جنبش دانشجویی ۱۸ تیر و تحول آن و مقایسه ای موذیانه!


ج. پاکنژاد



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۹ تير ۱٣٨۷ -  ۱۹ ژوئيه ۲۰۰٨


شادی حاصل ازخروج آقای احمد باطبی ازایران و رهایی از چنگال عوامل کور باطن نظریه" پیروزی در سایه ترس" با ادامه نگرانی از وضعیت بد حقوق بشر در ایران و تضییع گسترده آن همراه است. در آستانه تعطیلات تابستانی دانشگاه ها و موسسات آموزشی در ایران، موج تازه ای از دستگیری های دانشجویان مبارز و معترض از سوی نیرو های سرکوبگر رژیم ولایت فقیه آغاز گرفته است که بازداشت خانم بهاره هدایت وآقای محمد هاشمی واحضار آقای علی عزیزی نمونه هایی از آن است .نظام ولایت فقیه پایه و اساس خود را بر اختناق نهاده، ادامه حیات خویش را نیز بر تئوری النصر بالرعب استوار کرده است. صدور احکام سنگین به بهانه های واهی و اتهامات بی اساس برای شاخص های جنبش های اعتراضی دانشجویان و معلمان و کارگران و زنان و... که خواسته ای جز بهبودی وضعیت اجتماعی – سیاسی و اقتصادی خویش و تمامی مردم ایران را ندارند، از جمله صدورحکم اعدام برای آقای فرزاد کمانگر و احکام زندان برای آقایان احمد قصابان، احسان منصوری و مجید توکلی و...   از یک سو و تبرئه بلکه ترفیع مقام عوامل سرکوب وتجاوز به حقوق فردی و اجتماعی ایرانیان در دگر سو، در پیروی از «النصر بالرعب» انجام می گیرند. لذا مقابله با روشهای بکار گرفته شده از سوی ارگانها و سازمانهای مختلف نظام سر کوبگر و رهایی جامعه از ترس کاذب وظیفه سنگینی را بر عهده هر ایرانی آزاده میگذارد که دل در گرو وطن و حقوق مردم آن دارد. وضعیت امروز ایران هشیاری بسیار را می طلبد . باید مراقب بود تا مبادا به اسم منافع ملی حقوق ملی پایمال شود و بنام و توجیه کردن آن منافع تشبث به هر وسیله ای جایز گردد.
استقلال و بالطبع تمامیت ارضی و آزادی، دو اصلی بوده اند که همواره در جنبش های رهایی بخش ایرانیان حضور دائم و مستمر داشته اند. هرزمان این دواصل فکر راهنمای جنبشی عمومی گشته اند، آن جنبش موفق و امید تغییری نوید بخش را در پی داشته است. اما هر بار، پس از پیروزی، با کمال تاسف، ما مردم ایران به ساختن نظامی مردم سالار و استقرار حق حاکمیت ملی، توانا نگشتیم و در این ناتوانی هم سهم بزرگ و مسئولیت عمده از آن جامعه روشنفکری و سیاسی است که خلف وعده نموده و از اصول مذکور فاصله کرفته اند. البته عامه مردم نیز بی تقصیر نیستند، مگر نه این است که حفظ اموال و خانه در درجه اول با صاحب مال و ملک است؟ نزد مردم یک جامعه، چه مالی را با ارزش تر از آزادی و کرامت انسانی و ملکی را با ارزش تر از وطن میتوان یافت؟ هر زمان جنبش های دانشجوئی و کارگری و جنبش زنان و... به اصول استقلال و آزادی نزدیک تر میشوند یعنی تنها به دفاع از قشر و طبقه و جنسیت خاصی اکتفا نکرده و دفاع از حقوق ملی مردم را وجهه عمل خود قرار میدهند با اقبال بیشتری از سوی جامعه روبرو میگردند وزنگ خطر برای نظامهای استبدادی به صدا در می آید. لذا بی سبب نیست که امروز شاخک های نظام استبدادی حاکم بر ایران حساس شده اند و شاخه تبلیغاتی سازمان ترور ونظام النصر بالرعب ولایت مطلقه و بلندگوهای ریزو درشت آن از کیهان تا سایت های وابسته به نظام، تمام تلاش خود را بکار می برند تا که این جنبش ها را عامل و وابسته به خارجی بنمایانند. در نتیجه استقلال آنها را به زیر سئوال ببرند و با دستگیری های گاه و بیگاه عوامل موثر این جنبش ها با داغ و درفش و شکنجه و حتی صدور احکام سنگین تا اعدام و فشار های روحی و جسمی ،روحیه آزادیخواهی آنان را بشکنند و جنبش هارا بی دنباله سازند. نظام همواره سعی دارد که هر آ ن کس که قدم در راه مبارزه میگذارد و قصد مخالفت با قدرت توتالیترش می کند و با اعمال زورمدارنه عمله هایش در تمامی شئون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی مقابله می کند،   از آرمان خواهی و بخصوص اعتقاد و پایبندی به اصول استقلال و آزادی، تهی وانمود کند و پایندی به این اصول را در حد شعار دادن جلوه دهد. البته نظام حاکم در ایران دراین کار تنها نیست و تمامی جریانهایی که تغیییر در یک جامعه را نه توسط خود افراد آن جامعه که با توسل جستن به ولایت ازهرنوع خواه دین و مرام، خواه حزب و دسته و سازمان و خواه نیروی مداخله گر خارجی امکان پذیر و مطلوب میدانند در این اندیشه یعنی در حد شعار خواندن این اصول و ایجاد ابهام در جایگزینی منافع ملی با حقوق ملی ، با زور پرستان رژیم هم گامند. در این میان، رسانه های فارسی زبان بخصوص لس آنجلسی نیز گرچه ماسک آزادی خواهی و دفاع از مردمسالاری را بر چهره زده اند اما دل خوشی از جنبش های آزادی خواهی و استقلال طلبانه ندارند وگرنه چرا باید به جای اطلاع رسانی بی طرفانه که در خور یک رسانه است خوراک لازم و کافی را برای شاخه تبلیغاتی سازمان ترور فراهم آورند و هرگاه جنبش و اعتراضی در ایران سازمان می یابد، به غلط و با عقده خود بزرگ بینی ایده وطرزفکری را که خود می پسندند به جنبش نسبت دهند و ندانند که بدین کارجفای بزرگی رادرحق آن جنبش بلکه مردم ایران روا میدارند. در بین این رسانه ها، صدای آمریکا که هم از امکان رادیو بر خوردار است و هم از تلویزیون سود میبرد و بودجه زیادی را هم در اختیار دارد جایگاه ویژه ای دارد. در حالیکه جو سانسور و انواع فیلترکردنها یا مانع از رسیدن صدای تمامی آزادگان و مدافعین حقوق ملی مردم به ایران است یا به زحمت میشود بدان دسترسی داشت، برنامه های صدا و سیمای آمریکا از ماهواره های گوناگونی که از حمایت دولت آمریکا بر خوردار است، پخش میشوند. این رسانه درفضا سازی نقش ویژه و بیشتر را عهده دار است. دست اندر کاران این رسانه، هنگامی که صحبت از جنبش ملی مردم میشود، خواه جنبش ملی کردن صنعت نفت و خواه انقلاب ضد استبدادی مردم ایران، نمیتوانند قصد خود را پنهان نمایند. عموما جهت و سمت و سوی برنامه هایشان، تخطئه این نوع حرکت هاست.از افرادی به عنوان" کارشناس "و "محقق" دعوت به عمل می آورند تا در اصالت این نوع حرکت ها شک و شبهه ایجاد نمایند. بخصوص سعی در این دارند که نظام فاسد ضد انقلاب- ( هدف مردم از انقلاب استقرار حق حاکمیت برپایه استقلال و آزادی بود نه ولایت فقیه که ضد آن است)- و جنایت پیشه ولایت فقیه که از همان شیوه حکومتی نظام سلطنتی بلکه وقیحانه تر، برای حکومت کردن سود میبرد را حاصل جنبش عمومی و انقلاب ضد استبدادی مردم ایران قلمداد کنند. همه آنانی که، از زن و مرد ،جوان و پیر با هر عقیده ومرام در فکر راهنما اتحاد کردند و بر محور استقلال و آزادی در سال ۵۷ بپا خاستند و خاندان پر فساد پهلوی و هزار فامیل رانت خوارش را از ایران راندند و با طرد سلطنت مصمم شدند تا حق حاکمیت مردم را تحقق بخشند را با همان چوب برانند که مستبدان دزد انقلاب را.
