نبرد در میدان شکست!
بررسی سخنان دو اصلاح طلب - ۱


کوروش گلنام


• استاد حزب الهی فراموش کرده است و یا به روی مبارک نمی آورد که احمدی نژاد ها که در پی "نخبه کشی ها" در ایران، چنین بال و پر یافتند، دست پروردگان از آن میان، همان انقلاب فرهنگی و پاکسازی دانشگاه ها از اهل اندیشه و سرکوب و نابودی دل سوختگان آزادی ایران است که خود این استاد از مهره های اصلی اجرای آن بوده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۵ شهريور ۱٣٨۷ -  ۱۵ سپتامبر ۲۰۰٨


بازار نمایش انتخابات ریاست جمهوری که سال آینده در ایران به اجرا در خواهد آمد، خیلی داغ تر از گرفتاری های مردم با گرانی روزافزون، بی آبی وبی برقی و ده ها درد بی درمان دیگر در حکومت اسلامی شده است. یار کشی ها و برنامه ریزی ها برای شیادی و شعبده بازی از دو سوی پایه های قدرت آغازشده است و راست و حقیقی یا دروغ و زرگری، در گیری ها و خراب سازی ها وخراب کاری ها از دو سو به شدت به راه افتاده است. در این میان چون همیشه شگفتی ها در این "نظام الّهی" فراوان است.               
در این نوشته که در ۲ بخش خواهد آمد، نخست به سخنان یک استاد حزب الّهی که او نیز اینک خود را "اصلاح طلب" می نامد پرداخته و در بخش دیگر به سخنان مهم شیخ حسن روحانی و برخورد سخت او با احمدی نژاد پرداخته خواهد شد.

بخش ۱
یک استاد حزب الّهی
صادق زیبا کلام، استاد حزب الّهی دیروز (البته امروز هم هست ولی با پر وبالی سوخته) که در انقلاب فرهنگی و پاکسازی اسلامی در دانشگاه ها نقشی بی چون و چرا داشته و آسیب هایی سخت و گاه جبران ناپذیر بر زندگی سدها (صدها) و شاید هزاران دانشجو و استاد وارد کرده است و همه از آن خبر داریم، کسی که تا همین چندی پیش ترکیب نامیمون واژه های "مقام معظم رهبری" از دهانش نمی افتاد و در پنهان نمودن حقیقت و به جایش گسترش دروغ و ناراستی و تایید انبوه جنایت ها که همین رهبر و نظام مقدس بر مردم روا داشته است، کم نگذاشته است، امروز چنان دل خسته دموکراسی و چنان میهن پرست شده است که از خاتمی می خواهد برای نجات ایران وارد معرکه انتخابات شود! زمانی که تفسیر می کند که در وضع موجود، نه این و نه آن در این و یا آن جناح نمی توانند در انتخابات پیش رو از پس احمدی نژاد بر آیند و از او می پرسند پس او چه کسی را پیشنهاد می کند و چه کسی است که می تواند، خیلی شاعرانه می گوید: "به نظر من این شخص به قول فروغ فرخزاد کسی است که مثل هیچ کس نیست؛ یعنی خاتمی!" (تاکید از من، برگرفته از پیک نت، ستون "اخبار هفته"، سایت همین خاتمی چی های ورشکسته و آنان که همه سیاست هایشان همچنان پیروی از سیاست های روسیه است). توجه می فرمایید! هم اندیشان فروغ فرخ زاد را از دم تیغ گذرانده و یا گریزانده اند و اگر زنده یاد فرخ زاد نیز در این دوران زیسته بود حکم سنگسارش صادر شده بود، ولی اکنون در تنگنای مرگی که گرفتار آمده اند (که سازنده آن نیز خود هستند) به شعر او پناه می برند و چه نتیجه درخشانی هم از آن می گیرند!
