روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۵ شهريور ۱٣٨۷ -  ۱۵ سپتامبر ۲۰۰٨


ایجاد سازمان سیاسی واحد برای اصلاح طلبان!
ادغام یا تعطیلی تعدادی از گروههای سیاسی به نفع یک حزب بزرگتر، خلاف روند توسعه نیست
هدف واشنگتن از گشایش دفتر حافظ منافع در ایران، رصد تحولات داخلی و تسهیل دسترسی به ناراضیان داخل ایران است!
ماجرای قرارداد فروش گاز ایران، افشاگریهای شریعتمداری و پاسخ کردان
دوگزینه در مورد برخورد به اظهارات رحیم مشایی
موج تازه تبلیغات سیاسی و رسانه ای علیه ایران در منطقه خلیج فارس

روزنامه کیهان در سرمقاله دیروزش: لانه شیطان نوشته است:
ماجرا از اواخر تیرماه کلید خورد؛ زمانی که برخی از مقامات کاخ سفید که ظاهراً از حربه تهدید به جنگ و حمله نظامی علیه ایران دست برداشته بودند با گردش تاکتیکی پای گشایش دفتر حافظ منافع آمریکا در خاک ایران را به میان کشیدند. همان زمان روزنامه آمریکایی بوستون گلوب در یکی از سرمقاله های خود می نویسد: طی سه دهه گذشته ایرانیان از خدمات کنسولی آمریکا محروم بوده اند و دیپلمات های آمریکایی نیز تماس مستقیم با دولت ایران و مردم را از دست داده اند.
مردم ایران عموماً طرفداران اصلی آمریکا در خاورمیانه(!) هستند و از اینکه برای سفر به آمریکا باید به دفتر کوچکی در دوبی مراجعه کنند ناامید و دلخور شده اند و این موضوع با اظهارات مکرر بوش مبنی بر احترام وی نسبت به مردم ایران در تناقض شدید است.
تا اینجای کار سعی شده با لبخند زدن به روی مردمی که آنها را طرفداران اصلی خود در منطقه می پندارند(!) و اظهار دلسوزی برای آنان، ظاهر فریبنده این پیشنهاد را حفظ کنند، اما در ادامه این مقاله مشت خود را اینگونه باز می کنند؛ وزارت خارجه آمریکا که مجبور است برای کسب اطلاعات مربوط به سیاست های پیچیده ایران به دیپلمات های انگلیسی و سایر کشورهای متحد خود تکیه کند، باید بتواند افراد خود را با سیاستمداران، دانشجویان، خبرنگاران و مخالفان حکومت مستقیماً وارد تعامل و تماس کند. در ادامه این ماجرا هفت سناتور آمریکایی در نامه ای به بوش حمایت خود را از این اقدام اعلام کرده و می نویسند: هر چه مردم ایران فرصت بیشتری برای تماس با آمریکاییها داشته باشند، احتمال اینکه به تبلیغات دولت خود برای دشمن نشان دادن کشور ما بی اعتنایی کنند، بیشتر خواهد شد. از طرف دیگر حضور دیپلماتیک ما در ایران می تواند فهم و درک مارا از گروه های سیاسی مختلف و در حال رقابت ـ بخوانید اپوزیسیون ـ بیشتر کند. روزنامه انگلیسی گاردین هم نامه سناتورهای آمریکایی را اینگونه تحلیل می کند نامه مذکور که از سوی چند چهره برجسته کمیته روابط خارجی سنای آمریکا امضا شده است آخرین مورد از تلاشهایی است که نشان دهنده خواست واشنگتن برای ترمیم روابط با ایران در آخرین ماههای دولت بوش است. هدف واشنگتن از گشایش دفتر حافظ منافع در ایران، رسیدگی به تقاضاهای صدور روادید، رصد تحولات داخلی ایران و تسهیل دسترسی آمریکا به ناراضیان داخل ایران است.
همانطور که از اظهارنظرها و تحلیل ها پیداست در کنار کارکرد آشکار و ظاهری تاسیس چنین دفتری در تهران و آغاز روابط دیپلماتیک، به کار کرد پنهان و واقعی این اقدام که ارتباط با مخالفان نظام با قصد براندازانه است نیز تصریح شده است. در این باره چند نکته گفتنی است؛
۱ ـ ایجاد تحول در روابط میان تهران و واشنگتن و تغییر تاکتیک برخورد با نظام جمهوری اسلامی از سوی کاخ سفید به طور آشکار از زمانی احساس شد که رایس وزیر امور خارجه آمریکا از امکان بازگشایی دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران خبر داد و به دنبال آن ویلیام برنز معاون خود را برای اولین بار بر سر میز مذاکرات مستقیم با ایران درباره مسایل هسته ای در کنار خاویار سولانا نشاند.این امر پس از بالا گرفتن مانورهای دریایی آمریکا و سخنان مقامات این کشور در خصوص امکان توسل به راه حل نظامی برای مقابله با برنامه های هسته ای پس از شکست در اعمال تحریمهای اقتصادی و سیاسی پررنگ تر شد. جالب آنکه توجیهات آمریکا برای این اقدام نیز نتوانست قانع کننده باشد چرا که با وجود گزارش دستگاه های امنیتی این کشور مبنی بر عدم رویکرد نظامی و تسلیحاتی در برنامه های اتمی ایران، کاخ سفید اصرار می ورزید که هنوز گزینه نظامی پابرجاست! و به همین دلیل نیز رژیم صهیونیستی را برای انجام مانور هوایی گسترده بر فراز دریای مدیترانه با تظاهر به آمادگی برای بمباران فرضی مراکز هسته ای ایران تشویق نمود.
موضوع جالب توجه دیگر این است که آمریکا گامهای جدید خود را در مسیر علاقمندی به از سرگیری روابط دیپلماتیک ـ هر چند محدود ـ با ایران در حالی برداشت که پیش از آن گروهی از جناحهای جمهوری خواه و دموکرات سال گذشته در کنگره با درخواست بوش برای افزایش بودجه جهت انجام عملیات محرمانه بر ضد ایران به منظور سرنگونی نظام و تغییر حکومت، موافقت کرده بودند. تخصیص ۴۰۰ میلیون دلار برای عملیات امنیتی ویژه در خاک ایران آنقدر گنده است که نمی توان آن را زیر پوشش تاکتیک جدید آمریکا که ظاهراً دست دوستی به سوی ایران دراز کرده است، پنهان کرد.
۲ ـ ماجرای موسسه سورس و اعترافات هاله اسفندیاری و رامین جهانبگلو درباره برنامه طراحی شده جهت براندازی نرم نظام که خاطرتان هست. آمریکا همواره استراتژی خود را برای تحقق و تکمیل نفوذ در لایه های مختلف سیاسی و اجتماعی ایران پیگیری کرده و می کند. کاخ سفید میلیونها دلار برای براندازی نرم در ایران اختصاص داده است. وجود یک مرکز که تحت کنترل خود آمریکا باشد برای برقراری ارتباط با عوامل و پیاده نظام خود، کنترل برنامه های براندازانه و نظارت بر چگونگی هزینه کرد این ۴۰۰ میلیون دلار طبعاً مورد خواست و مطلوب آمریکاست. با این توضیح که ۴۰۰میلیون دلار یک مبلغ سمبولیک است و آمریکا بودجه ای هنگفت برای این پروژه تخصیص داده است.نباید شک کنیم که یکی از اهداف اصلی دیپلماسی که آمریکاییها پیگیر آن هستند، اعمال تغییرات نرم و نسبتاً کم هزینه در کشورهای مورد نظر آنان است که در این عرصه ایران جایگاهی خاص برای واشنگتن دارد.
٣ ـ واقعیت آن است که آمریکا دیگر عنوان ابرقدرتی جهان را، به خصوص از زمانی که ایران مانع از جاه طلبی ها و زیاده خواهی های این کشور در منطقه شده، از دست داده است. اکنون ایران قادر است مهمترین هم پیمان آمریکا در منطقه، یعنی رژیم اشغالگر صهیونیستی را تهدید کند و برنامه های آمریکا و خوابی که برای کشورهای خاورمیانه دیده است را نقش برآب نماید. این امر هزینه های زیادی را روی دست آمریکا گذاشته است.
مردم آمریکا و استراتژیست های این کشور خواهان عقب نشینی از عراق می باشند. به خاطر تقاضاهای رو به افزایش برای فرار از باتلاق عراق بوش و حزب حاکم جمهوریخواه محبوبیت خود را از دست داده اند و همین موضوع راه را برای دموکراتها جهت بازنگری در سیاست های آمریکا در منطقه خلیج فارس با آنچه آن را هدف نجات آمریکا قبل از ناکامی مطلق در منطقه عنوان می کنند، باز می کند.
به همین دلیل تلاش دولت فعلی آمریکا را در اواخر دوره خود برای نزدیکی روابط و تماس با ایران خصوصا اگر در قالب دفتر حافظ منافع قرار گیرد، می توان وسیله ای برای رفع مشکلات آمریکا در خاورمیانه و در عین حال یک کارت برنده در انتخابات آتی برای جمهوری خواهان قلمداد کرد.