    متاسفانه بخشی از نیروها و افرادی که یا خود در انقلاب، با جنبش عمومی مردم همراه و همصدا شدند ویا افرادی از نسل بعد که دوران انقلاب را درک نکرده بودند اما آزادی و استقلال و یک حکومت مردمسالار را لازمه سعادت جامعه میدانند و بعضا صابون نظام ولایت فقیه به تنشان خورده و طعم زندان و داغ و درفش نظام النصر بالرعب را چشیده اند و یا همرزم و دوست و یا آشنایشان در این راه به شهادت رسیده اند، فریب این دروغ بزرگ را خورده و میخورند که از فرصتی که این رسانه ها در اختیارشان میگذارند، میتوانند استفاده بهینه را در دفاع از "منافع ملی" بکنند که اتفاقا بنا بر منطق صوری با منافع آمریکا اشتراک یافته است. می پندارند می توانند، با استفاده از این رسانه ها، در سود خود و جامعه تحت ستم سخنی گفته و یا قدمی بردارند. بنا بر این،از امری مهم غفلت میورزند. و آن این که جوامع تحت سلطه چه منافع مشترکی با سلطه گران میتوانند داشته باشند؟ وقتی سلطه گران در کشور ما «منافع» دارند تنها زمانیست که با قدرت طلبان وابسته نفع مشترک دارند و آن تحت سلطه نگاه داشتن ایران است، و بنا بر قاعده مرسوم رسانه و یا رسانه هایی که ارگان رسمی کشور متبوع خویش هستند، ناچار از سیاست آنها پیروی میکنند. مگر میشود از صدای آمریکا و رسانه های مشابه انتظار این را داشت که حقوق ملی ما را رعایت کنند و مبلغ منافع قدرت امریکا نباشند؟ مردم ایران با سیاست تجزیه کردن کشور ها که از دیر باز در دستور کار سلطه گران بوده است چه اشتراک «منفعتی» دارند؟ حمایت و پرداخت پول و تعلیم دادن گروه های مسلح از سوی آمریکا با کدام حقوق که سهل است با کدام منافع ملی ایران سازگار است ؟ تناقض حاصل از این رفتار ها و هم کاسه کردن جنبش های اعتراضی مردم با حرکت های تجزیه طلبانه در غرب و شرق و جنوب کشوررا چه چیز جز تهیه خوراک برای کیهان و دارو دسته شریعتمداری باید شمرد؟ نفع مشترک مردم ایران در این همکاسه کردن در کجاست؟ بارها دیده شده است که قدرت های سلطه گر، منافع خود را در چشم پوشیدن بر تضییع حقوق ملتها و همسو شدن با جباران دیده اند. دور نیست آن زمانی که منافع ملی آمریکا و هم پیمانانش با منافع صدام گره خورده بود و او را تشویق و ترغیب به حمله به ایران کردند. مگر منافع جمهوری خواهان آمریکا در دهه هشتاد با منافع روحانیت قدرت طلب و آقای خمینی و اسلافش جوش نخورد تا مسئله گروگانگیری بدرازا بکشد و به شکست کارتر بیانجامد و ریگان و بوش به قدرت برسند؟ پس این خلط منافع با حقوق است که از سوی این رسانه ها ابهام برابهام می افزاید تا بالاخره مراد خویش را حاصل نمایند، به گمان من مراد این جماعت این است که یاس و ناامیدی از تغییروضعیت به دست خود ایرانیان را بخصوص نزد نسل جوان القا نمایند تا مداخله تحت عنوان گسترش دموکراسی توجیه گردد. یکی از فراوان برنامه های ابهام زا، برنامه ای بود که اخیرا در صدای آمریکا بمناسبت ۱٨ تیر از سوی آقای چالنگی و ناصر محمدی از کیهان لندن ترتیب داده شده بود. او، با تاکید بسیار آقای چالنگی، به شنوندگان و بینندگان کسی معرفی شد که قریب به بیست سال است در باره کودتای نوژه تحقیق کرده و صاحب نظر است. هدف این بود که شنونده و بیننده در صحت گفته های او که" بیست سال" از عمر خود را در این راه گذاشته شک نکنند! از اطلاعات غلط و ناراستی ها که از زبان این افراد در این برنامه بیرون آمدند و هر کدام هدف خاصی را دنبال میکردند، میگذرم و می گذارم به فرصتی دیگر. اما نکته ای که در این نوشتار میخواهم بدان اشاره کنم ابهام و سعی در هم سو کردن دو حرکت وتقارن آنها با روز ۱٨ تیرماه است. در ۱٨ تیر ۱٣۵۹ کودتایی از سوی نیروهای ضد انقلاب سازمان داده شد که قصد سر نگونی نظام نو پای جمهوری اسلامی و بازگشت نظام سلطنتی به ایران را داشت و در ۱٨ تیر ۱٣۷٨ ، یعنی ۱۹ سال پس از آن رویداد، حنبش اعتراضی دانشجویان دانشگاه تهران، با ایلغار کوی دانشگاه توسط عناصر سرکوب نظام ولایت فقیه، به خاک و خون کشیده شد. اما این بار، هدف این جنبش نه سرنگونی نظام، بلکه با غفلت از ماهیت اصلاح ناپذیر رژیم، نگاه و امیدی به اصلاح آن و نهایتا" رعایت حقوق شهروندی ایرانیان، عموما" و قشر دانشجو به خصوص بود. با سر خوردگی دانشجویان از حرکت اصلاح طلبان و پی بردنشان به این واقعیت که نظام ولایت مطلقه فقیه در سمت و سوی آزادی، قابل اصلاح نیست، بنا بر دوری جستن سازمانهای دانشجویی از مراکز قدرت و استقلال یافتن از آنها شد. با از بین رفتن مرزهای خودی و غیر خودی که میان طرفداران نحله های گوناگون فکری در محیط دانشگاه ایجاد شده بود و قرار شدن بر دفاع همگانی از حقوق ملی بدون در نظر گرفتن تعلق فکری، جنبش دانشجویی میرود جایگاه مناسب خود را درساماندهی حرکت اعتراضی مردم به سمت خواستگاه اصلی آن یعنی استقرارحق حاکمیت مردم پیدا نماید.این بدین معنا است که حرکت دانشجویان در تداوم مبارزه خود، پخته تر گشته است و استقرار نظام مردمسالار را راه حل معضلات کشور میداند. در حالیکه بازماندگان کودتاگران کودتای نوژه به تصریح خسرو بیت الهی، یکی از عوامل کودتای نوژه، هنوز در رویای تجدید سلطنت خاندان پهلوی به سر میبرند. با این وصف این دو حرکت را دریک کاسه کردن و هر دو را قیام ملی مردم ایران خواندن، جفا به در بندان و جان باختگان جنبش دانشجویی نیست؟. اما برنامه سازان صدای آمریکا با قیام خواندن این دو حرکت چنان وانمود می کردند که انگاراین دو ازیک ماهیت بوده و هستند. بر این دو برنامه سازحرجی نیست. زیرا برابر هدف سلطه گران و وابسته ها برنامه می سازند و اجرا می کنند. پنهان نیز نمیکردند که از شکست خوردن کودتای نوژه و در نتیجه عدم بازگشت نظام سلطنتی متاسف اند. گرچه با اعدام منتسبین به کودتای نوژه یکی از حقوق اساسی بشر یعنی حق حیات نقض شد، اما مجری برنامه نگران کشته ها وقتی نقشه کودتا به اجرا در می آمد، نبود حتی آقای سیف الهی معلوم نیست با کدام آمار گیری مدافعین و طرفداران انقلاب را بیش از دو میلیون نفر نخواند آما نگفت با این دو میلیون نفر نیز چه میخواستند بکنند! و نیز با هدفی خاص آقای بنی صدر رانه درشناسایی و افشای کودتا بلکه در لو دادن تیر باران شدگان سهیم می کرد. ظاهرا در تحقیقات بیست ساله آقای ناصر محمدی نیز از تلاش آقای بنی صدر برای رهایی دستگیر شدگان از اعدام اثری ندیده بود .با این توصیف آیا انصاف است که شهدای جنبش دانشجویی را با جان باختگان در راه بازگشت به نظام سلطنتی یکی شمرد؟ آیا شرکت کنندگان در جنبش دانشجویی ۱٨ تیر ۷٨ مردم را صغیر فرض کرده بودند وبه ولایت ازسوی آنان قصد سرنگونی نظام و استقرار نظام مورد علاقه خویش آنهم نظامی که به تازگی از سوی مردم نفی شده بود را داشت؟
   اما در این برنامه نکته درد آور حضور آقای منوچهر محمدی که نام برادر او،اکبر محمدی در کنار دیگر قربانیان جنبش دانشجویی و دانشگاه از قندچی گرفته تا عزت ابراهیم نژاد و ....بر تاریخ دانشگاه نقش بسته است و بی تفاوتی او در این مقایسه ناجوانمردانه و موذیانه از سوی برنامه سازان بود که سود آن سهم نظام فاسد و جنایت پیشه ولایت فقیه و بلندگوهای تبلیغاتیش   و خسرانش نسیب مبارزان تحت ستم خواهد شد. بر تمامی مبارزان و آزادیخواهان ایران است که نسبت به این گونه بهره برداری ها لاقید نمانند و در کردار خود و مسئولیتی که بر عهده دارند اندیشه و عمل کنند.

jmpaknejad@yahoo.fr