نامه سرگشاده به محمود صالحی و ... در حاشیه تشکیل "کمیته هماهنگی"
کلید رفع تناقض این قدم مبارک در دست شما است!


مجید تمجیدی


• • بیانیه شما گامی بسیار مهم در جهت افزایش همبستگی کارگری و ایجاد زمینه های فعالیت مشترک میان فعالین کارگری با پیشینه و نظرات مختلف بوده و بستر مناسبی برای فعالیت جنبشی فراهم میکند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۴ -  ٣ می ۲۰۰۵


majidtamjidi@yahoo.se  

دوستان عزيز با سلام و خسته نباشيد!
گرمترين درودها بخاطر تلاشها و فداکاريهاتان در راه بهبود وضعيت و رهايی طبقه کارگر ايران و صميمانه ترين آرزوهای مرا برای کاهش و رفع هزينه های اين تلاش و نتايج موفقيت آميز آن بپذيريد!
اجازه دهيد صميمانه اما صريح, آنطور که شايسته فعالين و مبارزين کارگری است, نکاتی را در رابطه با بيانيه و اقدام مبارک شما در جهت تقويت جنبش تحقق خواست آزادی تشکل کارگری در ايران از طريق اين نامه با شما در ميان بگذارم
بيانيه شما گامی در جهت همبستگی کارگری است!
چند سال است که بخشی از "حاميان" شما در خارج از کشور با الويت قرار دادن "بخشي" (البته با اسم گرايش") و نه منافع کل جنبش کارگري, تلاش کرده اند شما چند نفر را به عنوان "گرايش" راديکال جنبش کارگری معرفی کرده و اکثريت فعالين کارگری در ايران و خارج از کشور را متعلق به جناج راست اين جنبش قلمداد نمايند. شاخص اين تمايز نزد اينان نيز عمدتا ارسال نامه به مراجع بين المللي, از جمله سازمان جهانی کار, درخواست از دولت و يا وزارت کار بوده است! بويژه نامه ها و مصاحبه های متعدد محمود صالحی خيالم را راحت کرده بود که ايشان فرزند راستين کارگری بوده, بر سنت مبارزه کارگری پرورش يافته, با مکانيزمها و چم و خمهای مبارزه کارگری آشنا بوده و آرزو ميکردم که ايشان امکان آموزش اين تجارب گرانبها را به بخشی از "حاميان" خود ميافت! بيانيه اخير شما مويد اين برداشت و تعريف و تمجيد از ايشان بوده است. مستقل از پيشينه و پايه های اختلافات شخصی و يا تحليلی شما با دوستان "کميته پيگيري" هر دو شما بيانيه مشترکی صادر کرده ايد. اختلافاتی در ادبيات و "تقدم و تاخر اقدامات" و "خطاب" ها وجود دارند که برخی در بيانيه شما صريحتر و درست تر است و برخی در بيانيه آنها. اما هر دو شما بدرستی به کارت قرمز "رونوشت به سازمان جهانی کار", "توهم پراکنی نسبت به مقاوله نامه ها" (منظورشان بخشی از دستاوردهای مبارزاتی کارگری است) و "در خواست از وزارت کار" توجهی نکرده و نشان داده ايد که اقدامتان نه فعاليتی برای "افشاگری" بلکه گامی در پذيرفتن يک مسئوليت سنگين و در جهت عملی کردن يک خواست ديرينه جنبش کارگری است. از اين منظر بيانيه شما گامی بسيار مهم در جهت افزايش همبستگی کارگری و ايجاد زمينه های فعاليت مشترک ميان فعالين کارگری با پيشينه و نظرات مختلف بوده و بستر مناسبی برای فعاليت جنبشی فراهم ميکند. هر دو شما رونوشت نامه را به "وزارت کار