۴ ـ رهبری آمریکا در صحنه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به شدت در حال رنگ باختن است. اخبار و گزارش های روزهای اخیر نیز حکایت از آن دارد که بولیوی و به دنبال آن ونزوئلا سفرای آمریکا در کشورشان را به جرم اخلال در امور داخلی خود و هدایت گروههای مخالف، اخراج و ۴ کشور دیگر آمریکای جنوبی نیز حمایت خود را از این اقدام اعلام کرده اند.
این نشان می دهد آمریکا هرجا که جای پایش را محکم دیده است ـ حتی اگر در حیاط خلوت خود باشد ـ دست به مداخله در امور آن کشور به طمع تسلط هرچه بیشتر زده است. هرچند هنوز از سوی آمریکایی ها درخواست رسمی برای افتتاح دفتر حافظ منافع در تهران ارسال نشده و طبعا موضع تعیین کننده ای از سوی مقامات رسمی کشور در این باره گرفته نشده است، ولی بعضی از اظهارنظرها از سوی برخی از گروههای سیاسی و شخصیت ها نشان از استقبال ضمنی از این پیشنهاد دارد.
ملت ایران بنابر آنچه از فرموده امام راحل(ره) در سی سال حاکمیت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی آموخته و بدان اعتقاد دارند، حکومت آمریکا را شیطان بزرگ و دشمن شماره یک خود می دانند و انتظار دارند مسئولان دیپلماسی و امنیتی کشور در وقت خود و بر اساس سه اصل عزت، حکمت و مصلحت نظام، تصمیمی هوشیارانه بگیرند.

سازمان سیاسی واحد اصلاح طلبان
روزنامه کارگزاران در سرمقاله دیروزش تشکیل حزب واحدی از اصلاح طلبان را پیشنهاد داده و نوشته است:
ارزیابی ها در درون جبهه اصلاحات نشان می دهد که حداقل تعداد ۶۰ گروه، حزب و انجمن سیاسی به ثبت رسیده ادعای تفکرات اصلاح طلبانه دارند. پراکندگی و عدم انسجام این سازمان ها طی سه انتخابات گذشته یعنی دوره نهم ریاست جمهوری، شوراهای سوم و مجلس هشتم نشان داد که بدون ایجاد تشکیلاتی واحد و فراگیر در قالب یک حزب قدرتمند امکان تاثیرگذاری جدی را بر رفع موانع اصلاحات فراهم نمی کند. با این حال در پشت پرده اختلافات و چندگانگی های موجود میان اصلاح طلبان، زمزمه هایی ولو خفیف نسبت به ضرورت یکپارچگی فعالان سیاسی در جبهه اصلاحات و حرکت سازمان یافته تر به گوش می رسد. سخنان آقای حجاریان در مردادماه سال جاری در کنگره سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، طرح پیشنهادی آقای مرعشی در سایت شخصی ایشان، پیشنهادات آقایان دکتر نجفی و مهندس الویری و ده ها اظهارنظر دیگر از این باب نشان از نامطلوب بودن وضعیت فعلی دارد. اگر منصفانه نیز به آرامش جریانات موجود در جبهه اصلاحات نگاه کنیم مشاهده می شود که پایه های محکمی برای ایجاد و بنای سازمان سیاسی واحد وجود دارد که برخی از آنها را یادآور می شویم.
۱. نزدیکی دیدگاه ها: بدین معنی که اساسا وجه تمایز فعالان جبهه اصلاحات با جناح راست اصولی همانند حفظ و توسعه آزادی های اجتماعی، تکیه بر خرد جمعی، نگاه صلح جویان به روابط بین المللی و مواردی از این دست می باشد که اکثریت قریب به اتفاق نیروهای این جناح به آنها پایبند بوده و برای تحقق این آمال و آرمان ها تلاش می کنند.
۲. سوابق مشترک: گروه ها و جمعیت های درون جبهه اصلاحات گذشته مشترکی را طی کرده اند و همزمان نیز دچار تغییرات و دگردیسی های مشابه شده اند به نحوی که هیچ کدام نمی توانند تاریخی مجزا از دیگری برای خود ترسیم نمایند همه آنها به یک نسبت در تحمل فشار وارده از ناحیه اقتدارگرایان در سرکوب نویسندگان، روزنامه نگاران، رد صلاحیت ها و تخریب ها سهیم بوده اند.
