از : حسین میرمبینی
عنوان : قصاص جنایات "جمهوری اسلامی"*
مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند (حافظ)
هیچ چیز "جمهوری اسلامی" با اصول انسانی همخوانی ندارد. از آن بالای "ولایت فقیه" اش بگیرید-که دروغی بیش نیست و مصداق ظلم و بدتر از آن است- تا آن پایین اش که مربوط است به روابط نا سالم اش با مردم عادی ، حتا با مردم طرفدار خودش. نمونه اش برخوردی است که با سعید حجاریان و ضاربین اش کردند. یا همین مرحومه مقتوله خانم دکتر زهرا بنی عامری که در مقابل چشم پدر و مادرش و میلیونها انسان قتلش را و مجازات قاتلین اش را ماستمالی کردند. علی بن ابی طلب در نهج البلاغه در مورد این چنین متولیان و قاضیانی چنین می گوید:
او (آن مرجع احمق مدعی ای که پایگاهش مردم نادان و پای فرارش در منجلاب فتنه مانده) مانند لجنزاری است که از آب گندیده انباشته شده است. بین مردم بر کرسی قضاوت نشسته، و مدعی چیزی است (ولایت) که بر غیر او هم آشکار نیست. اگر با مبهماتی مواجه شود ترهاتی از نظرات خود بر آن می بافد و حکم قطعی صادر می کند و همچنانکه عنکبوت تار می تند او شبهات را مرتکب می شود. نه به درستی رای خود اطمینانی دارد و نه اعتقادی به نادرستی آن، اگر درست رای دهد بیم از آن دارد که مبادا نا بجا گفته است و اگر نادرست رای داده امیدوار است که درست گفته. او نادان و ابله است و همچون سوارکاری می ماند که نه اشترش چشم بینا دارد و نه خودش به راه آگاه است. روایات را در هم می پیچد همچنانکه باد گیاه خشکیده را، خدا گواه است که برای مسائلی که نزدش می آیند سرشار نیست و اهلیت قضاوت و ولایتی را که مدعی آن است ندارد. درکش محدود است و دیدگانش نزدیک بین. اگر در مشکلی بماند آنرا از دیگران پنهان کند. چه بسیار خون هایی که به سبب قضاوت ظالمانه اش به ناحق ریخته شده و چه بسیار کسانی که از میراث های به ناحق بر باد رفته به دست او نالان و گریانند. من از جور و ستم ایشان ، که زندگی را به جهالت سپری می کنند و به گمراهی می میرند به خدا شکایت می کنم و داد دل از او می خواهم . آنگاه که کتاب خدا را بی هیچ خطا و شبهه یی بر آنها می خوانی و حق خواندن آنرا به درستی ادا می کنی هیچ از آن سر در نمی آورند و آنرا به اندک بهایی نمی خرند اما آنگاه که کتاب را برای مواضع خودشان تحریف می کنند و از آن سود می جویند در آنصورت قرآن در نظرشان متاع پر ارزشی است. بدینسان نزد آنها چیزی پلیدتر از درستی و درست تر از پلیدی نیست ". (نهج البلاغه داریوش شاهین، خطبه ۱۷)
والله که اینها دینی نیستند. بضرس قاطع بگویم اینها "شیعه" هم نیستند. اینها بویی از عدالت طلبی "علی" و آزاده خواهی "حسین" نبرده اند. اینها یک مشت مردم جاهل قدرت طلبی هستند که دین خدا را هم به گروگان گرفته اند. اینها دارند با مقدسات بازی می کنند. مقدسات را وسیله ارتزاق و ولایت طلبی خود قرار داده اند و تا آنکه همه مردم را دشمن خدا و پیامبر و انسانیت نکنند از پا نمی ایستند. به عبارت ساده تر اینها مصداق شیطان اند.
اینها دشمنان خدا و پیامبر اند و من فکر نمی کنم کسی که با خدا در عمل دشمنی کند بشود او را با نصیحت و مقاله نویسی از خر شیطان پایین آورد. آخر این قضیه جنگ و خون است. خونی که در تاوان بی عدالتی های ایشان باید همه بنوعی بپردازند تا در ضمیر خاطره جمعی مان باقی بماند که اگر در مقابل ظالم نایستیم و در برابر بی عدالتی سکوت پیشه کنیم و یا خدا ناکرده، با آنها زد و بند کنیم (مثل اصلاح طلبان)، آنگاه کل جامعه می باید تاوانش را بپردازد. "قصاص" یعنی همین.
*این مطلب را من در پیوند با اعدام رضا حجازی (پسر بچه ای که در سن ۱۵ سالگی مرتکب قتلی شده بود اما او را همین دیروز در ۲۰ سالگی اعدام کردند)، نوشته ام و فکر می کنم این جا هم مصداق دارد.
حسین میرمبینی
۲۶٣٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ مرداد ۱٣٨۷
|