جهانی" (سازمان جهانی کار) ارسال کرده ايد. شما بنادرست اشاره ای به نقش سازمان جهانی کار در برسميت شناسی بی حقوقی کارگران ايران نکرده اما دوستان "کميته پيگيري" بدرست بر "در اين شرايط سازمان جهانی كار ... عملاً بر بی‌حقوقی كارگران در ايران صحه گذاشته و به اين وسيله به آن رسميت بخشيده است" اشاره کرده اند. هر دو شما در مضمون خواسته ايد که وزارت کار مفاد مقاوله نامه هايی را که دولت ايران امضا کرده رعايت کند. آنها از فرمول رقيق تر "رفع موانع" استفاده کرده اند و شما از فرمولبندی صريحتر و درست تر "دولت موظف است" استفاده کرده ايد. "کميته پيگيری بدرست در جلب حمايت بين المللی تمام نهادهای کارگری را مورد خطاب قرار داده اما شما بنادرست تمرکزتان بر اتحاديه ها و سنديکا ها بوده است. به نظر من بر خلاف نظر و تلاش "دعوا درست کن ها" هر دو شما بر حق کارگران در عدم نياز به مجوز در ايجاد تشکل کارگری معتقد هستيد. آنها اول "کميته پيگيري" را ايجاد کردند و بعد نامه نوشتند و شما هم اين کار را کرديد. اين نظر در بيانيه شما بدرست با صراحت آمده است و "کميته پيگيري" با همين صراحت در بند اول قطعنامه اول ماه مه تاکيد کرده اند که "ما خواهان آزادی ايجاد تشكلهای كارگری بوده و حق خود ميدانيم كه تشكلهای خود را بدون اجازه و دخالت مقامات و نهادهای دولتی ايجاد نماييم". ميشود به رسم و سنت بخشی از "حاميان" شما اينها را در کاتگوری راست و چپ قرار داد, از هر اختلافی "پيراهن عثمان" درست کرد و در مواردی شما را راست و آنها را چپ و بر عکس طبقه بندی کرد. اما اگر انسان يک جو انصاف داشته باشد و يا درک غير اجتماعی از گرايشات کارگری نداشته و به سبک "سکتهای مذهبي" از هر اختلافی "گرايش" نتراشد, نميتواند همه شما را در جناج راديکال جنبش کارگری جا ندهد. کافی است به قطعنامه اول ماه مه "کميته پيگيري" توجه کرد که "اين نظام ناعادلانه شايسته انسان نيست و بايد دگرگون شود. اين حق طبيعی و مسلم ما كارگران است كه از همه نعماتی كه خود توليد ميكنيم، بهره مند شويم. ما خواهان محو استثمار انسان از انسان و بر پايی جامعه‌ای انسانی هستيم در اين راستا و تا تحقق چنين شرايطی برای زندگی انسانها،‌ ‌ما رئوس مطالبات خود را به شرح زير اعلام كرده و مصرانه ‌خواهان تحقق فوری آنها هستيم" که مويد اين قضاوت است. حتما محسن حکيمی عزيز که خود مترجم نيز هستند به من حق خواهند داد که بعد از ترجمه دقيق هر دو بيانيه, مثلا به زبان انگليسي, فعالين و نهادهايی که قرار است از هر دو اين بيانيه ها حمايت کنند تفاوتی در اين بيانيه ها نخواهند يافت. از اين زاويه اميدارم انتشار بيانيه شما نقطه پايان بحث هايی باشد که تمرکز ان بر "راز بقاء بر اساس درست کردن دعوا" بوده و همه ما را از تمرکز بر روند واقعی تشکل يابی کارگری در ايران منحرف کرده و جنبش کارگری را از بخشی از نيرو و توان خويش محروم کرده است. تشکر مرا بخاطر ايجاد اين خرسندی بپذيريد!
ملزومات فعاليت در سطح رهبری جنبش کارگري
جنبش کارگری همواره شامل "اعضاي" فعال, مبارز و فداکاری است که برای تحقق خواستهای کارگری تلاش مينمايند. اما ارتقاء به فعاليت در سطح نماينده, معتمد, "رهبر" و سازمانده جنبش کارگری در سطحی بويژه فرا محفلی و خارج از مرزهای "جمع دوستان و مريدان" و عمدتا سراسری ملزومات معينی دارد. اقدام شما در تشکيل اين کميته به معنی چالش فعاليت در اين سطح است. از اين منظر اقدام شما فاقد منطق توضيح گر و توجيه گر فعاليت در اين سطح است. من از اختلافات "شخصي" و انگيزه های اخلاقی و تمايلات نهان هر يک از شما با کميته پيگيری و در دست زدن به اين اقدام نه دقيقا مطلعم و نه ميتوانم از "راه دور" و متکی بر اطلاعات بعضا يکطرفه و ناقص در اين مورد قضاوتی داشته باشم. اما اجازه دهيد با اتکاء بر دانش اندک خود از "تئوری سازمانها" و تجارب چند دهه فعاليت در عرصه سازماندهی کارگری و فعاليت طولانی با فعالين متعدد جنبش کارگری نکاتی را با شما در ميان بگذارم. سوال هر ناظر دلسوز به جنبش کارگری ايران با رويت بيانيه و تشکيل کميته هماهنگی اين است که "چرا بيانيه کميته پيگيری را مثل هزاران کارگر ديگر امضاء نکرديد و در جمع آوری امضا های بيشتر اين کميته را ياری نرسانديد؟" آيا انتشار يک بيانيه با جمع همه امضاء ها جنش کارگری ايران را در موقعيت بهتری قرار نميداد؟
اجازه دهيد بر احتمالات مختلفی متمرکز شويم. ممکن است توضيح شما اين باشد که تحليل های شما در عرصه های مختلف در سطح پايه ای با دوستان کميته پيگيری اختلاف دارد. اما سوال اين است که وقتی بدرست اين سطح از اختلافات در بيانيه و چهارچوب فعاليت برای "حق آزادی تشکل کارگري" منعکس نيست, چرا دو کميته؟ بطور مثال من نظرات محسن حکيمی را در سنت "آنارکو سنديکاليستي" دسته بندی ميکنم. آيا اين نظر من مانع از اين است که با ايشان در يک کميته برای پيگيری و يا هماهنگی ايجاد تشکلات کارگری فعاليت نمايم؟ اگر اين احتمال مانع فعاليت مشترک بوده به نظر من سوراخ دعا گم شده است و خصوصيات اين عرصه فعاليت اساسا در تصميم شما مد نظر قرار نگرفته است. يکی از ملزومات فعاليت در سطح بسيج توده ای اين است که پای هر اختلافی را به عرصه ای که مستقيما تحت تاثير آن قرار نميگيرد باز نکنيم. بويژه تعجب من از محسن حکيمي, که تا بحال چند بار بطور مشترک با کسانی که حتی چپ هم نيستند امضا زده, وقتی زياد خواهد شد که بر اساس اين احتمال بيانيه کميته پيگيری را امضاء نکرده باشد! اگر اين احتمال عامل عدم امضای بيانيه کميته پيگيری بوده باشد به نظر من شما فاقد يکی از ملزومات فعاليت در اين سطح بوده و بايد متوجه باشيد که در اين سطح از فعاليت دانستن جای اختلافات يک خصوصيت مهم و ضروری است.
