نگاهی به مصاحبه‌های دکتر هوشنگ امیراحمدی
درباره‌ی «عفو عمومی» و «جامعه‌ی مدنی»
- ب. بی نیاز (داریوش)

نظرات دیگران
  
    از : متقی ناشی

عنوان : تقیه های مارکسیستی
اقای مبینی شما چرا؟

اسم این کار که مارکسیست ها می کنند تقیه نیست ۰ این شیوه مرسوم نقاب داریسم توده ای است۰ می گوید اگر می خواهی مرد به سخنت گوش دهند و سوابق ننگینت مانع نشود با ظاهر مبدل بیا جلو۰ رهبرشان طبری بود شاه بیتش این بود

ماتریالیسم یعنی مونیستی واحد یگانه توحیدی۰

حالا اگر دهها رهبر شیعه به همراه اعضای خانواده شان قتل عام شدند چون مقابل دولت های زمان خویش ایستادند از نظر مارکسیستی توجیه دیگری ندارد۰

انها درحال تقیه خودکشی شدند

شما زیاد هم کتابهای شریعتی را نخوان ۰ مایه شرم و مشکلات است۰

به جای ان انقلاب سرخ نور محمد تره کی و یا زندگینامه کیم اولسونگ توصیه می شود که با تقیه مخالفند۰

اگر مشکل امنیتی دارید از شهبازی ( ضد تقیه) بپرسید شما را راهنمایی خواهد کرد
۲۲۷۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ مرداد ۱٣٨۷       

    از : حسین میرمبینی

عنوان : حیف وقت
کجای تاریخ مذهبِ شیعه با «اصل تقیه» گره خورده است؟ شیعیان هم در دورانی که دگر باوری و دگراندیشی موضوع خطرناکی بحساب می آمده و باورمندان غالب حق و حقوقی برای آنها قائل نبودند، برای آنکه جان خودشان و خانواده شان و همکیشان شان را از تعرض مخالفان شان محفوظ بدارند به توصیه رهبران شان در ارتباط با آشکار کردن افکارشان و باورهاشان تقیه می کرده اند. درست مثل همین زمان که برخی از ایرانیان که در ایران بسر می برند مجبورند برای حفظ جان خود و خانواده شان برخی ملاحظات را بکنند. شیعیان اما آنگاه که جانشان به لبشان رسیده عقایدشان را آزادانه گفته اند و در راه عقایدشان نیز کشته شده اند. اینهمه شهید در تاریخ شیعه خود دلیل غلط بودن فکر نویسنده است. درعین حال باید توضیح دهم که موضوع تقیه تنها در ارتباط با حفظ جان است چراکه به نظر رهبران (امامان شیعه) ارزش جان آدمی خیلی بیشتر از آن آرمانهایی است که برخی کسان برای آنکه بخواهند عقده دلشان را خالی کنند حتا از اینکه جان خودشان و هم کیشان شان را به خطر اندازند ابایی ندارند که برخی از مکنونات قلبی شان را آشکار سازند . سئوال اینجاست که این آقایانی که اینک به شیعه اعتراض دارند (و اصلا نمی دانند شیعه چه می گوید) و به حساب خودشان تقیه را بد می دانند و آن را عین دروغ می پندارند چرا اینک که در خارج از کشور بسر می برند از آشکار کردن نام و هویت خود تقیه می کنند؟ اگر تقیه بد است شما آقای "بی نیاز" چرا در پای نوشته های تان از آوردن نام اصلی تان خودداری می کنید؟ با توجه به اینکه اگر شما در خارج از کشور بسر می برید آنگاه کار شما نامش دیگر تقیه نیست بلکه نامش بزدلی و ریاکاری است. امیدوارم مسئولان محترم سایت اخبار روز زهرآگینی اینگونه از مطالب را درک کنند و در راه اغتشاش افکار هم میهنان شان با مقاله نویسانی که دیگر چیزی برای گفتن ندارند همراهی نکنند.
۲۱۰۲ - تاریخ انتشار : ۴ مرداد ۱٣٨۷       