چون این گفتگوی روزنامه اعتماد با این حاج آقا استاد خیلی شیرین و خواندنی است، با پوزش از خوانندگان، در اینجا بخش بلندتری از آن را می آورم که با شگفتی های جهان امروز! بیشتر آشنا شویم. پرسش:
"ادامه ریاست جمهوری احمدی نژاد ممکن است منجر به وقایع ناخوشایندی شود؟"
پاسخ:
"دقیقا همین طور است. من به عنوان استاد تاریخ و تحولات سیاسی یکصد سال اخیر ایران هیج تردیدی ندارم اگر این نظام حفظ نشود، ما حداقل یک قرن به عقب می رویم [گویا ما با اجرای شریعت اسلام و برای نمونه قانون وحشیانه قصاص، نه یک قرن که صد ها قرن به عقب باز نگشته ایم!]. مطلقا این تفکر را به خودتان راه ندهید که اگر این نظام سقوط کند، چه از درون و چه در اثر حمله آمریکا، اوضاع ایران بهتر می شود. بر عکس در صورت فروپاشی نظام سیاسی موجود، ما به لحاظ شرایط اقتصادی، صنعتی، کشاورزی و مهم تر از همه به لحاظ شرایط دموکراتیک صد سال به عقب بر می گردیم [می خندید؟ جدی است و شوخی نیست!] و اساسا دیگر معلوم نیست که ایران به این صورتی که ما امروزه می شناسیم، بتواند دوباره شکل بگیرد. اینکه من می گویم در صورت فروپاشی این نظام ما صد سال به عقب بر می گردیم، دلیلش این نیست که من عاشق آقای خزعلی یا شیفته آقای جنتی هستم [مقام معظم چطور!]، مشکلات بنیادی ما یک واقعیت اجتماعی است. شما به مشکلات فعلی عراق و افغانستان نگاه کنید. تازه این دو کشور فاقد آن ویژگی هایی هستند که ایران با آن مواجه است. بنا بر این به حکم عقل سلیم [!] و با در نظر گرفتن تاریخ ایران، ما هیچ چاره ای نداریم جز اینکه به اصلاح تدریجی همین نظارت استصوابی و شورای نگهبان و قوه قضاییه و...اکتفا کنیم [بزک نمیر بهار میاد]. اتفاقا من معتقدم که ما به آرامی در حال طی کردن این مسیر هستیم. بنا بر این اگر من احساس کنم خطری متوجه کلیت نظام شده است، با تمام وجود از نظام جمهوری اسلامی دفاع می کنم. البته نه به خاطر شیفتگی به فلان مقام سیاسی، بلکه به دلیل شیفتگی به "ایران" یعنی من نمی خواهم ایران اسلامی از بین برود. من واقعا از تهدیداتی که اشباح انها را در تاریکی می بینم، نگران هستم." (همآن جا، تاکید ها ـ واژه های پر رنگ تر ـ از منبع، آنچه در دو نشانه کروشه آمده است از من)
"عقل سلیم"، "اشباح در تاریکی"! ٣۰ سال خود جزئی از همین اشباح بوده است و از عقل سلیم هم خبری نبوده است و اکنون چه پیش آمده است؟ لب سخن و همه این شعبده بازی و دلسوزی این حاج آقا استاد برای آینده ایران همین است: حفط کلیت همین نظام اسلامی سرکوبگر و آدم خوار. نخست می گوید" به دلیل شیفتگی به ایران" است که چنین می خواهد و سپس فورن روشن می شود که منظورش شیفتگی به "ایران اسلامی" است! او خود هم خوب می داند که بیشترین بخش مردم ایران آنچه را که امروز و پس از ٣۰ سال حکومت ترور و سرکوب اسلامی نمی خواهند، همین ایران اسلامی است. شگفت آور تر از همه دلسوزی برای از بین رفتن "این شرایط دموکراتیک" در ایران اسلامی است! همین استاد "خودی"که در این نظام از دموکراسی ویژه بر خوردار است، تا امروز حتا جرأت و جسارت نداشته است که با "مقام معظم" و بلایی که او وسیله مافیاهای وابسته به خود بر سر مردم آورده است کوچکترین برخوردی بکند، چه رسد به "ناخودی ها" که بیشترین بخش مردم ایران هستند. حاج آقا استاد نه وقت دارد و نه چشم که بخواند و برود ببیند با بیگناهان در زندان چه کرده و چه می کنند و یا روزانه در این رژیم اسلامی و دموکراسی ویژه ای که به او و همآنند های او داده اند، چه زندگی ها که روزانه تنها به جرم دگر اندیشی، دگر باشی و خواست آزادی از هم نپاشیده و چه جانها که به سادگی و بی پذیرش هیچ گونه مسئولیتی از جانب هیچ کسی، در این دموکراسی اسلامی قربانی می شوند! آنچه بد است و هراسناک تنها در همین ٣ سال بر سر کار آمدن احمدی نژاد پدید آمده است و ۲۷ سال گذشته ایران بهشت اسلامی بوده است! هرگز نخواهید شنید و خواند که استاد بگوید و بنویسد که آقا این احمدی نژاد از دست پخت های خود ما، از آن میان همین رفسنجانی نو اصلاح خواه و دیگر اصلاج طلبان شکست خورده حکومتی و مقام معظم است!
