سال بد، سال باد
کسانی ۶۸ را نیستند؛ کسانی از ۶۷ نیستند


مازیار سمیعی


• حقیقت خاوران و کشتاری که آن را آباد کرد از مشی سیاسی کسانی که کشته شدند تفکیک ناپذیر است. هر گفتاری که این مساله اساسی را نادیده می گیرد و دور می زند تحریف کننده ای بیش نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۲ شهريور ۱٣٨۷ -  ۲ سپتامبر ۲۰۰٨


۶٨ را عقیم کرده اند؛ اینک قوای حیاتی آن فقط و فقط در تصاویر جذاب آمیزشی به مصرف می رسد. جنبش ضد جنگ ویتنام، رخدادی که وضعیتی استثنائی را برای فرانسه رقم زده بود، عصیان جوانان آمریکایی، کنسرت وود استاکی که تکه ای از بهشت بود، طغیان زندگی و... همه و همه عقیم شده اند. روح ۶۰ و ۷۰ را دزدیده اند: الویس مرده، بریتنی چرب امروز جای او نشسته است. شبحی سبک سر جهان را در بر گرفته است؛ از بیتلز تا پوشاک، از عشق ورزی تا خوراک، همه به تسخیر سلیقه ای تین ایجری در آمده اند. روح نوجوانی در همه چیز دمیده شده، حتی در میراث ۶۰ و ۷۰، یا در چه گوارا. به همین دلیل است که این روزها این ها بی روح به نظر می رسند و مسخ شده، گویی جن زده اند: alienate ، بیگانه.

می ۶٨ اکنون به مثالی برای آزادی بیان و پویایی دموکراسی های واقعا موجود بدل شده است و از طریق همین بازنمایی و پذیرش عضویتش است که سرکوب و حذف می شود. نسل جوان آن سال ها، با موهای فرفری بلند ، خط ریش های پهن و خنده های صادقانه، منقرض شده است؛ هر قدر هم که موهای فرفری و خط ریش پهن ببینیم، دال های مسروقه نمی توانند می ۶٨ را آن چنان که بود بازنمایی کنند، چرا که دقیقا برای تحریف آن است که به سرقت رفته اند. حتی رویاها را دزدیده اند: امروز اوباما را تعبیر رویای مارتین لوتر کینگ می دانند. ممانعت از تداوم و تناسل این رخداد عمدتا از طریق بازنمایی کژدیس و یا معنی کردنش در بستری جز آن چه به آن تعلق دارد اتفاق افتاده است. به این ترتیب استثنائی که نه ذیل وضعیت می گنجید و نه می شد به ساحت نمادین راهش داد، به جای تحویل مواد آتش زا و اشیاء، با تحویل سوژگی خود از دروازه عبور کرده است.

استثنائی که در ایران زندانی بود اما سرنوشتی دیگر داشته است؛ نمی شد بازنمایی شود، پس روزنامه هایش را بستند و سازمان هایش را متلاشی کردند و هوادارانش را به زندان انداختند. ذیل وضعیت نمی گنجید پس کشتندش. اما خاطره اش، یادآوری کشتارش هم هنوز ممکن نیست؛ چرا که غیاب آن است که حضور امروزین قدرت را ممکن ساخته است. گورهای جمعی ۶۷ حفره ای هستند که انگشت گذاشتن بر آن تمام هم بستران قدرت را برمی آشوبد، از بنیادگرایان تا نئولیبرال های اسلامی. گویی صحنه ای خصوصی از کامجویی هایشان منتشر شده باشد. اینان می دانند که بقا، رشد، نمو و تناسلشان در گرو مقطوع النسل کردن دیگری بوده است. این شاید یکی از تفاوت های چشمگیری باشد که مبارزه برای لیبرال دموکراسی در ایران را قابل فهم می کند. اگر استثناء فرانسه با تحریف و حذف در عرصه نمادین به عقب رانده شد، استثناء ایران را به ساده ترین و کاراترین شیوه حذف، یعنی قتل در جهان واقعی از میان برداشتند. کسانی شاید با رجز خوانی بقای نمادین آن کشتار را نشانه شکست قدرت در حذفش قلمداد کنند؛ چنین باوری گذشته از خوشبینی زیاد نسبت به بقای نمادین، پروپاگاندا را بر مبارزه واقعی مقدم گرفته است. وانموده حضور برایش از خود حضور مهم تر است.

مدتی است که "خاوران" به عرصه نمادین راه داده شده است، نه البته در رسانه های رسمی و گسترده، طبیعی است که دیگری بزرگ نمی تواند این حضور را بپذیرد، دیگری دیگری اما این امر را پذیرفته است. صدای آمریکا، رادیو فردا، سایت های اینترنتی و... همه و همه این نام را تکرار می کنند و هم زمان از یاد نمی برند که مخالفت خود را با مشی سیاسی شهیدان اعلام کنند. خاوران در حال تبدیل شدن به یک دال نقض حقوق بشر توسط حکومت است. در مقابل اما نباید اجازه داد که این "استثناء" به یک "مثال" بدل شود. چنین تبدیل و تقلیلی شهید کردن خاطره است: به قتل رساندنش برای آن آگاهی که حاملش است. حقیقت خاوران و کشتاری که آن را آباد کرد از مشی سیاسی کسانی که کشته شدند تفکیک ناپذیر است. هر گفتاری که این مساله اساسی را نادیده می گیرد و دور می زند تحریف کننده ای بیش نیست.