مارکسیستها، جمهوری اسلامی و احتمال حمله نظامی امریکا


ش. فردا



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۷ تير ۱٣٨۷ -  ۲۷ ژوئن ۲۰۰٨


عدم علاقه مارکسیستهای ایرانی و بطور کلی تحلیلگران سیاسی مخالف رژیم جمهوری اسلامی به مطالعه دقیق تاریخ جوامع و کشورهای دیگر که دوران گذار از بورژوازی ملی و ورود به "بازارهای جهانی" را گذرانده و به توصیه های "بانک جهانی و صندوق بین المللی پول" عمل نموده اند، دردی است که بهیچوجه برای نگارنده این سطور قابل درک و فهم نبوده و نیست. این رفقای گرامی چنان می اندیشند که گویا نظام جمهوری اسلامی ایران پدیده ای نوظهوراست که تاکنون نظیر آن در هیچ جای دیگر عالم دیده نشده است. بی تردید برخی ازچارچوبها و اجزاء روبنایی این نظام و از جمله بنیادهای فرهنگی و اجتماعی آن به علل مختلف و از جمله تاریخ، مذهب و فرهنگ در کشور ما براستی بی بدیل است ولی این حقیقت ابدا ناقض این مهم که اساس نظام حاکم در کشور ما با آنچه که در سایر کشورهایی که در جاده توسعه سرمایه داری لیبرال به پیش رفته اند (که عمده ترین وجه مشترک آنها "درهای باز" و ورود به "بازار جهانی" است) تفاوت ماهوی ندارد، نمیباشد.

این نحوه برخورد فعالین جنبش چپ، این دوستان را از تحلیل صحیح آینده کشور و همچنین اتخاذ تدابیر و سیاستهای دراز مدت در قبال جمهوری اسلامی ناتوان ساخته و به همین علت بعضا ایشان را دچار تناقض گویی نموده است تا بدانجا که در اثرچنین نگرشی تاکتیکهای سیاسی و بنیادهای فکری ایشان از آغاز انقلاب ۵۷ تا به امروزبارها دستخوش تغییرات نابخردانه و غلط گردیده است.

برای مثال شعارها و عملکردهای سیاسی جمهوری اسلامی (دقت کنید که این شعارها صرفا در سیاست بین المللی و نه رویکردهای اقتصادی سرمایه داری لیبرال) از آغاز تثبیت آن در ایران تا به امروز به صراحت در تقابل با امریکا و اسراییل بوده است. این سیمای جمهوری اسلامی به علت درک و برداشت غلط از آن نخست به عنوان رویکردی ضدامپریالیستی، سبب نزدیکی مارکسیستها به حکومت اسلامی گردید که این در قالب سیاستهای "حزب توده ایران" و "فداییان اکثریت" تا قبل ازسال ۶۰ تبلور یافت.

در دهه هفتاد و پس از آن جنبش چپ در اثر تغییر در شرایط بین المللی و فروپاشی بلوک شوروی به غلط و با رویکرد مقابله با رژیم جمهوری اسلامی، روند نزدیکی به سیاستهای امریکا را طی نمود. تحلیل ساده انگارانه "تقابل بین امریکا و غرب با جمهوری اسلامی" که این رویارویی را "بنیادین" و "آشتی ناپذیر" می بیند، جنبش چپ در تبعید و رهبری آن را به جریانهای ظاهرالصلاحتر و لیبرالتر در اروپای باختری (همچون "حزب سبزها") نزدیک نمود. (اگر چه باید پذیرفت که روند استحاله سازمانهای چپ در تبعید محتملا به تنهایی ناشی از این امرنبوده و مسایل دیگری نیز در این پروسه دخیل بوده اند.) بهترین دلیل بر این واقعیت وجود افرادی در اپوزیسیون چپ در خارج از کشور است که برخی علنا و گروهی در خفا چشم به راه حمله امریکا به ایران مانده اند و تقابل نظامی غرب با ایران را نزدیکترین راه برای سرنگونی جمهوری اسلامی قلمداد میکنند.

فی الواقع تقابل بین جمهوری اسلامی و غرب رویارویی دو نظام و یا دیدگاههای نامتجانس و ناهمگون نبوده ونیست. این باور که هر شکلی از صف آرایی نظامی در جهان و اختلافات سیاسی بین کشورها را نزاع بین "خیر و شر" میداند، نهایت ساده نگری است که ریشه در فرهنگ دینی ما ایرانیان دارد و الا با کمی تحقیق و بررسی تاریخی میتوان نمونه های بسیارمشابهی از چنین برخوردهایی را در جهان دید که برخی از آنها در گذر عمر همین نسل فعلی از رهبران چپ به وقوع پیوسته اند. عدم درک صحیح این تقابلات نیز منحصر به جنبش چپ در ایران نمیباشد. حزب کمونیست شوروی به رهبری استالین تحت تاثیر چنین نگرش و تحلیلی بود که در آغاز تولد آلمان نازی به سمت آن چرخید.

نمونه دیگر بسیار جالب و قابل ذکر در تاریخ معاصر رویارویی نظامی بین آرژانتین و انگلستان بر سر مالکیت جزایر "فالکلند" بود. بد نیست یادآوری کنیم که این برخورد نظامی در زمان حکومت ژنرالها در آرژانتین و در خلال همین دوره گذار از سرمایه داری ملی به سرمایه داری لیبرال به وقوع پیوست. سرداران سپاه جمهوری اسلامی نیز که امروز در ایران سردمدار مقابله با امریکا و اسراییل شده اند از قماش همان ژنرالهای آرژانتینی هستند که به جنگ با انگلستان اقدام نمودند.

یکی دیگر از چنین نمونه هایی درگیری نظامی بین ترکیه و یونان در قبرس بود. هدف ژنرالهای حاکم در ترکیه از چنین جنگی با یک کشور دیگر عضو "NATO" مسلما "نجات میهن" نبوده است و صد البته ایشان "عاشق چشم و ابروی" ترکهای مقیم قبرس هم نبودند. جالب است که به یاد آورید که دولت نظامی یونان نیز در آن زمان در شرایطی کاملا مشابه ترکیه بود.

دولت صربستان و تقابل آن با امپریالیسم امریکا نیز نمونه دیگری از چنین برخوردهایی است که مسلما هیچ انسان شریفی نمیتواند جنایتکاران جنگی حاکم در صربستان را "ضد امپریالیست" و یا "دمکرات و انقلابی" بداند.

حال که دانستیم رویارویی و حتی درگیری نظامی کشورهای در حال گذار به نظام سرمایه داری لیبرال با امریکا و غرب مسبوق به سابقه است، بد نیست که علت آن را نیز تحلیل کنیم.

واضح است که برنامه استراتژیک نظام سرمایه داری بین المللی استقرارنظام "بازار آزاد" و "درهای باز" در همه کشورها است. صد البته که چنین روندی در کشورهای در حال توسعه به علت تاثیرپذیری از اقتصاد بین المللی و البته ورود سرمایه خارجی ساختار صنعت، کشاورزی و تجارت را در این کشورها دستخوش تغییرات سریعی نموده و بنگاههای اقتصادی ضعیف موجود در این کشورها را به فلاکت و ورشکستگی دچار مینماید. طبعا نتایج ناگزیر و غیر قابل اجتناب این فروپاشی اقتصادی در دوره گذار افزایش روزافزون نرخ بیکاری و تورم فزاینده خواهد بود.

در چنین شرایط نابهنجار اقتصادی بهترین روش برای حفظ نظام سیاسی کشور و ممانعت از حرکتهای انقلابی توده های گرسنه وبیکار سرکوب فزاینده و استقرار نظامهای فاشیستی و دولتهای نظامی ( همچون دولت فعلی جمهوری اسلامی) میباشد. در این شرایط طبعا هرگونه برخورد نظامی با کشور همسایه نظیر آنچه در قبرس بین ترکیه و یونان رخ داد و یا بهتر از آن درگیر ساختن کشور در یک "دفاع از سرزمین مادری" همچون ماجرای "فالکلند" بهترین روش در کاهش فشار بر سیستم حاکم خواهد بود.. در چنین شرایط "ایده آلی" تورم فزاینده قابل توجیه شده و نیروی کار مازاد (ارتش بیکاران) جذب جبهه های جنگ میشوند.

چنین درگیریهای نظامی و جنگهایی اساسا کوتاه مدت بوده و از آنجاییکه هدف طراحان آنها صرفا عبور از یک شرایط بحران اقتصادی میباشد، بلادرنگ پس از ساماندهی وضعیت اقتصادی و ایجاد روحیه ناسیونالیستی در توده های مردم، سرکوب آزادیخواهان و انقلابیون و به دنبال تثبیت پایه های سرمایه داری لیبرال و با یک چرخش ۱٨۰ درجه ای و روی کار آمدن یک دولت لیبرال و وجیه المله همه چیز ختم به خیر میشود. بدیهی است که لعن و نفرین جنگ طلبان و ژنرالهای حاکم قبلی نیز همچون آنچه در ترکیه و آرژانتین رخ داد، در صورت لزوم میتواند در دستور کار قرار گیرد.

حال ایا شما بین آنچه در این کشورها روی داده است با وضعیت و پروسه در حال اجرا در جمهوری اسلامی اختلاف اساسی میبینید؟ درجمهوری اسلامی نیز سیاست "درهای باز"، "خصوصی سازی" و جذب سرمایه های خارجی در کنار تقابل سیاسی با غرب و امریکا به خوبی پیشرفت داشته است. احتمل حمله نظامی امریکا به در افق رویدادها و سیاستهای بین المللی دیده میشود و جناحهایی در قشر حاکم آن را ترغیب نموده و زمینه سازی میکنند.

فی الواقع نحوه پیشبرد این سیاست تا به این لحظه از طرف هیات حاکمه ایران چندان بد نبوده است (البته از دیدگاه خود ایشان و با توجه به اهدافی که از آن داشته اند) و آنها با استفاده از موضوع "غنی سازی اورانیوم" غرب و امریکا را وادار به ارایه کمکهای مالی و تجاری به خود در قالب "بسته پیشنهادی" نموده اند و با استفاده از شعارهای ضد امریکایی، رژیم توانسته است حتی در خارج از مرزهای ایران سربازگیری نماید. با توجه به شرایط موجود جمهوری اسلامی حتی نیازی به رویارویی مستقیم و درگیری نظامی ندارد و با استفاده ازدرآمدهای سرشار نفتی و کمکهای مالی و تجاری غرب میتواند شرایط نابسامان حاصل از "خصوصی سازی" و "بازار آزاد" را به نحو "مطلوبی" مدیریت کند.

                                                                   ***

همانگونه که ملاحظه میکنید، روند موجود در ایران همان پروسه گذار به سرمایه داری لیبرال است که علیرغم همه انحرافات حاصل از چنددستگیهای موجود در حاکمیت به پیش میرود و در صورت پذیرش "تعلیق غنی سازی اورانیوم" رژیم میتواند به اصلی ترین هدف خود یعنی تثبیت پایه های آن دست یابد. در این راستا بسته پیشنهادی گروه ۱+۵ بهترین راه برون رفت و یا بهتر بگوییم کاهش اثرات مخرب "خصوصی سازی" و "لیبرالیسم اقتصادی" در کشوربوده و نظام حاکم را از درگیری نظامی بی نیاز میکند.

از سوی دیگر عدم پذیرش "بسته پیشنهادی" نیز میتواند به درگیری نظامی بیانجامد که طبعا دو احتمال در باره آن وجود دارد. نخست امکان در گیری نظامی "محدود" در چارچوب ضرورتهای تحکیم پایه های حکومت و تحمیق توده ها با شعارهای ناسیونالیستی و اسلامی است و دوم گسترش برخورد نظامی به یک درگیری فراگیر منطقه ای که کل خاورمیانه را به آشوب خواهد کشاند و این همان چیزی است که سرمایه داری و در راس آن امپریالیسم امریکا را دچار تردید نموده است.

در این میان منافع حال و آینده مردم ایران طبعا در گرو ترغیب جمهوری اسلامی به پذیرش "بسته پیشنهادی" میباشد و صد البته وظیفه مارکسیستها و همه اپوزیسیون دمکرات و آزادیخواه آن خواهد بود که از بسترهای لیبرال دمکراتیک حاصل از پذیرش "بسته پیشنهادی" غرب در جهت تحکیم نهادهای مدنی و گذار مسالمت آمیز به سوسیالیزم به بهترین نحو بهره برداری کنند. فراموش نکنیم که پذیرش "بسته پیشنهادی" غرب اساسا به سود جمهوری اسلامی بوده و باعث تحکیم بنیادهای آن در چارچوب استقرار سرمایه داری لیبرال خواهد شد و از این جهت تنها دست آورد آن برای توده های مردم ایجاد بستری است که میبایست به رشد و گسترش نهادهای مدنی یا همان هسته های شوراهای نوین سوسیالیستی بیانجامد.

(ش.فردا از داخل کشور)