سهم اندکِ همجنسگرایان
(نگاهی به کتاب "عشق در ادبیات داستانی ایران در تبعید" اسد سیف)
حسین کمالی
•
همان طور که ادبیات معاصر ایران را نمی توان بدون توجه به ادبیات تبعید به رسمیت شناخت، ادبیات تبعید را نیز نمی توان بی توجه به آفرینشهای ادبی با موضوع همجنسگرایانه کامل پنداشت.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۶ مرداد ۱٣٨۷ -
۶ اوت ۲۰۰٨
همجنسگرایی در فرهنگ و ادبیات ما امری ناپژوهیده است که در سالهای اخیر توجه برخی از محققین را به خود جلب کرده است.
اینکه انسان به همجنس خویش گرایش پیدا می کند و عشق را در او می یابد و دوست می دارد تا با او نرد عشق ببازد، پدیدهایست که باید ریشه آن را در دوردستترین پلههای تاریخ جستجو کرد. تابو نمودن این موضوع در فرهنگ ما، راه را بر هر گونه تحقیقی می بست، تا آن حد که سعی می شد بحث بر آن را در میان فلاسفه یونان قدیم نیز لاپوشالی کنند. انقلاب جنسی دهه شصت در غرب، تابوهای جنسی را از جمله در این عرصه نیز شکست.
اگر چه در افکار مترقی و رسمی اروپا سالهاست که دیگر همجنسگرایی در شمار بیماری قلمداد نمی شود، جهان اسلام همصدا با کلیسای غرب و پیروان آئین یهودیت، همجنسگرایی را طرد می کند و آن را زشت و گناه به شمار می آورد. از آن زمانی که کلیسا در قوانین حقوقی و قضایی غربِ مدرن، اقتدار خویش را از دست داد، همجنسگرایان نیز کمکم امکان ابراز احساسات خویش در مجامع عمومی یافتند. در کشورهای اسلامی ولی هنوز احکام الهی حاکم است و اخلاق جامعه نتوانسته این نیاز و احساس طبیعی بخشی از شهروندان خویش را به رسمیت بشناسد.
توجه به همجنسگرایی آنگاه عیانتر شد که دانشمندان علوم طبیعی دریافتند که در میان حیوانات نیز همجنسگرایی دیده می شود و گرایش جنسی به همجنس مختص انسانها نیست. این موضوع خود کمک کرد تا افکار عمومی نیز ذهن خویش را از تابو تهی کنند و بپذیرند که همجنسگرا شخصی بیمار نیست. در کشورهای آزاد، دامنه تحقیقات بر این موضوع گستردهتر است و جامعه از آن استقبال می کند. در کشورهای سنتی ولی اخلاق حاکم اجازه تحقیق نمی دهد. اگر محققی جسارت نشان دهد و عرصهای تاریک را در این زمینه روشن گرداند و یا پرسشی را در سطح جامعه طرح کند، به حتم با محدودیت در انتشار مواجه خواهد شد.
در کشور ما جسته گریخته، پژوهشگرانی با رمز و کنایه اشارتی به حضور این موضوع در فرهنگ ما داشته و آن را در ادبیات پی گرفتهاند. محمدجعفر محجوب، عبدالحسین زرینکوب، ذبیحالله صفا و عدهای دیگر در تحقیقات خویش اشاره کردهاند که ادبیات فارسی در برههای از تاریخ این کشور، تحت تأثیر احساسات همجنسگرایانه بوده است. اما هم آنان به خویش جرئت ندادهاند تا دامنه تحقیقات خویش را گسترش دهند. مرتضی راوندی در جلد هفتم تاریخ اجتماعی ایران، فصلی را به این موضوع اختصاص داده ولی در لابهلای سطور آن را تقبیح کرده است. به طور کلی گفته باشم؛ تا کنون هیچ محققی با بیطرفی به این موضوع نزدیک نشده است.
چند سال پیش دکتر سیروس شمیسا تحت عنوان "شاهدبازی در ادبیات فارسی" کتابی منتشر کرد و در آن سعی نمود تا دامنه این موضوع را در ادبیات فارسی نشان دهد. این کتاب را می توان اولین گام جدی در این راه به شمار آورد. متأسفانه این اثر در پی انتشار توقیف شد و نسخههای انتشار یافته از کتابفروشیها جمعآوری شد. نویسنده با دیدی کم و بیش تقبیحگرایانه به موضوع نزدیک شده است. ولی دامنه تحقیق او می تواند آغازی باشد که به حتم باید آن را پی گرفت. خوشبختانه این کتاب در "سایت دوات" موجود است و می توان به آن رجوع کرد.
آنچه از همجنسگرایی در فرهنگ و ادبیات ما تا کنون شناخته شده، در اصل فاصلهای فراوان با این پدیده در غرب دارد و نمی توان نام عشق بر آن نهاد. بچهبازی، امردبازی، شاهدبازی و... همه مفاهیمی خارج از مقوله عشق هستند.
یکی از دستاوردهای جهان تبعید ما ایرانیان، به رسمیت شناختن همجنسگرایی است. در این عرصه فرهنگ اروپا تأثیر مثبتی بر ما گذاشته و به همراه آن، جمعیتهای همجنسگرا در فعالیتهای خستگیناپذیر خویش از یک سو کوشیدند افکار عمومی را به این پدیده جلب کرده، همجنسگرایی را از حیطه بچهبازی جدا کنند. و از دیگر سو، مدافع حقوق همکیشان خود در ایران باشند. در این راه به حق توانستند افکار عمومی جهان را به زندگی پُر خطر همجنسگرایان در ایران جلب کنند.
توجه به ادبیات همجنسگرایانه در میان ایرانیان، چه آنان که خود همجنسگرا هستند و چه آنان که چنین میلی ندارند، حاصل همین جو است. همان طور که ادبیات معاصر ایران را نمی توان بدون توجه به ادبیات تبعید به رسمیت شناخت، ادبیات تبعید را نیز نمی توان بی توجه به آفرینشهای ادبی با موضوع همجنسگرایانه کامل پنداشت.
در همین رابطه است کاری از اسد سیف با نام "عشق در ادبیات داستانی ایران در تبعید" که اخیراً از طرف انتشارات فروغ در آلمان انتشار یافته است. نویسنده در این اثر با جسارت به ادبیات کهن سرزمین ما نزدیک شده، با نگاهی دیگر به آثار شاعران و نویسندگانی انگشت گذاشته و افکار آنان را در درون آثارشان کاویده است تا گوشههایی از فرهنگ ما را بر ما روشن گرداند. او سعی نموده تا با استفاده از تمامی آثار موجود دامنه این موضوع را در فرهنگ ما بکاود. از پلههای تاریخ با احتیاط پایین رفته تا به آیین زرتشت برسد که همانجا اولین نشانهها را عمده کند. از "ارداویرافنامه" و اوستا نمونه آورده، ثابت کند که این پدیده در فرهنگ ما نوظهور نیست و همیشه همجنسگرایان مورد آزار و اذیت قرار داشتهاند. نویسنده خود اقرار می کند که این پدیده برغم وجود چنین اشارههای روشنی تا کنون مورد تحقیق بیطرفانه قرار نگرفته است. او با استناد به تحقیق دکتر شمیسا، در ارزشگذاری به آن، از نقد آن خودداری نمی کند و می کوشد تا گوشههایی از ضغف آن را هم نشان دهد. هدف این است که ثابت گردد، همجنسگرایی در فرهنگ ما پدیده نوظهوری نیست، سوغاتی وارداتی از یونان قدیم و یا یورشگران به ایران در سالهای قدیم نیز نیست. در نخستین آثار مکتوب این سرزمین می توان جای پای آن را یافت. نمی توان زیرکانه و با ترفندهای رنگارنگ، فرهنگ ایران را از این "لکه ننگ" زدود. برای بیان واقعیت باید شهامت داشت و حقیقت را آنگونه که هست پذیرفت، اگر چه برای عدهای شاید تلخ باشد.
اسد سیف در این کتاب فصولی چند را به پدیده همجنسگرایی در تاریخ باستان و ادبیات کهن ایران اختصاص داده است. این پدیده را در ایران پس از اسلام پی می گیرد و نتیجه و بازتاب آن را در در عرفان ایرانی بررسی می کند. و سرانجام اینکه: در حکومت اسلامی همجنسگرایی خطر مرگ به همراه دارد. او در برسیهای عمیق خویش به خوبی از عهده این کار برآمده و گوشههایی تاریک از فرهنگ ما را بر ما آشکار گردانیده است. کارش ارزشمند و جدیست.
اسد سیف در این کتاب پس از بررسی زمینههای همجنسگرایی در ایران، به بازتاب آن در ادبیات داستانی ایران در تبعید می پردازد و در میان داستانهای منتشر شده در خارج از کشور بر دو اثر انگشت می گذراد؛ "تابستان تلخ" اثر رضا علامهزاده و "مردی در حاشیه" نوشته شهرام رحیمیان. نویسنده یادآور می شود که: "تابستان تلخ نخستین تجربه عشق به همجنس است در ادبیات داستانی ایران در تبعید". [1] در این رمان، قهرمان داستان جوانیست که زندگی را در ایران دهه چهل تجربه می کند، سالهای آخر مدرسه را می گذراند، به سیاست کشیده می شود، دوست دختر دارد و در مسیر زندگی با جوانی همسن و سال خویش آشنا می شود که علاقه آن دو نسبت به هم در کوران زندگی اندکی از دوستی معمولی فراتر می رود و سرانجام روزی با بوسهای عاشقانه می شکوفد، اما در این مسیر ادامه نمی یابد. این احساس را می توان امری معمولی تلقی کرد که در بسیاری از جوانان، دختر و پسر، فراوان دیده می شود، بی آن که به همجنسگرایی ختم شود. در واقع نمی توان این پدیده را همجنسگرایی نامید، چانچه در خود رمان نیز، آن طور کی می بینیم، ادامه نمی یابد. قهرمان داستان علاقه دارد تا عشق را در نزد غیر همجنس دنبال کند.
دومین داستان مورد بررسی، "مردی در حاشیه"، سرنوشت تلخ زندگی مردیست همجنسگرا در ایرانی که عشق به همجنس مجازات مرگ به همراه دارد. آقای قریشی، قهرمان داستان که ناظم مدرسه است، بخش زنانه وجودش بر بخش مردانهانهش غالب است. او سالهاست که احساس خویش سرکوب می کند. در خانه بدور از چشم همگان لباس زنانه به تن می کند و با معشوقهای خیالی نرد عشق می بازد. نخستین تجربه همجنسگرایانهاش در کودکی با بوسیدن دوست همکلاسیاش به اخراج آن دو از مدرسه ختم می شود. آقای قریشی در شبی از شبهای تابستان به سیم آخر می زند، لباس زنانه بر تن می کند و قدم بر خیابان می گذارد. کیفِ عالم خویش است که پاسبان محل او را از رفتن باز می دارد. و این آغاز "رسوایی" است. "آقای قریشی به این علت که جامعه فردیت او را نپذیرفته، به حاشیه رانده شده، اما پیش از خشم جامعه بر علیه او، ما نیز وی را به حاشیه راندهایم و مشکل نیز همینجاست."
"مردی در حاشیه در اصل یک عقده است، عقدهای که بنیان در یک عقده بزرگتر دارد، یک عقده اجتماعی که در زندگی آقای قریشی نیز به عقده می انجامد." نویسنده این عقده را با عقده "ادیپ شهریار" گره می زند که دستمایه زیگموند فرید بود برای کشف "عقده ادیپ".
اسد سیف بر خلاف توجه کافی به پدیده همجنسگرایی در ادبیات ایران باستان، دامنه پژوهش خویش را در این عرصه، در ادبیات تبعید ایران به همین دو نمونه پایان می دهد و از ادامه پرداختن به این موضوع طفره می رود. به ظاهر شاهد حق با او باشد. در مطبوعات و رسانههای موجود خارج از کشور چنین آثاری کمتر به چشم می خورند. کتاب داستان نیز در این عرصه منتشر نشده تا دستمایه کار منتقد واقع گردد. همه اینها ولی دلیل نیست که نویسنده دامنه کار خود را به همین دو اثر محدود کند. هم اکنون چندین سایت اینترنتی متعلق به همجنسگرایان زن و مرد ایرانی در خارج از کشور وجود دارد که در آنها شعر و داستان از نویسندگان همجنسگرا منتشر می شود. نویسنده می توانست به آنها رجوع کند که نکرده است. و یا تا همین چند سال پیش چندین نشریه همجنسگرایانه از ایرانیان تبعیدی منتشر می شد که بخش ادبیات نیز در آنها موجود بود. متأسفانه نویسنده زحمت رجوع به آنها را به خود نداده. او از میان این همه آثار دو اثر برگزیده که نویسندگان آنها خود همجنسگرا نیستند. طبیعیست که نتوانند احساسات همجنسگرایان را چون خود آنان نشان دهند. نمی خواهم گفته باشم که اسد سیف در این زمینه کملطفی کردهاند، زیرا می بینم به حق بسیار خوب و جامع و بیطرفانه به موضوع پرداختهاند، ولی نمی توانم این کمبود و محدود کردن موضوع را به بررسی دو داستان از میان خیل آثار موجود نادیده بگیرم.
با این همه کتاب "عشق در ادبیات داستانی ایران در تبعید" آن اندازه غنی است که می توان با لذت آن را خواند و چهره خویش را در آیینه تاریخ و ادبیات یک سرزمین بهتر دید.
با آرزوی موفقیت برای نویسنده، امیدوارم که در چاپهای بعدی این کمبود برطرف گردد.
hkemali@live.de
[1] - نقل قولها از کتاب "عشق در ادبیات داستانی ایران در تبعید" است.
|