٣. شناخت و ارتباطات شخصی: شکل گیری بیشتر مجموعه های اصلاح طلب در محیطهای صنفی بوده است. مثلا دانشگاه ها، مراکز کار و فعالیت، روزنامه نگاری یا نهایتا مناطق جغرافیایی که همه اینها باعث شده تا اشخاص شناخت عمیق و دقیق از یکدیگر داشته باشند. یعنی سرمایه گرانبهایی که برای هر کار و فعالیت جمعی لازم است از طریق ارتباطات شخصی حاصل شده است. علاوه بر زمینه های مثبت یاد شده نباید مزایای چنین اقدامی را نیز از یاد برد که استفاده بهینه از توان نیروهای سیاسی، امکان اتخاذ تصمیمات موثر و هماهنگ، از دست ندادن فرصت ها و حفظ حریم شخصیت ها و بزرگان را می توان نام برد، هستند.
شاید این شبهه مطرح شود که ادغام یا تعطیلی تعدادی از گروه های سیاسی به نفع تاسیس یک حزب بزرگ تر خلاف روند توسعه سیاسی است اما با توجه در مزایا و مقایسه دو وضعیت موجود و پیشنهادی، دستیابی به اهداف توسعه سیاسی را از طریق وضعیت پیشنهادی به واقعیت نزدیک تر نشان می دهد ضمن آنکه باید اذعان نمود، تعدد سازمان های سیاسی در بیش از اختلافات ناشی از حوزه فکری ثمری جز خنثی سازی یکدیگر ندارد.
به هر تقدیر اگر اصلاح طلبان بدون فوت وقت دست به کار شوند و ایجاد حزب واحد را در دستور کار خود قرار دهند می توانند امیدوار باشند که برای چهار سال بعد دارای یک سازمان سیاسی قابل قبول و در حد استانداردهای کشورهایی چون پاکستان یا ترکیه باشند. همچنین به نظر می رسد انتخابات پیش رو یعنی دهمین دوره ریاست جمهوری نیز فضای مناسبی برای تمرین و مشق کار جمعی و پایه ریزی جهت حرکت آینده باشد. در این راستا پیشنهاد می شود روسای احزاب و گروه ها به همراه چهره های شاخص جبهه اصلاحات، فهرستی از تمامی نیروهایی که دارای تفکرات اصلاح طلبی هستند در سراسر کشور تهیه و به صورت منطقه بندی آنان را سازماندهی کنند. در این صورت اگر طی انتخابات آتی به کاندیدای واحدی دست یابیم همزمان با افزایش احتمال پیروزی گام بلندی نیز به سمت هدف تشکیلاتی برداشته ایم و چه بسا همین حرکت نیز ما را به نزدیک کردن حول یک کاندیدای مشترک کمک نماید. شرط لازم برای شروع و اقدام به سوی ایجاد حزب واحد قبل از هرچیز اراده تصمیم سازان تشکل ها و کنار گذاشتن روحیه سهم خواهی و تعصبات بی مورد است. امید که نسبت به این مهم توجه شود.

افشاگری در ماجرای قرارداد فروش گاز
روزنامه دنیای اقتصاد گزارشی درباره قرارداد کرسنت با عنوان: پاسخ کردان، افشاگری کیهان داشت که در پی نقل شده است:
بار دیگر سرمقاله روزنامه مشهور سابقا عصر تهران مجادله ای بزرگ پدید آورده است. ماجرا از آنجا آغاز شد که حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان طی سرمقاله روز سه شنبه گذشته این روزنامه اتهامات بی سابقه ای را به علی کردان وزیر کشور و محمدرضا رحیمی معاون حقوقی و پارلمانی رییس جمهور که پیش تر ریاست دیوان محاسبات را برعهده داشت، وارد و در اقدامی کم سابقه احتمال رشوه گیری را مطرح کرد.
ماجرای قرارداد فروش گازترش ایران به شرکت کرسنت پترولیوم امارات متحده چند سال قبل هم خبرساز شده بود. براساس مذاکرات منتهی به قرارداد در سال ۱٣٨۰، نرخ جهانی نفت به عنوان پایه سنجش نرخ گاز صادراتی در قرارداد کرسنت معین شد که به خاطر قیمت جهانی نفت در آن سال ها که با نرخ بشکه ای ۱٨دلار عرضه می شد، قیمت هر فوت مکعب گاز در حدود ۵۰ سنت (نیم دلار) تعیین شد. دراین قرارداد پیش بینی شده بود که از سال هفتم قرار داد (امسال) به بعد و با رسیدن قیمت هر بشکه نفت به ۴۰دلار، نرخ هر فوت مکعب گاز صادراتی هم در حدود ۱,۱دلار مشخص شود. منتقدان اما قیمت پیشنهادی برای فروش منابع گازی را به نسبت قیمت جهانی نفت پایین می دانستند و از این جهت دیوان محاسبات در سال ٨۴که قیمت نفت به بیش از ۵۰دلار رسیده بود با استناد به مفاد قیمت مندرج در قرارداد آن را مورد ابهام و اتهام قرار داد، مساله احتمال رشوه خواری در عقد این قرارداد را پیش کشید و پرونده آن را به مدتی طولانی بایگانی کرد در حالی که همان زمان هم برخی حامیان قرارداد کرسنت معتقد بودند، این قرارداد برای مواجهه با رقبای منطقه ای همچون شرکت قطر ـ دلفین یک فرصت به حساب می آید.
