بوسه های ِ کبود


شهلا بهاردوست


• ستاره ها چه شیرین در می زنند
گویی بر گردن ِ خواب خوشه های انگور آویخته اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۶ تير ۱٣٨۷ -  ۶ ژوئيه ۲۰۰٨


 
سراسیمه ماه، دو دو قدمها
پا بر رکاب شب، میان ِ کوچه ها می آیی
سنگ پرتاب نکن، شیشه خودش پریده
روی دایره، حرفهایت چرخ، چرخ
لابلای ِ مرواریدِ گردنم، دورِ زنجیرِ گردنت
بوسه های ِ کبود غلت، غلت
ستاره ها چه شیرین در می زنند
گویی بر گردن ِ خواب خوشه های انگور آویخته اند
دیوانه وار در آغوش ِ آبها
پیچک وار دورِ ساق ِ سازها  
تا میان خوابها، زیرِ گوشم پچ پچ ِنفسها
نفسهایت که بی تاب تر از پوستت به من پیچیده اند.  
 
گاه چشمها نگاهمان را کوک می زنند
میانمان ترسهای ِ کبود پا دراز می کنند
روی دلشوره باز قل می زنیم
دست در دست قفل، درها را باز نمی کنیم
حواسّت کجا مرا می برد؟
در پی کدام هراس گم می شود؟
هنوز ما عاشق ِ دیدنیم، به دنبال ِ بوییدنیم
هنوز برای چیدن یاسها در انتظار هم نشسته ایم
 
گاه رویاها دانه دانه می آیند
در نگاهمان از روی بندها بی پروا می پرند
روی لبهایمان، در دهانمان داغ می شوند    
انگشتان باز سُر، ملافه را پس می زنند
در آغوشت تنگ، عریان مرا تا سپیده می کشی
 
گاه تو مست می کنی، شکسته حرف می زنی
و من چقدر دوست دارم
وقتی حواسّت به تکانهای خوابِ من است  
وقتی چِشمکها را در چَشمهای ِ خُمار می شُمارم
وقتی که نیمه شب برای بوسه های کبود می آیی
و تو چقدر دوست داری
بیا   بیای مرا در انبوه خطّم
هوای شب را در آبی ِ اتاقم
خواب را بر بسترِ شفّافِ آبها  
و تکرارِ ما را در تکرارِ ماه
برای ِ بوسه های کبود با دو دوی قدمها
پا بر رکاب شب، میان کوچه ها دوباره می آیی!
 
هامبورگ، 26 یونی 2008
از مجموعه‍ی رقص واره های آب
www.bahardoost.org