روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۷ مرداد ۱٣٨۷ -  ۲٨ ژوئيه ۲۰۰٨


فرصت رئیس جمهور برای گشودن گره های سخت امور داخلی و خارجی
احمدی نژاد با چرخش های غیرقابل تصور قادر به انجام کارهایی است که تصور آن هم بعضی از مسئولان سابق را از خواب می جهاند!
حضور نماینده آمریکا در ژنو و تقاضا برای افتتاح دفتر حفاظت منافع دلیل تغییر استراتژیک رویکرد آمریکا نیست
هزینه های یک فیلم بی موقع!
سیمای انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، همان مختصات دور نهم را پیدا کرده است
رقیبی با همه امکانات در برابر اصلاح طلبان
تعجب کارشناسان از تصمیم تازه دولتی ها!

روزنامه ایران در سرمقاله دیروزش: بازگشت قافله حزبی ٨۴ نوشته است از علائم و شواهد چنین پیداست که فضای سیاسی ایران در یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری رنگ و نمای روزهای رقابت انتخاباتی بهار٨۴ را به خود می گیرد. با اندکی غور و گردش در فضای تبلیغات زودهنگامی که اردوگاه های حزبی برای انتخابات آینده شروع کرده اند می توان به این نکته پی برد که سیمای انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری همان مختصات دور نهم را پیدا کرده است…
گویی بر پیشانی انتخابات آینده نیز حک شده که مردم ایران شاهد مبارزه چند قطبی احزاب باشند. شاید این عجیب ترین اتفاق در کارنامه احزاب سیاسی ایران باشد که ائتلاف ها و گروه بندی های سال٨۴ بار دیگر در٨۷ در حال شکل گیری است.
بازیگران حزبی همان رفتارها را در کارزار تبلیغات زودهنگام انتخاباتی دنبال می کنند که آن روز محور رقابت آنها بود. جالب است که حتی شعارها و مهره های بازی نیز عوض نشده است و کاروان تبلیغاتی احزاب اغلب در پی همان افراد و همان سوداها روانه هستند.اما سوال این است که علت این تکرار و تداوم چیست و چرا پاشنه سیاست در این مرز و بوم پس از سه سال بر همان مدار گذشته می چرخد.
بخشی از پاسخ های این اتفاق را باید در نسبت احزاب با دولت نهم جست وجو کرد. شاید یادآوری این نکته لازم باشد که اردوگاه های حزبی که آن روز علیه دکتراحمدی نژاد شکل گرفت با وجود فراز و فرودهای صحنه سیاسی ایران منحل نشده است که اکنون از احیای آنها دچار حیرت شویم.
صاحبنظران سیاسی نیز بارها بر این واقعیت تأکید کرده اند که بسیاری از مخالفان دولت هنوز در فضای رقابت و انتقام سوم تیر به سر می برند و اگر این سخن تا دیروز یک فرضیه بود، اکنون مصادیق آن در مبارزه زودهنگام انتخاباتی پدیدار شده است. در این مبارزه صف بندی سیاسی همان آرایش بهار ٨۴ است با ترکیب شعارها و رنگین کمان بازیگران حزبی که برای تسخیر قدرت سر از پا نمی شناسند.
عرصه سیاست ایران در رویداد سوم تیر٨۴ به نوعی ترکیب بندی شد که انتظار نمی رود به این آسانی این ساختار شکسته شود. در این ساختار، یک جبهه حزبی برابر جریانی غیرحزبی، جبهه نزاع می گشاید. مرحله نخست این رویارویی با نتیجه ای برخلاف همه تصورات ناظران سیاسی به انجام رسید که در آن رأی مردم عاقبت به شخصیتی تعلق گرفت که از همه اردوگاه های حزبی فاصله گرفته بود. احمدی نژاد در این مصاف، نماد سیاستمداری بود که از داد و ستد و تبانی با همه باشگاه های حزبی احتراز ورزیدبر این اساس بود که جنبش سوم تیر عنوان مهمترین رویگردانی جامعه از احزاب را به خود گرفت. آن ادبار و روگردانی از احزاب و اقبال به چهره های غیرحزبی یک مفهوم بیشتر نداشت و آن این که جامعه ایرانی دیگر پذیرای جنگ قدرت احزاب نبود و شهروندان این مرز و بوم در پایان دو دهه تجربه دولت های حزبی به این باور رسیده اند که رهاورد حاکمیت احزاب بر سیاست ایران جز شخصی شدن سیاست و جایگزینی فامیل سالاری با شایسته سالاری نیست.
ریشه اصلی تضاد سه ساله احزاب با دولت نهم، نیز به همین نکته برمی گردد. در این مدت با وجود تلاش های زیادی که از سوی اردوگاه های حزبی برای تحمیل مطالبات شان بر دولت صورت گرفت؛ اما احمدی نژاد و اعضای کابینه اش همچنان اختلاط با بازیگران حزبی را خط قرمز تصمیم گیری های خویش قرار داده اند.

رقیبی با همه امکانات در برابر اصلاح طلبان
رجبعلی مزروعی در روزنامه کارگزاران با عنوان: برکات انتخابات نوشته است: سال دیگر زمان انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران است، و هرچند در مورد برگزاری یک انتخابات آزاد، رقابتی، عادلانه و سالم (با توجه به چند انتخابات اخیر) حرف و حدیث بسیار وجود دارد اما از هم اکنون می توان آثار و نشانه های خیز برداشتن نیروها و گروه های فعال فکری و سیاسی را برای مواجهه با این رخداد و بهره برداری از آن دید. از یک طرف جناح حاکم برای ادامه حاکمیت خود نیاز به رای مردم دارد و به ناچار باید با پاسخگویی نسبت به عملکرد خود در دوران مسوولیت و دست زدن به اقداماتی که بتواند اعتماد دوباره رای دهندگان به این جریان را در پی داشته باشد به میدان انتخابات آید، و از سوی دیگر اصلاح طلبان با نقد عملکرد جناح حاکم و ارائه چشم اندازی متفاوت و مقایسه ای از عملکرد دوران اصلاحات و دولت نهم تلاش می کنند تا با بازسازی جایگاه و نیروهای خود و جلب اعتماد قهرکردگان از صندوق های رای و افراد خاموش جامعه به مصاف رقیب قدرتمند خود بروند و از امکان انتخابات برای تغییر وضعیت موجود و انجام اصلاحات استفاده کنند. در این گیرودار انتخاباتی است که هریک از طرفین (و ایضاً نیروهای خارج از این دو) با تکیه بر عملکرد خود و گفتمانی خاص عرصه عمومی را صحنه چالش های فکری و سیاسی و انتقادی ساخته و راه آینده بهتر را به روی شهروندان برای تصمیم گیری باز می نمایند و در نهایت می توان انتظار داشت که در سایه یک انتخابات آزاد با رای اکثریت مردم رئیس جمهور برگزیده و سکاندار قوه مجریه شود، و این از برکات انتخابات در نظام های مردم سالار است که در هر مقطع انتخاباتی مردم از آن برخوردار می شوند. هرچند هنوز معلوم نیست نامزد جناح حاکم در انتخابات ریاست جمهوری آینده چه کسی است اما از قرائن و شواهد می توان دریافت که آقای احمدی نژاد در پی آن است تا خود را به عنوان نامزد یگانه جناح حاکم اثبات کند و از پشتیبانی کامل نیروها و گروه های این جناح در انتخابات آتی بهره برد و از این رو تلاش دارد که در سال آخر مسئولیتش دست به کارها و اقداماتی بزند تا شرایط محیطی و رای افراد را به نفع خود رقم زند و قطعاً اگر انتخابات و نیاز به رای نبود هرگز نیازی به انجام این کارها نمی شد و این از برکات انتخابات است که رئیس قوه مجریه را وا می دارد برای انتخاب مجدد دست به کارهایی بزند که رای آور باشد!
آقای احمدی نژاد با استفاده از امکانات و وضعیت منحصر به فردی که دارد در این آخرین سال دولت نهم با درک اوضاع وخیم اجتماعی و اقتصادی ناشی از سیاست های اشتباه دولتش و اینکه اگر در همین شرایط وارد انتخابات شود شکست خواهد خورد، چرا که حتی بخش قابل توجهی از نیروها و گروه های اصولگرا از او حمایت و پشتیبانی نخواهند کرد، به ناگاه با یک چرخش کامل نسبت به سیاست های گذشته اقتصادی دولتش در عرصه داخلی و سیاست خارجی درصدد بازسازی وضعیت رای خود برآمده است. محتوای طرح تحول اقتصادی دولت و اجزای آن، که به گونه ای از بازگشت دولت نهم به نظام اقتصادی بازار خبر می دهد و در تقابل کامل با شعارها و مدعاها و سیاست های اقتصادی و اجتماعی دولت نهم از بدو روی کارآمدن تاکنون است، شاهدی براین مدعاست. دولتی که با شعار بردن درآمد نفت به سر سفره های مردم و عدالت محوری و بهبود معیشت و اقتصاد اقشار محروم و متوسط بر سر کار آمد و با افزایش بودجه عمومی و تثبیت قیمت ها و. . . وضعیت کنونی را رقم زده و اسباب نارضایتی اقشار وسیعی از مردم را فراهم آورده است می خواهد با یک دوربرگردان (همانند طرح اصلاح ترافیک تهران) به آزادسازی قیمت حامل های انرژی و نقدی پرداخت کردن یارانه آنها بپردازد و اصلاح ساختار اقتصاد کشور را پی گیرد، و به همین شکل در عرصه سیاست خارجی نیز با یک دور برگردان از تنش زایی به تنش زدایی روی آورده و تلاش دارد تا با انجام برخی اقدامات فشارهای سیاسی و اقتصادی ناشی از سیاست خارجی تهاجمی همین دولت را مهار و به ویژه آثار مخرب و هزینه زای ناشی از تحریم های اقتصادی را از روی دوش اقتصاد کشور بردارد و راه های تنفسی بسته شده را باز نماید و به واقع از تغییر سیاست در عرصه سیاست خارجی برای تغییر در عرصه سیاست داخلی به نفع خود بهره برداری نماید.
اینکه آیا این اقدامات آقای احمدی نژاد به نتیجه مطلوب می رسد یا نه؟ محل بحث ما نیست و البته نویسنده امیدوار است به نتیجه برسد اما این نوع چرخش در مواضع و اقدام را باید از برکات انتخابات در جمهوری اسلامی ایران دانست و به همین دلیل بر ماست تا آنجا که می توانیم از نهاد انتخابات پاسداری کنیم و نگذاریم این نهاد موضوعیت خود را در اداره کشور از دست دهد…
اصلاح طلبان باید بدانند در میدانی که رقیب همه گونه امکانات و قدرت مانور دارد و به راحتی می تواند با دست زدن به اقداماتی میزان رای آوری خود را افزایش دهد آسان نمی توان وارد شد و ورود به این میدان تمهیدات و مقتضیات و برنامه های ویژه ای را می طلبد و قطعا در انتخابات آینده نیرویی پیروز میدان انتخابات خواهد بود که برکات انتخابات بیشتری را برای مردم عرضه کند و به نظر می رسد انتخابات آینده ریاست جمهوری نقطه عطف و سرنوشت سازی برای ایران و ایرانیان خواهد بود.

تعجب کارشناسان از تصمیم دولتی ها
روزنامه اعتماد ملی با عنوان چالش های نرخ دو طبقه سود نوشته است: مردان دولت نهم بالاخره پس از گذشت ۴ ماه و اندی از سال ۱٣٨۷ موفق شدند تکلیف نرخ سود بانکی را مشخص کنند. به نظر می رسد حالا دیگر باید برای اعضای کابینه نهم خصوصاً نیروهای اقتصادی در دولت جشنی را مهیا کرد، چون بدون شک شبکه بانکی ایران در چند ماه گذشته تجربه ای کاملا منحصربه فرد داشته است. شاید تا به حال هیچ اقتصادی در تاریخ نوین اقتصاد جهانی چنین چیزی را مشاهده نکرده که یک سامانه بانکی بیش از ۱۲۰ روز را بدون نرخ سود بانکی مشخص و برنامه های تدوین شده اعتباری پشت سر بگذارد اما اقتصاد ایران توانست این نظم را از هم بگسلد. دیروز در نهایت این لاک اجرایی شکسته شد و دولتی ها در دو سطح، نرخ سود بانکی و دیگر ضوابط عملیات بانکی را برای دستگاه های اجرایی بسته بندی کردند اما جالب اینجاست که همچنان کارشناسان و تحلیلگران با تعجب از کنار این تصمیم تازه دولتی ها عبور می کنند.
در حال حاضر و در شرایطی که دولت نهم حیاتی ٣ ساله را مزمزه می کند، صاحب نظران اقتصادی بزرگ ترین انتقادات خود را بر سینه طرح های تماماً پولی برای ایجاد اشتغال نصب می کنند. دولتی ها با این باور که می توانند با بزرگ کردن دایره خرج کردن بسیاری از گره های اقتصادی را باز کنند، هزاران میلیارد تومان اعتبارات متعدد، طی سه سال گذشته جهت رفع بیکاری و ایجاد اشتغال از طریق بنگاه های زودبازده طراحی کردند اما امروز تحلیل رشد ۲۶,۴درصدی تورم و همچنین نقدینگی ۱۶۰ هزار میلیارد تومانی را تا حد زیادی نتیجه این گونه دست و دل بازی های دولتی می دانند ولی به نظر می رسد با این وجود هنوز این اندیشه که با پول می توان هر کاری کرد، جایگاه ویژه ای در دولت دارد. اختصاص نرخ سود ۱۰ درصدی برای بنگاه های زودبازده در همین راستا قابل ارزیابی است. البته وقتی رئیس جمهور با قاطعیت برای ۵۰ درصد از تعاملات دوطرفه شبکه بانکی، رابطه ای قرض الحسنه (منهای سود) تعریف می کند دیگر نمی توان به بدنه اجرایی دولت جهت گسترش دوباره طرح هایی نظیر بنگاه های زودبازده گله کرد. اکنون تجربیات جهانی و عقلانیت نوین اقتصادی اثبات کرده است که اشتغال تنها ازطریق سرمایه گذاری های مولد و امن سازی محیط کسب و کار بدون زورمداری دولت های اقتصادی محقق می شود. از این منظر، ای کاش دولتی ها تحلیل خود را برای پذیرفتن بهتر نرخ دوطبقه سود بیان می کردند. راستی آیا می توان با خرج کردن، شغل ایجاد کرد؟

هزینه های یک فیلم
هزینه های یک فیلم بی موقع عنوان مقاله ای است به قلم دکتر سیف الرضا شهابی در روزنامه مردمسالاری که در پی نقل شده است: بعد از نزدیک به سه دهه گسستگی در روابط تهران، قاهره از چند سال قبل مقامات دیپلماتیک دو کشور ایران و مصر بر این واقعیت واقف شدند که با توجه به انبوه تحولاتی که در داخل ایران و مصر و در سطح منطقه و جهان در دهه های اخیر به وقوع پیوسته قطع رابطه نمی تواند در جهت منافع دو کشور باشد و از هر منظری که ارزیابی شود تجدید رابطه به نفع ایران و مصر و منطقه و جهان اسلام است.
رابطه ای که در ۲٨ سال قبل بنا به مصالح آن زمان در یک طرفه العین قطع شد برای تجدید آن باید ده ها سمینار، همایش برگزار کرد و دیدارهای رسمی و غیررسمی در حاشیه اجلاس ها توسط مقامات دو طرف انجام گیرد تا یخ رابطه ذوب شود تا بعد تبدیل به گرمی روابط گردد و خوشبختانه تلاش های سال های اخیر در حال به ثمر نشستن بود که یک باره با یک حرکت ناگهانی و بدون در نظر گرفتن و سنجش شرایط زمانی وضعیت را به حالت اول برگرداند و اگر مدیریت صحیح از سوی دو طرف و خصوصاً تهران اعمال نشود احتمالاً بدتر از سابق هم خواهد شد.
ساخت فیلم اعدام فرعون و به نمایش گذاشتن در شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی ایران این شائبه را پدید آورد که تهران قواعد بازی دیپلماتیک را نمی داند. اگرچه تهران اعلام کرد که این فیلم توسط موسسه ای غیردولتی ساخته شد ولی به نمایش درآمدن در رسانه ملی ادعای فوق را کم رنگ می کند و به ویژه این که تمام موسسات دولتی و غیردولتی تولید فیلم در ایران زیر کنترل دولت و وزارت ارشاد و سایر نهادهای دولتی می باشند.
اگر بر اساس معیارهای ارزشمند انقلاب اسلامی ایران، انورسادات به خاطر امضای کمپ دیوید و میزبانی شاه بدنام باشند این دلیل نمی شود تا دولتمردان مصری که وراث بدنامی سادات هستند دارای چنین دیدگاهی باشند. آیا نبش قبر سادات در شرایط بحرانی فعلی که ایران باید از حمایت های مصر برخوردار باشد به مصلحت و منافع ملی است؟ با توجه به این که مصر در اشتباهی مشابه در حال تهیه فیلمی است که توهین به عالی ترین مقام انقلاب اسلامی است.
افزایش تنش میان تهران و قاهره و لغو بازی تدارکاتی فوتبال تیم های ایران و مصر و تعطیل کردن دفتر شبکه العالم در قاهره و شرکت آقای ناالله جبر معاون وزیر خارجه مصر به جای آقای ابوالغیظ در کنفرانس وزرای خارجه کشورهای جنبش عدم تعهد که به میزبانی در تهران برگزار خواهد شد و اعتراض روزنامه الجمهوریه مصر به قطر که چرا نام خلیج فارس را پذیرفته و شرکت فعال مصردر کنفرانس ابوظبی در روز دوشنبه ٨۷,۴/٣۱ که خانم رایس در مورد مذاکرات ژنو توضیحاتی به وزرای خارجه ۶ کشور شورای همکاری خلیج فارس و مصر و اردن و عراق دارد تماماً عکس العمل هایی است که مصر شتابزده در مقابل فیلم اعدام فرعون بروز داد.
منافع ملی و مصالح جهان اسلام اقتضا می کند تهران سعه صدر به خرج دهد و از انجماد مجدد در روابط جلوگیری کند و در سطح دیپلماتیک به تشریح مواضع بپردازد زبان دیپلماتیک شیرین تر و جذاب تر و تاثیرگذارتر از زبان برخوردهای تلافی جویانه و تجمعات تحریک آمیز است.

علت حضور نماینده آمریکا
سه روزنامه راستگرا وابسته به طیف های مختلف سرمقاله های خود را به شرکت نماینده آمریکا در مذاکرات ژنو و تمایل دولت آمریکا به تأسیس دفتر حفاظت منافع در تهران اختصاص داده و هر کدام دیدگاه متفاوتی را عرضه کرده اند.
روزنامه کیهان با عنوان: داستان همان است که بود نوشته است: در حدود یک ماه گذشته، رسانه های آمریکایی در اقدامی که فهم دلایل آن بسیار مهم است سعی کرده اند اینگونه وانمود کنند که یک تغییر استراتژیک و اساسی در رویکرد آمریکا در مقابل ایران به وجود آمده و دولت جرج بوش در ماه های پایانی ریاست جمهوری خود راهی در مقابل ایران خواهد پیمود، کاملا متفاوت با راهی که تا به حال پیموده است. این رسانه ها با استناد به برخی اظهاراتی نه چندان شفاف و قابل فهم از یکی دو مقام آمریکایی و چند خبر مبهم با مبدأ دستگاه دیپلماسی آمریکا، خط خبری بسیار پرحجمی درباره تغییر خط مشی آمریکا در مقابل ایران ساختند و در این مدت تقریبا هیچ روزی نبوده است که گزارش های مفصل و پر آب و تاب در این باره توسط خبرگزاری ها و رسانه های مکتوب و تصویری اروپا و آمریکا منتشر نشود. این بمباران رسانه ای در داخل ایران هم واکنش هایی برانگیخت. گروهی اندک بلافاصله آغوش خود را به روی آن گشودند و بی آنکه درباره اصل قصه تأملی درخور کرده باشند با ذوق زدگی از گشایش فصلی جدید در روابط ایران و آمریکا خبر دادند و گروهی دیگر که خیل عظیم مردم متدین و انقلابی ایران اسلامی را شامل می شود ـ همان ها که هنوز جمله رهبر خود با این مضمون را که رابطه با آمریکا هیچ نفعی برای مردم ایران ندارد، به خوبی به یاد دارند ـ با نگرانی و البته بی خبری صحنه را می نگریستند و برای این سوال پاسخی نمی یافتند که آیا به راستی اتفاقی در حال رخ دادن است ؟
رسانه ها و تحلیلگران غربی ـ که طبعاً هر سوژه ای درباره نوعی برخورد از نزدیک میان ایران و آمریکا برای آنها جذابیتی بی بدیل دارد ـ گزارش ها و تحلیل های خود درباره تغییر رویکرد کذایی آمریکا را عمدتاً بر دو پایه مبتنی کرده اند که بررسی اجمالی جزئیات آنها نشان خواهد داد هیچ اتفاق خاص و هیجان انگیزی در روابط ایران و آمریکا در حال وقوع نیست ـ و اساساً نمی تواند باشد ـ و جماعت ذوق زدگان هم از این رو دچار سوء تفاهم شده اند که قادر نبوده اند صورت این مسئله را به درستی طرح کنند، والا جواب لااقل در این مورد خاص بسیار ساده است.
بحث های داغ درباره به وجود آمدن فضایی جدید در مناسبات دو جانبه ایران و آمریکا مشخصاً زمانی به وجود آمد و رونق گرفت که رسانه ها ـ و بعد مقام های غربی ـ خبر از تصمیم دستگاه دیپلماسی آمریکا برای گشایش دفتر حافظ منافع در تهران دادند، اگرچه اوج سروصداها مربوط به حادثه حضور ویلیام برنز معاون وزیرخارجه آمریکا در مذاکرات ژنو است. اما آیا از این پدیده دیپلماتیک می توان نتیجه ای به بزرگی و اهمیت تغییر استراتژی در مقابل ایران را استخراج کرد و اساساً آیا این دو پدیده درست فهمیده شده اند؟ اجازه بدهید از مورد مربوط به اعزام ویلیام برنز شروع کنیم؛ تحلیل داستان گشایش دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران پس از بررسی مورد برنز بسیار آسان خواهد بود.
چرا برنز به ژنو فرستاده شد. این نوشته هیچ قصدی برای ورود به بحث های مربوط به برنامه هسته ای ایران ندارد، اما این مهم است که توجه کنیم اکنون برای این سوال پاسخ هایی بسیار سرراست در دست است که به خوبی نشان می دهد ماجرا هرچه باشد ربطی به تغییر استراتژی در طرف مقابل ندارد و حداکثر در مقیاس تاکتیکی قابل تحلیل است. برنز به ژنو رفت به این دلیل که: ۱ـ بقیه اعضای گروه ۶ همواره به این کشور انتقاد می کردند که دریافتن راه حلی دیپلماتیک برای مسئله هسته ای ایران به اندازه کافی جدی نیست والا لااقل یک بار جدیت خود را با تلاش برای گفت وگوی مستقیم با تهران نشان می داد، ۲ـ برخی منابع سوخته غرب در داخل ایران این پیام غلط را به آنها رسانده بودند که ایران در ژنو با فرمولی از تعلیق موافقت خواهد کرد و آمریکا هم چون بسیاری موارد دیگر فریب این آدرس های غلط را خورد و با این توهم که مذاکرات ژنو با یک پیروزی برای غرب خاتمه خواهد یافت، پذیرفت که نماینده خود را به جمع گروه ۶ ملحق کند تا بعد بتواند ادعا کند، پیروزی محصول حضور آن بوده است، ٣ـ ضمناً اعضای گروه ۶ تصمیم گرفته بودند در مقابل ایران نمایش اتحاد بدهند و تاکید کنند دیپلماسی تشویق و تهدید همزمان راهبرد همه آنهاست و ۴ـ آمریکا فهمیده بود که بقیه اعضای گروه ۶ دیگر خود را معطل آرزوی دست نیافتنی تعلیق نخواهند کرد و مذاکرات با ایران روندی بی بازگشت است که کنار کشیدن از آن تنها به افتادن ابتکار عمل به دست رقبا و انزوای دیپلماتیک آمریکا منجر خواهد شد. (خرده دلایل بسیار دیگری نیز هست که ذکر آنها تغییری در اصل بحث ایجاد نمی کند. )
آیا این موارد را می توان به معنای یک تغییر خط مشی اساسی ارزیابی کرد؟ اگر یک عنصر مشترک میان این موارد وجود داشته باشد فرصت طلبی آمریکا برای فراهم آوردن مقدمات فشارهای جدید بر ایران است و این نه فقط تغییر استراتژی نیست بلکه ادامه همان استراتژی قدیمی تلاش برای به شکست کشاندن ایران با استفاده از درهم آمیختن چماق و هویج است.
مورد دوم یعنی آنچه رسانه های غربی و برخی در داخل ایران آن را موافقت آمریکا با گشایش دفتر حافظ منافع در تهران خوانده اند، داستان جالب تری دارد. بعضی در داخل و خارج ایران برای بیرون کشیدن این نتیجه که ایران و آمریکا در حال نزدیک شدن به یکدیگر هستند آنقدر عجله داشته اند که حتی فرصت نکرده اند یک بار تفحص کنند که اصل قصه چیست. موضوع گشایش دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران اساساً یک سوءتفاهم است. آمریکایی ها همین حالا در تهران دفتر حافظ منافع دارند و محل آن نیز سفارت جمهوری سوئیس است. آنچه به تازگی برخی منابع دولتی آمریکا از آن سخن گفته اند نه تلاش برای گشایش دفتر مستقل حافظ منافع در تهران بلکه ابراز علاقه ـ و نه تصمیم ـ به اعزام دیپلمات آمریکایی به دفتری بوده است که آمریکایی ها در سفارت سوئیس دارند. علت هم ظاهر این است که آمریکایی ها احساس می کنند ایران به سبب حضور چند کارمند غیردیپلمات ـ دفتر حافظ منافع ایران در واشنگتن ـ در خاک آنها از امکان کسب اطلاعات و ارزیابی های دقیق برخوردار است اما آنها چون در تهران دیپلماتی ندارند خود را از این امکان محروم ساخته اند. بسیار خوب، آیا اعزام چند دیپلمات آمریکایی به سفارت سوئیس در تهران را که صرفاً مامور به ارائه خدمات کنسولی خواهند بود ـ تازه آن هم در صورتی که مقام های کشورمان با آن موافقت کنند ـ می توان تغییر رویکرد استراتژیک خواند؟ علت چنین ارزیابی هایی ذوق زدگی اگر نباشد حتماً بی خبری و ساده اندیشی است یا شاید هم کسانی مامورند تا چند اقدام پیش پاافتاده از جانب آمریکا را عمداً بزرگنمایی کنند تا بعد بتوانند دولت ایران را تحت فشار قرار دهند که جز در مقابل این حسن نیت های پی در پی (؟!) گام متقابلی برنمی دارد و تلاش برای نزدیکی به آمریکا به خرج نمی دهد؟!
دولت آمریکا پس از مدت ها سرسختی بی حاصل و در حالی که عمر آن رو به پایان است دریافته که باید به زبانی جدید با ایران سخن بگوید و اهداف سابق خود را با استفاده از تاکتیک هایی جدید پی بگیرد. درست است که آمریکایی ها می خواستند و می خواهند یک حضور نصفه و نیمه در ژنو را به چند طرف درگیر بفروشند ولی پیداست که مقاومت موثر ایران نقشی غیرقابل جایگزین در تغییر دادن الگوی رفتار آمریکا از فشار مطلق به فشار و مذاکره همزمان بدون پیش شرط داشته است. علاوه بر این معلوم است که بوش ناچار باید مصالح حزبی را هم در نظر بگیرد و در حالی که رقیب دموکرات، کاندیدای فرتوت جمهوری خواهان را از نفس انداخته به منظور کمک به ادامه مسیر توسط او چند عصای دیپلماتیک فراهم کند. گزینه گفت وگوی بدون قید و شرط با ایران به عنوان یکی از اصلی ترین شعارهای باراک اوباما اکنون جذابیت های فراوانی برانگیخته است و در این شرایط عجیب نیست اگر دولت بوش به دنبال سوزاندن این برگ برنده باشد و ثبت آن به نام جمهوری خواهان باشد. عوامل دیگری مانند تلاش برای تفکیک دولت و ملت ایران از یکدیگر و ظاهرسازی در این باره که با اولی مشکل دارند و با دومی نه، یا دست و پا زدن برای کارنامه سازی در ماه های پایانی برای سیاست خارجی عقیم دولت بوش را نباید از نظر دور داشت. نهایتاً نتیجه این است که حداکثر برخی دست و پا زدن ها برای نجات هیئت حاکمه مغرور آمریکا از مغاکی که انتظار آن را می کشد در کار است و الا جمهوری اسلامی ایران همان است که بود و شیطان بزرگ نیز هم.

نوعی تهدید نهفته؟
روزنامه همشهری با عنوان: پس از مذاکره نوشته است: این روزها کشورهای غربی و به ویژه آمریکا که نماینده اش نیز برای اولین بار در گفت وگوهای هسته ای با ایران در سوئیس حضور یافته بود، تلاش می کنند از گفت وگوهای ژنو و حضور ویلیام برنز به عنوان اهرم فشار جدیدی علیه تهران استفاده کنند، به عبارتی پس از مذاکرات ایران و ۱+۵ در ژنو، اینگونه به نظر می رسد که برخی کشورهای غربی در تلاشند با تعیین ضرب الاجل، تهران را در تنگنا قرار داده و دچار شتاب زدگی در تصمیم گیری کنند.
در مفهوم ضرب الاجل و تعیین مهلت، نوعی تهدید نهفته است و این تهدید در حالی مطرح می شود که ایران همواره اعلام کرده با ادبیات تهدید و فشار از مواضع راستین خود عقب نشینی نخواهد کرد.
ما همواره قائل به مذاکره بدون قید و شرط و در شرایط عادلانه بوده ایم و کشورهای غربی باید بدانند که جمهوری اسلامی ایران براساس منافع ملی، عقلانیت و منطق، تصمیم گیری می کند.
اما نکته جالب آن است که هیچ ضرب الاجلی در مذاکرات ژنو مطرح نشده، بلکه موضوع بحث در این گفت وگوها چگونگی استمرار مذاکرات بوده است. سعید جلیلی و خاویر سولانا در مذاکرات ژنو فقط توافق کرده اند که تماس دیگری بین آنها برقرار شود، لذا سخنی از تعیین مهلت مطرح نبوده است.
گروه ۱+۵ و سولانا در سفر به تهران، پیشنهادی را مبنی بر چگونگی آغاز گفت وگوها ارائه کردند و ما نیز در ژنو، پیشنهادی را مطرح نمودیم تا به جای اینکه مذاکرات از نقاط اختلافی آغاز شود، از نقاط اشتراک شروع کنیم تا طرفین به تفاهم دست یابند.
البته در این میان، اینکه برخی مدعی شده اند تهران به بسته ۱+۵ پاسخی نداده و حتی این ادعا مطرح شده که اظهارات ایران در مذاکرات ژنو مبهم بوده و تهران در مذاکرات جدی نبوده است، تنها فضای روانی و رسانه ای است که برخی کشورهای غربی برای تأثیرگذاری بر ایران به آن دامن می زنند.
طرف های مقابل همیشه قبل از مذاکرات بر مهم و تعیین کننده بودن گفت وگوها تأکید می کنند و بعد از مذاکرات نیز تلاش می نمایند اینگونه القا کنند که ایران در مذاکرات مطلب خاصی را مطرح نکرده است و گفت وگوها بی نتیجه بوده است؛ اما اگر مذکرات نتیجه ای در بر نداشته، پس چرا آنها خواهان مذاکره هستند و چرا شرکت کنندگان در مذاکرات ژنو، پس از گفت وگوها نظرات مثبتی را مطرح کرده اند؟

رئیس جمهور و گره های سخت
روزنامه رسالت با عنوان: کالبدشکافی یک واقعه سیاسی تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران نوشته است: بررسی یک واقعه سیاسی به اشکال گوناگون ممکن است ؛ کشف سیگنال های ارائه شده از سوی سیاستمداران از لابلای کلام آنان یکی از این راههاست. سیاستمداران اساساً انسان هایی ـ حداقل در حوزه عمل سیاسی ـ پیچیده هستند که برای گریز از تبعات سنگین اقداماتی که مثبت ارزیابی می کنند بسیار محتاط و در پرده عمل می کنند؛ این خصلت برای یک سیاستمدار طبیعی و شاید لازم باشد.
از سوی دیگر روزنامه نگاران و تحلیلگران سیاسی برای شفاف سازی امور که وظیفه آنان است در چالشی دائم با این سیاستمداران برای کشف رمز سخنان آنان می باشند.
یکی از وقایعی که بی گمان می تواند در تاریخ سیاسی سی سال پس از انقلاب ایران دارای اهمیتی خاص باشد؛ پیشنهاد تاسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران پس از سی سال است؛ دفتری که به گفته ای سفارت خانه بی سفیر و به گفته ای مقدمه ایجاد روابط مستقیم است.
نگارنده قصد ندارد در این تحلیل در قبال چنین رخدادی موضعی اتخاذ نماید بلکه آنچه هدف این نوشتار است کشف رمزبصورت ساده از سخنان اهل سیاستی است که در برابر این واقعه اتخاذ موضع کرده اند. برای درک ماوقع لازم است ابتدا مروری تاریخی بر این واقعه از آغاز طرح مسئله تا کنون داشته باشیم…
رسالت سپس به مطالب روزنامه های آمریکایی و انگلیسی و اظهارات مقامات سیاسی ایران و آمریکا در مورد لزوم تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا می پردازد و نتیجه گیری می کند: احمدی نژاد که همه گویا بر زیرکی و فرصت شناسی او اجماع کرده اند؛ نیک می داند دولت او با مواضع مستحکم و انقلابی در فضای یکپارچه حاکمیت اصولگرایان تنها فرصتی است که نظام با کمک آن می تواند گره های سختی را در امور داخلی و خارجی بگشاید؛ گشایشی که شرایط به هاشمی اجازه آن را نداد و دستان نرم خاتمی هم توان گشودن آنها را نداشت و اساساً در زمان حاکمیت دوگانه هم زمان اتخاذ مواضع مهم نیست. از سوی دیگر؛ همه پذیرفته اند که احمدی نژاد با ایستادن در اوج قله اصولگرایی و حتی به گمان عده ای رادیکالیسم در سیاست خارجی و نیز توان چرخش های غیر قابل تصور قادر به انجام کارهایی است که تصور آن هم بعضی از مسئولان سابق را شبانه از خواب می جهاند. به گمان بسیاری احمدی نژاد این توان را دارد که با سرعت در مسیری چون سوژه فوق جلو رفته و در صورت عدم دستیابی به نتیجه مطلوب با همان سرعت و قدرت چرخیده و در مسیر معکوس قضایا را کنترل کند. حال تا چه اندازه این برداشت درست است باید منتظرگذشت زمان بود و دید این وقایع چه مسیری را طی خواهد نمود و نتایج آن تا چه حد در سرنوشت روابط ایران و آمریکا تاثیر خواهد گذاشت.

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی