یکی بود و دیگری نا بود*


بصیر نصیبی


• خانم پرتوی نوری علاء گرامی؛ مقاله شما چند روز مانده به برنامه یکی بود و یکی نبود در تورنتو. در اخبار روز منشر می شود، واکنش به آن پروژه زمانی آغار شد که شهروند یکی از مبلغان پی گیر این پروژه مقاله ای زیر عنوان «یکی بود و یکی نبود» را منتشر کرد که امضاء خانمی با نام «ماریا صبای مقدم »را همراه داشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲٨ تير ۱٣٨۷ -  ۱٨ ژوئيه ۲۰۰٨


«فرهنگ ایرانی بسیار خوب است و ایرانیان در خارج از کشور منسجم شده اند وکارهای فرهنگی خوبی در خارج از کشور انجام شده است»
ار بیانات احمدی نژاد به نقل از وبلوگ « همیشه ایران» -داخل کشور-

چواب به مقاله خانم پرتو نوری علاء

خانم پرتوی نوری علاء گرامی
مقاله شما چند روز مانده به برنامه یکی بود و یکی نبود در تورنتو. در اخبار روز منشر می شود، واکنش به آن پروژه زمانی آغار شد که شهروند یکی از مبلغان پی گیر این پروژه مقاله ای زیر عنوان «یکی بود ویکی نبود» را منتشر کرد که امضاء خانمی با نام «ماریا صبای مقدم »را همراه داشت. در این مطلب رپرتاژ گونه شرح برنامه ها اعلام و در وصف جمال و کمال همه ی شرکت کنندگان بدون استثنا واژه های ستایش انگیزی سرهم کرده بودند.
البته ایشان به عنوان سخنگو معرفی شده اند و نشریه اینترنتی «سینمای آزاد» با توجه به جو آلوده کنونی با این خانم سخنگو سئوالاتی را مطرح کرد و این وظیفه نشریه ای با خط مشی سینمای آزاد است که نکات تردید آمیزش را با برگذار کنندگان در میان بگذارد. اما خانم سخنگو اصلا به روی خودش نیاورد، انگار واژه ی سخن نگو بیشتر مناسبب رفتار ایشان باشد و ناگهان خانم «نیلوفر بیضایی» در مقام جوابگویی به مطلبی برآمد که اصلا در باره او و در باره دیگر شرکت کنندگان خارج ار ایران کلمه ای اظهار نظر نشده بود و محتوای آن به گونه همه مطالب من- لااقل در ۱۵ سال اخیر بوده است و نیلوفر طی این سالها هیچگاه اعتراضی به نظر های مشابه من در باره برنامه های مشابه نداشته است.
شما نوشته اید:
«حدود یک ماه است که مقالاتی شبیه به هم در باره فستیوال هنری تیرگان...»
شما مقالات علیه پروژه ای که من به نوعی خیمه شب بازی تشبیهش کرده ام را شبیه هم دانسته اید، اما نگفته اید که چه شباهتی بین این مطالب هست؟ نویسندگان این مقالات نام دارند و اکثرا مطالبشان را با نام واقعی نشر داده اند، شما یک نمونه هم ارائه نداده اید که تشابه این مقالات با هم را ثابت کند .
بعد اضافه می کنید
«هدف همه این مقالات روشن ساختن ایرانیان برون مرز از سیاست جدید و به اصطلاح "فرهنگی" ی رژیم اسلامی است...»
من فکر نمی کنم هیچ کدام از نوشته ها، بهره سیاسی رژیم ج. اسلامی را از هنر، سیاست جدید رژیم ارزیابی کرده باشند. من خودم که لا اقل ۱۵ سال است فریاد میزنم که رژیم جمهوری اسلامی بمانند بسیاری از رژیم های سرکوبگر دیگر، مثل پینوشه در شیلی، رژیم نژاد پرست افریقای جنوبی، و آلمان نازی از هنر استفاده سیاسی می برد. پس این سیاست جدید نیست و اگر نوشته ای هم در مخالفت با این بساط نشر یافته باشد که اینگونه برنامه ها را به سیاست جدید رژیم پیوند زده باشد، خب حتما نویسنده از سوابق اینگونه شگردهای حکومتی بی اطلاع بوده است.
شما نوشته اید:
..«اما در این میان روی سخن چند نویسنده و هنرمند قدیمی، صریحاً با خانم نیلوفر بیضایی است که دعوت شرکت در جشنواره "یکی بود، یکی نبود" را پذیرفته است»
معلوم نیست شما در این دفاعیه تان چرا مسایل را باز نمی کنید؟ مگر شما در نهایت با خوانندگان اخبار روز طرف نیستید؟ وقتی در اخبار روز تاکنون یک کلمه هم در باره این رویداد نوشته نشده، حتا این سایت اطلاعیه معترضین به جشنواره را که من خود برایشان ارسال کردم، منتشر نکرده است. خب خواننده این سایت چه می داند شما اصلا منظورتان چه کسانی هستند؟ معترضین که زیر ماسک خودشان را مخفی نکرده اند. با قرار دادن آدرس غیر فعال سایت سینمای آزآد در انتهای مقاله، نمی توان خواننده را در جریان دقیق ماجرا قرار داد.
من ناچارم به خوانندگان توضیح بدهم که من یکی از سه مقاله را در جواب نیلوفر نوشته ام، که البته نه هنرمندم و نه نویسنده، اما دردهایی در دل دارم که چون نویسندگان زبردست کشورم مهر سکوت برلب زده اند، مجبورم جسارتا دست به قلم ببرم. من وقتی«نیلوفر بیضایی» بی آنکه به او حرفی زده باشم، خودش را دوان دوان وارد گود کرد و هر چه در توان داشت علیه من نشر داد، به ناچار علیرغم میلم، احساس درونیم را بروز دادم. این مطلب خیلی از من انرژی گرفت، چون برعلیه رفتار هنرمندی می نوشتم که تا قبل از پروژه تورنتو در یک سنگر بودیم. هر چه که بودیم و هر نظری که داشتیم در باره استفاده سیاسی ج. ا از هنر، اندیشه ای نزدیک بهم داشتیم. من فقط تکه ای از مطلب عباس سماکار «جنایت ومکافات» را که او هم نوشته اش مرتبط است به نیلوفر بیضایی نقل می کنم و قبلا بگویم که چندین سال پیش، بعد از کنفرانس ج. اسلامی در برلین که نیلوفر بیضایی در صف اول مخالفان آن بود، جشنواره دیگری در برلین برگذار شد که چون بخش سیاسی اش حذف و بخش فرهنگیش گسترش یافته بود، به یکی بود ویکی نبود قرابت های بیشتری داشت و عینا هم مثل پروژه یکی بود و یکی نبود داخل و خارج قرار بود چشمانشان را بر مصائب ایرا ن امروز ببندند - چنین نیز کردند- با خوبی و خوشی و کنار هم فرهنگ و هنر ایران زمین را پاسداری کنند. بقیه حرفها را از عباس سماکار بشنویم:
«... نیلوفر بیضائی زنگ زد و با بی صبری از من خواست تا پاسخ عباس معروفی را که در مقابله با اطلاعیه کانون، به دفاع از این جشنواره پرداخته بود، هرچه زودتر بدهم.
فکر می کنم نیلوفر نازنین به خوبی آن تماس تلفنی و آن گفتگو و قول من که؛ حتما در این مورد واکنش نشان خواهم داد و خوشحالی بعدی اش از پاسخ من به آن قلم به دستان را یادش باشد. و یادش هم باشد که باز در یک گفتگوی تلفنی دیگر از من خواست که «حتی» به خاطر سوءاستفاده جمهوری اسلامی از محل سخنرانیهای دانشگاه سواز لندن و بدنام شدن این محل، از شرکت در سخنرانی و مراسمی که توسط یکی ازدوستان خوب خود ما برگزار میشد نیز خودداری کنم که من هم چنین کردم»
خانم نوری علاء توجه می کنید، نیلوفر حتا از عباس میخواهد از سخنرانی در جایی که فقط مشهور شده است به مکانی که هنرمندان صادراتی در آن برنامه می گذارند خوداری کند. حالا خودش در برنامه ای شرکت می کند که با ارکستر ۱۵ نفره لطفی افتتاح می شود ،همان لطفی ای که خبرگذاری جمهوری اسلامی از قولش نوشت:
«لطفی در خصوص ساخت قطعه‌ای در مدح حضرت رسول(ص) با توجه به ارادت شخصی اش به آن پیامبر بزرگ گفت: به عقیده من هنر آمدنی است من هیچ وقت تصمیم نمی گیرم قطعه ای بسازیم بلکه حالی و حرارتی آمده که من را به ساخت اثر واداشته است»
آیا افتتاح برنامه ها با حضور مداح حکومت اتفاقی است؟ یا تصور می شود به این کافر سابق واقعا وحی نازل می شود، پس چرا دار و دسته خاتمی دایم احمدک بیچاره را بابت این گونه اظهارات دست می اندازند؟
آیا برای خود شما این تغییر جهت باور کردنی است؟ بله ممکن است کسی از مواضع سابقش جدا شود و اعلام کند که دیگر یک ایرانی خارج ار کشور است و موضعی هم علیه کلیت ج. اسلامی ندارد. آنوقت من هم به هنگام نوشتن یک مطلب درباره چرخش ۱٨۰ درجه اش عذاب نمی کشم .اصلا حرفی با او ندارم.
نویسنده دیگری که او هم با نیلوفر مستقیم حرف زد و نوشتارش انعکاس بسیار داشت، خانم «مینا اسدی » (عنوان مطلبش بماندیم و بدیدیم ) است. افسوس که مینا در چند جای نوشتار ش به من نیز اشاره کرده است، وگرنه راحت تر می توانستم در باره این اثر بیاد ماندنی نظر بدهم. نوشته ای با وقار و متین که در آن ذره ای تحقیر و کوجکترین توهینی نمی توان یافت. هشداری است به ذهن های خفته. کاش بیدارمان کند و دیگر نپذیریم همنشین سینماگری بشوبم که سانسور را باعث رشد خلاقیت می داند و یا تئاترساز در تبعیدمان کنار سینماگری چون کیارستمی ننشیند که با صراحت گفت:
«حضور ما در عرصه های بین المللی موقعیت خوبی است که تصور و ذهنیت مردم دنیا را نسبت به ملتی (یعنی دولتی) که از سوی غرب به عنوان تروریست معرفی شده، عوض کنیم»
و یا روشنفکران تبعیدیمان نپذیرند نامشان در کنار خسرو سینایی قرار بگیرد، همان فیلمسازی که دو زن عقدی دارد که در مطبوعات دایم زنان دیگر را تشویق به اتخاذ همین تصمیم می کنند. یکی پیراهن خسرو خان را می شوید و اطو می کند، دیگری غذایش را می پزد،
برای اطلاع خوانندگان شما گوشه ای از مقاله خانم مینا اسدی را بازنویسی می کنم، با این دآوری که نیلوفر در فحش نامه ای که علیه من تنظیم کرد، خیلی زیاد روی واژه تبعید و مهاحر، تشابه ها و تفاوتهاشان تاکید داشت و مینا اسدی در همین ارتباط چنین مینویسد:
«گیرم که معنی تبعید همان باشد که تو می‏گوئی و تو بیشتر از دیگران تبعیدی هستی. گیرم که ما تبعیدی‏ که نه، حتا مهاجر هم نیستیم. خوش‏نشینانی هستیم که برای بهره‏گیری از مواهب کشوری دیگر به آنجا کوچ کرده‏ایم. گیرم که ما هنرمند و خالق هم نیستیم، آدم که هستیم. چشم که داریم و حلقه‏های طناب دار را که جوانانمان، فرزندانمان، رفقا و برادران و خواهرانمان بر آن رقص مرگ می‏کنند، می‏بینیم. گوش که داریم و فریاد گرسنگان. تیره‏بختان و بخت‏برگشتگان را می‏شنویم و از اینهمه بیداد و ستم زخم می‏خوریم و روزی صد بار می‏میریم و زنده می‏شویم.»
و شما بعد می رسید به شرح زندگینامه نیلوفر که هم در سایتش هست، هم در بروشور برنامه هایش و هم در سایت یکی بود و یکی نبود و من حرفی در این مورد ندارم.
اما شما بعد، نویسندگان را متهم به تکرار کلیشه ای می کنید و می نویسید:
« اما قبول شرکت در جشنواره یکی بود یکی نبود، از طرف نیلوفر، کسانی را که به مبارزه از طریق تکرار کلیشه ها، نظرها و شعارهای سیاسی گذشته عادت کرده بودند، به شدت برآشفت تا جایی که در عین پند و اندرز دادن به نیلوفر، و یادآوری و چشم پوشی بزرگوارانه از "خطاهای گذشته" او، دیگر طاقت نیآورده و این بار او را بخاطر خودسری، اجازه نگرفتن از بزرگترها و پشت پا زدن به سنت های مستعمل سیاسی از خود راندند.»
چرا خانم نوری علاء اسامی کسانی که به نظر شما نیلوفر را به خاطر خود سری و اجازه نگرفتن از خود رانده اند، روشن نمی کنید؟ یکی از کسانی که در این ارتباط مطلب نوشته است، من بوده ام. ایا من در مطلبی که نوشتم «آش یک ملیون دلاری» اشاره ای به او کرده و یا کنایه ای زده ام؟ اصلا شیوه کار من نصیحت کردن نیست، من معلم و راهنمای کسی نیستم. همانگونه که هر کس در هر برنامه ای که مایل است شرکت می کند، منهم مجازم ایراد هایم را به هر برنامه ای مطرح کنم. حتا به بشدت معترضش باشم. شاید شما تصور می کنید که مینا اسدی چنین توقعی داشته؟ خب، اگر واضح اسم اشخاص متوقع را بنویسید، خواننده را با یک سری نکات ابهام آمیز درگیر نمی کنید. اما تا آنجا که من می دانم، بعد از اینکه نیلوفر مقاله ای در ستایش داریوش همایون نوشت، مینا اسدی ارتباطش را با او قطع کرد. پس توقعی هم نمی توانسته از او داشته باشد، اما من هر چند به برخی رفتار های او انتقاد داشتم، و با خودش هم در میان می گذاشتم، تا لحظه ای که مشخص شد او یکی از میهمانان سفره تورنتو ست با او در تماس بودم و جویای احوالش می شدم و از کارش می پرسیدم. چه بسا اگر نیلوفر بی دلیل خودش را قاطی نمیکرد و نقش سخنگو را بعهده نمی گرفت، کوس رسوایی این بساط اینچنین زده نمیشد. (البته من بدون هیچ رودربایستی نظر قاطع خودم را ابراز می کردم، اما این دخالت در نهایت به نفع مخالفین که از حداقل امکانات تبلیغاتی محروم هستند، تمام شد و گوش های ناشنوا هم به ناچار حساس شدند) همانگونه که دیگر شرکت کنندگان خارج از ایران «رقصنده، خواننده، نوازنده، نقال، قصه نویس و مولوی شناس» در این برنامه حضور دارند، اما کسی در باره ایشان حرفی نزده و سخنی نگفته است.
من باز هم از شما خانم نوری علاء خواهش میکنم اسامی کسانی را که پیرو سنت های مستعمل سیاسی بودند و نیلوفر را تحت فشار گذاشته اند، اعلام کنید.
البته شما هم در باره کیارستمی و لطفی نظر مشابه من را دارید، اما نمی گوئید این مسئولین ساده وبی ریا و مردمی چرا میزبان چنین شخصیت هایی می شوند؟ البته به نظر من نمی شود کنار کیارستمی نشست، بدون اینکه به رفتارش و تلاشش برای بقای سیاه ترین رژیم روی زمین اعتراض نکرد. یک انسان معترض و ضد سانسور چوب خشک که نیست، اگر فقط در حرف ضد اختناق و سانسور نباشد، از همان تریبونی که دارد، قادر است در جهت اعتراض به حضور سمبل ارتجاع و وابستگی به جمهوری جباران بهره بگیرد. اما ایا نمی دانید نیلوفر بیضایی برای توجیه شرکت خود در این برنامه آب توبه بر سر کیارستمی هم ریخت و او را یک پراگماتیست معرفی کرد، و همینطور رخشان بنی اعتماد سازنده پروپاگاندافیلم از برنامه های نمایشی انتصابات را مستقل نمایاند؟
شما می نویسید:
«... این موضوع هم به من ربطی ندارد که در میان همین مخالفین نام کسانی هست که به اصرار خود، خواهان شرکت در فستیوال تیرگان بودند و چون برگزار کنندگان این فستیوال کار آنان را در حد استانداردهای هنری ندانسته اند، بعداً به جرگه کسانی درآمده اند که این فستیوال را کار رژیم اسلامی خوانده اند. شاید روزی که جنجال ها خوابید، نام تمام این افراد را ذکر کنم».
بارهم می رسیم به بخش های دیگر مبهم در مقاله شما، چرا نام کسانی که به خاطر کم ارزش بودن کارشان از جشنواره رانده شده اند را دقیقا ذکر نمی کنید؟ شما با این رفتار خودتان همه مخالفان برنامه های این چنینی را آلوده به چنین انگیزه هایی می نمائید.
وقتی نیلوفر بیضایی در کنار دیگر مخالفین علیه کنفراس برلین موضع گرفت، موافقان کنفرانس در باره مخالفین قضاوت های مشابه را مطرح کردند، حتا ار این حد هم فراتر رفتند. در سایت پیک نت مخالفین را فرستادگان واواک -البته بخش خودسر! مخالف خاتمی- معرفی کردند.
همچنین بودند کسانی که دریافت دستمزد بالا را در بر انگیختن انگیره شرکت در برنامه اخیررا در برخی گروه ها، موثر دانسته اند، ولی تاکنون سندی قابل تامل ارائه نداده اند. برای سایت سینمای آزاد چند مقاله با همین مضمون ارسال شده است. شماهم اگر واقعا چنین لیستی از رانده شده های یکی بود و... در اختیار دارید، بدون شاید و اما و اگر حتما و سریعا منتشرش کنید و نگاهی هم به لیست پشتیبانان مخالفین برنامه بیندازید که چون در اروپا ساکن نیستید. شاید اکثر اینها را نشناسید. اینان مدیران کانون هایی بوده اند که خود در شهرت و اعتبار بخشیدن به نیلوفر بیضایی سهم داشته اند، اما جمعشان اکنون علیه پروژه ای هستند که نیلوفر در آن شرکت می کند. من نام کسانی را که برای ارائه کارهای نیلوفر طی سالهای متمادی وی را همراهی کرده اند، از لیست امضاها جدا و باز نویسی می کنم
نسرین بهجو، کانون فرهنگی پیوند، زاربروکن. داریوش شیروانی. کانون فرهنگی خیام. مونیخ. نسرین امیر صدقی، مرکزفرهنگی دیا. ماینس. غلام آل بویه، مدیر فستیوال تئاتر ایرانی در هایدلبرک، مسعود والا، مدیر مرکز هنر در حرکت، هلند، احمد نیک آذر مدیر مرکز فیلم تئاتر در تبعبد،کلن و...
با این توضیح که غلام آل بویه خود قرار بود میزبان تئاتر نیلوفر در ژانویه ۲۰۰۹ باشد، ایا فکر می کنید این افراد و کانون ها هیچ اطلاعی از این مسایل ندارند و همینطور ناآگاهانه امضاء داده اند و یا ناراحت شده اند که چرا کارشان آن حد ارزش نداشته که طبع مشکل پسند ۲۰۰ دانشجوی هنر شناس را راضی کند؟ یا اینکه همه باید کور شوند و دور شوند ... همه اینها و دیگر معترضین، نادانند، ابلهند، واخورده اند، مغرض اند، دشمن هنرمندان مستقلند، ورشکسه سیاسی اند، فقط نیلوفر بیضایی است که هر چه بکند و هر راهی برود، باید تقدیرش کرد؟ چرا؟
حتا وبلوگ های مستقل داخل ایران هم این جشنواره را دست انداخته اند. امید است دیگر گفته نشود وبلوگ داران هم تقاضای شرکتشان در یکی بود ویکی نبود مردود شده و از شدت حسادت دارند دق می کنند. قسمتی از بخش طنز گونه ای را از وبلوگ «همیشه ایران» بخوانید:
چلوکباب-آیدین آغداشلو-رقص-زولبیا بامیه- -عباس کیا رستمی-ابوالقاسم فردوسی- رخشان بنی اعتماد-فرش کاشان-تاتر-شمسی شاهرخی-مولانا جلال الدین بلخی-زیره کرمان-نگار -ناصر اویسی-.فرشید مثقالی-.مصطفی اسدالهی-نقاشی-قرمه سبزی-محمدرضا لطفی-حلوااَرده-مه رویان-زعفران-نیلوفر بیضایی- و سوهان قم- پویان طباطبایی- زرشک.
توجه می کنید که در این وبلوگ از میان خارج نشینان فقط نام نیلوفر بیضایی قید شده است.
hamisheiran.blogfa.com
در باره بنیاد پژوهش ها... چون هیچ گاه در هیج کدام ار برنامه هایش نبوده ام، نمی توانم نظر بدهم و تا حالا هم کلامی در این مورد ننوشته ام . اما در مورد بخش سینما ی این بنیاد اینرا می دانم که فیلمسازان حکومتی وابسته به باند خاتمی توانسته اند در دوره هایی در این برنامه نفوذ کنند، برای نمونه رخشان بنی اعتماد و منیژه حکمت.
رخشان سازنده پرو پاگاندا فیلم روزگارنو- مستند -و بانوی اردیبهشت – داستانی-که به خصوص در باره این فیلم و اهداف سازنده اش توجهتان می دهم به نقد و تحلیل خوب خانم «مهستی شاهرخی» با عنوان «بانوی خرداد» و همینطور منیژه حکمت که به هنگام انتصابات دو سال پیش اول رفت توی دفتر معین، وقتی دید از معین مالی در نمی آید، به سوی دفتر کروبی لغزید، و بعد در دوران احمدی نژاد هم برای نمایش مسخره ای زیر نام انتخابات، ستاد انتخاباتی یاران خاتمی را علم کرد.
شما برای اینکه چهره مستقل به پروژه ی تورنتو بدهید، به این قضیه که مثلا کیارستمی پاسپورت معتبر دارد و کپی فیلمها را خارج از ایران تهیه کرده است و حرف هایی ار این دست اتکا می کنید، اما حکومت مافیایی، امنیتی، فاشیستی را با این معیارها نمی توان سنجید. در شرایط کنونی ایرانیانی که فقط رفت و آمد عادی به جمهوری اسلامی دارند و اگر بخواهند به برنامه هایی بروند که ممکن است به مذاق آخوند ها خوش نیاید، دچار ترس و لرز می شوند، شما چطور تصور می کنید این فیلمسازان که دارند از سفره گسترده آخوندها تغذیه می شوند، بدون اطلاع و موافقت و خواست ملاها در برنامه هایی با حضور هنرمندان ضد رژیم! شرکت می کنند؟ در همین شهر من در میان ایرانیانی که اکنون پایشان به ج. اسلامی باز شده، زنانی بودند که با لباس های باز در شهر میچرخیدند، اما حالا پوششان سنگین و رنگین! شده است. یکیشان به من گفت:
« آخه شنیدم ج. اسلامی مامور تو شهر داره، ممکنه برام درد سر درست بشه»
آیا فکر می کنید اگر کیارستمی هزار تا پاسپورت هم داشته باشد و فیلمها یش را هم برای نمایش در تورنتو از ویدئو کلوب سرکوچه قرض کند، جرات می کند بدون اجازه و تمایل رژیم در برنامه هایی بیرون از ایران شرکت کند؟ خبرگزاری جمهوری اسلامی در نخستین خبری که از طریق دفتر بنیاد فارابی پخش کرد. حضور ٣ شخصیت برجسته! شان را در تورنتو رسما اعلام می کند.
کیارستمی، سینما، لطفی، موسیقی، آیدین آغداشلو، هنرهای تجسمی و در اطلاعیه های بعد دیگر هنرمندان به تدریج از طریق ایسنا و ایرنا و.. حضورشان در تورنتو تائید می شود.
شما می نویسید:
«لازم می دانم که حساب هنرمندانی را که طی دهه های اخیر به مذهبی و لامذهبی، فمینیست و لافمینیست، مدرن و سنتگرا و چپ و راست، در حال نوسان بوده اند را با هنرمندان حکومتی نظیر شورجه و ده نمکی که تا بن دندان به سیاست های رژیم مجهزند، جدا کنم».
به نظر من حضور امثال کیارستمی- مخملباف- او که دیگر اپوزیسون شده و فیلم بی پروای اروتیک می سازد! خیلی خطر ناک تر از کمال شورجه و ده نمکی و حاتمی کیاست. چون رژیم با این نوع فیلم هاست که می تواند چهره کریه خودش را آرایش دهد نه با فیلم های شورجه و ملاقلی پور و...
فیلمسازان داخل ایران، نام این نوع فیلمسازی را گذاشته اند سینمای گلخانه ای، من دهها سند دارم که این واقعیت را ثابت می کند. اما برای اینکه تصور نشود که فقط من هستم که چنین نظری در باره سینمای جمهوری اسلامی ابراز می کنم، پاره ای ار نظرات پرویز صیاد در باره فیلم های صادراتی و رابطه مراکز به ظاهر فرهنگی با ج . اسلامی را نقل میکنم :
«هم آغوشی نامشروع تقریبا همه فستیوال ها و مراکز فرهنگی/ سینمایی جهان با وزارت ارشاد اسلامی در چند سال گذشته، برای ردیف کردن همین یک مشت فیلم حیرت انگیز و سئوال برآنگیز بوده است. چرا این تمایل به نمایش فیلمهای آلمان نازی هرگز وجود نداشته؟ چرا برای محصولات هنری آفریقای جنوبی وجود ندارد؟ شک نیست که بخشی از تماشاگران فستیوال ها برای دیدن فیلمهای بعد از انقلاب ایران کنجکاوی بیشتری نشان داده اند و از قضا برای ارصاء همین کنجگاوی بوده که برخی از فستیوال ها و مراکز فرهنگی برای گرفتن جواز نمایش فیلم از حکومت تهران تا مرز دریوزگی پیش رفته اند...»
همچنین پرویز صیاد در کتاب از هر دری سخنی این گفته «آدریانوآپرا »مدیر فستیوال «پزارو» را منعکس کرد با این محتوا
«سینمای شما بهترین سفیران شما در خارج از مرزهای تان هستند و هرچه سینماگران آزادی عمل بیشتری داشته باشند و فیلمهایشان بیشتر در خارج نمایش داده شود، به همان اندازه روابط کشورهای بیگانه نسبت به شما بهبود خواهد یافت.»
از نظر من فیلمساز حکومتی فیلمسازی است که حرفش، رفتارش، اثرش و اندیشه اش را در راه بقای حکومت بکار می گیرد، چه اسمش مهرجویی باشد و چه کیارستمی و چه ده نمکی .
در باره دیگر مسایل، بودجه، استقلال جشنواره و این موارد در این روزها به حد کفایت گفته و نوشته شده و نیازی نیست من چیزی به آن بیفزایم. اما در لحظاتی که داشتم این جواییه را آماده ارسال می کردم، یک مقاله مشترک ار هایده ترابی و سعید یوسف با عنوان «اندر تیره‌گونی‌های تیرگانی» برایم ایمیل شد. شایسته است قسمتی از آنرا که به بودجه جشنواره هم اشاره آگاهانه ای دارد، از سایت عصر نو نقل کنم.
«... در حیرتیم که چگونه، یکباره "شرکت‌ها و صاحبان صنایع و کسبۂ ایرانی" برای "بازشناسایی فرهنگ و هنر ایرانی" اینگونه گشاده‌دست گشته‌اند؟ چه (از تک و توک نمونه‌های دیگر که بگذریم) دیده‌ایم و چشیده‌ایم که این "صنف شریف و میهن‌پرست و فرهنگ‌دوست ایرانی" نه تنها چشم دیدن ما را ندارد، نه تنها دلسوخته‍ی "فرهنگ و هنر" مایان نبوده‌، چه بسا، در برابر ما، کارشکن و سدساز هم بوده‌ است.
http://asre-nou.net
درپایان بخشی از سروده اخیر هادی خرسندی، تقدیم شیفتگان برنامه های نمایشی دارالخلافه می شود.
من نمیدونستم این برنامه ها کار رژیمه
فکر کردم لابد این رسم و رسومات از قدیمه
گفتم اول، کار خیر و امر فرهنگه خلاصه
یا به منظور کمک کردن به اطفال یتیمه!
من که دیدم آمده اون تارزن با تار و تنبک
فکر میکردم حراج زخمه و مضراب و سیمه
من که دیدم عکس و تفصیلات ارباب قلم را
شادمان بودم از اینکه اسم اونا توی تیمه...



همراه با شایسته ترین درود ها
بصیر نصیبی ۱۶ یولی ۲۰۰٨. زاربروکن. آلمان
www.cinemaye-azad.com
cnema_tabid@yahoo.de      
* عنوان مطلب با وام از نوشته ن .مرات در همین زمینه
* کتاب سینمای در تبعید ناشر پارسیان ۱۹۹۶


توضیح:
من در مقاله ام ودر جواب خانم نوری علاء نام کسانی را که برای ارائه کارهای نیلوفر طی سالهای متمادی وی را همراهی کرده اند، از لیست امضاها جدا و باز نویسی کردم وضمن اعلام نام کانون ها نام آقای آل بویه مدیر جشنواره ی تئا تر هایدلبرگ نیز در لیست من قید شده بود. اما آقای بویه ٣سال است که در زمینه اداره جشواره فعالیت می کنند. طبق اطلاعی که دریافت کرد ایم ایشان تاکنون میزبان گروه خانم بیضایی نبوده اندو همینطور برنامه ریزی برای سال ۲۰۰۹ جشنواره ایشان هنوز قطعی نشده ومشخص نیست چند گروه حضور خواهند داشت، ضمن پوزش از آقای آل بویه، از شما وخوانندکان شما خواهش می کنم این تذکر را در پایان مطلب ویا هر جا که در معرض دید باشد منتشر کنید

با سپاس فراوان بصیر نصیبی