این همزبانی اتفاقی است؟
حمله ی شدید نویسنده ی «ادوار نیوز» به کانون نویسندگان ایران



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۴ مرداد ۱٣٨۷ -  ۲۵ ژوئيه ۲۰۰٨


همزمان با تشدید فشارهای حکومت علیه کانون نویسندگان ایران و غیرقانونی اعلام کردن آن، نویسنده ای به نام محمد صادقی مقاله ای در سایت ادوار نیوز به چاپ رسانده و کانون نویسندگان ایران را متهم کرده است که به یک تشکل غیرفرهنگی «مارکسیست - لینینستی» تبدیل شده است. وی انتخاب ناصر زرافشان و فریبرز رئیس دانا به عضویت هیات دبیران کانون نویسندگان ایران را ار جمله دلایل ادعای خود دانسته است. معاون وزیر ارشاد نیز از جمله دلایل غیرقانونی خواندن کانون نویسندگان ایران را فعالیت های غیرفرهنگی و «بیانیه های سیاسی» اعضای آن اعلام کرده بود. مقاله ی ادوار نیوز را در زیر می خوانید:

کانون نویسندگان از کجا تا ناکجا!
محمد صادقی

۲۵ تیر ماه امسال اطلاعیه ای از سوی کانون نویسندگان ایران و این بار نه از سوی " روابط عمومی" که مزین به امضای هیئت دبیران،منتشر و از برگزاری انتخابات هیئت دبیران کانون از طریق پست سفارشی و بدون برگزاری مجمع عمومی خبر داد.
با یک نگاه به ترکیب و ترتیب دبیران منتخب، بی مقدمه جوابیه دی ماه ٨۶ منسوب به روابط عمومی کانون نویسندگان ایران در پاسخ به مقاله محمد قوچانی در باب ضرورت استقلال نهاد سیاست از نهاد ادبیات و زوال رهبری فکری روشنفکران ادبی در ذهن تداعی شد.
از این رو لفظ "منسوب" را به کار بردم که در همان بحبوحه انتشار جوابیه سراسر توهین آمیز و شگفت انگیز،برخی از اعضای برجسته و صاحب نفوذ کانون نویسندگان نسبت به درج چنین نامه ای از سوی کانون ابراز بی اطلاعی و تاسف نمودند و برخی نیز ترجیح دادند در قبال محتوای نامه به نشانه ی اعتراض سکوت نمایند.
موضع انتقادی یا سکوت در مقابل انتشار جوابیه از سوی سید علی صالحی، سیمین بهبهانی ، جواد مجابی ، شفیعی کدکنی ، هوشنگ ابتهاج ، شمس لنگرودی، حافظ موسوی ، احمد رضا احمدی ، محمود دولت آبادی ، محمد علی سپانلو ، شیرین عبادی ، نجف دریا بندری ، علی بابا چاهی و... همه نگاهها را به سمت افرادی چرخاند که بیشتر به دلیل نوع خاصی از گرایش سیاسی و دوستی و قبول وکالت کانون نویسندگان ایران به عضویت در این کانون درآمدند تا وجهه فرهنگی- هنری ایشان.
اولین بار ۴ آذر۷٨ دکتر ناصر زرافشان و دکتر فریبرز رئیس دانا توانستند به عنوان اعضای علی البدل هیات دبیران کانون نویسندگان ایراندر کنار علی اشرف درویشیان،محمود دولت آبادی،سیمین بهبهانی و کاظم کردوانی به هیات دبیران راه یابند. اما به فاصله ۲سال بعد یعنی در ۲۹آذر ۱٣٨۰ این دو مهمان نا خوانده ی جمع فرهنگی- هنری کانون نویسندگان ایران از راهیابی به هیات دبیران باز ماندند و به عضویت ساده ی خویش ادامه دادند.
در آن دوره چهره های برجسته ادبیات کشور همچون سید علی صالحی،جواد مجابی،امیر حسین چهل تن،سیمین بهبهانی و ... بر مسند دبیری کانون نشستند.
بدین ترتیب از سال ٨۰ تا ۱٨ تیر ماه ٨۷ که انتخاباتی با پست سفارشی برگزار گردید به دلیل فشار های امنیتی و قضایی امکان بر گزاری مجمع عمومی جهت انتخاب هیات دبیران وجود نداشت.
دی ماه سال گذشته که جوابیه ی منسوب به کانون نویسندگان ایران منتشر شد به برخی از دوستان علاقه مند به ادبیات که به دلیل پیشینه ی درخشان کانون و عضویت مفاخری چون احمد شاملو،هوشنگ گلشیری،سید علی صالحی،محمود دولت آبادی،سیمین بهبهانی،بهرام بیضایی و ... به آن عشق می ورزیدند هشدار دادم که این جوابیه با این ادبیات موهن که نه خطی به کانون دارد و نه ربطی به نویسندگان در واقع آغاز پروژه ای است که برخی از فعالان سیاسی جهت از میدان به در کردن رقبای ادبی خود و شش قفله کردن درب کانون جهت ممانعت از ورود هر نوع تفکر و دیدگاهی غیرخودی کلید زده اند.
پروژه ای که انتهای آن تبدیل یک نهاد فرهنگی- هنری و صنفی به یک تشکل صرف سیاسی با گرایش مارکسیست-لنینیستی است.
محتوای آن جوابیه و عنوان کردن شرط و شروط جدید از سوی تهیه کنندگان آن برای عضویت نویسندگان نشان می داد که زمینه ای برای باند بازی و حذف رقبا تدارک دیده شده است.
به راستی طرح پیش شرط ها و مواردی چون "نداشتن پیشینه ی سرکوب و حذف فرهنگی و بالاتر از همه داشتن اراده ی در افتادن با سانسور و سرکوب"
برای عضویت در کانون نویسندگان و همچنین گرفتن "کوپن ارزاق" از دولت و "اخذ وام مسکن" و" تدریس در دانشگاههای کشور" را نشانه ی "سر سپردگی و گدایی از درگاه قدرت" دانستن ، چه معنایی می تواند داشته باشد؟
جز اعمال رفتاری شبیه احراز صلاحیت از شورای نگهبان و این بار برای نویسندگان قدیمی و نو ظهور علاقه مند به عضویت در کانون نویسندگان ایران؟

این که جستجو کنیم فلان شاعر چند سی سی برای مرحوم مختاری و پوینده اشک ریخته!؟ ویا فلان نویسنده چه میزان دغدغه برای آزادی دارد؟ چه معنایی دارد؟
با کدام منطق و استدلال "اخذ وام مسکن"از سوی نویسنده ای و یا "صدور مجوزازسوی وزارت ارشادبرای انتشار کتابی" و " تدریس در دانشگاه" به معنی نزدیکی به مافیای قدرت و موافقت با سرکوب و سانسور و در نتیجه دلیل رد صلاحیت از حضور در کانون نویسندگان می باشد؟!
"باید اراده ی درافتادن با سرکوب و سانسور در فرد باشد"
بسیار خوب! تکلیف نویسنده ای که ده ها جلد از تالیفاتش در دانشگاههای کشور تدریس می شود و ۲۵ سال پیش از شرکت تعاونی محل کارش کوپن ارزاق دریافت داشته! یا چند ماهی کارمند حوزه هنری بوده و استعفا داده و یا علاقه ای به مارکس و اندیشه اش ندارد چیست و چگونه باید اراده اش را به حضرات ثابت نماید؟!
به اعتقاد بنده جز با رصد کردن جزئیات زندگی هر نویسنده ای نمی توان اینگونه صلاحیتش را احراز نمود!

نه! دوستان روشنفکر من!
نمی توان حق دفاع از آزادی بیان را در بست در انحصار خود داشت و بدون تالیف حتی یک اثر ماندگارو مطرح در حوزه فرهنگ و هنر و فلسفه و...از طریق پست سفارشی به بالاترین مسند تشکلی تکیه زد که روزگاری بزرگان فرهنگ و ادب ایران همچون شاملو،صالحی،بهبهانی و... بر آن تکیه داده بودند و مردم یا همان توده ی شما شعری از کتابشان را مهریه زندگی خویش نهاده بودند و با زمزمه ی سرودشان بر لب به سوی جوخه های آتش می شتافتند.
نه! اساتید!
اندیشیدن به آزادی و دفاع از آرمانهای انسانی تنها در انحصار شما نیست.باور کنید دفاع از قلم تنها وظیفه شما نیست، دیگرانی هم هستند که در این راه تلاش می نمایند و دغدغه هایی دارند.
نویسنده را باید به صفت نویسنده بودنش شناخت نه وابستگی و تعلقات حزبی و سیاسی اش و نقد هر نویسنده در عرصه ادبیات و هنر می بایست مبتنی بر نقد کارنامه ادبی-هنری و شخصیتی فرد باشدو نه اندازه گیری تقریبی میزان قرابت او با قدرت و نه صرفآ با سنجش میزان اراده ی فرد برای مبارزه با سرکوب و سانسور، که این دو قابل اندازه گیری و سنجش نیستند مگربا تفتیش عقاید و موشکافی زندگی شخصی افراد و یا افتادن به ورطه سطحی نگری.
این که چون مرتضی مردیها استاد دانشگاه است، نویسنده نیست و صلاحیت عضویت در کانون نویسندگان را نداردو نزدیک مافیای قدرت است! و رضا براهنی دور از این مافیا!
و چون کتابهای بابک احمدی منتشر می شود، مدافع سانسور و بی اراده در مبارزه با سرکوب قلم و گدای درگاه قدرت! و ناصر زرافشان به دلیل ۵سال زندان مربوط به قتلهای زنجیره ای،دبیر کانون نویسندگان واز معدود مبارزان راه آزادی قلم وبیان است!

احتمالا این حضرات خواهند گفت که نویسندگانی که نام بردیم به دلیل عافیت طلبی و یا نداشتن دغدغه آزادی و دشواری مسیر مبارزه با سانسور، خود تمایلی برای عضویت در کانون نداشته اند اما فراموش نشود که در بخشی از آن جوابیه کذایی که در واقع مانیفست فکری بخش غیر فرهنگی و سیاسی کانون بو با اشاره به انتقاد قوچانی در علت عدم عضویت بابک احمدی ،جواد طباطبایی،عبدالکریم سروش و... فرموده بودند: "همه‌ی شرایط عضویت در کانون نویسندگان ایران تنها داشتن دو کتاب و کارمند اداره‌ی سانسور نبودن نیست که در آن صورت هر میرزابنویس پشت ساختمان دادگستری یا فلان اندیکاتورنویس سازمان امنیت یا بهمان پادوی حجره‌ی بازار هم به صرف داشتن دو کتاب به خود جرئت می‌داد که از کانون درخواست عضویت کند"
به راستی به کاربردن کلمه ی"جرئت" برای یک درخواست عضویت ساده چه تصویری از کانون نویسندگان ایران را در اذهان اهالی قلم و اندیشه ترسیم می نماید.
به اعتقاد نگارنده با این ادبیات و این نفس کش طلبی وارعاب نویسندگان ،نه تنها هیچ نویسنده ای به خود جرئت درخواست عضویت نخواهد داد بلکه با فرسنگ ها فاصله از کنار این دوستان عبور خواهد کرد تا مبادا به ساحت این یکه تازان عرصه آزادی بیان جسارتی وارد آید واحیانآ جوابی درشت بشنوند!
تلاش و مبارزه علیه سانسور و دفاع از آزادی بیان اگر چه از سوی تمام آزادی خواهان،مبارزان جنبش دمکراتیزاسیون حکومت ایران و وجدان بیدار انسانهای آزاده، شرافتمندانه ترین و افتخارآمیز ترین تلاش در این روزگارانی است که جغد ترس و عافیت طلبی آواز سرمی دهد، اما تبدیل یک نهاد صنفی-فرهنگی به یک تشکل سیاسی مارکسیستی کمی غمگنانه می نماید.
بر کسی پوشیده نیست که تفکیک نهاد سیاست از نهاد ادبیات دست کم در شرایط فعلی جامعه ایران و به ویژه در کانونی با پیشینه ی سالها فعالیت سیاسی- اجتماعی - از بدو شکل گیری آن در اواسط دهه چهل تا کنون- امکان پذیر نیست، همانگونه که تفکیک نهاد سیاست از نهاد دانشگاه و انتظار نگاه درون گرا و صنفی از فعالین دانشجویی انتظاری غیر واقع بینانه است

در واقع به دلیل جایگاه و اهمیت امر سیاست و نگاه روشنفکران ایرانی به اصلاح جامعه - تنها از طریق منازعه با قدرت و تغییر ساختار آن (خطای تاریخی روشنفکران ایران) - و همچنین فقدان تقسیم کار و عدم کارکرد صحیح احزاب و تشکل های سیاسی و اصولا جامعه سیاست زده ی ایران ،امکان جدایی نهاد سیاست از تشکل های صنفی چون کانون نویسندگان،کانون معلمان،کانون مهندسان،کانون صنفی دانشجویان و... وجود ندارد. اما بنده معتقدم دست کم با حضور چهره های فرهنگی-ادبی و مفاخر هنری ایران با گرایشات مختلف فکری در راس کانون نویسندگان ایران می توان با حفظ نگاه منتقدانه،مستقل و آزادیخواهانه اندکی نیز به مسائل صنفی نویسندگان کشور پرداخت وآن را از جایگاه یک تشکیلات سیاسی آن هم با یک ایدئولوژی خاص خارج نمود.
آقایان! قبول کنید نفی پلورالیسم فکری –فرهنگی و انحصار طلبی سیاسی و نگاه خاص ایدئولوژیک در درون کانون موج می زند.
آقایان! باور کنید در کتابخانه شخصی من اثری از فرانسیس فوکویاما،فون هایک و ساموئل هانتینگتون و... نیست و این مطالب از زبان کسی است فارغ از هر نگاه ایدئولوژیک به ادبیات و شعر و سینما و شاعران و نویسندگان این کشورعشق
می ورزد و قبول کنید این هیات دبیران،منتخب جامعه فرهنگی -ادبی ،روشنفکران و مروجان هنر وتمدن این کشور نیست آنجا دیگر کانون همه نویسندگان آزاداندیش ایران نمی باشد و با این روند و اوصاف در آینده شاهد حضور لنینیستهای جوان وطنی دیگر رفقا در هیات دبیران کانون نویسندگان ایران خواهیم بود!
قبول کنید که خود محوری،خود بزرگ بینی وعدم تحمل مخالف آفتی است که در این سالها منجر به جدالهای قلمی،اخراج ها،انشعاب ها و سرخوردگی ها در میان اعضای این نهاد روشنفکری شده است.