آل احمد متأثر از آدمیت
گفتگو با روزنامه ی کارگزاران
ماشاءالله آجودانی
•
روش تحقیق و نوع تاریخنگاری دکتر فریدون آدمیت موضوعی است که با دکتر ماشاءالله آجودانی نویسنده کتابهای بحث برانگیز «مشروطه ایرانی»، «یا مرگ یا تجدد»، «هدایت، ناسیونالیسم و بوف کور» مورد گفتگو قرار گرفته است. آجودانی برجستگیهای بیشمار کار آدمیت را میستاید و از سوی دیگر انتقاداتی را نیز بر کار و نوع تحقیق آدمیت وارد میکند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۲ شهريور ۱٣٨۷ -
۱۲ سپتامبر ۲۰۰٨
فرشاد قربانپور:روش تحقیق و نوع تاریخنگاری دکتر فریدون آدمیت موضوعی بود که با دکتر ماشاءالله آجودانی نویسنده کتابهای بحث برانگیز «مشروطه ایرانی»، «یا مرگ یا تجدد»، «هدایت، ناسیونالیسم و بوف کور» پی گرفتیم. آجودانی برجستگیهای بیشمار کار آدمیت را میستاید و از سوی دیگر انتقاداتی را نیز بر کار و نوع تحقیق آدمیت وارد میکند. یکی از مسائلی که او مطرح میکند آدمیت را به عنوان تاریخنگاری که اندیشهای هگلی نسبت به تاریخ دارد نشان میدهد. مشروح این گفتوگو در ادامه میآید.
آدمیت به تاریخنویسی غیر قابل چشم پوشی در تاریخ معاصر تبدیل شده است. از این جهت شما برای آدمیت چه نقشی در این تاریخنویسی قائل هستید؟
نقش آدمیت در تاریخنویسی معاصر بسیار مهم است. به این معنی که او بنیانگذار شیوه مدرن تحقیق و تحلیل اندیشه در ایران است، چراکه برای اولینبار آدمیت با بهرهگیری از متدولوژی مدرن، تاریخنگاری مدرن را به شیوهای میآغازد که آگاهانه قصد دارد که از وصف وقایع و رویدادها عبور کرده و به تحلیل وقایع و رویدادها به شکل تاریخی بپردازد. این در واقع نسبت به تاریخنویسی گذشته ما گسست تلقی میشود. اگر ما احمد کسروی را در این زمینه استثنا قرار دهیم که کمی سعی کرد تا در این راستا تلاش کند و مسائل تاریخ سیاسی را به شکل رابطه علت و معلولی ببیند، مابقی کسانی که در رابطه با مشروطه ایران و تاریخ آن صحبت کردهاند بیشتر شرح وقایع گفتهاند و نگاه تحلیلی و انتقادی به تاریخ نداشتند. آدمیت برای نخستینبار در ایران تاریخنگاری جدید را که مبتنی بر متدولوژی انتقادی است بهکار میگیرد و تلاش میکند با نقد منابع، ویژگیهای آنها را نشان دهد تا منابع اصلی را از منابع غیر اصلی بازشناسی کند. از یک طرف دیگر او با تحلیل انتقادی وقایع سعی کرد تاریخ تحلیلی را در ایران آغاز کند. به اعتقاد من این تلاش بسیار ارزنده و درخشان است. در واقع تاریخنویسی جدید و پیشرو در ایران با آدمیت آغاز میشود. اگر چه در کار او نواقص و محدودیتهایی هست اما به نظر من هر جا سخن از تاریخنویسی دوران قاجار و مشروطه باشد نام آدمیت به عنوان آغازگر تاریخنگاری مدرن برجسته و روشن خواهد بود و در تاریخ خواهد ماند. مهمتر از این، برداشتها و تحلیلهایی است که آدمیت از تاریخ مشروطه وارد وجدان فکری جامعه کرد، چه به لحاظ جنبههای مثبت که باعث آشنایی نسلهای بعدی با شیوههای تاریخنگاری مدرن شد و چه به لحاظ تاثیرات نامناسب و ناخوشایندی که داشت بسیار تاثیرگذار بود. یعنی همین نوع تاریخنگاری توانست بر ذهن و زبان عدهای تاثیر بگذارد. نکته دیگری هم که در مورد آدمیت باید بهطور روشن بگویم این است که او با دیدگاه هگلی به تاریخ به عنوان یک جریان پیشرفت مینگریست. او همواره در نوشتههای خود از عقلانیت تاریخی صحبت کرده و از تاریخ به عنوان یک جریان عقلانی یاد میکند. به همین خاطر در آثار او نیز نکاتی در این رابطه وجود دارد. از جمله او در پیشگفتار کتاب «شورش بر امتیاز نامه رژی» مینویسد: «توضیح در نگرش تاریخی خود بدهم، از نظرگاه تفکر تاریخی، مفهوم تاریخ بیان وقایع تاریخی است بدان گونه که وقوع یافتهاند، یعنی نه کم و نه بیش، با همه زیر و بم و سایه روشن آنها، شناخت وقایع و حوادث هست و طریق تحلیل علل و عوامل آنها، یعنی عللی که خصلت فاعلی دارند و عواملی که به درجات تاثیر فعلی داشته است و یا تعیینکننده بوده است و بالاخره تحلیل مجموع واقعیات و علل و عواملش در تعقل جریان تاریخی و همه اینها به راه یک مقصد است که گذشته قابل فهم باشد». در این مبحث است که او از تعقل جریان تاریخی حرف میزند و یا مثلا در آخرین اثری که تحت عنوان جلد دوم «ایدئولوژی مشروطیت، مجلس اول و بحران آزادی» درباره مشروطه منتشر کرده است، مینویسد: «در تعقل تاریخی، تاریخ جریان است در توالی حوادث، حوادثی که نه در خلاء وقوع مییابند و نه اسرارآمیز هستند بلکه قانون منطقی ترتب معلول حاکم بر سلسله حوادث است. هر حادثه تاریخی حادثه دیگری را به دنبال میآورد... تفکر تاریخی عنصر اصلی تاریخنویسی جدید است. کار مورخ گردآوردن واقعیات از هر قبیل و تلنبار کردن آنها به صورت خشک استخوان در موزه آثار باستانی نیست». از این نمونههایی که خواندم، میبینیم که آدمیت عمیقا به مسئله تعقل تاریخی اعتقاد دارد و این تعقل تاریخی مفهومی بازمانده از اندیشه هگلی و بنیاد تفکر غربی است که تاریخ را به عنوان یک مسیر پیشرفت میبیند. در واقع معتقدند که تحول تاریخ به سوی پیشرفت و گسترش و بهبود زندگی است. آدمیت نیز چنین نگرشی داشت. اما در ضمن او درباره نحوه دید تاریخیاش انصافی هم داشت که من کمتر در آثار مورخان ایرانی دیدم. آدمیت در سال ۱٣۴٨ شمسی در پیشگفتار چاپ سوم کتاب «امیرکبیر و ایران» بر نکتهای تاکید میکند. او مینویسد: «روش من تحلیلی و انتقادی است. در واقعهیابی نهایت تقید را دارم. در سرتاسر کتاب سخنی نگفتهام که مستند نباشد و سندی ندارم که معتبر نباشد. ولی در تحلیل تاریخ خود را آزاد میدانم و استقلال رای دارم. آن جهتی از تفکر تاریخی مرا مینماید. معیار داوریهای تاریخی ارزشهایی است که اعتقاد دارم و به آنها خو گرفتهام؛ ارزشهایی که مبنای عقلی دارند نه عاطفی اما هیچ اصراری ندارم که مورد پذیرش همگان باشند».
این نکته که آدمیت در سال ۱٣۴٨ صریحا میگوید در تحلیل تاریخی خود را آزاد میدانم و استقلال رای دارم نکته بسیار مهمی است. آدمیت از ارزشهایی سخن میگوید که مبنای عقلی دارند. این همان ارزشهایی است که من تحت عنوان برداشت هگلی از تاریخ یاد کردم. او این شرافت را داشت که این نظر را تصریح کند و به دیگران بگوید که این مبنای نگرشی در آثارش وجود دارد. این در واقع نسبی بودن این داوریها را نشان میدهد و همچنین نشان میدهد که در نوع تفکرش نسبت به تاریخ صداقت داشت. او نمیخواست سر خواننده کلاه بگذارد. از این صداقت و صراحت لهجه در آدمیت باید قدردانی کرد. به اعتقاد من این مسائل نشاندهنده آن است که ما با مورخی سرو کار داریم که نخستین بار با شیوههای جدید تاریخنگاری هم به لحاظ متدولوژی و هم به لحاظ تحلیل تاریخی، کار بازنگری تاریخ عصر تجدد در ایران را آغاز کرده است و کتابهای بسیار مهمی هم منتشر کرده است. نمونههای تکنگاریهایی که در مورد تاریخ اندیشه انجام داد: اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی، یا کتاب طالبوف و یا کتاب «اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار» که قهرمان اصلی آن سپهسالار است او سعی میکرد از طریق این شخصیتها که نمایندگان فکری یک جریان مهم تاریخی هستند تاریخ آن دورهها را توضیح دهد. اینها سرمشقهایی بود برای تاریخنگاران بعدی. از این جهت آدمیت در شکلدهی تاریخنگاری جدید در ایران نقش داشت. بهطور غیر مستقیم نیز در تربیت مورخان جدید سهیم بود. اینها اهمیت کار آدمیت را نشان میدهد.
سوال من هم همین بود. به نظر شما تاثیر آدمیت بر تاریخ نویسی بعد از خود چگونه بود؟
به اعتقاد من هیچ کسی پس از آدمیت درباره تاریخ دوران مشروطه و قاجار سخن جدیای نگفته و تحلیل مهمی نکرده است مگر اینکه به آدمیت رجوع کرده باشد. این تاثیر همیشه وجود داشت. مورخان بعدی ناگزیر بودند که آثار آدمیت را نگاه کنند و همین شیوه تحقیق و اصراری که آدمیت در رجوع به منابع دست اول داشت و شیوه انتقادی تحلیل تاریخی، چیزی بود که از آدمیت به مورخان دیگری که پس از او آمدند انتقال پیدا کرد. بنابراین هر کسی که پس از آدمیت در مورد تاریخ دوره قاجار و مشروطه کتاب نوشته و بحث کرده است لاجرم به نوعی از آدمیت متاثر است. حتی آنجایی که به نقد آدمیت مینشینند باز هم از او متاثر هستند. یعنی آنجایی که به مخالفت با آدمیت بر میخیزند باز هم در مخالفت با او است که مباحث خود را طرح میکنند، چراکه او در این زمینه یک اتوریته بود. او چه به صورت اثباتی و چه به صورت سلبی روی مورخان دیگر تاثیر نهاده بود.
شما تاکید کردید که آدمیت به برداشت هگلی از تاریخ معتقد بود. از سوی دیگر خود آدمیت در«آشفتگی فکر تاریخی» از جریانی که افرادی همچون آلاحمد، شریعتی و بازرگان به آن وابستگی دارند انتقاد میکند. انتقاد او به این مسئله است که این جریان به همان تعقل تاریخی و مسیری که تاریخ به هر حال میپیماید بیتوجه هستند. منظور شما هم در توضیح سوال قبلی همین بود؟
بخشی از آن معطوف به این مسئله است. در واقع همانطور که میگویید این مسئله در بخشی از نگاه هگلی به تاریخ دیده میشود. درواقع آنجایی که هگل از نیرنگ تاریخ سخن میگوید، یعنی وقایع یک سمت و سویی را نشان میدهند اما در نهایت به سمت و سویی دیگر خواهند رفت و چیز دیگری نمود خواهد یافت. اما آن جزوه آشفتگی در فکر تاریخی در واقع پاسخی بود به شرایط نامناسب سیاسی در ایران و برداشتهایی که جریانهای مختلف از آلاحمد، شریعتی، بازرگان، حزب توده و... داشتند. او قصد داشت این جریانها را به پرسش بگیرد و بگوید این نوع برخورد با تاریخ و این نوع رفتار کردن راه به جایی نخواهد برد. درواقع آن نوشته نقدی بود بر فضای تاریخی آن دوره و شرایطی ذهنی که بر آن دوره حاکم بود. اما جالب این است که آدمیت به امثال آلاحمد و شریعتی و دیگران ایراد میگیرد در حالی که خود آلاحمد در محکوم کردن جریانهای روشنفکری مشروطهخواه تحت تاثیر آدمیت بود. یعنی آدمیت بر زبان انداخت که «ملکم میگفت اخذ تمدن غربی بدون تصرف ایرانی». این حرف را آلاحمد از آدمیت نقل میکند و آنوقت میگوید که تمام این روشنفکران جادهصافکن امپریالیسم و غربزده بودند. در حالی که وقتی ملکم را میخوانیم، میبینیم که واقعیت چیز دیگری است. تمام تلاش ملکم این بود که در روزنامه قانون بیان شرعی و دینی از تمدن غربی بهدست بدهد. او برای نخستین بار روحانیون را تشویق میکند که بهطور مستقیم در کار سیاست مداخله کنند. اما آلاحمد این مسائل را نمیدانست. چرا؟ چون این مسائل در تاریخنگاری آدمیت غیبت داشت. اخذ تمدن غربی چنان در نوشته آدمیت پر رنگ شد که او در نهایت به این نتیجه میرسد که ملکم میگفت: «اخذ تمدن غربی بدون تصرف ایرانی». در حالیکه در هیچکدام از نوشتههای ملکم همچین حرفی وجود ندارد. این برداشت خود آدمیت بود از نوشتههای میرزا ملکمخان. همین برداشت باعث میشود که آقای جلال آلاحمد بنویسد که تمام روشنفکران آن دوره غربزده بودند و اشتباه آنان هم این بود که با روحانیون همراهی و همدلی نکردند. منظور من این است که خود آلاحمد هم متاثر از آدمیت بود. این مسئله تاثیرگذاری اندیشههای آدمیت را بر جامعه ما نشان میدهد و این تاثیرگذاری هم لزوما در همه جا مثبت نبود.
شما حضور آدمیت را در تحولات معاصرتر ایران چگونه میبینید. بسیاری معتقدند که حتی کتاب آشفتگی در فکر تاریخی را نمیتوان به عنوان اثری که حضور آدمیت را در جریانهای متاخر تاریخی نشان دهد ارزیابی کرد بلکه آن نوشتهای است که به دوران گستردهتری از تاریخ قابل تعمیم است. نظر شما چیست؟
بالاخره انتشار این کتاب در آن زمان نشاندهنده حضور و توجه او به مسائل تاریخی است. این کتاب نقد بسیار تندی بر جریانهای سیاسی جامعه ماست. اما بهطور کلی حضور آدمیت در تاریخ چند سال اخیر ایران چندان مشخص و جدی نیست. حتی کتاب «شورش بر امتیاز نامه رژی» هم که حضور تاریخی آدمیت را نشان میدهد و قصد دارد که در آن واقعه تحریم تنباکو را مورد بحث قرار داده و پیشگامی میرزای شیرازی را مورد سوال قرار دهد. از نظر او ممکن است افراد دیگری این سند ( تحریم تنباکو)را جعل کرده باشند. حرف آدمیت این است که این در واقع خواست تجار بود که بر میرزای شیرازی و دیگران تحمیل کردند. البته این مسئله حضور آدمیت را در فضای سیاسی دوران اول انقلاب نشان میدهد. گرچه آدمیت معتقد است که این مطلب را قبلا نوشته است و اکنون بهطور جداگانه آن را منتشر میکند. اما هر چه جلوتر میآییم آدمیت کمکم کنار میکشد و در نهایت به سکوت مینشیند، به این معنی که کاری اساسی و استخواندار انجام نمیدهد. این البته نشاندهنده شرایط اجتماعی ماست. حتی وحشت از سانسور چنان بر آدمیت اثر میگذارد که در جلد دوم ایدئولوژی نهضت مشروطه که با عنوان «بحران آزادی و مجلس اول» منتشر میشود و اساس بحث کتاب، ماجرای به توپ بستن مجلس اول و نابودی آزادی است، به استناد فهرست اسامی کتاب فقط یک بار از شیخ فضلالله نوری نام میبرد، آنهم بدون اینکه هیچ اظهار نظری در مورد او کند. این نشاندهنده تاثیر فضای سانسور بر آثار آدمیت است. اینجاست که آدمیت بیشتر در سایه سکوت در حال انجام برخی از آثار دیگر خود در تنهایی بود. آخر مگر میشود از بحران آزادی و متلاشی شدن مجلس اول سخن گفت و نامی از نوری به میان نیاورد.
شما بر تاثیر اندیشههای آدمیت بر آلاحمد اشاره کردید. آلاحمد از روشنفکران دوره تاریخی خود بود. آدمیت نیز از جمله روشنفکرانی بود که به تاریخنویسی پرداخت. به نظر شما تاثیر او بر روشنفکری ایران چگونه بود؟
تاثیر او بر روشنفکری ایران بسیار زیاد بود. برداشتی که آدمیت از جریانهای روشنفکری مشروطیت و تاریخ مشروطه میداد سالهای سال برداشت مسلطی بود که بر جامعه روشنفکری ایران حاکم بود. حتی جریانهای چپ با وجود مخالفتهایی که با بعضی از نتیجهگیریهای آدمیت داشتند باز هم مرجع آنها در تحلیل تاریخی آن دوره آدمیت بود که از این بابت بسیار تاثیرگذار بود. به ویژه کتاب«فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت» که درباره سوسیال دموکراسی در ایران مینویسد، بر شکلدهی فکر جامعه و روشنفکران ایران در مورد مشروطیت بسیار تاثیرگذار بود. یکی از جنبههای همین نوع تاریخنگاری بود که علیه حکومت پهلوی بهکار گرفته شد، چراکه آدمیت با پررنگ و لعاب کردن اندیشه مترقی مشروطهخواهی قصد داشت نشان دهد که حکومت پهلوی حکومت مشروطه نیست. به همین جهت کتابهای او مورد رجوع جریانهای مختلف فکری قرار میگرفت. اندیشه آدمیت در مورد مشروطه تفکر غالب بود و جریانهای روشنفکری هم از آن متاثر بودند.
نقد شما به آدمیت، آثارش و شیوه تاریخنگاری او چیست؟
نقدی که برکارهای آدمیت وارد است در واقع جنبههای ناسالم کارهای او را مورد نقادی قرار میدهد اما نقد ویرانگر نیست. نقد من به آدمیت نیز در همین راستاست. این نقد هم به شیوه تحلیل و هم به چگونگی استفاده آدمیت از منابع مربوط میشود؛ نقدی است تحلیلی و تاریخی. به همین جهت فراموش نکنیم که نقد ما به آدمیت به معنای نفی ارزشمندیهای کار او نیست. من تا اینجا تماما از اهمیت کار آدمیت صحبت کردم. اما متاسفانه چون آدمیت همانطور که گفتم تاریخ را مظهر پیشرفت عقلانی میدانست در بیان وقایع و اتفاقاتی که در آن دوره میافتاد و در تحلیلهای تاریخ به سمت گزینشهایی میرفت که رشد تفکر عقلانی و مسیر پیشرفت آن را نشان دهد. به عنوان مثال وقتی آدمیت به میرزا ملکمخان میپردازد از آزادی و مجلس در اندیشه ملکم سخن میگوید. اما ملکم در روزنامه قانون از آزادی به مفهوم امر به معروف و نهی از منکر یاد میکند و مجلس را اجتماع صدها نفر از علمای دین میداند و آدمیت به این نکتهها اشارهای ندارد. برداشت ملکم از پارلمان و آزادی کاملا رنگ و لعاب دینی به خود میگیرد. آدمیت از این برداشتها، رنگ و لعابهای دینی را حذف میکند. او میخواهد به فکر پارلمان و قانونخواهی و آزادی بپردازد. این شیوهای که آدمیت بهکار میگیرد اصل در دید او ایجاد پارلمان است. اصل اندیشه قانونخواهی است و بدین ترتیب جنبههای اسلامی نادیده گرفته میشود در حالی که این جنبهها شیوه بیان مسلط آن مفاهیم اسلامی شده را نشان میدهد. به اعتقاد من این مسئله به شیوه تحلیلی آدمیت برمیگردد که سعی میکرد مبنای ترقیخواهی را در تاریخ بیابد. اما نمیدید که این بیان مترقی در بیان شرعی آنچه مشکلاتی را برای جامعه ما ایجاد میکند. در نتیجه تصویری که از ملکم ارائه میدهد تصویر یک روشنفکر سکولار، لیبرال و به تمام معنی طرفدار اروپاست که میخواهد تمام آنچه را که در غرب وجود دارد در ایران پیاده کند. این تصور واقعبینانه نیست. ما وقتی روزنامه قانون را میخوانیم با میرزا ملکمخانی مواجه میشویم که با آنچه آدمیت نشان داده متفاوت است. یا در مورد میرزاآقاخان کرمانی نیز به همین صورت است. ما سند در دست داریم که میرزاآقاخان کرمانی در بخشی از زندگی خود به دنبال این بود که روحانیون را به قدرت برساند. او به ملکم نامه مینویسد که شما در روزنامه قانون به روحانیون تامین بدهید مبنی بر اینکه اگر شما بیایید و حکومت بکنید ظرف دو ماه از «لرد سالسبوری» هم گوی سبقت را میربایید. چرا چنین حرفی میزند؟ چون به نظر او روحانیون میترسند که بیایند و قدرت را در دست بگیرند. بنابراین از ملکم میخواهد که روحانیون را تشویق به این کار کند. در حالی که تصویری که آدمیت از میرزاآقاخان کرمانی میدهد یک روشنفکر ضد روحانیون است. او این بخش از اندیشهها را در آثار خود نمیآورد و نادیده میگیرد. همچنین میرزاآقاخان در دورهای به دنبال این بود که ظلالسلطان را به سلطنت برساند اما این مسئله را ما در کتاب «اندیشههای میرزاآقاخان کرمانی» نمیبینیم. چرا؟ چون اگر این مسائل را هم بیاورد آن تصویر آرمانی و قهرمانی که میخواهد از میرزاآقاخان کرمانی و ملکمخان و... بدهد مخدوش میشود.
یعنی از نظر آدمیت اندیشه ترقی که خود به آن معتقد است مهمتر بود و باید به راه خود میرفت؟
بله. برای همین مسئله است. از اینرو وقتی مقدمه کتاب میرزاآقاخان کرمانی را میخوانیم، آدمیت میگوید جدا از اینکه میخواهم تاریخنگاری را متحول کنم، میخواهم سرمشقی برای جوانان مملکت بدهم که ببینند پدرانشان مردمان آزاده و مبارزی بودند و.... خب وقتی کسی میخواهد در تاریخ قهرمان بسازد و سرمشق اخلاقی ارائه دهد، این مسئله وسیلهای میشود تا در هر جا که واقعیت تاریخ با این نمونه اخلاقی و این سرمشق به آن صورت که در نظر داریم جور در نمیآید آنها را نادیده بگیریم. انتقاد اساسی دیگر من به آدمیت این بود که آدمیت با زبان تاریخی آن دوره آشنایی کافی نداشت و در بسیاری از نوشتههای آن دوره مفهوم دولت و ملت را به شیوه درست مورد بازخوانی قرار نداد. همین باعث بدفهمی در برداشتهای تاریخی شد. مثلا در کار «سپهسالار» آنوقت که آدمیت از کارهای او صحبت میکند بحث روزنامه «دولتی» و «ملتی» است. مفهوم دولت در آن دوره مفهوم خاصی است که آدمیت متوجه کاربرد اصطلاحی آن نیست. در نوشته بسیاری از روحانیون آن دوره وقتی از ملت حرف میزنند منظورشان شریعت و دین اسلام است و نه ملت به معنای (NATION) «نیشن» اما اینها در کار آدمیت تداخل پیدا میکند. آدمیت در برخی مواقع متوجه این مفاهیم نیست و بنابراین دچار مشکل میشود.
آدمیت را نویسنده تاریخ اندیشه هم میدانند. به نظر شما اکنون نیز باید به نوشتن این تاریخ بپردازیم. در این صورت باید به نوشتن چه اندیشههایی پرداخت؟
آدمیت برای نخستین بار در ایران اندیشههای میرزاآقاخان کرمانی و اندیشههای میرزا فتحعلی آخوند زاده را به شیوهای جدید نوشت و تاریخنگاری اندیشه را هم به شکل جدید شروع کرد اما این بحثی که امروز در ایران مطرح است که ما به جای تاریخنگاری به تاریخنگاری اندیشه نیاز داریم بحث گمراهکنندهای است. در این رابطه به کار امثال طباطبایی و آقای کدیور اشاره میکنند. به اعتقاد من نخست باید پرسید منظورشان از اندیشه چیست؟ و اندیشمندان کدامند؟ شاید به جای تاریخ اندیشه مجبور شویم تاریخ فقر اندیشه را بنویسیم. حتی آنجایی که آدمیت از اندیشههای آخوندزاده و یا آقاخان کرمانی یا سپهسالار سخن میگوید، منظورش دیدگاههای سیاسی و برداشتهای اجتماعی جدید آنهاست که در ربط با مسائل جاری آن زمان مطرح میشدند و جز آخوندزاده کمتر به اندیشه در معنای واقعی آن مربوط بود. منظور صریح من این است که نه مستشارالدوله و نه آخوند خراسانی هیچکدام اندیشمند در معنای جدید نبودند. این به منظور تخفیف کار آنها نیست. آخوند خراسانی در کار خود مجتهد مسلم و در اصول صاحب نظر است. مستشارالدوله هم کوشنده سیاسی ارجمندی است که تلاشهای شرافتمندانهای را در جهت پیشبرد اندیشه قانونخواهی که دستاورد تمدن جدید غرب بوده است، کرد. اما بحث اندیشه بحث دیگری است، دیگر آنکه ما به انواع مختلف تاریخنگاری جدید نیازمندیم و هیچکدام آنها ما را از شیوههای دیگر تاریخنگاری بینیاز نخواهد کرد.
|