جوابیه کردان به یادداشت کیهان
شریعتمداری در سرمقاله هفته گذشته خود با تشکیک در نشست اخیر دو عضو عالی رتبه کابینه با مدیر شرکت کرسنت پترولیوم امارات این احتمال را مطرح کرد که خدای نخواسته باز هم زد و بند پنهانی در کار است و کسانی دور از چشم ریاست محترم جمهوری یا از طریق فریب دادن طرف های ایرانی، یعنی آقایان کردان و رحیمی، رشوه ای دریافت کرده و درپی انعقاد قراردادی مشابه قرارداد قبلی هستند . این مقاله همچنین ابهاماتی را درباره حضور رحیمی و کردان در مذاکره با این شرکت نفتی مطرح کرده بود.
انتشار این مطالب بلافاصله با واکنش علی کردان مواجه شد. وزیر کشور در جوابیه ای که برای کیهان ارسال کرد، موارد مطرح شده در سرمقاله کیهان را اتهاماتی واهی ، مطالبی دروغ و غیرواقعی به خادم کشور دانست و تاکید کرد که برخلاف مطلب کیهان قرار نبوده است در جلسه روز چهارشنبه هیچ گونه قراردادی با شرکت کرسنت امضا شود.
وی درباره دلایل حضور رحیمی در نشست خود با مدیران شرکت کرسنت گفت: آقای رحیمی در یکی از روزهایی که با شرکت کرسنت جلسه داشتم به دفتر اینجانب آمده بودند و هیچ اطلاعی از جلسه مذکور و محتوای آن نداشتند و به طور تصادفی با مهمانان جلسه موضوع کرسنت مواجه شدند و از قضا چون از سابقه تخلفات صورت گرفته از قرارداد اولیه گاز کرسنت را در دیوان محاسبات اطلاع داشتند و به طور صریح و شفاف به تخلفات گذشته و نادرست بودن مسیر کار در قرارداد اولیه و زیان هایی که متوجه کشور شده بود اشاره و به مدیرعامل شرکت کرسنت اعتراض کردند و فضای مواجهه آقای رحیمی با مدیرعامل گاز کرسنت به قدری تلخ شد که هیچ گونه قراری برای جلسه عمومی و خصوصی مطرح نشد. وزیر کشور در ادامه پاسخ خود تاکید کرد فردی که کیهان از او به عنوان دلال و رابط فاسد نام برده را نمی شناسد و حتی یادآور شد با کمک دوستان وزارت اطلاعات تلاش کرده است مسیر کار را به سوی منافع ملی هدایت کند.
افشاگری مجدد شریعتمداری
این جوابیه اما به مذاق مدیرمسئول کیهان خوش نیامد که شریعتمداری علاوه بر تاکید بر مفاد سرمقاله پیشین خود، پاسخ سخنان کردان را داد و اتهاماتی تازه را نیز ضمیمه کرد.