احتمال ديگر اين است که يکی از تزهای تئوری سازمانها در اين مورد معين صدق کند. اساس اين تز اين است که تنگ شدن مکان عضو يک سازمان معين در اين سازمان در مقايسه با برداشتی که خود اين عضو از مکان شايسته خود در سازمان دارد او را به فاصله گرفتن از اين سازمان معين واميدارد. به عبارت ديگر فاصله گرفتن اين عضو نه بر اساس اختلافات با اهداف و يا روشهای رسيدن به اهداف سازمان بلکه بر اساس مکان آن فرد در سازمان است. برخی از صاحبنظران تئوری سازمانها اين پديده را به مسئله فرد و قدرت در سازمان نيز وصل کرده اند. متاسفانه اين تز در موارد زيادی در مورد اختلافات و انشعابات سازمانهای مختلف, از جمله سازمانهای سياسی چپ و جدايی افرادی از يک سازمان معين صدق ميکند. صحت اين تز در اين موارد با اين شاخص تاييد ميشود که کسانی که از يک سازمان معين جدا ميشوند در اساس برای همان اهداف و با توسل به همان روشهای سازمان مربوطه فعاليتهای خويش را به پيش ميبرند. سوال من از شما اين است که اگر بيانيه شما اختلاف ماهوی با بيانيه کميته پيگيری ندارد و شما از نظر پرنسيپی امضاء مشترک با کسانی را که با آنها اختلاف داريد "کفر" نميدانيد, آيا در اين مورد معين مکان "فرضي" شما در آن تشکل نقشی در اين تصميم شما نداشته است؟ آيا به هر دليل موجه و يا ناموجهی جای آتی خود را در آن تنگ نميديد؟ آيا در اين مورد معين نگرانی از تبديل شدن به "يک امضا", بعد از اين همه تلاش و پرداخت هزينه, نقشی در تصميم شما داشته است؟ اميدوارم اين طور نباشد و شما دارای اين الزام نيز که مکان "من" در جامعه و سازمان اساس رابطه "من" با "جمع" و رابطه "من" با سازمان را تعيين نميکند نيز باشيد. اين بويژه در سازمانهای مبارز کارگري, و نه در اتحاديه های بوروکراتيک, يک شرط ابتدايی برای فعاليت در سطح رهبری کارگری است.
يک احتمال ديگر نيز اين است که شما با وجود اين بيانيه صريح و روشن, که کاملا با نگرش سکتهای مذهبی چپ و روشهای سنتهای غير کارگری فاصله دارد, هنوز در تصميم نهايی نگاهی به "بالا" داريد. با شناختی که بويژه از جسارت محسن حکيمی در بيان نظرات مستقل دارم اميدوارم که اين احتمال نيز نقشی در اين تصميم نداشته باشد. تجربه چند ده ساله من ميگويد که محبوب ترين فعالين کارگری نيز اگر به "ابزار" تبديل شوند بعد از چندی از چشم کارگران ميافتند و کارگران نميتوانند روی حرف آنها حساب کنند. خود شما در سالهای انقلاب شاهد بوده ايد که چه تعداد کارگر محبوب و معتمد که در اين سنت فعاليت کردند به سرعت نفوذ و محبوبيت خود را در ميان توده کارگری از دست داده و از مقام نماينده و رهبر کارگری سلب شدند.
احتمال ديگر اين است که شما با نامگذاری "کميته هماهنگي" دچار اين شبهه شده باشيد که گويا خودتان تشکل کارگری توده ای هستيد و بنا بر اين ميخواهيد تشکل کارگری "گرايشي" درست کنيد. واقعيت اين است که امضای هزاران کارگر پای بيانيه کميته پيگيری و يا بيانيه شما مويد آن است که اين تعداد از کارگران پای پيگيری و هماهنگی ايجاد تشکلات کارگری هستند اما عضو تشکل شما و يا پايه مستقيم اين تشکل ها محسوب نميشوند. شما تعدادی از فعالين کارگری ايران هستيد که بيانيه ای به امضاء هزاران کارگر رسانده ايد. اگر در محاسبه جايگاه خود دچار توهم شويد فاقد يکی از الزامات مهم اين ظرفيت خواهيد شد و در گامهای بعدی حرکت شما بشدت ايزوله و غير توده ای خواهد ماند. لااقل در ادبيات شما بر ساختن تشکلات از پايين و متکی بر نظر و آراء مستقيم کارگران تاکيد شده است و اميدوارم اين احتمال نيز درست نباشد. بحث ساختن تشکيلات کارگری بر اساس گرايش نيز به نظر من يک بحث انحرافی در جنبش کارگری ايران امروز است که پرداختن به آن فرصت ديگری ميخواهد.
مستقل از اين احتمالات که ممکن است برخی از آنها نادرست باشند و يا صادقانه برخی از آنها را مورد تاييد قرار دهيد, اميدوارم خود شما صادقانه برای اين اقدام خود که شايد خارج از اين احتمالات هم باشد پاسخی قانع کننده داشته باشيد.
کليد رفع تناقض بيانيه و ايجاد کميته در دست خود شما است!
اما مستقل از احتمال و انگيزه تصميم شما در تشکيل اين کميته هنوز اين سوال بی پاسخ ميماند که "رفقا چرا باهم نه"؟ ممکن است من و شما از روند سرمايه جهانی و داخلی و فرجام آن در سطح بين المللی و ايران تحليل های متفاوتی داشته باشيم. ممکن است در پيش بينی سياستهای اقتصادی دولت و سرمايه داران ايرانی اختلاف داشته باشيم. اما در مشاهده فاکت ها که اختلاف نداريم, نه؟ آيا بخش اعظم کارگران ايران تحت قرار داد کار موقت و پيمانکاری کار نميکنند؟ آيا در همين کارخانه ايران خودرو که برخی از "حاميان" شما از فعالين آن قهرمان و اسطوره ساخته اند, حدود بيش از ٨۰ درصد کارگران خارج از استخدام رسمی نيستند؟ در همان محل اصلی فعاليت شما, شهر سقز, تعداد کارگران شامل استخدام رسمی چند نفر است؟ آيا موافقيد که کار موقت و غير استخدامی يعنی عدم امنيت شغلی محض؟ آيا بالفرض که از نظر حقوقی هم توانستيم حق آزادی تشکل را به دولت ايران تحميل کنيم و موانع فعاليت فعالين کارگری را هم رفع کنيم, آيا اين لشکر کارگر غير استخدامی را براحتی ميشود سازماندهی کرد؟ به مجامع منظم عمومی کشاند و تشکل توده ای کارگری ايجاد کرد؟ برای اين کار و يا حتی برای انجام بخش کوچکی از اين کار عظيم قرار است محسن و محمود و ... "کميته خودمان" را داشته باشند؟ اين هم شد فعاليت برای "ايجاد تشکلهای کارگري" در ايران؟ آيا برای لغو دستور العمل شورای عالی کار در رابطه با دستمزد "نخور و بمير" قرار است "جزايری از کميته ها" تشکيل دهيم؟ از اين طريق ميشود کارگران ايران را برای لغو اين مصوبه بسيج کرد؟ دوستان عزيز اقدام شما در تشکيل يک کميته مجزا از "دوستان بغل دستی تان" در سقز و سنندج و تهران و غيرو که عضو فعال کميته پيگيری هستند هر توجيهی که داشته باشد اقدام مناسبی نبوده است. بحث من اين نيست که حتما فقط "کميته پيگيری و ديگر هيچ". بحث من اين است که با نگاه "کمی از فاصله دورتر" , که خيلی وقت ها نگاهی بدون منفعت شخصی و بيطرفانه تری است, شما نيز ميتوانستيد عضو و فعال اين کميته باشيد! حرف من اين است که نقش بيانيه شما در تقويت همبستگی کارگری با اقدام عملی شما در تشکيل کميته و مجزا کردن سفره خود از بخش اعظم فعالين کارگری در داخل و خارج از کشور در تناقض است. کاش بيانيه شما بيانيه پيوستن به اين کميته بود! کاش! اميدوارم برای رفع اين تناقض راهی عملی پيدا کنيد و لااقل از اين به بعد به رسم بيانيه تان بر اشترکات و همکاريها و نزديک تر شدن قلبها و گامها تاکيد بيشتری کنيد و به رسم بخشی از "حاميانتان" در خارج از کشور هيزم بيار تنور اختلافات نباشيد! قلبا آرزومندم که همانند بيانيه تان, گامهايمان هر روز بيشتر به هم نزديکتر شود! اميدوارم اين آرزوی قلبی ام را بی پاسخ نگذاريد!