یاد آر فتوی خون و جنون را!
"این بذر ها به خاک نمی ماند"
مسعود نقره کار
•
تیر ماه می باید زمان صدوراین فتوی جنون آمیز باشد, فتوایی که یکی از خونین ترین "فتاوی قتال" و کشتار دگراندیشان از سوی فقهاست. و مرداد ماه و شهریورماه, ماه های به خاک افتادن هزاران تن از عزیزان مان است, عزیزانی که تاریخ و زندگی نشان داده اند: "این بذرها به خاک نمی ماند" و " ازقلب خاک می شکفد"
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۰ تير ۱٣٨۷ -
۱۰ ژوئيه ۲۰۰٨
رابطه ی فقیه و خون, و مفتی و جنون در تاریخ میهنمان مثال های خوبی برای توضیح و تبیین "تداعی مشابهت" اند. این امر نه تصادفی, و نه از دین ستیزی و اسلام ستیزی ست, ملتی واقعیت های دردناک و هراسناک را بارها دیده و تجربه کرده است, و چنین دیدن ها و تجربه هایی تشابه ای در ذهنیت تاریخی و فردی اش حک کرده است, که ماندگار به نظر می رسد. بی تردید شماری از فقیهان بودن , و هستند که تاب تحمل دگراندیشی را داشته و دارند, که اینان انگشت شمارند. اما اکثریت فقها و مفتی یان خونریز و دارای افکار و کرداری جنون آمیز بوده, و هستند. کافیست تاریخ مان را ورق بزنیم تا با نمونه های فراوانی از این موجودات, که به چند نمونه از آن ها اشاره می کنم, مواجه شوید.
- محمود غزنوی در باره معتزله می گوید:
«من کار ایشان را به فقها باز گذاشتم، آنان چنان فتوی دادند که این قوم از دایره ی اطاعت احکام الهی قدم بیرون نهاده و به فساد روی آورده اند و قتل و قطع و نفی آنان به مراتب جنایاتشان واجب است.»
شاه شجاع پسر "امیر مبارزالدین محمد" سرسلسله ی دودمان مظفریان, درباره کارهای پدرش شهادت داد:
«من به کرات مشاهده کردم که در حین قرآن خواندن بعضی ارباب جرایم را پیش مبارز می آوردند و او ترک قرائت قرآن می کرد و ایشان را به دست خود می کشت، و همان دم باز بر تلاوت مشغول می شد...»
بدین گونه او بیش از ٨۰۰ نفر را کشت.
و ملک محمد سلجوقی می گوید:
«هرگز هیچ کس را نکشتم الا ائمه فتوی دادند که او کشتنی ست.»
آیت الله خمینی بنیانگذار و رهبر حکومت اسلامی نیز در زمره ی همین دست فقها و مفتی ها و امام هاست, که نه در تورق تاریخ , در زندگی مان حضور ترسناک و هولناک اش را ناظر بودیم. فقیه و امامی که بارها صریح و بی پرده, و با افتخاری ثواب آلود, محسنات کشتار دگراندیشان و "آیات قتال" را به رهروان اش گوشزد کرد , و از پیروان اش خواست تا این نوع "عواطف فقیهانه و مفتی صفتانه" را فراموش نکنند. او حتی از اینکه این "عاطفه" را زودتر بکار نگرفت, توبه کرد!
او در سخنرانی ای در ۲۷ مرداد ماه ۱٣۵٨ گفت:
«... اگر ما از اول قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آن ها را به جزای خودشان رسانده بودیم و چوب های دار در میدان های بزرگ بر پا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد. من توبه می کنم از این اشتباهی که کرده ایم...»
یک نمونه ی دیگر از سخنرانی ایشان, در روز میلاد پیامبر اسلام در سال ۱٣۶۱, و در رابطه با موج دوم کشتار جمعی دگراندیشان در حکومت اسلامی بود:
"... شما آقایان علما، چرا فقط سراغ احکام نماز و روزه می روید؟ چرا هی آیات رحمت را در قران می خوانید و آیات قتال را نمی خوانید؟ قران می گوید بکشید، حبس کنید... پیغمبر شمشیر دارد تا آدم بکشد. ائمه همه جندی (نظامی) بودند. همگی جنگی بودند. شمشیر می کشیدند. آدم می کشتند... خلیفه می خواهیم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند. با چند سال زندان کار درست نمی شود. این عواطف کودکانه را کنار بگذارید..."
و آیت الله محمدی گیلانی یکی از همین آقایان "علما"ست, ایشان بر مبنای رهنمود های آیت الله خمینی, فرمان می داد:
«...شورشیانی که در خیابان ها مجروح می شوند باید کارشان را تمام کرد... و آن ها که در تظاهرات علیه جمهوری اسلامی شرکت می کنند «باید در محل، مقابل دیوار اعدام شوند» و «توبه آن ها پذیرفته نمی شود و مجازات را قرآن تعیین می کند، مرگ با بدترین وسایل، با دار، قطع دست راست و پای چپ و..."
و فراوان بوده و هستند "علما"یی از جنس گیلانی و خلخالی و لاجوردی و مصباح یزدی و مرتضوی و...
در میان فتاوی و رهنمودهای آیت الله خمینی اما نشانه های علاقه ایشان به دار زدن, جندی بودن, شمشیر کشیدن, آدم کشتن, حد زدن و رجم کردن, که برخی از نشانه های ابتلای ایشان به "جنون ایدیولوژیک" نیز بود, در فتوی قتل عام تابستان سال ۶۷ وخیم تر از گذشته جلوه کرد. ایشان با این فتوی تعریف و معنایی درخور از "جنون ایدیولوژیک" به دست دادند:
"... بسم الله الرحمن الرحیم: از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجه الاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماینده ای از وزارت اطلاعات می باشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همین طور در زندان های مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع میباشد، رحم بر محاربین ساده اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند [اشداء علی الکفار] باشند. تردید در مسایل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام. روح الله موسوی الخمینی...."
این معنا در ابتدا حتی برای نزدیکان صادر کننده ی این فتوی, مبهم و قابل فهم نبود, بهمین خاطر کار به سوال کردن رسید.
احمد خمینی از پدر خواست تا از این معنا رفع ابهام کند:
"... بسمه تعالی, پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالی
پس از عرض سلام، آیت الله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشته اند که تلفنی در سه سوال مطرح کردند:
۱ – آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندان ها بوده اند و محاکمه شده اند و محکوم به اعدام گشته اند ولی تغییر موضع نداده اند و هنوز هم حکم در مورد آن ها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشده اند، محکوم به اعدامند؟
۲ – آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده اند ولی بر سر موضع نفاق میباشند محکوم به اعدام میباشند؟
٣ – در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده های منافقینی که در شهرستانهایی که خود استقلال قضایی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود میتوانند مستقلاً عمل کنند؟... "
و آیت الله خمینی با متممی که بر فتوی اش اضافه کرد, خمینی وار رفع ابهام کرد:
"... بسمه تعالی, در تمام موارد فوق هر کسی در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در مورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است. روح الله الموسوی الخمینی..."
و بدین ترتیب بنیانگذار حکومت اسلامی, روح الله خمینی برای چندمین بار با خشم و کینه توزی ای شایسته ی خویش, هزاران هموطن جوان اش را به دار آویخت, و یا تیرباران کرد, هزاران اسیری که "جرم"شان دگراندیشی سیاسی و عقیدتی بود, و در بیدادگاه های اسلامی محاکمه و مطابق قوانین همین بیدادگاه ها دوران محکومیت شان را می گذراندند. این اسیران قتل عام شده هواداران و اعضای احزاب, سازمان ها و گروه های سیاسی و عقیدتی مختلف در جامعه بودند, و خلاف فتوی عوامفریبانه ی ایشان به یک گروه سیاسی خاص تعلق نداشتند, و تمامی قربانیان نیز هیچ نقشی در سیاست گذاری ها, و گفتار و کردار رهبران شان در خارج از زندان ایفا نمی کردند, و نمی توانستند ایفا کنند چرا که سال ها در اسارت حکومت اسلامی بودند. این کشتار جمعی ویژگی ی دیگری نیز داشت, و جهانیان با نوعی نو آوری "اسلامی" و "خمینیسم" نیز آشنا شدند: "آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات" بیدادگاه های اسلامی که در محاکمه های دو تا سه دقیقه ای "تفتیش عقاید اسلامی" حکم اعدام صادر می کردند, نمونه وار وحیرت انگیز, برای کشتار بیشتر اسیران شان حتی آنان را فریب می دادند تا ناخواسته چیزی بگویند که بر مبنای فتوی و شریعت خمینی حکم شان اعدام باشد!
تیر ماه می باید زمان صدوراین فتوی جنون آمیز باشد, فتوایی که یکی از خونین ترین "فتاوی قتال" و کشتار دگراندیشان از سوی فقهاست. و مرداد ماه و شهریورماه, ماه های به خاک افتادن هزاران تن از عزیزان مان است, عزیزانی که تاریخ و زندگی نشان داده اند: "این بذرها به خاک نمی ماند" و " ازقلب خاک می شکفد" (۱)
فتوای خون و جنون, و تابستان ۶۷ را نمی توان و نمی باید فراموش کرد!
*************
۱- وام گرفته شده از سعید سلطانپور
|