خوب است این استاد "تاریخ و تحولات سیاسی یکصد سال اخیر ایران" (بیچاره دانشجویان، بیچاره ایران وتاریخ یک سد ـ صد ـ ساله اخیرش)که با همه این سخن وری ها در این یکی دو سال آخر، کوشش می کند تا با یکی به نعل و یکی به میخ زدن به مردم بگوید که حزب الّهی بودن، بنیاد گرایی و آن گذشته درخشانش را فراموش کرده و بپذیرند که امروز او یک حزب الّهی شرمنده است، به چند پرسش پاسخ دهد:
۱ ـ آیا منظور استاد این است که شرایط اقتصادی، صنعتی و کشاورزی ایران خوب است و اگر وضع دگرگون شود در این زمینه ها سد سال عقب می رویم؟ در آن صورت باید گفت که استاد خود را به تمسخر گرفته است. عالم و آدم خبر دارد که اقتصاد و صنعت و کشاورزی ایران را چگونه ویران کرده اند. روشن کنید در این دوران شکوفایی صنعت و کشاورزی چه چیزی وارد نمی کنید و چه زمینه ای است که دچار ورشکستگی نشده باشد ؟ حتمن دل خوشی استاد و مقام معظم رهبری او این است که در ساخت تانگ و توپ و موشک و... با کپی برداری از کره شمالی، چین و روسیه و با هزینه هایی دهها برابر، پیشرفت کرده اند ولی این را پیشرفت صنعتی نامیدن چیزی نیست جز گمراهی ناب محمدی! استاد پاسح گوید که:
۲ ـ چه کسانی در راه سیاست های ویران گر خود ودر راه باج دادن به این وآن، به ناچار چوب حراج بر سرمایه های ملی مردم ایران زده اند؟ مثلن چه کسی اجازه داده است که میلیونها دلار (بنا بر گزارش ها ۲۰۰ میلیون دلار) مردم ایران برای خانه سازی در نیجریه بباد رود در حالیکه یکی از بزرگترین گرفتاری های مردم ایران کمبود و گرفتاری مسکن است؟ چه کسی اجازه داده است سه دهه به سوریه و روسیه باج داده و پول یامفت در اختیار حزب الله در لبنان و فلسطین و..و.. قرار دهند. آیا این شیوه و سیاست مربوط به این سه سال دولت احمدی نژاد است؟ مگر جز این است که در مدت ٣۰ سال تنها با چنین باج دادن ها برای خود هوادار خریده و کوشش کرده اند که اندیشه های شوم ضد انسانی خود را صادر فرمایند؟
٣ ـ چه کسانی با پشتیبانی از ترور و آدمکشی و گروه های آدمکش در هر جا که میسر بوده است و با پیش بردن یک سیاست ویرانگر بین المللی، چنین با آبرو و حیثت ایرانی بازی نموده اند که ایرانی دیگر در هیچ جا اعتباری نداشته و میهن ما را در یک چنین شرایط وحشتناک جهانی قرار داده اند که هرآن از بروز یک درگیری نظامی بر خود می لرزیم؟
۴ ـ چه کسانی میلیارد ها دلار از سرمایه های ایران را در راه برنامه و سیاستی نابخردانه و یک دیوانگی تاریخی یعنی دست یافتن به بمب اتم، که حتا اگر به آن نیز دست یابند با وجود چنین رژیم واپس گرا و نادانی برای مردم ما سودی جز گرفتاری و بدبختی بیشتر ندارد (چرایی اش پیش از این بارها به میان آمده است)، به باد داده اند و ما را در چنین گردابی کشانده اند که خود نیز نمی دانند با آن چه کنند و اکنون چون موم در دست روس ها قرار گرفته و بازیچه آنها شده اند!
۵ ـ چه کسانی سبب شده اند که جامعه ما چنین و بسیار بیشتر از گذشته به مواد مخدر، تن فروشی، بیکاری، گرانی، همه گونه آلودگی و فساد از آن میان گسترش هر چه بیشتر دروغ گویی، کلاه برداری، خرافه گویی، خرافه پراکنی و خرافه باوری، رمالی، رشوه خواری (که در سازمان های دولتی دیگر کاملن روشن و آشکار است) و... آلوده شده و بیش از گذشته های خود بیمار و زمین گیر شود؟ آیا این همه تنها در این سه سال پدید آمده است؟
۶ ـ چه کسانی سبب شده اند که ایران بازیچه دست قدرت های بزرگ چه در غرب و چه در شرق شود؟ آیا روس ها با بازی با کارت ایران و غارت سرمایه های ما و امتیازگیری های چندجانبه از همه سو به روسیه امروز بدل نشده اند؟ چه کسان و چه باندهایی در درون حکومت اسلامی با باندهای مافیایی در روسیه همکاری و زد وبند های گسترده دارند؟ سیاست های چه کسانی سبب شده است که خاورمیانه به انبار باروت و اسلحه و تنش و وحشیگری تبدیل شده، فروشندگان اسلحه در غرب و شرق سودهای نجومی ببرند؟
۷ ـ ذخیره های پولی ایران و درآمدهای تاریخی نفت کجا رفته است و چرا مردم روز بروز نادارتر و بی چیزتر شده اند؟
و.. ده ها پرسش دیگر از این گونه. چرا استاد در این زمینه ها خاموش است و هرگز دلیری ندارد که زبان به گفتن حقیقت بگشاید. آیا جز این است که حاج آقا استاد نیز خود شریک در این خرابی ها و ویرانی ها و تباهی ها است؟ آیا مردم می توانند به شماهاکه خود از بانیان این آشفته بازار هستید، اعتماد کنند؟
مسئله روشن است. در حقیقت استاد از آینده خود می ترسد. خوب می داند که دامانش کاملن آلوده است. اینک زیر عبای رفسنجانی نیرنگ باز نو اصلاح طلب شده به دیگر جناح ورشکسته حکومت پیوسته است چون اگر کمتر شانسی برای ماندن "ایران اسلامی" وجود داشته باشد، آن را در وجود خاتمی و باند وابسته به او می بیند. استاد حزب الهی از خطر فرو پاشی ایران می گوید (که از سر ناچاری درست هم می گوید) ولی آگاهانه نمی گوید که چه کسانی و چه سیاستی ما را به چنین وضع فلاکت باری دچار نموده است. نمی گوید که چرا هنگام انقلاب و آن هرج و مرج طبیعی آغاز هر انقلابی، چنین خطری ایران را تهدید نمی کرد ولی اینک و پس از سی سال حکومت اسلامی (به خیال خودشان ابرقدرت!) آقایان چه کرده اند که ایران از همه سو در خطر است؟
حقیقت این است که حکومتگران و وابستگان آنها سخت گرفتار شده اند. هر دو جناح بازهم می خواهند مردم را فریب دهند. این حزب الهی خاک پای مقام معظم نیز امروز اصلاح طلب از کار در آمده است و می خواهد خاتمی دوباره بر مردم سوار شود تا در سفره خونین او نیز همچنان نانی باشد.
در پایان پاسخ استاد به این پرسش را نیز بخوانیم:
"ـ پس در مجموع می توان گفت به رغم اینکه شما یک چهره دموکراسی خواه [!] هستید، اما حمایت تان از ریاست جمهوری خاتمی، بیش از آنکه ناشی از دموکراسی خواهی باشد، بر خاسته از میهن دوستی است.
بله، چون معتقدم بعید نیست احمدی نژاد کار دست مان بدهد. خاتمی هر چه بود و هر که بود، به هر حال این مشکلات را پدید نیاورد و امنیت ایران را به خطر نیانداخت، بلکه بر عکس، کار را برای نئو محافطه کاران امریکا و اسرائیلی هایی که به فکر حمله نطامی به ما هستند، به مراتب دشوارتر کرد."
ای میهن ملا زده! ترا به چه روزی انداخته اند که کسی چون زیبا کلام، یکی از شریک جرم های نابسامانی های امروز تو، پرستنده تو شده است!
استاد حزب الهی فراموش کرده است و یا به روی مبارک نمی آورد که احمدی نژاد ها که در پی "نخبه کشی ها" در ایران، چنین بال و پر یافتند، دست پروردگان از آن میان، همان انقلاب فرهنگی و پاکسازی دانشگاه ها از اهل اندیشه و سرکوب و نابودی دل سوختگان آزادی ایران است که خود این استاد از مهره های اصلی اجرای آن بوده است. اینک چرخش زمان را ببینیم! استاد حسابی هول کرده است. آیا روز پاسخ گویی نزدیک تر شده است؟ استاد خوب بداند که این میدانی که او و رفقای ورشکسته اش می خواهند در آن به نبرد بپردازند، همچنان میدان شکست است. با خاتمی یا بی او، با رهبر معظم و احمدی نژاد یا بی آنها. بحران دامن گیر رژیم الّهی گسترده تر از آن است که با شعبده بازی و خاتمی بازی این بار نیز رهایی یابد. رژیم اسلامی کاملن و در همه زمینه ها ورشکسته است و دیر یا زود راهی جز متلاشی شدن ندارد.