یادی از صمد بهرنگی


مهدی تاجیک


• داستان های وی اغلب از طبقه محروم و یا رها شده از طبقه بورژوازی و فدایی طبقه محروم بوده اند تا جایی که در داستان ماهی سیاه کوچولو ، ماهی کوچک مرگ با عزت و آگاهی را بر زندگی با نا آگاهی و جهل در برگه خود ترجیح می دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۹ شهريور ۱٣٨۷ -  ٣۰ اوت ۲۰۰٨


به نام خدا

« مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید
اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم.
البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم (که می شوم) مهم نیست ،
مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.»
از ماهی سیاه کوچولو اثر صمد بهرنگی


بهرنگی و انقلاب
صمد بهرنگی نماینده نسل جدیدی از روشنفکران متعهد بود ، مبارزی ناکام ، نویسنده ای خوش ذوق ، معلمی عاشق و انسانی در دیار خود کم نظیر. ناکام بدان جهت که شاید اگر لختی بیشتر بر عرصه گیتی می ماند تفکرات و اندیشه اش شکوفایی و تکامل بیشتری می یافت. دهه پنجاه بر خلاف دهه چهل ، دهه نمود تفکرات انقلابی بود. گرچه رژیم شاه در دهه ۵۰ بنا به دلایل و قرائن تاریخی از دهه چهل بسیار توانمند تر و تیغ پلیس امنیت اش بسیار برنده تر گشته بود ولی از سوی دیگر خیل عظیم انقلابیون هر یک با آراء مختلف، بسیار رادیکالتر گشته بودند و شاهد بر این مدعا کشتگان قابل توجه اکثر گروههای انقلابی در اوایل این دهه می باشد. مبارزات دهه ۵۰ در واقع جمع بندی هزاران ساعت مباحثات تئوریک مبارزان و انقلابیون در دهه ۴۰ بود .... بالاخره انقلابیون به جواب چه باید کرد شان دست یافته بودند. در دهه ۵۰ در میان اشک و آتش و خون و در میان هیاهوی انقلابیون و سفیر گلوله ها این ماهی سیاه کوچولو بود که پای بسیاری از نوجوانان را به مبارزه باز نمود. اینکه در این دهه کودکان خود را در این مبارزات ناسهیم نمی دانستند مرهون تزریق افکار انقلابی بهرنگی در کتب این گروه سنی بود.

بهرنگی در حوزه ادبیات

در حوزه ادبیات دسته ای صمد بهرنگی را نویسنده ای رئالیست نامیده و داستان نویسی اش را ، نه یک قصه گویی و سرگرمی کودکانه، بلکه فراتر ، آنرا جریانی برای آگاهی و بیداری نسل ها و توده ها دانسته اند. نوشتاری که در راستای عصیان علیه تباهی، ارتجاع، ظلم و استثمار و همدردی و همسوئی بی دریغ با کارگران و توده های زحمتکش می باشد. از سوی دیگر برخی منتقدین نوشتارهای بهرنگی را فاقد غنای ادبی لازم دانسته و گروه قلیلی نیز آثارش را مروج خشونت و نمایش عریانی از تضاد طبقاتی و تحریک روحیات رادیکالیستی نسل انقلاب دانسته اند که این دسته نه فقط برای کودکان بلکه برای بزرگترها نیز تجویز آثارش را ناشایست می دانند.
در جواب سخن دسته اول بهرنگی به گواه زندگی اش تمام وجودش وقف کودکان بود و لاغیر . وی خود نقل می کند که به خاطر کودکی که از پدرش کتک خورده بود به گوشه ای می رود و ساعت ها شروع به گریه می کند. در مورد رد این اندیشه که نوشتار بهرنگی فاقد غنای ادبی لازم است باید افزود که وی به گواهی دست نوشته هایش هیچگاه ادعایی در نویسندگی نداشت است و البته نباید این نکته از دید این دسته منتقدین دور بماند که بهرنگی نویسنده داستان کودک بود نه رمان نویسی برای بزرگ سالان. سادگی، رسایی و دوری از هرگونه بازی با لغات از لوازم داستان نویسی کودک است.
بدیهی است روحیات انقلابی و اندیشه رادیکالی بهرنگی در نوشتارهایش هویدا می گشت. قهرمان داستان های وی اغلب از طبقه محروم و یا رها شده از طبقه بورژوازی و فدایی طبقه محروم بوده اند تا جایی که در داستان ماهی سیاه کوچولو ، ماهی کوچک مرگ با عزت و آگاهی را بر زندگی با نا آگاهی و جهل در برگه خود ترجیح می دهد و در نهایت جان خود را فدای دیگر هم نوعان خود می نماید. از سوی دیگر عصر بهرنگی عصر انقلابیون رادیکال بود و این روحیات فقط مختص وی نبوده و در هر جوانی در آن برهه به نوعی ظهور می نمود.

بهرنگی در حوزه سیاست
هر گروهی بهرنگی را متعلق به خودش می‌دانست، چریک های فدایی خلق به واسطه تماس های ادبیش با امیر پرویز پویان او را عضو برجسته هسته تبریز نامیده اند (۱) . همچنین وی الهام بخش دانشجویان چپ و اعضای کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج شد. چریک های فدایی خلق ایران در تظاهرات سالهای انقلاب ۱٣۵۶ الی ۱٣۵۷ عکس های او را با خود حمل می کردند. (۲) از سوی دیگر افرادی چون اشرف دهقانی او را متعلق به اندیشه خود می دانسته و از وی بسیار نوشته اند و آذربایجانی ها و نهضت های اقلیمی آن دیار نیز هر یک بهرنگی را هم مرام خود معرفی کرده اند. با این وجود با نگاهی دقیق تر در نوشتار بهرنگی اثری از تعصب افراطی، قومی یا اندیشه‌های سیاسی و حزبی نمی‌بینیم. واقعیت اینست که بهرنگی فقط متعلق به کودکان بود، کودکان فقیر، کودکانی که در رنج و حرمان شدید رشد یافته بودند، کودکانی که قرار بود نسلی پویا از شورشیانی آرمانخواه باشند، شورشی علیه وضع موجود. خود در این باره میگوید: «بچه های دبستانی روستائی همیشه مشغله ذهنی من بوده اند. میدانی من ۱۱ سال تمام در دهات آذربایجان، الفبای فارسی، گفته ام.»
وی معلم بود و چه شوری داشت برای این که معلم باقی بماند. معلمی به شدت عاشق کارش. معلمی که می خواست معلم بماند چون می توانست در معیت آن یاد بگیرد و یاد بدهد. بهرنگی در نامه ای می نویسد: «یادگرفتن اگر فقط به خاطر یادگرفتن باشد، یک شاهی ارزش ندارد. یادگرفتن باید به خاطر تاثیر در دیگران و ایجاد تغییر در محیط زندگی و آدم های دور و نزدیک باشد.» (٣)

مرگ بهرنگی
نهم شهریور ماه ۱٣۴۷ بهرنگی در سن بیست و نه سالگی به طور ناگهانی در رودخانه ارس به آب افتاد و غرق شد. جسدش را سه روز بعد در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند و آنرا در امامیهٔ تبریز به خاک سپردند. جنبش چریکی مسئولیت حادثه دلخراش مرگ بهرنگی را در متن جنگ تمام عیار فیزیکی و روانی علیه رژیم شاهنشاهی، متوجه ساواک دانست (۴). از نظر جنبش چریکی، بهرنگی نخستین حلقه قربانیان این جنبش به دست دشمن، پیش از آغاز نبرد اصلی بود. اشعار و سرودهایی با الهام از شهادت او تصنیف شد (۵) اما اکنون روشن شده است که بهرنگی تصادفا در رودخانه ارس غرق شده و ساواک در مرگ وی دخالتی نداشته است. (۶) حمزه فلاحتی که روز غرق شدنش همراه وی در کنار رودخانه ارس بوده است، در کتاب خاطرات خود اظهار می‌دارد که «صمد بهرنگی شهید ساختگی شد» و قتل او کار ساواک نبوده ‌است. (۷)
خیلی از افراد سعی نمودند که همچون مرگ‌های مرموز افرادی چون شریعتی و تختی از این غرق شدن نیز قصه ها و افسانه ها بسازند. جلال آل‌ احمد شش ماه بعد از مرگ بهرنگی در نامه‌ای به منصور اوجی شاعر شیرازی می‌نویسد: « ... اما در باب صمد، در این تردیدی نیست که غرق شده، اما چون همه دلمان می‌خواست قصه بسازیم ساختیم ... خب ساختیم دیگر . آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانه سازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سر و دست اش شکسته ماند و هدایت کننده نبود به آن چه مرحوم نویسنده اش می‌خواست بگوید ...» (٨)
البته معدودی به علت نگرش غیرمذهبی بهرنگی معتقد بودند که وی همچون صادق هدایت دست به خودکشی زده است ولی هر کس اندکی با آثار و اندیشه وی آشنا باشد این امر را غیر محتمل می داند. وی همواره صادق هدایت را مورد نقد قرار می داد. بهرنگی در نامه ای خطاب به فریدون نوبهار می نویسد: «... دیگر چرا باید آن آدم صادق رخت بر بسته را الگوی خودتان بکنید.... آن عزیز حتی نتوانست وجود خودش را تحمل کند ... احساس اینکه چون پرکاهی در تهی و پوچی بی سر انجامی سقوط می کند، آن عزیز را به راه آدم هایی برد که خودش آنها را در قصه هایش تصور کرده بود .... اگر کسی هم بخواهد مرگ را انتخاب کند نباید مثل لاشه ای بی سر و صدا در یک گوشه و گودال بیفتد و از یادها فراموش شود.» (۹)
در تعبیر مرگ بهرنگی شاید جلال آل احمد زیباترین تفسیر را نمود. وی می گوید: «می خواهم چو بیندازم که صمد عین آن ماهی سیاه کوچک از راه ارس خود را به دریا رسانده است تا روزی از نو ظهور کند.»

بهرنگی و سنت کافه نشینی
شاید صادق هدایت وقتی برای اولین بار روی صندلی لهستانی کافه نادری نشست هیچ وقت فکر نمی‌ کرد در کمتر از صد سال فرهنگ کافه و کافه ‌نشینی به یکی از نشانه ‌های روشنفکری عصر ایرانیان تبدیل گردد. نشستن بر روی صندلی یک کافه با فضای وهم ‌آلود و پر از دود سیگار و بوی تند قهوه با نور کم می تواند حالتی وصف‌ ناشدنی برای لذت بردن از این فضای اثیری برای یک روشنفکر داشته باشد. از سارتر، کامو، کافکا تا ژاک دریدا، هایدگر، هانا آرنت، فوکو و سیمون دوبوآر همه زمان‌ های زیادی را در کافه ‌ها به سر کرده‌ اند. البته آن چه متعلق به ماست شاید اسمش قهوه‌ خانه ‌نشینی باشد که از زمان صفویه در ایران رایج بوده و شعرا دور هم جمع می ‌شدند و شعر می ‌خواندند. کافه لطفی نیز پاتوق بهرنگی بوده است قهوه خانه ای در طبقه دوم یک ساختمان قدیمی.(۱۰) وی در این مکان هم دم کارگران و کسبه و گاهی دانشجویان و معلمان بود و از دردها و رنج ها و مشکلاتشان می شنید و سخن ها با آنها می گفت. البته بهرنگی پاتوق دیگری هم داشت و آن یک آبمیوه فروشی بود. به هر حال وی سعی می کرد همواره در میان مردم باشد و درد آشنای آنها و شاید این وجه تمایز اصلی اش از دیگر نخبگان هم عصرش بود.

عصر ، عصر کاوه هاست نه فرهادها
اسد بهرنگی برادر وی در خاطره ای می گوید: «اسم بچه مرا او انتخاب کرد. کاوه را می گویم، ما می خواستیم اسم او را فرهاد بگذاریم ولی صمد گفت بگذارید کاوه. صمد گفت: فرهاد یک آدم عشقی بوده و به خاطر یک دختر به کوه کنی پرداخت، اما کاوه چیز دیگریست، بگذار لااقل همین اسم کاوه ما را به یاد آورد که به کاوه ها احتیاج داریم و باید داستان کاوه را بخوانیم و تکرار کنیم ... عصر فرهاد کوه شکن حالا نیست.» (۱۱) آری تا ظلم و ظالم باقی است عصر، عصر کاوه هاست نه فرهادها!! ولی دریغ به جای فریاد خروشان کاوه ها این صدای تیشه فرهادهاست که گوش را می خراشد. فرهاد هایی که فقط خود بینند و به خود اندیشند!!
آری! آزاد اندیشی بهرنگی ها و قیامشان علیه ظلم در عصر خویش به وجهی بود که در رهیافت اندیشه دینی نیز برخی را به کنش هایی بسیار متفاوت واداشت برای مثال آیت الله طالقانی در تفسیر آیه «یقتلون النبین به غیر الحق و یقتلون الذین یامرون بالقسط ... » می گفتند که آمرین به قسط در ردیف انبیاء می باشند و از مصادیق این آمرین می توانند سوسیالیست ها باشند. (۱۲)
... یازده هزار و نهصد و نود و نه ماهی کوچولو «شب به خیر» گفتند و رفتند خوابیدند. مادربزرگ هم خوابش برد ، اما ماهی سرخ کوچولوئی هر چقدر کرد، خوابش نبرد، شب تا صبح همه اش در فکر دریا بود...

بهرنگی و آثار
قصه‌ها
• بی‌نام
• اولدوز و کلاغها
• اولدوز و عروسک سخنگو
• کچل کفتر باز
• پسرک لبو فروش
• افسانه محبت
• ماهی سیاه کوچولو
• پیرزن و جوجه طلایی‌اش
• یک هلو هزار هلو
• ۲۴ ساعت در خواب و بیداری
• کوراوغلو و کچل حمزه
• تلخون و چند قصه دیگر
• کلاغها، عروسکها و آدمها
کتاب و مقاله
• کند و کاو در مسائل تربیتی ایران
• الفبای فارسی برای کودکان آذربایجان
• مجموعه مقاله‌ها
• فولکلور و شعر
• افسانه‌های آذربایجان(ترجمه فارسی)
• افسانه‌های آذربایجان (ترجمه فارسی)
• تاپما جالار ، قوشما جالار (مثلها و چیستانها)
• پاره پاره (مجموعه شعر از چند شاعر)
• مجموعه مقاله‌ها
• انشا و نامه‌نگاری برای کلاسهای ۲ و ۳ دبستان
• آذربایجان در جنبش مشروطه
ترجمه‌ها
• ما الاغها! - عزیز نسین
• دفتر اشعار معاصر از چند شاعر فارسی زبان
• خرابکار (قصه‌هایی از چند نویسنده ترک زبان)
• کلاغ سیاهه - مامین سیبیریاک (و چند قصه دیگر برای کودکان)

پیوست :
(۱) شورشیان آرمانخواه، مازیار بهروز ، چاپ دهم ، صفحه ۹۵
(۲) مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران) ، جان فوران ، ترجمه احمد تدین ، چاپ چهارم ، صفحه ۵۴۹
(٣) نامه های صمد بهرنگی ، اسد بهرنگی، چاپ اول ۱٣۵۷، صفحه ۱۲
(۴) شورشیان آرمانخواه، مازیار بهروز ، چاپ دهم ، صفحه ۹۶
(۵) برای نمونه یک شعر از چریک های فدایی خلق را در مورد صمد بهرنگی در ذیل آورده ام ( با توجه به نامفهوم بودن فایل صوتی هرگونه اشتباه در پیاده کردن این شعر متوجه نگارنده این مقاله می باشد)

شعر «راه صمد»
پیامت رهایی
پیام فدایی
صمد راه تو راه ماست

ارس از تو گوید
به راه تو پوید
به طغیان رسد
به هر سو برانگیزدم باد
به طوفان رسد
ارس غرق خونین تو قلب ما
قلب آزادگان
صمد راه تو راه ماست

تو را روی دیگر
تو را روی زحمتکشان
به یاد تو امشب
پرستو کشد
ارس قهرمان
گل سرخ اولدوز
سیه کاری روز دیروز
به توفنده دریای امروز
صمد عشق تو آتش رزم ما
رزم آزادگان
صمد راه تو راه ماست

(۶) «قصه راز کشنده ارس» در آدینه ، حمزه فلاحتی ، شماره ۶۷ ، دیماه ۱٣۷۰
(۷) نقل از کتاب خاطرات حمزه فلاحتی
(٨) همان منبع
(۹) «نامه ای از صمد به نویسنده یک داستان» ، مجله آرش ، آذر ماه ۱٣۴۷
(۱۰) زندگی و مرگ صمد بهرنگی ، اسماعیل جمشیدی
(۱۱) همان منبع
(۱۲) بار دیگر شریعتی ، قاسم یا حسینی ، چاپ اول ، صفحه ۵۶