الحاد هم الحاد قدیم!!


بامداد زندی


• همسنگی بی خدایی با بی اخلاقی از نظر پیروان تمامی مذاهب حقیقتی بدیهی و انکار ناپذیر است. می گویند پایه ی اخلاق بر وجود داوری نهایی و مطلق ملکوتی استواراست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۹ خرداد ۱٣٨۴ -  ٣۰ می ۲۰۰۵


سلمان رشدی - وبگاه تورنتو استار، ٢٣ مه ٢٠٠۵

" باورنداشتن به خدا را نبايد دست آويزی كرد برای ضديت سرسختانه با دين يا هوادارای ساده انديشانه ازدانش"
اين سخنان "ديلان اوانز "استاد روبات شناسی دانشگاه وست انگلند در بريستول است.
"اوانز"در مقاله ای كه برای نشريه ی گاردين لندن نوشته است بينش الحادی قديمی و به سبك "سده ی نوزدهم" انديشمندان سرشناسی چون "ريچارد داوكينز" و "جاناتان ميلر" را به باد ريش خند گرفته است و از الحادی نوين و تازه سخن به ميان آورده است كه "به دين ارج می گذارد، به دانش همچون ابزاری برای دست يافتن به هدف می نگرد و معنای زندگی را در هنر می جويد"
جان كلام اش اين است كه به دين نيز به چشم " گونه ای هنر" بايد نگريست و آدم بايد "كودك باشد كه آن را با واقعيت اشتباه بگيرد و واقعيت نداشتن اش را دستاويز مخالفت قرار دهد". ديدگاه" اوانز" با ديدگاه  "مايكل ريوز" آمريكايی (فيلسوف علم) مو نمی زند كه در كتاب تازه اش،" نبرد تكامل- آفرينش" بخش بزرگی از گناه اوج گيری آفرينش گرايی در آمريكا (و همچنين تقلای فزاينده ی راستگرايان مذهبی برای حذف نظريه ی تكامل از برنامه های درسی و نشاندن نگرش جزمی " طراحی هوش مندانه" به جای آن) را به گردن دانشمندان می اندازد، دانشمندانی كه كوشيده اند با دين به رقابت برخيزند يا حتی دين را از ميدان به دركنند. اين دانشمند خودش از جرگه ی هواداران پر و پا قرص نظريه ی تكامل است و هيچگاه غول های مدرنی مانند "داوكينز" و ادوارد ويلسون" را به باد انتقاد نگرفته است. "
برديدگاه " الحاد ملايم" اوانز كه در پی برقرار سازی آتش بس ميان نگرش های دينی و غيردينی جهان است به آسانی می توان خط بطلان كشيد.
چنين آتش بسی تنها در صورتی می تواند كارساز باشد كه دوسويه باشد. يعنی مذهبی ها ی جهان هم احترام ديدگاه های الحادی را نگه می داشتند، مبانی اخلاقی شان را می پذيرفتند، به كشف ها و دست آورد های دانش نوين احترام می گذاشتند و می پذيرفتند كه هنر به بهترين وجه نمايان گر معانی متكثر حيات است و دست كم از متون به اصطلاح " وحی شده " چيزی كم ندارد.
اما از چنين ساز و كار دو سويه ای خبری نيست و كوچك ترين بختی هم برای پاگرفتن آن وجود ندارد.
همسنگی بی خدايی با بی اخلاقی از نظر پيروان تمامی مذاهب حقيقتی بديهی و انكار ناپذير است. می گويند پايه ی اخلاق بر وجود داوری نهايی و مطلق ملكوتی استواراست و بدون آن سكولاريسم، انسان گرايي، نسبيت باوري، لذت گرايي، آزادمنشی و ديگر گمراهی ها و بی بند و باری ها سرانجام بی باوران را از راه اخلاق به درمی كند.
ولی ما كه تن به تباهی فوق داد ه ايم اما خودمان را اخلاق مند هم می دانيم نمی توانيم همسنگی بی خدايی و بی اخلاقی را هضم كنيم.
اعتماد به دين های سازمان يافته را نيز كه در نگرش آزادگذاری امثال اوانز/ريوز موج می زند نمی توانيم هضم كنيم. آموزش و پرورش در سراسر جهان مورد هجوم مذهبيون قرارگرفته است و به شدت به خطر افتاده است.
 
در سال های اخير ملی گرايان هندو در هندوستان برای محق جلوه دادن نگرش های ضد مسلمانی خود به بازنويسی كتاب های تاريخ دست گشوده بودند و تنها پيروزی ائتلاف سكولارها به رهبری حزب كنگره بود كه آنان را پس راند.
در  اين ميان مسلمانان نيز در سراسر جهان از ناسازگاری نظريه ی تكامل با اسلام سخن سرداده اند.
در آمريكا نيز كشاكش بر سر آموزش نظريه ی  طراحی هوش مندانه در مدرسه ها به اوج خود رسيده است و اتحاديه ی آزادی های مدنی آمريكا در پی آن است كه هواداران نظريه ی طراحی هوش مندانه را در پنسيلوانيا به دادگاه بكشاند.
بعيد می نمايد كه اگر هم دانش مندان بزرگ جهان خوش رفتاری هايی از آن دست را كه باب دل "ريوز"است در پيش گيرند اين نيرو ها پس بنشينند. نظريه ی طراحی هوش مندانه چنان واپس گرايانه است كه می خواهد نظريه ی كهنه ای را به كرسی بنشاند دال بر اين كه زيبايی ها ی آفرينش را آفرينش گری بايد. اين نظريه چنان ريشه در شبه علم دارد، چنان آكنده از منطق های نادرست است و چنان به آسانی می توان به مبانی آن حمله كردكه به گستاخی چندانی نياز نيست.
 
برای مثال طبق اين نظريه پيچيدگی و كمال شگفت آور ساختارهای ياخته اي/مولكولی را نمی توان با نظريه ی تكامل تدريجی توضيح داد.
ام ااجزای پر شمار سامانه های زيستی پيچيده و درهم تنيده ی باهم تكامل می يابند، به تدريج گسترش می يابند و همساز می شوند و همان گونه كه داوكينز در يكی از نوشته های اش (ساعت ساز نابينا: چرا شواهد تكاملی نمايانگر بدون طرح بودن گيتی است) گفته است در همه ی مراحل اين فرآيند نيز انتخاب طبيعی نقش فعالی دارد.
اما اگر به سراغ استدلال های علمی هم نرويم اين پرسش پيش می آيد كه چرا سراغ داستان سرايی های ديگری نرويم؟ برای مثال نظريه طراحی ناهوش مندانه چه طوراست؟
به راستی غده ی پروستات يا كانال زايمان چه چيز هوش مندانه ای دارند؟
تازه می توان با استدلال اخلاقی هم به جنگ طراح هوش مند رفت كه بلاهايی چون سرطان و ايدز را به جان آفريده های اش انداخته است. آيا طراح هوش مند نيز ستم گری بی اخلاق است؟ دين را آن گونه كه اوانز سرخوشانه پيشنهاد می كند به چشم "گونه ای هنر" نگريستن نيز هنگامی شدنی است كه دين مرده باشد يا مانند كليسای انگلستان به يك مشت آيين های  نزاكت آميز تبديل شده باشد.
مذهب يونان باستان به صورت افسانه و اسطوره به حيات خود ادامه داده است و ازمذهب باستانی اسكانديناوی تنها افسانه های اسكانديناوی برای مان مانده است كه اكنون به چشم ادبيات به آن ها می نگريم و می خوانيم شان.
انجيل هم سرشار از ادبيات است اما مسيحيانی كه به چشم واقعيت به داستان های انجيل می نگرند چنان قوت گرفته اند كه بعيد است از توسل اوانز به استدلال كودك و كتاب داستان چندان خوش شان بيايد.
در ضمن مذهبيون از حمله كردن به هنرمندان خودشان نيز دست برنداشته اند. نقاشان هندو مورد هجوم دار و دسته های هندو قرار می گيرند. نمايش نامه نويسان سيك از خشونت سيك ها در امان نيستند و فيلم سازان و داستان نويسان مسلمان از سوی بنيادگران اسلامی تهديد می شوند، بنياد گرايانی كه بويی از خوشاوندی و ناخويشاوندی نبرده اند.
اگر دين امری خصوصی بود آسان تر می شد به حق آسايش و معاش پيروان اش احترام گذاشت. اما امروزه روز دين به پديده ی عمومی عظيمی تبديل شده است كه برای پيش برد اهداف اش از سازمان های سياسی و تازه ترين فناوری های اطلاعات به كارساز ترين وجه استفاده می كند. مذهبيون در تمام اعصار بدون مماشات با طرف مقابل برخورد كرده اند اما خواستار برخورد مماشات آميز از طرف مقابل بوده اند.
"اوانز"و" ريوز" خودشان هم به خوبی می دانند كه برخورد الحادگرايانی چون "داوكينز"، "ميلر" و "ويلسون" با چنين مذهبيونی نه از سر نادانی بوده است نه شايسته ی سرزنش. رفتارشان هم ضروری بود هم حياتي.