    از : جیج غانی

عنوان : "غلط گیری"!
با سلام به هم میهنان و خسته نباشید به مرضیّه کریمی عزیز
سال هاست که دچار بیماری "وسواس" سیاسی شده ام. این مرض پس از شکست انقلاب بهمن و "گریز نا گزیر" از غانستان در سال شصت ویک بجانم افتاد. در حقیقت پس از ترک غانستان و رسیدنم به فرنگ و جمعبندی از شکست انقلاب بود که این مرض بجانم افتاد.
در اثر یک طی طریق یازده ماههء "پیاده" از غانستان تا فرنگ؛ با یک بچّهء سه ماهه در بغل؛ بود که فهمیدم چه کلاه گشادی از قلم های مطوّل، بد"خطّ" و دروغ پرداز بر سر ِهمهء ما رفته است! کلاهی که به قیمت جلای وطن خود و خانواده ام تمام شد. کلاه ِآنچنان گشادی که حتی ممکن بود زندگی خود و خانواده های خود را در راه آن ببازیم!
از آن روز و روزگاران سیاه، کارم شد مطلب این و آن را با "ترس" خواندن و "موش" مطالبشان را گرفتن!
این بیماری باعث شد که از طرف دیگر دچار بیماری خطرناک ِ"در خود موش زیاد بینی" بشوم و دیگر اصلا جرات نکنم دست به قلم ببرم!
مقالهء شما را خواندم. سال هاست که مقالات "کم موش"، کم می خوانم امّا مقالهء بی "موش"؟! براستی بیاد ندارم آخرینش را کی خوانده بودم!
پاورقی کوتاه شما را یکبار، دو بار، سه بار و .... بار خواندم و هر بار بیشتر فکر کردم، بیشتر فهمیدم و بیشتر لذّت بردم. امّا هر بار با فهم بهتر مطلب، "موش" کمتری در آن می یافتم. مغز و دستتان خسته نباشد، آفرین بر شما. مطلب از نظر مضمونی کاملا قابل فهم است و انسان از آنجائی که حرف شما را بروشنی می فهمد، طبعا اختلافات نظر خود را نیز با شما، فورا در می یابد.
مطلب بلحاظ شکل با مضمون همخوانی دارد و هنگامی که مضامین را به خواننده منتقل می کند خواننده را غرق در شادی می نماید. مطلب از نظر "ادب"ی کاملا "پاک" است و از زبان توهین، طنز، تحقیر و خشونت جهت کوچکتر کردن دیگران کوچکترین بهره ای نمی جوید. مطلب، بلحاظ محتوی بسیار پر حجم ولی بشدّت مختصر به نگارش در آمده است. این کوتاه کردن نوشته از توانائی انتقال مفاهیم به نویسنده کم نمی کنند بلکه بر عکس با خسته نکردن خواننده به فهم بهتر مطالب کمک می کنند!
اگر خداوند تبارک و تعالی در بخش "خواندنی" یک کتاب به "قلم" سوگند فرموده فرموده است، از نظر من این چنین قلم هائی را در نظر داشته بوده بوده است! اینچنین قلم هائی مورد نظر حضرت ایشان بوده بوده است که بجز "حقّ" نمی گویند. قلم هائی که از همین رو، هر روزه در داخل کشور بوسیلهء "ناحقّ"، شکسته می شوند و صاحبانشان به حصر "هدایت" می شوند!
ایشان به چنین قلم هائی سوگند فرموده بوده بوده اند، نه قلم هائی که در ته صندوق خانه های دل ِخودمان پارکشان کرده ایم. نه قلم هائی که در اثر طولانی شدن! مبارزات مردم با این دیو - دولت ِایدئولوژیک، جوهرشان ته کشیده است، نه قلم هائی که به جای افشا و طرد این نظام مذهبی؛ در تمامیّت آن؛ و روشن کردن مرزهای بین مردم ِمظلوم ِآزادیخواه و مساوات طلب سراسر کشور با این حاکمیّت ظلم، کماکان به مخدوش کردن این مرزها می پردازند.
دست مریزاد، زنده باشید، شما با همین چند خطّ، در همهء زمینه های نگارش نه تنها به من یکی آموختید بلکه با "حق" گوئی به جرات من نیز افزودید. همین لحظه به آرشیو اخبار روز و گوگل مراجعه خواهم کرد تا شاید مطالب دیگری از این قلم؛ قلمی پاک، شیرین شجاع و روان؛ بیابم. امّا شما را بخدا قسم مواظب این قلم باشید و این قلم را بر زمین نگذارید.
موفق باشید.
۲۰۹۴ - تاریخ انتشار : ٣ مرداد ۱٣٨۷       

    از : مرضیه کریمی

عنوان : نوبت نیروهای بالنده
نه آقای روشنگر نوبت نیروهای بالنده ست.
تلاش ۱۰۰ ساله ایرانیان برای تعمیق مشروطه و گذار از عقب ماندگی های تاریخی - ناشی از دو نهاد وابسته به دربار و روحانیت- متاسفانه متاسفانه آن طور که از نخست انتظار میرفت پیش نرفت . هم نیروهای ذینفع درباری و هم دین مداران از هیچ تلاشی برای نهادی نشدن مشروطه دریغ نورزیدند. نیروهای خارجی هم در این میان دخالت های آشکاری داشتند. چه خوشمان بیاید چه نیاید "همه ی نیروها" و در راس آن سرمایه داری دولتی ایران برهبری "شاهان" مانع ترقی و پیشرفت همه جانبه ی سرمایه داری و دموکراسی در جامعه ایران شدند . به همین دلیل در بحران سال های قبل از انقلاب که رشد ناموزون و بیمارگونه ی سرمایه داری در ایران را نشان میداد بعداز فعل و انفعالاتی قدرت به "عقب مانده ترین" لایه های اجتماعی و در راس آن روحانیون منفقل گردید.

انقلاب ۵۷ فرصتی طلائی برای روحاینون بود که تتمه ی دستاوردهای انقلاب مشروطه را که توسط "پهلوی ها " به حداقل کارائی رسیده بود را بکلی کنار بگذارند. اتوریته نیروهای مشروطه خواه در جو احساسی ۵۷ نتوانست مانع سقوط ایران در چنگال مشروعه خواهان گردد.

بخش بزرگ نیروهای سکولار یا با "مشروعه خواهان " متحد شده و بخشی دیگر به بهانه مبارزه با امپریالیسم از "مشروعه خواهان" حمایت کردند.

هیچ نیروئی در آستانه ی انقلاب به پپامدهای قدرت گرفتن روحانیون شیعه بصورت رسمی و سیاسی برخورد ننمود . این فقط نیروهای وابسته به حکومت سابق نبودند که در همان روزهای نخست قتل عام شدند. این فقط تمام نیروهای سیاسی روشنفکران و دانشجویان و کارگران و زنان نبودند که در طول ۳۰ سال میلیون ها بار مورد آزار قرار گرفتند زندان و شکنجه و اعدام شدند. تمام ایران یعنی کردها - ترکمن ها - بلوچ ها - عرب ها - بهودیان - مسیحیان -زرتشتی ها و ..و با ستم مضاعف حکمرانان ولی فقیه مشروعه روبرو شد . چنین " فاجعه ای" با این ابعاد هرگز به بحث کشیده نشد.

سرمایه داری وابسته و در حال رشد ایران به دلیل هژمونی بخش دولتی وارتجاعی آن در زمان شاه نتوانست با جذب و سازماندهی و آموزش تمام نیروهای بالقوه ی جامعه ی تضادهای اجتماعی بین اقشار مختلف و بخش های اقتصادی را تعدیل دهد. به همین دلیل نیروهای سنتی شهر وروستا برهبری روحانیون توانستند به قدرت برسند.

هنوز هم این سرمایه داری بی قواره با ناکارائی ترین شکلی به بقای خود ادامه میدهد.
روشنفکران ایرانی ضد سرمایه داری همیشه در این ۱۰۰ سال در صحنه ی سیاسی بدون برنامه ی دقیق سیاسی با طرح شعارهای تندروانه یا راست روانه کاملا سکتاریستی عمل کرده و بجای تاکید بر رشد و پیشرفت همه جانبه ی سرمایه داری - عدم دخالت شاه درحکومت - دفاع از آزادی و دموکراسی به طرح شعارهای زودرس سوسیالیستی پرداخته که دست شاه و ارتجاع را برای سرکوب باز گذاشتند. بدون سرمایه داری رشد یافته و رعایت دموکراسی امکان فعالیت بر نیروهای سیاسی و صنفی ناممکن ست. تصادفی نیست که امروز بر این خواسته ها تاکید میشود.

نتیجه : از تجربه ی رژیم شاه که با سرکوب ممتد شرائطی بوجود آورد که در آن فاقد نیروهای سیاسی و صنفی سازمان یافته بودیم که به قدرت گرفتن روحانیون و عقب مانده ترین نیروها منجر شد کّ اصطلاحا میگوییم "بد تر" به جای "بد " آمد . نباید از این برداشت وارونه نمود .

روشنگری های امروز علیه روحانیون در خود عنصر "پیشرفت " را دارا می باشد که میتواند
بعداز گذار به دموکراسی راه را برای پیشرفت تمام نیروها مولد اجتماعی باز نماید.

نباید فکر کرد که دوبار "بد تر" خواهد شد باید نشان داد کدام "نیرو" از "مشروعه خواهان "برای پیشرفت اجتماعی عقب مانده تر ست تا از آن ترسید !!!!!!!!!!!!!!


در باره ی عراق هم متاسفانه مردم عراق نتوانستند یا نگذاشتند خودشان صدام را کنار بگذارند. مردم ایران نمیخواهند که بلای عراق بر سر آنها هم بیاید .پس درست ست که خودمان بر حکومت فشار بیاوریم تا از سیاستهای مشعشعانه خود فاصله بگیرد. .وگرنه نظیر آن بلا ها بذر سرمان نازل میشود.
۲۰۹۲ - تاریخ انتشار : ٣ مرداد ۱٣٨۷       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : حکومت فراسوی کفرو دین یا فراسوی عقاید، فرهنگ ایرانست، نه حکومت اسلامی یا زرتشتی
فرهنگ ایران
فرهنگ فراسوی کفرو دین
یا بسخنی دیگر،
فرهنگ فراسوی مذاهب وادیان و ایدئولوژیهاست
وما نیزحکومتی فراسوی کفرودین، فراسوی مذاهب وادیان و ایدئولوژیها میخواهیم
۲۰٨۴ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣٨۷       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : تقیه/دروغ
جناب پرسشگر شما که اینهمه دیگران را عامل این و آن می دانید تا از اسلام عزیزتان و نوع شیعی اش دفاع کنید.چرا به بیراه میروید.اصلا جوامع آمریکا یا شوروی و یا عربستان و...به من و تو چه؟ما ایرانی هستیم و بقولی کاری و فکری اگر می توانیم بکنیم باید اول از ایران خودمان شروع کنیم.جناب دروغ و تقیه چنانکه نویسنده محترم مقاله نوشته براثر ترس و ترور و کشت و کشتار است ووسیله ای برای زنده ماندن است.و امروزه آیا چه کسانی مردمان را به سلاخانه می کشند ؟و به چه اسمی مردمان را سلاخی می کنند و زیر شکنجه و به وحشی ترین راه ممکن از بین می برند.ایا آمریکا اینکار را در ایران انجام می دهد؟در جایی که انسانها نمی توانند بدون ترس از کشتن و اعدام و ضرب و شکنجه حرفشان را بزنند به دروغ و تقیه روی می اورند و جامعه ما هم در ۱۴۰۰ سال گرفتار ا پدیده شومی بنام اسلام بوده هر چند که قبلا هم لاقل در زمان ساسانیان تا حدودی بوده است.اسلام علنا از ترور و وحشت و کشتن و به سیخ کشیدن و سنگسار...می گوید و از کسی هم ابایی ندارد و پیروانش هم چنین کنند و شرمی هم ندارند.ایا نباید برضد چنین نظامی حرف زد و جنایات ضد بشری این ارازل و اوباش اسلامی را برملا کرد؟
۲۰٨٣ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣٨۷       

    از : پرسشگر

عنوان : تقیه کنندگان غیر مسلمان به تقیه کنندگان مسلمان می تازند
حالا دیدید مرضیه خانم ارتباط بحث بنده با موضوع چه بود؟ تمام بحث های سیاسی اجتماعی فلسفی در بین روشنفکران می رسد به چند تا فحش سطحی علیه اسلام و ملا ها و اخیرا مذهب شیعه۰ بعضی ها هم که توان بحث علمی ندارند از جو موجود علیه مذهب استفاده می کنند و افراد و نظراتی را که با ان مخالفند اول به این ماده نجس منتسب و الوده می کنند بعد به اسانی ترتیبش را می دهند۰ به عبارت دیگر در شرایط فعلی ملاها و مسلمانان به دلیل رفتارهای غلط و ضدانسانی تبدیل به اهداف اسان شده اند بنابراین هرکس می تواند با گقتن اینکه رقیبش مسلمان است و یا با ملاها رابطه دارد و یا از عوامل ملاهاست ویا حرکتش موجب حفظ ملاها می شود به راحتی عقاید اورا ناک اوت کند۰ هدف بنده از طرح موضوع دروغگویی و دوشخصیتی بودن در جوامع غیر مسلمان مثل یهودیها و شوروی سابق این بود که توجه همگان خصوصا نویسنده محترم را به نقطه ضعف بحث که مانع از تعمیق یافتن این بحث می شود جلب کنم ۰ اما دوباره مثل همیشه چپ ارتدکسی و عوامل طرفدار تز جنگ رهایی بخش امریکا این بحث را هم مثل بحث های دیگر در سطح حمله به شیعه و ملا نگه خواهند داشت ۰ در حالیکه خود این افراد هم متاثر از فرهنگ تقیه دارند اهداف اصلی خودشان را نااگاهانه یا اگاهانه پنهان می کنند۰ وگرنه چرا باید طرفداران حمله امریکا به ایران و یا طرفداران منافع روسیه از بیان مستفیم اهداف و عقایدشان طفره بروند و یا خود را پشت نام ها و احزاب و گروههای دیگر مخفی کنند۰ به عنوان نمونه کسی که از سیاست های مک کین پیروی و در حال ایجاد جو تحریک قومیت های ایرانی زیر پوشش دفاع از خلق ترک و کرد و بلوچ است عینا همانقدر تقیه می کند که کسی که به نام وطن پرستی از ملاها دفاع می کند۰ همینطور کسی که جو جنگی را در کشور به نفع روسیه زنده نگه می دارد همانقدر تقیه می کند که کسی که سعی در ایجاد رابطه مطلوب سیاسی بین ملاها و امریکا برای استفاده های خاص دارد ۰ البته اگر همه این گروهها از هردوطرف با پلاتفرم مشخص و نام گروه خود وارد بحث شوند وصریحا بگویند برای چه کسی یا گروهی یا طبقه ای فعالیت می کنند و استدلالشان در به نفع مردم بودن نظریه شان چیست هیچ اشکالی ندارد۰ ولی ما با نقابداران و فرهنگ نقابداری در همه گروهها و دستجات روبرو هستیم ۰ مثلا می دانیم ۴۰۰ میلیون دلار امریکا برای بی ثبات کردن ملاها پول گذاشته ولی چه کسانی و یا چه گروههایی دارند این پول را دریافت و یاهزینه می کنند معلوم نیست ۰ از انطرف نمی دانیم روسیه برای سوئ استفاده کلان از وضعیت نه جنگ نه صلح چقدر و به چه کسانی داده است ۰ فقط می دانیم و ایمان داریم که ملاهای شیعه جنایت کار طرفدار تقیه بیش از۲۴۰ میلیارد دلار درامد نفت را صرف پرکردن جیب های خودشان و حیف و میل در لبنان و عراق و فلسطین و غیره کرده اند۰ اما یادمان باشد که این کافی نیست ۰ چون پیش از انقلاب یا اغتشاش سال ۵۷ هم ما فقط روی مبالغی که شاه و طبقه حاکمه به حسابهای بانکی خود ریخته بودند تمرکز کردیم که البته در مقایسه با ملاها ناچیز بود۰ اما ملت به نقطه ای رسیده بود که هرچه نشان از شاه داشت را نجس می دانست و رد می کرد بدون اینکه بداند انکه جایگزین می شود چیست ۰ حالا هم همه ایرانیان از ملا و مذهب متنفرند ولی جایگزینان نقاب زده را نمی شناسند۰ وظیفه روشنفکر واقعی که برای این و ان قدرت قلم نمی زند این است که سوراخها را براین موشهای فرصت طلب ببندد۰ من بار دیگر ضمن تاکید بر جالب بودن بحث نویسنده از ایشان (نه از نقابداران چپ و راست) می خواهم با باز کردن دامنه بحث به محدوده تقیه کنندگان غیر شیعی قدری نور به تاریکخانه اینها که خودشان را حقیقت مطلق و جانشین برحق تقیه کنندگان شیعی حاکم می دانند بیندازد۰ کوبیدن هدف اسان کار بزرگان نیست ۰ دستهارا باید برای افشای هویت ظاهرالصلاح ها که سوداگران اینده اند بالا زد۰
۲۰٨۲ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣٨۷       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : حل این مسئله ، بنیادیست. آن را به عنوان خرافه، ول نکنید
کیست که حق ملت به حاکمیت را درایران ازملت، غصب میکند؟
امام زمان

ملت ایران، حق حاکمیت خود را با اراده خود
تسلیم امام زمان کرده است
پس ملت ایران، اصلا دموکراسی و حقوق بشر نمیخواهد

تا این مسئله حل نشده است همه مسائل دیگر لنگ درهوا خواهد ماند
۲۰٨۱ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣٨۷       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : دروغ/تقیه
اسکیزوفرنی یبماریست که یک فرد به ان مبتلا میشود هر چند که دوشخصیتی بودن جزیی از آن است.ولی آیا کل جامعه ایرانی اسکیزوفرن هست؟ولی با شما کاملا موافقم که جامعه اسلامی /شیعی ما بیمار است. واین از برکات اسلام است. و در ضمن سایرجوامع اسلامی بهتر از ما نیستند هر چند که در حرف به اصل تقیه اعتقادی ندارند.محمد خود یک دروغگو و شیاد بود.در کل مقاله بسیار پربار و خواندنی و جالبیست بخصوص که پته این امیراحمدی ملیجک احمدی نژاد را خوب رو آب ریختی!
۲۰٨۰ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣٨۷       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : دروغ/تقیه
اسکیزوفرنی یبماریست که یک فرد به ان مبتلا میشود هر چند که دوشخصیتی بودن جزیی از آن است.ولی آیا کل جامعه ایرانی اسکیزوفرن هست؟ولی با شما کاملا موافقم که جامعه اسلامی /شیعی ما بیمار است. واین از برکات اسلام است. و در ضمن سایرجوامع اسلامی بهتر از ما نیستند هر چند که در حرف به اصل تقیه اعتقادی ندارند.محمد خود یک دروغگو و شیاد بود.در کل مقاله بسیار پربار و خواندنی و جالبیست بخصوص که پته این امیراحمدی ملیجک احمدی نژاد را خوب رو آب ریختی!
۲۰۷۷ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣٨۷       

    از : مرضیه کریمی

عنوان : خارج از موضوع بحث نکنیم !
سپاسگزار از بحث روشنگر و مناسب شرایط روز جناب ب. بی نیاز(داریوش)و اخبار روز که آنرا برای مطالعه در سایت خود قرار داد. متاسفانه رابطه ی " نقش دروغ و دوگانگی شخصیت در روسیه از کجا امد؟ چطور نهادینه شد و رفت تا فروپاشی۰ این چه جور جامعه مدنی بود؟ " که دوست عزیز " پرسشگر " در این جا گذاشته را با موضوع بحث آقای بی نیاز را نفهمیدم. آیا بهتر نیست که بحث ها را از روال خود خارج نکنیم ؟ نمی دانم شاید من اشتباه فهمیدم و باید این طور باشد که پرسشگر عمل کرده ست.
۲۰۵٨ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : پرسشگر

عنوان : جالب بود ولی همه موارد راتوجیه نمیکند مثلا مورد یهودیها که خودتان گفتید و این مورد
نقش دروغ و دوگانگی شخصیت در روسیه از کجا امد؟ چطور نهادینه شد و رفت تا فروپاشی۰ این چه جور جامعه مدنی بود؟ تمام مقاله را در ایران امروز بخوانید۰

http://www.iran-emrooz.net/index.php?/world/more/۱۶۳۷۱/

منبع: روزنامه‌ی سوئدی سونسکا داگبلادت

وبلاگ مترجم: http://shivaf.blogspot.com

چرا اتحاد شوروی سقوط کرد؟ این پرسشی‌ست که از سوی تاریخ‌دانان معاصر مطرح می‌شود و شماری پاسخ‌های گوناگون به آن داده می‌شود. ..........
کتاب «همه چیز ابدی بود، تا آن‌که دیگر نبود: واپسین نسل شوروی»(۱) نوشته‌ی آلکسه‌ی یورچنکو Alexei Yurchenko استاد انسان‌شناسی ِ اجتماعی‌ست (social anthropology)، .............
آلکسه‌ی یورچاک زوال ایدئولوژی شوروی را از راه مصاحبه با افرادی از واپسین نسل جوانان شوروی مطالعه می‌کند. نظریه‌ی آغازین او این است که از پایان دهه‌ی ۱۹۵۰، یا در واقع پس از مرگ استالین در ۱۹۵۳ دیگر چهره‌ی معینی برای بازتولید ایدئولوژی وجود نداشت. به‌جای آن عبارات سیاسی موجود را تکرار و تکرار می‌کردند و همین عبارت‌ها سپس در همه‌ی سطوح حزب از هیأت سیاسی تا پایین‌ترین رده‌های کامسامول (سازمان جوانان کمونیست) نقل می‌شد و تکرار می‌شد. حتی رهبران حزب هم دیگر نوشته‌ای تولید نمی‌کردند و مطالب موجود را می‌بریدند و می‌چسباندند. یورچاک نشان می‌دهد که هیچ‌یک از رهبران حزب بعد از خروشچف جرأت نداشتند در سخنرانی‌ها چیزی بیرون از نوشته‌ای که در دست داشتند بگویند.

این نوشته‌های سیاسی به‌تدریج عملکردی آیینی داشتند. این‌ها را سخنرانان گوناگون به مناسبت‌های گوناگون می‌خواندند، و هیچکس گوش نمی‌داد. البته یورچاک می‌گوید که این بی‌علاقگی ناشی از جبهه‌گیری مخالفت‌آمیز نبود. بر عکس، بسیاری از جوانانی که در سخنرانی‌ها شرکت می‌کردند به‌شکلی مبهم وانمود می‌کردند که اندیشه‌های سوسیالیستی درست‌اند. ولی آیینی که برگزار می‌شد ربطی به محتوای مشخص سخنرانی‌ها و قطعنامه‌ها نداشت. رأی دادن به یک قطعنامه به معنای تأیید و توجیه خود نظام موجود بود و نه تأیید یک تصمیم معین.

برای بسیاری افراد در شرایط آن روزگار مسأله بر سر یافتن modus vivendi (راهی برای سرکردن) بود. و این یعنی پشتیبانی عام از نظام، گوش ندادن به لفاظی‌ها، و تلاش برای راهی یافتن و سود بردن از مواردی که ناگهان معنایی در تبلیغات و در زندگی روزمره یافت می‌شد.

مهم‌ترین تز یورچاک این است که اتحاد شوروی جامعه‌ای دو قطبی متشکل از استثمارگران و استثمار شوندگان نبود. اغلب جوانان، از فعالان سیاسی پشتیبان راستین حزب، و از مخالف‌خوانان به یک اندازه گریزان بودند.

یکی از گزینه‌های جوانان این بود که به سوی گروه‌های گوناگون "در حاشیه" بروند، و در حاشیه بودنشان معنای سیاسی نداشت. در واقع سیاست از نظر آنان وجود خارجی نداشت. یورچاک فرهنگ کافه‌نشینی و پناه بردن به علم را در زمره‌ی این‌گونه حاشیه‌نشینی‌ها مطالعه کرده‌است. یک راه معمول دیگر برای حاشیه‌نشینی عبارت بود از کار به عنوان نگهبان شب که اغلب دستمزدی کم، اما وقت آزاد بسیاری داشت تا بتوان به تفریح مورد علاقه پرداخت. جوانان راه‌های ویژه‌ای برای تحصیل، تفکر، نوشتن قطعات ادبی، یا تفریح ساده برای خود می‌یافتند.

راه دیگر عبارت بود از غرق شدن در شیفتگی به غرب، به محصولات، لباس و بیش از هر چیز به موسیقی غربی. یورچاک خود در دهه‌ی ۸۰ عضو گروهی بود که موسیقی راک اجرا می‌کرد. این‌جا نیز هیچ ذهنیت مخالف‌خوانی وجود نداشت. جوانان تصویری رویایی از غرب در خیال خود می‌ساختند که هیچ ربطی به واقعیت جهان غرب نداشت و از این رو خطری سیاسی در بر نداشت. یک جوان دارای مقام رهبری در کامسامول می‌توانست در سخنرانی‌های گوناگون نفوذ دشمنانه از جانب غرب را محکوم کند، اما در عین حال می‌توانست مجموعه‌ی بزرگی از صفحه‌های موسیقی خارجی در خانه داشته‌باشد، شلوار جین بپوشد، و بطری‌های خالی مشروبات با برچسب‌های خارجی را در قفسه‌ی افتخاراتش چیده‌باشد.

یورچاک می‌گوید که حتی لطیفه‌های سیاسی که بر زبان‌ها جاری بود تأثیر عملی در سیاست نداشت. سخن از طنزی بود که کم‌ترین تأثیری در دگرگون کردن جامعه نداشت و مخالفان و رهبران حزب کمونیست را به یک اندازه به شوخی می‌گرفت. البته یورچاک در این‌جا اشتباه می‌کند. بخش بسیار ناچیزی از این لطیفه‌ها با مخالفان شوخی می‌کرد.

جوانان به فراخوان واتسلاو هاول "بیایید در حقیقت زندگی کنیم" یا فراخوان سالژه‌نیت‌سین "در دروغ به‌سر نبریم" گوش فرا نمی‌دادند. و سرانجام یورچاک به شکلی بسیار مضحک می‌کوشد نقش مخالفان در سرنگونی نظام شوروی را ناچیز جلوه دهد. چیزی که او گویا نمی‌فهمد این است که تنها همکاری و تأثیر متقابل میان قهرمانان، یعنی آنان که جرأت رویارویی مستقیم دارند، مانند ساخاروف و سالژه‌نیت‌سین، و افراد ملایمی که فقط هنگامی ابراز پشتیبانی می‌کنند که خطری تهدیدشان نکند، دگرگونی‌های سیاسی را ممکن می‌سازد. اما از سوی دیگر می‌توان به او حق داد که باید نگرش دو قطبی امروزین به جامعه‌ی گذشته‌ی شوروی را نقد کرد، به‌ویژه آن که بسیاری از افرادی که در آن زمان ملایم بودند و با باد حرکت می‌کردند، امروز می‌خواهند مانند قهرمانان مخالف به‌شمار آیند.
۲۰۵۶ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