رویای من این است
سخنرانی ژآک دریدا در پنجاهمین سالگرد انتشار لوموند دیپلماتیک


بامداد زندی


• • مایه ی خرسندی است که لوموند دیپلماتیک در ۵۰ سالگی اش، جهانی تر از همیشه مرجعی مهم برای جنبش های اجتماعی گرد آمده زیر پرچم پیکار با جهانی سازی است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ آذر ۱٣٨٣ -  ۱۴ دسامبر ۲۰۰۴


برگرفته از بخش انگليسی وبگاه لوموند ديپلماتيك، نوامبر ٢٠٠۴
  http://mondediplo.com
مايه ی خرسندی است كه لوموند ديپلماتيك در۵٠ ساله گی اش، جهانی تر از هميشه مرجعی مهم برای جنبش های اجتماعی گرد آمده زير پرچم پيكار با جهانی سازی است. نه آن كه انقلابی بزرگ در كار ريشه كنی مراكز قدرتی باشد كه پيروزمندانه از جنگ سرد سر بر آوردند (همه ی آن مراكزی كه گزين واژه هايی شوم چون  IMF ، OECD و  WTO نماينده ی آن ها است). اما فشار جنبش ضد جهانی سازی و مردم عادی جهان دمی از تضعيف اين نهادها بازنمی ماند و به اصلاح وادارشان می كند.هم اكنون نيز اين پديده آغازشده است. نهاد هايی كه پيروزمندان جنگ جهانی دوم برپا كردند يعنی سازمان ملل و شورای امنيت نيز چاره ای جز تن داد به اصلاح ندارند.
هوبرت بووه-مری درنخستين سرمقاله ی لوموندديپلوماتيك، درماه مه ١۹۵۴، سخنی گفته است كه شايدعامه پسند،ميهن دوستانه يا حتی ملی گرايانه بنمايد.می نويسد با توجه به آن كه رسالت مشترك مان " كوشش درراه صلح آميزشدن روابط بين المللی است همه چيزنشان گر آن است كه خانه ی طبيعی چنين نشريه ای پاريس وزبان طبيعی آن فرانسوی بايد باشد."
ازآن پس، لوموندديپلوماتيك به راستی نشريه ای بين المللی شد،به هيجده زبان ترجمه شدودرسراسرجهان درجايگاه مجله ای مرجع قرارگرفت. اما همچنان در پاريس پای استوار كرده است كه به نظرمن نشان گرژرفای اروپايی بودن اين نشريه است. نمی توانم در كشور يا قاره ای ديگر نشريه ای چنين بالنده، والا و آزاد را تصور كنم. اين به معنای آن است كه ما اروپاييان حس وظيفه شناسی و آگاهی سياسی منحصربه فردی داريم. نه آن كه اين نشريه و جنبش های هوادارش اروپا محور يا فرانسه محور باشند. بلكه ياد آور نقش اروپا در جنبش ضدجهانی سازی است.
اروپايی كه بين سلطه ی ايالات متحده و قدرت به پاخيزنده ی چين و دين سالاری اعراب/مسلمانان منگنه شده است مسئوليت يگانه ای بردوش دارد. در۴٠ سال گذشته هيچ گاه نگرش اروپا محور نداشته ام واغلب به ضديت با آن متهم شده ام. اما بی آن كه كوچك ترين گرايشی به ملی گرايی اروپايی داشته باشم يا به اتحاديه ی اروپا، چنان كه اكنون می شناسمش اعتماد چندانی داشته باشم، براين باورم كه بايد در راه معنای امروزين واژه ی اروپا به پيكاربرخيزيم. اروپا يعنی ميراثی كه از روشنگری به ما رسيده است و همچنين دانستن و پذيرش دريغ مندانه ی گذشته ی آكنده ازخودكامگی ها،نسل كشی ها واستعمارگری ها. ميراث اروپا برای آينده حياتی وجانشين ناپذيراست. برای حفظ آن بايد مبارزه كرد. نبايد بگذاريم اروپا به بازارمشترك يا پول مشترك يا مجتمعی از نوملی گرايان يا قدرتی نظامی فروكاسته شود. هرچند آدم وسوسه می شودكه در مورد اين آخری با آنان كه می گويندنيروی دفاعی و سياست خارجی مشترك برای اروپا ضروری است موافقت كند. به كمك چنين نيرويی است كه می توان به پشتيبانی از سازمان مللی ديگرگون و مستقر در اروپا شتافت، سازمان مللی كه ابزارهای اجرای قطعنامه های اش را داشته باشد بی آن كه ناچارباشد باصاحبان منافع، يا فرصت طلبی های يكسونگرانه ی قلدری صنعتي، اقتصادی ونظامی چون ايالات متحده ی آمريكا چانه بزند.
دوست دارم ازسرمقاله ی ايگناسيو رامونه به نام "مقاومت"يادكنم كه برای شماره ی پنجاهمين سالگرد درماه مه نوشت. باهمه ی آن نه ها و آری ها درآن نوشته موافقم وبه ويژه بريكی ازآن آری ها انگشت می گذارم: آری گفتن به اروپايی كه كم تر درسيطره ی بازار باشد. اين به نظر من يعنی اروپايی كه فقط درپی رقابت باابرقدرت های ديگرنباشد و به آن ها هم اجازه ندهد هركاری كه دل شان می خواهدبكنند. اروپايی كه به لطف قانون اساسی و نگرش سياسی اش مهدمبارزه با جهانی سازی باشد و درعرصه های جهانی مانند عراق يا اسراييل – فلسطين به ديگرانديشان ميدان دهد. اين اروپا درجايگاه فرزندسربلندروشنگری گذشته وپيشتازروشنگری نوين آينده،به جهان نشان خواهددادكه سرآن دارد تا مفهومی پيچيده ترازتضادهای ساده انگارانه ی دودويی را پايه ی سياست قراردهد.درچنين اروپايی است كه آدم می تواند خط مشی اسراييل وبه ويژه خط مشی آريل شارون را كه موردپشتيبانی جرج بوش است به باد انتقاد بگيرد بی آن به يهودی ستيزی متهم شود. در چنين اروپايی است كه پشتيبانی ازمبارزه ی مشروع فلسطينيان برای كسب حقوق شان،بازپس گيری سرزمين شان وتاسيس دولت به معنای پشتيبانی از بمب گذاری های انتحاری يا همداستانی با تبليغات ضديهودی نيست كه(متاسفانه با موفقيت) دركاراحيای دروغی شرم آوربه نام "پروتكل‏های سران صهيون" است.درچنين اروپايی هم نگران اوج گيری يهودی ستيزی هستندهم نگران اسلام هراسي.شارون وسياست های اش را نمی توان مسئول مستقيم اوج گيری يهودی ستيزی دراروپا خوانداما بايدازاين حق خوددفاع كنيم كه اعتقادداشته باشيم اونيزدستی دراين كارداشته است واين وضع را دست آويزی كرده است برای فراخواندن يهوديان اروپا به اسراييل.
در چنين اروپايی است كه آدم می تواند خط مشی های بوش، چني، رامسفلد و ولفو ويتز را به باد انتقادبگيرد بی آن كه متهم شود به هواداری از صدام حسين وحكومت اش. درچنين اروپايی به خاطر هواداری از آمريكايی ها، اسراييلی ها يا فلسطينی هايی كه دليرانه و اغلب بسيار شديدتر از ما اروپاييان از رهبران خودشان انتقاد می كنندكسی را به آمريكا ستيزي، اسراييل ستيزي، فلسطين ستيزی يا اسلام هراسی متهم نمی كنند.
رويای من اين است.سپاسگزار همه ی كسانی هستم كه ياری ام كردند تا چنين رويايی درسربپرورانم. نه تنها رويای ممكن بودن جهانی ديگرگونه(به قول رامونه) بلكه كمك كردندتا نيروی لازم برای تحقق آن را بسيج كنيم.اين رويايی است كه ميلياردها زن ومرددرسراسرجهان درسرمی پرورانند.هرچه هم كه تحقق آن به درازابكشد وهرچه هم كه راه رسيدن به آن رنج بارباشدروزی جهانی نو زاده خواهدشد.