شریعتمداری در یادداشت تازه اش با تاکید بر این که قرارداد مورد نظر کرسنت با اقدام به موقع و سریع مسئولان متعهد منعقد نشد و مدیرعامل این شرکت درحالی که یادداشت کیهان را باعث ناکامی خود می دانست، عصر همان روز سه شنبه با هواپیمای اختصاصی خود به امارات بازگشت ، نوشت: از این روی نیازی به ادامه ماجرا نمی دیدیم ولی در جوابیه آقای کردان مطالب خلاف واقعی مطـرح شده که پاسخ به آنها برای پیشگیری از موارد مشابه ضروری است. وی ادامه داد: آقای کردان نوشته اند برخلاف ادعای کیهان، مدیرعامل کرسنت برای نهایی کردن قرارداد نیامده بود، بلکه موضوع جلسه روز سه شنبه بحث و تبادل نظر درباره تامین هرچه بهتر منافع جمهوری اسلامی ایران بود! که در پاسخ باید گفت: جناب کردان! ما خبر موثق داریم و شما هم به خوبی می دانید که مدیرعامل کرسنت پیش نویس نهایی قرارداد را با خود آورده بود و مطابق هماهنگی قبلی حضرتعالی با او، قرار بود در جلسه ساعت ۱۲ روز سه شنبه این پیش نویس به عنوان قرارداد نهایی امضا شود و دقیقا به همین علت بود که جنابعالی از آقای جشن ساز مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران برای حضور در جلسه دعوت کرده بودید. چرا که امضای قرارداد مطابق قانون باید توسط وزیر نفت یا مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران صورت پذیرد و اگر چنین نبود، حضور مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران در جلسه ضرورتی نداشت و مانند دو جلسه قبلی شما با مدیرعامل کرسنت، از کارشناسان وزارت نفت برای حضور در جلسه دعوت به عمل می آمد. خب! در این باره چه توضیحی دارید؟
وزیر نفت بی خبر بود
مدیرمسئول کیهان ضمن اشاره به بخشی از جوابیه کردان که گفته بود وزیر نفت قرار بود در این جلسه شرکت کند ولی وی در وین بود و آقای جشن ساز به نمایندگی از ایشان در جلسه شرکت کرد با تاکید بر بی اطلاعی وزیر نفت از جلسه مذکور، افزود: همین که جلسه بایستی با حضور وزیر نفت یا مدیرعامل شرکت ملی نفت تشکیل می شد گواه روشنی بر این واقعیت است که جلسه مورد اشاره برای نهایی کردن قرارداد بوده است و نه آنگونه که شما می فرمائید برای بحث درباره منافع نظام و. . .
شریعتمداری با اشاره به این گفته کردان که چون قبلا در جریان مذاکرات با شرکت کرسنت بودم، بعد از خروجم از وزارت نفت و تصدی وزارت کشور، آقای وزیر نفت مسئولیت ادامه مذاکرات را به من سپرد و من نیز گزارش جلسات را به وی می دادم. نوشت: اگر ادعای شما صحت دارد، چرا وزیر محترم نفت از جلسه روز سه شنبه بی خبر بوده است؟! و از سوی دیگر، چگونه ممکن است که مسئولیت مذاکره با یک شرکت نفتی برعهده وزیر کشور نهاده شود؟! البته تصدی این مسئولیت درحالی که شما قائم مقام وزارت نفت بودید، طبیعی است اما وقتی وزیر کشور شده اید دیگر چرا؟!
شریعتمداری درباره ادعای کردان مبنی بر حضور اتفاقی رحیمی در جلسه یاد شده نوشت: شوخی می فرمائید! مگر می شود پذیرفت شخصی با مسئولیت ایشان ـ معاون رییس جمهور ـ بدون هماهنگی و اطلاع از حضور یا عدم حضور وزیر کشور یا بدون اطلاع از جلسه ای با آن اهمیت، به طور تصادفی به دیدن شما آمده باشند؟! و برفرض که مراجعه ایشان به وزارت کشور صرفا تصادفی و برای دیدار با شما بوده است، چرا در جلسه حضور پیدا کرده و در مذاکرات نیز به طور جدی شرکت کرده اند؟!
وی خطاب به کردان ادامه داد: فرموده اید فردی بنام همایون انصاری شیرازی را که در یادداشت کیهان به او اشاره شده است، نمی شناسید و در پاسخ باید گفت اگرچه بسیار بعید است که حضرتعالی نام ایشان را نشنیده باشید، ولی برفرض قبول نظر جنابعالی، اولا؛ سوال این است که چگونه ادعای اشراف بر پرونده کرسنت را دارید و از اصلی ترین مهره پشت صحنه آن یعنی یک عنصر مفسد و ضد انقلاب نظیر انصاری شیرازی بی خبرید؟ و ثانیا؛ اگر شما او را نمی شناسید، نشانه کم اطلاعی شماست چرا که برخی دیگر از دست اندرکاران این ماجرا به خوبی او را می شناسند و کیهان آماده است نام آنها را فاش کرده و از مراودات آنان با آقای همایون انصاری شیرازی پرده بردارد. شریعتمداری درباره قیمت بسیار اندک پیشنهادی گاز صادراتی به کرسنت که کردان آن را ۵برابر قیمت اولیه اعلام کرده بود، تاکید کرد: قیمت قبلی مربوط به چندین سال قبل است و برپایه قیمت آن زمان نفت یعنی بشکه ای ۱٨دلار محاسبه شده بود، ولی امروزه قیمت نفت ۶ برابر شده است، بنابراین اگر هم قیمت اندک و ثمن بخس آن زمان ۵ برابر شده باشد، هیچ اتفاق تازه ای نیفتاده است؛ بلکه باز هم قیمت گاز را با ثمن بخس به شرکت کرسنت پیشنهاد کرده اید. یعنی باز هم مفت و مجانی!

دوگزینه برای برخورد
روزنامه جام جم با عنوان: بهترین گزینه نوشته است:
اظهارات شاذ و نسنجیده چندی پیش آقای رحیم مشایی مبنی بر دوستی با مردم اسرائیل! موجی از اعتراضات خصوصا از سوی فرهیختگان و نخبگان اعم از مراجع و علما، نمایندگان مجلس، گروه های دانشجویی و روزنامه نگاران را برانگیخت.
اصرار لجاجت آمیز آقای رحیم مشایی بر سخن خویش از سویی و سکوت رئیس جمهور که روزی محو اسرائیل را خواستار شده بود و همچنین همراه کردن آقای رحیم مشایی در چند برنامه مهم با خود، همزمان با تنش ایجادشده بواسطه این اظهارات، منتقدان اصولگرا و حتی برخی حامیان دولت در مجلس را به واکنش های پرحرف و حدیث از جمله سوال از رئیس جمهور و پیشنهاد انحلال معاونت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و آوردن این مجموعه زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی واداشت؛ واکنش هایی که ابهامات جدی در خصوص ابعاد کارشناسی و مطابق مصلحت بودن آنها وجود دارد.
نگارنده در این نوشتار نه در پی نقد اظهارات آقای رحیم مشایی است، نه رفتار رئیس جمهور و نه در صدد ارزیابی و آسیب شناسی سوال از رئیس جمهور و یا انحلال معاونت مربوطه، اگرچه در مورد هر یک سخن بسیار است، اما لازم است دو طرف به این نکات توجه داشته باشند.
نخست این که، دولت و مجلس که هر دو از سوی مردم برای خدمتگزاری به اصولگرایان سپرده شده است، باید همت خود را صرف خدمت به مردم و حل مشکلات اساسی و در اولویت مردم قرار دهند. این مساله (اظهارات آقای رحیم مشایی)اگرچه در جای خود شایسته توجه است اما مشکل اصلی مردم نیست؛ خصوصا این که موضع دولت و بخصوص شخص رئیس جمهور در برابر صهیونیست ها روشن است و احمدی نژاد و دولتش بیش از همیشه مورد کینه ورزی آنهاست.
دوم این که، یکی از افتخارات دوران مدیریت اصولگرایان، کاهش تنش های سیاسی بی حاصل و حاکم کردن آرامش بر جامعه است؛ معضلی که مردم را در دوران به اصطلاح اصلاحات، به ستوه آورده بود. چنین اقداماتی می تواند به این دستاورد مهم آسیب وارد کند. این مساله خصوصا با توجه به فرصت اندک تا انتخابات ریاست جمهوری آینده از اهمیت بیشتری برخوردار است.
و سوم، صرف نظر از شادمانی رقبای داخلی، اگر موضع دشمنان نظام و خوشایندی آنها از مساله ای را حداقل نشانه فاصله داشتن آن موضوع با مصالح و منافع نظام و مردم بدانیم، خوب است دو طرف بدانند صهیونیست ها فعلا دوجانبه خشنودند، هم از اظهارات آقای رحیم مشایی و هم از واکنش هایی که اختلافات دولت و مجلس را تداعی می کند.
از نظر آنها در این ماجرا ز هر طرف که کشته شود به نفع صهیونیست هاست!
حال چه باید کرد؟
گزینه ۱، (بد): آقای مشایی یا رئیس جمهور حاضر به اصلاح موضع خود نشوند، اما نمایندگان مجلس بخاطر مصالح بالاتر از اقدامات خود صرفنظر کنند.
گزینه ۲، (بهترین): آقای رحیم مشایی اظهارات خود را تصحیح کرده و عذرخواهی کند و رضایت دوستان انقلاب را به خشنودی صهیونیست ها ترجیح بدهد و یا رئیس جمهور نارضایتی خود را از اظهارات وی اعلام دارد و نمایندگان مجلس نیز اقدامات خود را درخصوص سوال از رئیس جمهور و انحلال معاونت، متوقف و هر دو دوشادوش هم توانشان را در جهت حل مسائل اساسی کشور به کار گیرند. در هر حال، اصولگرایان دولت و مجلس بدانند، ادامه وضعیت کنونی بدترین گزینه است.

