امروز که دانشجو، بر پاست صدایش کن
و یک سروده دیگر


داریوش لعل ریاحی


• در همهمه زندان، جاریست صدای جان
هرکس که از این ظلمت، برخاست صدایش کن

در بستر این جنبش، روییده گل ارزش
امروز که دانشجو، بر پاست صدایش کن ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۵ تير ۱٣٨۷ -  ۵ ژوئيه ۲۰۰٨


 
 
این موج که می بینی، دریاست صدایش کن
سرچشمه بیداری، آنجاست صدایش کن
 
دستی بده در دستش، تا بود شود هستش
همدوشی و همخوانی، زیباست صدایش کن
 
آزارِِ   ِ تن و زندان ، صیقل زده روح و جان
صد پادشه خوبان ، اینجاست صدایش کن
 
چون بابک خرم دین ، سر می کشد از پایین
نور ِ شفق از پرچین ، پیداست صدایش کن
 
گوینده یا زهرا ، افتاده کنون از پا
در اوج ِ پشیمانی ، از ماست صدایش کن
 
در همهمه زندان ، جاریست صدای جان
هرکس که از این ظلمت ، برخاست صدایش کن
 
در بستر این جنبش ، روییده گل ارزش
امروز که دانشجو ، بر پاست صدایش کن
 
گر خویش کنی باور ، هر نقطه از این پیکر
در وقت خروشیدن ، زایاست صدایش کن
 
 
14 تیرماه 1387
 
 
 
 
                   
 
 
بوسه بر خنجر
 
 
بیاد اولین سالگرد کوی دانشگاه
21 تیرماه 1380 منتشر شده در روزنامه نوروز
 
 
 
از زهد ِ بی فرجام ما ، چشم دلی گر تر شود
صوفی به جابلقا رود ،   خولی هدایت گر شود
 
دروازه های آسمان ، پر جلوه گردد آن زمان
کین تیرگی در جان ما ، چون ژاله و اخگر شود
 
رندان محفل را بگو ، پنهان نماند پیش او
گر با کسان شورا کند ، بر دیگران داور شود
 
بر باور ِ اندیشه ها ، طرفی نبندد تیشه ها
گر در شعور ِ مردمان ؛ اندیشه ها باور شود
 
از غنچه های باغ دل ، آیا نمی گردد خجل
آنکو شبیخون می زند ، تا غنچه ها پر پر شود
 
خشم و تعصب تا به کی ، ای یاور ِ ناپخته پی
میدان هستی بایدت ، تا دُرد ها گوهر شود
 
آنکو نداند گاه را ، هر گز نیابد راه را
در نار بودن بایدش ، تا بوسه بر خنجر شو د
 
حق جستحو بود و یقین ، باقی همه آنست و این
دل بی حضور آن و این ، آیینه دلبر شود
 
 
داریوش لعل ریاحی
Dlr1266@hotmail.com
14 تیر ماه 1387