•
همیشه میگویم:
پیش از آنکه چنین کنم باید شعری بخوانم
پس از آنکه چنان کنم باید شعری بنویسم
کارهایم را همیشه به فردای شعر میگذارم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۹ تير ۱٣٨۷ -
۲۹ ژوئن ۲۰۰٨
۱
همیشه میگویم:
پیش از آنکه چنین کنم باید شعری بخوانم
پس از آنکه چنان کنم باید شعری بنویسم
کارهایم را همیشه به فردای شعر میگذارم
۲
زیبایی باید بزرگ و فروتن باشد
مگرنه چند خطیست که اتفاقی
دُرُست نوشته شده است!
۳
من چون دفتر پُربرگی از سکوت
در تاریکیها و شتابها ورق میخورم
و شعر، خود به خود نوشته میشود!
۴
من، گاه، خودم را خوب نمیببینم
و همینکه شعر پَر میزند
جای خالی واژهها را حس میکنم
۵
با شعر دیگر نمیتوان کاخی بیرون شعر ساخت!
۶
هرچه واژههایم را بالاتر انداختهام
روی شاخهی شعری نشستهاند
۷
من در آبنمکِ کسی نمیخوابم!
۸
آرامش به هنگامیست که پُرسشها سیراب است
آرامش به هنگامیست که پُرسشها پُر از پَر خواب است
۹
در پشتِ کوهِ ایمان، آدم را با چند دعا بمب میکنند
۱۰
گاه، نمیتوان مشتِ بستهی واژهها را پیدا کرد
مشتی که آرزوها را سخت چسبیدهست!
۱۱
پُرسشهایی که پاسخی مییابند از واژهها پَرمیکشند
پرسشهایی که پاسخی نمییابند گردِ واژهها میچرخند
و همینکه به تعداشان افزوده شد استرس آغاز میشود
۱۲
آدم اگر در پرتگاهِ خودش نایستاده باشد
با تلنگری نمیافتد.
۱۳
امروز از نگاه همسایه افتادم
چرا که به هیچ واژهای تکیه نداده بودم.
۱۴
من دلم را در شاخههای شعر میرویانم
تا هر که خواست بچیند.
۱۵
من هیچگاه نتوانستهام شعرم را
چون سگی، ملوس کنم؛ نوازش کنم.
دسامبر ۲۰۰۷
http://www.rezafarmand.com
|