موج تازه تبلیغات سیاسی
روزنامه همشهری با عنوان: تبلیغات پرگرد وخاک! نوشته است:
مدتی است که موج جدیدی از تبلیغات سیاسی و رسانه ای علیه جمهوری اسلامی ایران در منطقه، به ویژه در خلیج فارس، به راه افتاده است. بررسی حجم این تبلیغات و نوع آن نشان می دهد که این موج جدید، هدف های خاصی را دنبال می کند و با روند عادی تبلیغاتی که معمولا از سوی مراکز معلوم الحال علیه ایران صورت می گیرد، تفاوت دارد.
همزمان با جنجال مربوط به ٣جزیره تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی در تنگه هرمز و قلمفرسایی نویسندگان اعلامیه پایانی شورای وزیران عرب، اینک جنجال دیگری که در عین حال خیلی خوشمزه و خنده آور نیز هست، به راه افتاده و آن ادعای یک نماینده مجلس کویت است در روزنامه السیاسه مبنی بر اینکه سپاه قدس ۲۵ هزار نفر از اعضای خود را زیرعنوان کارگر و جویای کار به کویت فرستاده تا آنها دست به تخریب و کودتا بزنند. برخی از روزنامه های عرب زبان در لندن و نیز سایت شبکه العربیه و روزنامه السیاسه کویت که معمولا این موج جدید را هدایت می کنند، وابستگی آنها به محافل آمریکایی و صهیونیستی بر ملت های منطقه روشن و آشکار است و لذا رسیدن به این نتیجه گیری که محافل یادشده پشت این موج تبلیغاتی قرار دارند، چندان مشکل نیست. اما ظاهرا با توجه به زمان راه افتادن این موج و تحولاتی که در منطقه رخ داده و می دهد، می توان اهداف دقیق تری را نیز برای این حمله تعریف کرد.
از یک سو، کارخانه های اسلحه سازی آمریکا در فکر فروش انبوه اسلحه به عرب های خلیج فارس هستند؛ پس از معامله ۲۰ میلیارد دلاری خرید اسلحه عربستان از آمریکا، اینک بحث یک معامله ۷ میلیارد دلاری برای خرید شبکه دفاع موشکی بین امارات و آمریکاست. آنهایی که این معامله را جوش می دهند ادعا کرده اند که با توجه به تهدیدی که از سوی ایران متوجه امارات است، این کشور برای مقابله با موشک های ایران به این شبکه نیاز دارد!
بدیهی است که انجام چنین معاملات کلانی برای بازگرداندن دلارهای نفتی به میهن تنها در فضای تهدید میسر است و به این دلیل است که آمریکا و اسرائیل پیوسته می کوشند همسایگان ایران در خلیج فارس را از ایران بترسانند.
در این میان، یک نکته جالب توجه نیز وجود دارد و آن اینکه کشورهای عربستان سعودی و امارات کادرهای لازم برای استفاده از این سلاح ها و شبکه های پیشرفته را ندارند و در نتیجه این شبکه ها توسط خود آمریکاییان نصب و اداره خواهد شد و دولت میزبان، میلیاردها پول زبان بسته را در برابر کالایی می دهد که آن را تحویل نمی گیرد و طرز استفاده از آن را نمی داند، و لذا این کالا همچنان و برای همیشه دراختیار فروشنده می ماند!
از سوی دیگر، با شکست طرح آمریکا در منطقه خاورمیانه به ویژه در لبنان، فلسطین و عراق آن دسته از کشورهای عرب که نقش منطقه ای خود را در چارچوب سیاست آمریکا تعریف کرده بودند، اینک نقش منطقه ای خود را به کلی از دست داده اند.
در مقابل، نفوذ و نقش منطقه ای کشورهای دیگر که در مقابل طرح خاورمیانه ای آمریکا مقاومت کرده اند، بسیار بالا رفته است.
اگر زمانی مثلا مصر و عربستان سعودی در این منطقه به عنوان بازیگران اصلی محسوب می شدند، اینک ایران و سوریه بازیگران اصلی هستند و ترکیه و قطر نیز در ارتباط با این بازیگران نقش یافته اند. اکنون همه به تهران و دمشق و سپس به بیروت و آنکارا و دوحه چشم دوخته اند و دیگر کسی سراغ قاهره و ریاض نمی رود.
در چنین فضایی بدیهی است که بازندگان صحنه بکوشند با تبلیغات گمراه کننده آنقدر گرد و خاک به راه بیندازند تا شکست آنها و پیروزی محور مقاومت از دید ملت های منطقه پنهان بماند!

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی