهرنگی، علی اشرف درویشیان، منصور یاقوتی، امین فقیری، نسیم خاکسار، ناصر موذن وعدنان غریفی بارزترین نمایندگان ادبیات پیرامون هستند. شاید بتوان بیژن نجدی را نیز به این گروه افزود. وجه مشترک اکثرآنان که در مقطع پررنج و پر خروشی از تاریخ جامعه ایران می زیستند وابستگی فکری به ایدیولوژی چپ و سوسیالیسم است. در اغلب آثار این نویسندگان رنگ و بوی اجتماعی بر رنگ و بوی ادبی چیره می شود. البته برخی از اینان که بعد از انقلاب زنده ماندند در سبک کار ادبی خود تغییراتی پدید آوردند.   
  فعالیت ادبی این نویسندگان به دهه چهل یاز می گردد. از اینها صمد بهرنگی جوانمرگ شد و دیگران بخشی از عمر خودرا در زندان شاه گذراندند تا تاوان بشارت انقلاب را بپردازند.پاره ای نیز به خارج رفتند.           
برخی از این نویسندگان نظیر صمد بهرنگی وعلی اشرف درویشیان و عدنان غریفی در آثار ادبی   خود بخشی از هویت قومی خودرا ترسیم کرده اند. نیز می توان بهروز دهقانی را - که همراه با صمد بهرنگی افسانه های آذربایجان را گردآوری و منتشر کرد – جزو چنین نویسندگانی به شمار آوریم؛ گرچه وی سرانجام   قلم را کنار گذاشت و جنگ افزار را بر نوشت افزار ترجیح داد.  
  غریفی در داستان " مادر نخل" و بهرنگی در افسانه های آذربایجان و داستان های کوتاه خود بخشی از ویژگی ها، و دشواری های مردمان عرب و آذبایجانی را ترسیم کرده اند اما اینان – برخلاف نویسندگان آمریکایی یا آفریقای جنوبی که تبعض های قومی و نژادی تم اصلی کارهای آنان است - هیچ گاه به ژرفای این پدیده ها نپرداخته اند.
    وسوسه ذهنی علی اشرف درویشیان در داستان ها و رمان هایش اغلب فقر و ناداری و اختلاف طبقاتی است و گرایش های قومی – کردی خودرا بیشتر در پژوهش هایی همچون " افسانه ها
و نمایشنامه ها وبازی های کردی" و اخیرا در ترجمه " داستان معاصر کرد" نشان داده است. همین ویژگی ها را در همشهری کرمانشاهی اش منصور یاقوتی می بینیم.
  درویشیان در بخشی از صحبت هایش در آن گردهمایی، نوعی از شووینیسم و عرب ستیزی را به نمایش گذاشت. ماجرا از این قرار است که وی ضمن بیان   خاطرات خود دو بار به ریشخند عرب ها پرداخت؛ به گونه ای که در همان هنگام بیان خاطرات تحقیر آمیز خود نسبت به عرب ها،   محمد محمد علی – که چند صندلی آن سوتر از من نشسته بود – نگاهش را به نگاهم دوخت و گویی با زبان بی زبانی ناخشنودی خودرا از آن حرف ها نشان می داد . محمود دولت آبادی نیز بعد از جلسه به من گفت که در آن هنگام سر خودرا به زیر انداخته بود زیرا – به قول خودش - نمی توانست آن صحبت ها را تحمل کند. درویشیان وامثال ایشان از جوی متاثر می شوند که هم اکنون به بهانه های مختلف در ایران علیه عرب ها برانگیخته می شود. بی گمان آن کس که این دشنام ها را در رسانه ها و مطبوعات فارسی می خواند عرب های خارج نیستند بلکه هموطنان و روشنفکران عرب خوزستانی هستند که زیر این موج آوار می شوند.      
  درویشیان همواره از خود به عنوان نویسنده ادبیات کارگری نام برده است. وپارادوکس قضیه نیز در همین ادعا نهفته است. چون اولا، به اعتراف شماری از اندیشمندان مارکسیست چیزی به نام ادبیات کارگری وجود ندارد و نویسنده اصیل، اصولا از قشر و لایه و طبقه خود فراتر می رود و در درجه اول برای هموطنان و در درجه بعد برای همه بشریت می نویسد. ثانیا آیا لحن و بیان نویسنده طبقه کارگر، می تواند شووینیستی باشد؟ من که با آثار نویسندگان و شاعرانی همچون نرودا، ریتسوس،   ناظم حکمت، ماکسیم گورکی و محمد مهدی جواهری آشنا بوده ام آنان را از این قضایا دور دیده ام. بلکه برعکس، اینان مخالف هر گونه شووینیسم بوده اند. روشنفکران کرد عراقی – و نیز جلال طالبانی رییس جمهور کنونی عراق – همواره قدردان مواضع شاعر نامدار عرب عراقی یعنی محمد مهدی جواهری بوده اند و از ایشان به نیکی یاد می کنند. زیرا جواهری در بدترین شرایط استبدادی عراق از حقوق آنان دفاع کرده بود.    
  در دهه چهل و ینجاه و حتا بعد از آن برخی از بهترین مترجمان به زبان فارسی کرد بوده اند. در این عرصه می توان به محمد قاضی و ابراهیم یونسی اشاره کرد. هم اکنون شماری از روشنفکران عرب اهوازی به ترجمه آثار ادبی و فکری نویسندگان و اندیشمندان جهان عرب می پردازند. این آثار طی دو سه دهه گذشته با استقبال خوانندگان ایرانی روبه رو بوده است.
  نیز درقیاس با نسل پیشین، بر شمار نویسندگان پیرامونی افزوده شده است. پدیده ای که در میان این نسل از نویسندگان پیرامونی دیده می شود نگارش یا پژوهش به زبان های مادری خود در کنار زبان فارسی است. این امر به خودی خود به تنوع وغنای فرهنگی وزبانی کشورمان کمک می کند.      
  درپایان باید گفت که چاه ویل مرکز طی یک قرن گذشته بسیاری از اهل قلم پیرامون را به خود جذب کرده است وهمچنان وسوسه های اغواکننده اش دست اندر کاراند تا پیرامون را از مبدعان فرهنگی خالی کند. البته به اینها باید   فشارهای مختلف سیاسی و فرهنگی   در شهرستان ها و تمرکز امکانات فرهنگی در پایتخت را افزود که از   کارآمدی کار فرهنگی در پیرامون می کاهد.