پس قراولان ناسیونالیسم درباری


ایرج فرزاد


• "رابطه ما با گرجستان بسیار نزدیک است و فقط این نیست که در گذشته دختران گرجی، حرمسرای شاهان ما را حرمسرای زیبارویان میکردند"... این جملات "مفسر" گرانقدر دوایر ناسیونالیست گنده دماغ و نشان قرب و منزلتی است که انسان و جامعه و مناسبات و مراودات بین جوامع انسانی در سیر تاریخ، در این سیستم تفکر ناسیونالیسم عظمت طلبانه ایرانی، دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣۰ مرداد ۱٣٨۷ -  ۲۰ اوت ۲۰۰٨


"رابطه ما با گرجستان بسیار نزدیک است و فقط این نیست که در گذشته دختران گرجی، حرمسرای شاهان ما را حرمسرای زیبارویان میکردند".

این لحن لومپنی و موهن، جملات "مفسر" گرانقدر دوایر ناسیونالیست گنده دماغ و نشان قرب و منزلتی است که انسان و جامعه و مناسبات و مراودات بین جوامع انسانی در سیر تاریخ، در این سیستم تفکر ناسیونالیسم عظمت طلبانه ایرانی، دارد. در همان حال این جملات، وصف حال و بیانگر سطح مدنی و میزان نزاکت سیاسی گوینده آن، جناب علیرضا نوریزاده است که به بهانه اتفاقات جاری در گرجستان، بدون ملاحظه و کمترین احساس شرم، در تماس مستقیم از شبکه تلویزیونی صدای آمریکا بیان شده است. اینکه ایشان در برنامه موسوم به "دو روز اول" بخش فارسی صدای آمریکا در ۱۶ اوت، بار دیگر در مقام یک ژورنالیست اجیر فی سبیل اله دولت بوش، به منبر برود و از سکوت "آیات عظام" در رابطه با تجاوز "روسها" به نوامیس "بانوان مسلمان" چچن حیرت زده شود، البته از ویژگیهای بنگاه محقری است که جناب "دکتر" در سایه مرحمت حکومتهای محافظه کار و راست بریتانیا و آمریکا، دایر فرموده اند. اما جناب نوریزاده، مثل هر ژورنالیست دیگری "اصل و نسب"ی دارد که هیچگاه آنرا فراموش نمیکند و یا به عبارت بهتر هر تحول و رویداد و اتفاقی را چه در سطح جامعه ایران و چه خارج از آن با رجعت به این ریشه و هویت، ارزیابی و تفسیر؛ و اطلاعات و "دانش" خود را تتمه آن میکند و به "هم میهنان" "سرزمین پدری" تحویل میدهد.

به آن جملات و فوران کریه و هرزه یک هویت و حاصل "شغل" دنیای معرکه گیران بنگاه خبرسازی صدای آمریکا دقت کنید! شاید کمتر کسی، جز یک ناسیونالیست نوع شعبان بی مخی به عنوان فاکت رابطه "بسیار نزدیک" و پیوند "فرهنگی" میان مردم "ایران و گرجستان"؛ به وجود "دختران زیباروی گرجی" در "حرمسرای شاهان ما" استناد بکند. او عالما و عامدا نخواسته است مثلا به زندگی "گرجی تباران" "فریدون شهر" و در استان گیلان و پیشینه ۴۰۰ سال زندگی این مردم در ایران که در دوره اعلیحضرت عباس صفوی به ایران تبعید شدند، اشاره بکند، بلکه لازم دیده است با حسرت و از چشم و از منظر پااندازهای عشرتکده های درباری و دریدگی لومپنیسم ناسیونالیسم عظمت طلب و مردسالار ایرانی به تاریخ و پیوند "دو ملت همسایه" نگاه کند.

جناب نوریزاده به خاطر تعلق عمیق و مکتبی اش به گرایش ناسیونالیسم عظمت طلب و لات مسلک و بی نزاکت، اما در همان حال جبون و اسلام پناه، نمیتواند و نمیخواهد بفهمد که تاریخ، از جمله تاریخ مردم ایران و گرجستان یک پروسه است و از قانونمندیهای خود پیروی میکند. نمیتواند بفهمد تاریخ "این مرز و بوم"، فقط روایت تاج و تخت و کور کردن تمام مردم یک شهر ( آقا محمد خان قاجار یکی از شاهان آقای نوریزاده و از حدقه درآوردن چشم اکثریت قریب به اتفاق مردم شهر کرمان) و یا تصفیه های خونین دربار خوانین و شاهان و خاقانها نیست. نمیتواند بفهمد که همین اسلام و آیات عظامی که ایشان آنها را بخشی از پیکره تاریخ و فرهنگ و سنن "ایرانی" میداند، با ریشه کن کردن هر نشانه ای از تمدن قبل از هجوم اسلام، از جمله حروفیان، مزدکیان، مانویان و زردشتیان و راوندیان و... به ضرب شمشیر و راهزنی و تالانگری، برای ایشان به "میراث" مانده است. نمیخواهد بفهمد که سردار سلحشور کرد و "ایرانی تبار" صلاح الدین ایوبی، در حمله به حکومت فاطمیان در مصر، یکی از بزرگترین و با ارزش ترین کتابخانه های قاهره را سرتا پا به خاکستر تبدیل کرد و با دست خود شاعر آزاده، سهروردی، را به دارکشید. آری، همین شاهان "ما"ی ایشان بود که بر بستر این راهزنی تاریخی و قلع و قمع تمامی "تمدن" های جامعه ایران، سر کرنش در برابر اسلام فرود آوردند و برخلاف بورژوازی غرب و ناسیونالیسم پس از انقلاب کبیر فرانسه، مذهب و اسلام و رگه تشیع را به عنوان مذهب رسمی در سایه ظل السلطان خود، با قانون و قانونگذاری و حقوق شهروندان تلفیق و جوش دادند و به آن مرجعیت و وجاهت قانونی بخشیدند. آقای نوریزاده، به عنوان ژورنالیستی که به غلط در ذهنیت ناسیونالیسم عقب مانده و کوته بین و کلاه مخملی ایرانی، به عنوان خبره و مرجع اطلاعات معرفی شده است، در حفاری هر آنچه که حس انسانیت را آزار میدهد، واقعا باید از سوی بنگاه صدای آمریکا لقب "کارشناس" را دریافت کند.

حضرتشان آگاه است، اما خود را به نفهمی میزند که رابطه مردم ایران و گرجستان، در پس ضدکمونیسمی که در لابلای دفاع از "مظلومیت" مردم گرجستان و در پس دلسوزی برای جریان سوپر ارتجاعی اسلامگرایان چچن جهش کرده است، قابل دستکاری نیست و نمیتواند موضوع نقالان و دلقکهای منتظر اعاده سلاطین اسلام پناه باشد. در همین دوران پس از فروپاشی "استبداد ۸۰ ساله خرسهای روسی" (اصطلاحی که مفسر عالیمقام در همین برنامه صدای آمریکا بکار بردند) و پس از کسب "استقلال" در سال ۱۹۹۱ و حتی پس از انقلاب مخملی در اواخر ۲۰۰۳، مردم گرجستان در ورای این فضای نظم نوین بوش و باج خواهی و گردنه بگیریهای ناتو، با جامعه ایران مناسبات دیرین تری در متن زندگی و در جهان عاطفه انسانها حفظ کرده اند. در همین ایام و در حال حاضر نیز که حکومت جوگاشویلی با جمهوری اسلامی روابط حسنه داشته است، کمتر مجله ادبی را در گرجستان میتوان دید که در آنها آثاری از صادق هدایت، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و احمد شاملو چاپ نشده باشند، در حالی که علیرغم این رابطه فرمال، و در مقابل دروغپردازیها و دروغسازیها و تصویر سازیهای دوایر دولتی غربی از مردم گرجستان پس از "رهائی از سلطه دیکتاتوری کمونیستی"، مردم گرجستان و دوایر فکری و روشنفکری و فرهنگی با وجود فشار دولتی، کوچکترین علاقه ای به اسلام و روایت درباری از علائق خود با مردم ایران نشان نداده اند. با اینحال نوریزاده ناپرهیزی نمیکند و به اصل و نسب خود پشت پا نمیزند، چرا که فعلا تا باد نظم نوین و تمدن بوش از این سو میوزد، ناندانی او و تاریخ دایر کردن دکه خود را ناچاراست به گفته ایشان به تاریخ "شاهان ما" و رابطه عیش و عشرت دربار با مهرویان گرجی، دایر و متصل نگاه دارد.

و اگر دوایر ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، چنین موجود عقب مانده و شخصیت نازلی را به عنوان چشم خود در نگاه به تحولات ایران و جهان برگزیده است، باز تناقضی پیش نیامده است. این ناسیونالیسم، در طول دوران پس از مشروطه، آخوند زده، مشروعه چی، کلاه مخملی و از فرهنگ چارواداری تغذیه کرده است. چکمه پوشان و زعمای تاج بر سر و شنل بر دوش ناسیونالیسم عقب مانده و زبون علیرغم تمامی خوش رقصی ها برای سران استعمار و امپریالیسم انگلیس و آمریکا، و علیرغم سازماندهی چماقداران و شکنجه گران برای سرکوب مردم ایران و کودتا علیه حکومت "قانونی" مصدق، و علیرغم به میخ کشیدن و به خون کشیدن هر صدای آزادیخواهی، در فضائی از حقارت و سرافکندگی از اریکه قدرت عروسکی بزیر کشیده شدند و با چشم گریان و در فراموشی تبعید در نظاره بی تفاوتی اربابان به حال خود در انزوا رها شدند. و جناب نوریزاده از همین اصل و نسب و از تبار همین سلاطین ناسیونالیسم عظمت طلب، است. اعاده حاکمیت چنین سلاطینی و به قدرت رسیدن این لایه از ناسیونالیسم نوکر منش، لومپن و عقب مانده و در عین حال جبون و بزدل و همیشه درباری و عروسکی و سر در خرافه خانه اسلام تشیع و آیات عظام آن، حتی زیر چتر حمایت امثال "پریزیدنت بوش"، از ناممکنها و احتمالات تقریبا محال است. از همین رو چشم انداز ژورنالیستهای کنتراتی و بساز و بفروش امثال نوریزاده، حتی با نوع مغفور و سقط شده و کپی عراقی آن، احمد چلبی و عدنان پاچه چی، شباهت چندانی ندارد. با اینحال میکرفونها و امکانات رسانه های "خبر ساز" و برخوردار از امکانات وسیع مالی و پرسنلی و دولتی، متاسفانه در اختیار همین عناصر است.

و نکته آخر اینکه علیرضا نوریزاده چندی قبل، پس از دیدار و نشست حضوری با همتای "قوم کرد"ی خود، جناب عبداله مهتدی گفتند وقتی مهتدی صحبت میکرد، "انگار خودم حرف میزنم"! واقعا هم که با این اظهار حکیمانه حرف دیگری برای شناساندن جایگاه واقعی و عینی ناسیونالیسم قوم پرست و عشیره ای باقی نگذاشتند. باید اعتراف کرد که بازشناسی و بازسازی این دو تصویر همزاد از هر دو لایه عقب مانده ناسیونالیسم "ظالم و مظلوم" ، یکی نقال و گزمه مجالس عیاشی درباری؛ و دیگری انعکاس همین تصویر در هیات الوات و قاپچی های سرسرای عشایر "مرزدار و سلحشور" ، واقعا "کارشناسانه" است. پس قراولان و عقبه نظم نوین، در هر دو دایره ناسیونالیسم عقب مانده "برتر و زیردست"، هنوز در بیغوله ها، و اوهام دوران بمبارانها و اشغالگریها و تکه پاره کردن مدنیت جوامع، برای خود دنیائی دارند. اینها را باید در این دنیای نازلشان و سرگرم با حقارتهای رقت انگیزشان، به بحال خود تنها گذاشت؛ اما باید محبوس در قرنطینه ارتجاع و خرافه ناسیونالیسم چاله میدانی شان، آنها را از آلوده کردن اذهان و افکار عمومی دور و ایزوله نگهداری کرد. تحولاتی که در بطن دوران جنگ سرد و دوران آغازین فروپاشی دیوار برلین و در دل آن روی دادند، و نظاره خرده جریانات ریز و درشتی که در شکافهای جهان "چند قطبی" پس از فروپاشی بلوک شوروی سابق، توانستند زندگی بخشهائی از جوامع را در خارج از دایره تولید و سوخت و سازهای اقتصادی و مدنی تباه کنند، به همه ما نشان داده است که حاشیه ای ترین عقاید و طفیلی ترین و منزوی ترین و پرت ترین شخصیتها، میتوانند، منشا خطرات جدی باشند و سرنوشت جامعه را به سوی بلاتکلیفی، آویزان و معلق و در نهایت ویرانی و سیاهی سوق دهند.

امثال نوریزاده، گرچه در خارج از متن واقعی و حقیقی تاریخ مبارزه بشر و جامعه ایران برای سعادت و خوشبختی قرار دارند و در دنیای انفجار اطلاعات و علم و فن، در ویرانه های نوستالژی اعاده دوران ستمگری اشرافیت فئودال و سلاطین زندگی میکنند، اما بر بستر تعرض به مدنیت، و زیرو رو کردن شیرازه جوامع با بمب و جنگ داخلی و اشغالگری و میلیتاریسم و دامن زدن به نفرتها و پاکسازیهای قومی و نژادی و ملی، میتوانند اذهان را مسموم و آلوده کنند. مهم این است که در برابر شیوع این نوع ویروسها و مهندسی پرت ترین عناصر برهوتهای تاریخ جامعه ایران، مردممان را واکسینه کنیم. تجربه تلخ و خونین تبدیل شدن بازماندگان رو به انقراض گرایش مشروعه طلبی به قدرت دولتی، نباید با "شخصیت سازی" و اپوزیسیون تراشی دیگری از مخروبه های کپک زده دورانهای بایگانی شده تاریخ ایران، در هیات آلترناتیو و بدیل حکومت اسلامی، این بار به نام "دمکراسی" تکرار شود.

iraj.farzad@gmail.com