روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱ شهريور ۱٣٨۷ -  ۲۲ اوت ۲۰۰٨


پیدایش فضای مانور سیاسی و اثرگذاری در انتخابات
یکی از تبعات اظهارات مشایی، پدید آوردن هزینه های غیرلازم برای دولت است
تحلیلی درباره تحولات دروازه شرقی ایران
آمریکا باید به جای سیاستهای غیرمنطقی، واقعیت توان علمی ایران را بپذیرد

روزنامه کیهان در سرمقاله دیروزش: تحولات دروازه شرقی ایران نوشته است: کناره گیری پرویز مشرف از قدرت و مباحثاتی که طی یکی ـ دو هفته اخیر در جامعه پاکستان درباره آینده پاکستان مطرح گردید و نیز سیال ماندن شرایط این کشور پس از کناره گیری رئیس جمهور، ابهامات زیادی را درباره سرنوشت کشوری که می توانیم آن را دروازه شرقی ایران بدانیم، به وجود آورده است. در این میان ترسیم چشم انداز این تحولات هرچند به غایت دشوار باشد ضروری به نظر می رسد. این قلم در نظر دارد با اشاره به عوامل تاثیرگذار در تحولات آتی همسایه شرقی تا حدی به ترسیم چشم انداز پیش رو بپردازد:
۱ ـ در طول دوره ۶۱ ساله حیات سیاسی پاکستان، نظامیان قدرت اصلی پاکستان بوده اند به گونه ای که در بیش از ۷۲درصد این دوران دولت های نظامی بر پاکستان حاکم بوده است و دو حزب مردم و مسلم لیگ ـ شاخه نواز ـ در کل این دوران تنها ۱۷ سال ـ یعنی ۲٨درصد زمان ـ در راس دولت بوده اند که عمدتاً نیز این دولت ها ائتلافی بوده اند. عمر این دولت ها ـ به جز دولت ذوالفقارعلی بوتو که ۶ سال به درازا کشید ـ عموماً ۲ تا ٣ سال بوده است در حالیکه دولت های نظامی بین ٣ تا ۹ سال دوام آورده اند. بر همین اساس می توان گفت ارتش کماکان در پاکستان بعنوان منبع اصلی قدرت مطرح خواهد بود. حال سوال این است که اولا در پشت پرده چه توافقی میان ارتش و دستگاه سیاسی پاکستان برای کنار گذاشتن مشرف شده است. ثانیاً نقش ارتش در تحولات آتی چگونه است؟ آیا نظامیان اجازه می دهند قدرت در پاکستان صرفاً در چارچوب مذاکرات دو حزب مردم و مسلم لیگ نواز جابجا شود؟
۲ ـ شبه نظامیان مذهبی یکی از کانون های مهم قدرت پاکستان و افغانستان به حساب می آید. این شبه نظامیان که در حال حاضر بر بیش از نیمی از ایالت های پاکستان عملاً تسلط دارند، در تعارض با آمریکا و لائیک ها ـ بخصوص حزب مردم ـ قرار دارند. در عین حال شبه نظامیان مذهبی به ـ ISI سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان ـ و احزابی نظیر مسلم لیگ قرابت فکری دارند. با این وصف آیا رئیس جمهور، دولت آینده و ارتش پاکستان ـ آنگونه که آمریکایی ها طلب می کنند ـ به سخت گیری بیشتر علیه شبه نظامیان مذهبی روی می آورند و یا مانند مشرف ـ به دلخواه یا نه ناچار ـ از سیاست مدارا و یکی به میخ و یکی به نعل ـ یا بقول آمریکایی ها وقت گذرانی ـ پیروی خواهند کرد؟
٣ ـ آمریکایی ها سیاست کار با دولت های ضعیف را بر کار با دولت های قوی بعنوان سیاستی ترجیحی مدنظر دارند با این وصف آیا پاکستان فعلی اقتضای استقرار دولت قوی دارد یا دولت ضعیف. اگر آمریکا برای جمع کردن شرایط پاکستان بخواهد استثنأ قائل شده و به ایجاد دولتی قوی در اسلام آباد کمک کند، این دولت قوی بدون ارتش و صرفاً با همکاری دو یا چهار حزب ائتلافی فعلی چگونه میسر است؟ آمریکا برای حل این تناقض چگونه عمل خواهد کرد؟
۴ ـ دو حزب مسلم لیگ شاخه نواز و مردم به رهبری عاصف علی زرداری درباره دو پست مهم ریاست جمهوری و نخست وزیری چگونه تصمیم خواهند گرفت؟ در شرایط فعلی پست ریاست جمهوری به دلیل تسلط بر ارتش و داشتن اختیار انحلال مجلس و انتصاب قضات دیوان عالی پاکستان از پست نخست وزیر مهم تر است. در حال حاضر دو حزب یاد شده با تشکیل کمیته کارشناسی درصدد برآمده اند تا قانون اساسی تکمیلی سال ۱٣۴٨ را بازنگری کرده و اختیارات ریاست جمهوری را بخصوص در موضوع انحلال مجلس و برکناری قضات دیوان عالی محدود نمایند. اما بلافاصله این سوال خودنمایی می کند که اگر بخشی از قدرت ریاست جمهوری به نخست وزیر یا ریاست مجلس یا اکثریت نمایندگان مجلس ملی منتقل شود در آن صورت آیا حزب مسلم لیگ حاضر است پست ریاست جمهوری را در قبال دادن امتیازاتی در دولت قبول کند؟
۵ ـ تحولات کنونی پاکستان تا چه اندازه در مدیریت آمریکا قرار دارد. تردیدی نیست که در شرایط فعلی آمریکا مهمترین بازیگر خارجی تحولات پاکستان است. با این وصف چند سوال محوری در این رابطه خودنمایی می کند: آیا نسبتی میان سفر یوسف رضا گیلانی نخست وزیر عضو حزب مردم پاکستان به آمریکا و کنار گذاشتن مشرف وجود دارد؟ آمریکا برای اینکه موقعیت خود را حفظ کند ناچار است نوعی تعادل و توازن را در صحنه قدرت میان طوایف و احزاب به وجود آورد. اما این امر در کشوری با خصوصیات تفرقه آلود پاکستان چگونه میسر است. نباید فراموش کرد که همکاری حزب مسلم لیگ نواز با غلام اسحاق خان رئیس جمهور وقت در ۱٨ مرداد ۱٣۶۹ به برکناری بوتو از قدرت انجامید، بار دیگر بوتو در ۱۵ آبان ۱٣۷۵ با همکاری حزب مسلم لیگ و ارتش از قدرت کنار گذاشته شد. در سال ۱٣۷۲با همکاری بوتو و ارتش، نواز شریف به اتهام فساد از قدرت کنار گذاشته شد. این دو حزب در شرایط فعلی چگونه می توانند از طریق دولت ائتلافی و یا تقسیم پست ریاست جمهوری و مجلس قدرت واحد به وجود آورند؟
۶ ـ پاکستان در نقطه حساسی قرار دارد، هند، چین و روسیه همواره از ثبات در پاکستان حمایت و بی ثباتی را در نقطه مقابل منافع ملی خود ارزیابی کرده اند. این ثبات نوعاً با استقرار دولت های زودگذر حزبی میسر نبوده است، برهمین اساس این ۴ دولت که چهار قدرت منطقه ای نیز به حساب می آیند روند تحولات پاکستان را با دقت زیر نظر خواهند داشت و طبعاً از این رابطه برای بهبود وضع امنیتی پاکستان استفاده خواهند کرد. این موضوع با سیاست آمریکایی ها که انتقال قدرت به احزاب دارای عمق محدود خواهد بود منافات دارد و چالش هایی را پدید می آورد. در این بین توازن میان رابطه پاکستان با آمریکا از یک سو و رابطه پاکستان با این ۴ قدرت منطقه ای از سوی دیگر از اهمیت ویژه ای برخوردار است. آیا سیستم فعلی پاکستان ـ و ترکیب آمریکا و لائیک ها ـ می تواند این توازن را پدید آورد؟
۷ ـ سرنوشت ناامنی های کنونی پاکستان که با کناره گیری مشرف به نحو چشمگیری فزونی گرفته است چه می شود؟ آیا این مربوط به دوره گذار ـ چندماهه ـ می شود و یا اینکه نیروهای محذوف در صحنه سیاسی پاکستان با گسترش آن درصدد به لرزش درآوردن پایه های سیستم آینده به قصد انهدام آن هستند؟
در یک جمع بندی از این مسائل، باید گفت صحنه تحولات پاکستان چند وجهی است و از این رو مدیریت آن کار دشواری است. اختلافات موجود میان دو حزب حاکم فعلی نیز جدی تر از آن است که به سادگی رفع و رجوع شود. قدرت های منطقه ای همسایه پاکستان نیز منافع خود را در نقطه مقابل طرح یک جانبه گرایانه آمریکا ارزیابی می کنند.
در پاکستان وقوع کودتای جدید منتفی نیست. البته اشراف کیانی فرمانده ارتش که هنوز هم مورد اعتماد پرویز مشرف می باشد از پرهیز ارتش از ورود به بازی سیاسی خبر داده است ولی این را نمی توان به یک سیاست تعبیر کرد. این یک تاکتیک است که می تواند تغییر کند و اوضاع را دگرگون نماید. در عین حال باید یادآور شد که پاکستان همواره هزینه های گزافی را بابت کودتاهای نظامی داده و سیستم سیاسی پاکستان را تضعیف کرده است.
پاکستان برای آمریکایی ها یک نقطه حساس به حساب می آید برهمین اساس از مدت ها قبل زمزمه جابجایی توجه یا توزیع توجه به دو سوی مرز ایران ـ عراق و پاکستان ـ در محافل آمریکایی مطرح بوده است. اما تردیدی نیست که با وجود اقتدار فراوان شبه نظامیان مذهبی و ارتباط فعال آنان با ISI پاکستان و ارتش این کشور، پاکستان نقطه مناسبی برای فعالیت جدید آمریکا نیست.
درباره تفسیر تحولات پاکستان نباید تعجیل کرد چرا که برای تحلیل دقیق این تحولات یافتن پاسخ روشن سوالات مطروحه در این یادداشت ضرورت دارد.

پیدایش فضای مانور سیاسی
امیر محبیان نظریه پرداز طیفی از اصولگرایان با عنوان: جامعه پادگانی اسرائیل و یک تذکر در روزنامه رسالت نوشته است: در عرف عام هر چه که ضرر ندارد، سودمند می دانند ولی در میان سیاستمداران هر چه که سودمند نیست، هزینه زا می دانند. واژگان در حوزه سیاست اثراتی بیش از حوزه عمومی دارد و لازم است سیاستمداران هر کلام را قبل از بیان از منظرهای متفاوت مورد ارزیابی قرار دهند، طرح مباحثی که مستقیما با عرف مقبول سیاسی و اجتماعی نظام چالش جدی دارد، صرفا به مخدوش شدن چهره دولت اصولگرا می انجامد که به هیچ وجه مطلوب نیست. اکنون لازم است پس از طرح مباحث مطروحه توسط آقای مشایی ارزیابی سناریوهای محتمل، از دلایل بیان این عبارات که دال بر اظهار دوستی با مردم اسرائیل است، صورت گیرد. پرسش اصلی اینست، این عبارت یا دارای پیام است یا بدون هدف از گوینده صادر شده است؟ اگر بی هدف این سخن گفته شده است و علیرغم اعتراضات بر آن تاکید می شود، عمل نامعقولی انجام گرفته و بدتر از آن، اصراری است که بر تکرار آن، آن هم بر خلاف موج اجتماعی صورت می گیرد. اما اگر این سخنان هدفدار انجام گرفته و غرض ارسال پیامی است، آن پیام چیست و مخاطب آن کدامست؟ اگر مخاطب، توده های مردم ایران و نخبگان هستند که با فضای مخالف پدید آمده طبعا نباید بر آن تاکید گردد ولی اگر هدف و مخاطب در خارج از مرزها بوده و در حوزه دیپلماسی قرار دارد. کدامین کشور قرار است چه پیامی را به چه دلیلی دریافت کند؟ در محافلی گفته می شود که اثرات تبعی سفر آقای هوشنگ امیراحمدی، ارسال پیام های این گونه است؟ در صحت این فرضیه و عقلانی بودن آن و حتی مفید بودن آن تردیدهای جدی وجود دارد. زیرا بر فرض تقریبا محال این فرض درست باشد، از دولت احمدی نژاد که صریح ترین مواضع را علیه رژیم صهیونیستی داشته است، این عبارات فقط عقب نشینی محض بدون هر گونه فایده آن هم بر خلاف اصول مسلم سیاست خارجی نظام و بالاتر از همه تناقض در سیاست خارجی استنباط می شود. لذا عقلا نمی توان پذیرفت که این سخنان بخشی از سیاست دیپلماتیک دولت اصولگرای احمدی نژاد است. از سوی دیگر، اگر این بیانات صرفا، سخنانی شخصی با تاویلاتی درونی است مثلا با هدف ایجاد شکاف میان مردم و دولت اسرائیل یا تلطیف روابط با شهروندان آن رژیم همزمان با تشدید بیانات خصومت آمیز علیه رژیم اشغالگر صهیونیستی است، به نظر می رسد که این روش بر پایه نگرش غیردقیق صورت گرفته و نشانگر آنست که تحلیلی دقیق از ماهیت جامعه پادگانی اسرائیل وجود ندارد. بنابراین، با نگاهی اجمالی آثار و تبعات این اظهارات در مجموع عبارت از: ۱ـ ایجاد اختلاف نظر در میان اصولگرایان در یک موضوع غیراختلافی ۲ ـ ایجاد خدشه در رویکرد مستقیم ضد صهیونیستی دولت ٣ـ پدیدآوری هزینه های غیرلازم برای دولت آن هم در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۴ ـ پیدایش فضای مانور برای جبهه رقیب سیاسی که به نوعی زمینه احیای سیاسی آنها را فراهم می آورد هر چند تاکید آنها بر موضع ضدصهیونیستی اساسا مثبت تلقی می شود. لذا در مجموع بر این باورم با هر دلیلی این سخنان ابراز شده باشد، نشان از اشتباه جدی در تحلیل داشته و ضروری است دولت اصولگرای دکتر احمدی نژاد و شخص گوینده سخن موج افکار عمومی و نیز واکنش نخبگان در قبال این گفته را نادیده نگرفته و پاسخ مثبت به خواست اجتماعی مبنی بر اصلاح موضع را جدی بیانگارند، زیرا همین امر ممکن است بر سرنوشت انتخابات آتی تاثیرگذار باشد.

واقعیتهای علمی
علاءالدین بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس با عنوان: آب در هاون کوبیدن در روزنامه همشهری نوشته است: در دنیای امروز معدود کشورهایی هستند که از توانمندی فناوری فضایی برخوردارند
این فناوری در سایه تلاش چندین ساله دانشمندان ایرانی، اکنون در کشورمان بارور شده و ایران توانمندی ساخت و امکان پرتاب ماهواره را به دست آورده است. این توانمندی بدون تردید می تواند پایه پیشرفت کشورمان در سایر زمینه های علمی قرار بگیرد.
با توجه به اینکه ظرف سال های گذشته ما با تحریم در این زمینه از سوی کشورهای دارای این دانش مواجه بوده ایم، ساخت و پرتاب ماهواره نشان دهنده این واقعیت است که این تحریم ها نه تنها موجب عقب ماندگی کشورمان نمی شود، بلکه باعث برداشتن گام های بلند و شجاعانه در زمینه های مختلف خواهد شد و استعدادهای بالقوه دانشمندان جوان کشور را شکوفا می کند.
آنچه جهانیان در روزهای گذشته شاهد آن بودند، نمایش اقتدار ملی ایرانیان بود که این واقعیت را به جهانیان نشان داد که هر ملتی اگر در مسیر توسعه و دستیابی به دانش های نوین قرار گرفته باشد، فشارهای اقتصادی آمریکا و غرب تاثیری در پیشرفت اش نخواهد داشت.
پس از پرتاب این ماهواره بر، شاهد عملیات تبلیغاتی غرب و به ویژه آمریکا بودیم. آمریکا در مورد فناوری فضایی ایران، همان سیاستی را در پیش گرفت که در برابر برنامه صلح آمیز هسته ای ایران در دستور کار داشت.
آنها سعی کردند این فناوری را به عنوان یک تهدید برای دنیا تصویر کنند. از ادعای آسیب دیدگی ماهواره بر ایرانی گرفته تا نشان دادن این فناوری به عنوان تسلیحات جنگی، محورهایی بودند که رسانه های غرب برای تخریب وجهه ایران بدان روی آوردند.
این منفی بافی آمریکایی ها پدیده جدیدی نیست؛ چه بسا اینکه آنها در مقابل هر گام بلند جمهوری اسلامی که در چارچوب اهداف صلح آمیز خود برمی دارد، می ایستند، مانور تبلیغاتی می دهند و پس از این هم قطعا این مانورهای تبلیغاتی شان ادامه خواهد داشت.
تصویری که آمریکایی ها از جمهوری اسلامی ترسیم کرده اند، کشوری است که به دلیل فشارهای سیاسی، اقتصادی و علمی آمریکا، نمی تواند توسعه یافته باشد و توان دستیابی به توسعه همه جانبه را ندارد و لذا این نگاه باعث می شود هنگامی که واقعیتی برعکس این تصویر ترسیمی می بینند، جوسازی می کنند و مانور تبلیغاتی می دهند اما با وجود اینگونه تبلیغات سوءدشمن، ایران همه قله های موفقیت را یکی پس از دیگری فتح می کند و امید است که آمریکا روزی به این واقعیات که هرروز در حال تکرار شدن است، وقوف یابد و به جای اتخاذ سیاست های غیرمنطقی، واقعیت علمی جمهوری اسلامی ایران را بپذیرد و آب درهاون نکوبد.

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی