روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲٨ شهريور ۱٣٨۷ -
۱٨ سپتامبر ۲۰۰٨
جایگاه پارلمان فعلی در مناسبات قدرت!
مسئولان هسته ای کشور باید همکاری با آژانس را محدود کنند!
مجلس در مسائل راهبردی نه در مقام مدافع و پیگیر حقوق عمومی بلکه در مقام پشتیبانی کننده دولت است
آمریکا محتاج روابط بهتر با تهران است
اگر آمریکا در نبرد با ویت کنگ ها پیروز شد، در نبرد با طالبان و بن لادن هم پیروز خواهد شد
حسین شریعتمداری در سرمقاله دیروز کیهان با عنوان: این کلاه مناسب سرخودتان است! نوشته است:
اوایل اردیبهشت ماه سال جاری اولی هاینونن معاون محمد البرادعی برای انجام مذاکراتی به ایران آمده بود. سخنگوی آژانس یک روز قبل از سفرهاینونن اعلام کرد ماموریت وی بحث با طرف های ایرانی درباره اسنادی است که آمریکایی ها از لپ تاپ یک مسئول سابق ایرانی به دست آورده اند و این اسناد از تلاش ایران برای تولید سلاح هسته ای و یا مطالعه و کاوش درباره تولید آن حکایت می کند! در آن هنگام، نگارنده طی یادداشتی به ترفند آمریکایی ها در اجلاس مارس ۲۰۰٨ شورای حکام اشاره کرده و از مأموریت هاینونن که اجرای بخش دوم آن ترفند بود با عنوان کلاه گشاد اسرائیلی یاد کرد. در یادداشت آن روز کیهان ـ ٨۷,۲/۲ ـ از مسئولان محترم هسته ای کشورمان خواسته شده بود که؛ اولا؛ موضوع اعلام شده برای مذاکره یعنی بحث درباره اسناد جعلی مورد ادعای آمریکا را نپذیرند و ثانیاً؛ برای ادامه مذاکرات در روال و بستر فنی و حقوقی از آژانس بین المللی بخواهند نماینده دیگری غیر از آقای هاینونن را به ایران اعزام دارد. البته پیشنهاد کیهان ـ مثل بسیاری از موارد دیگر ـ پذیرفته نشد و چند روز بعد آقای هاینونن به آقای دکتر سلطانیه نماینده محترم کشورمان در آژانس بین المللی انرژی اتمی گفته بود؛ به فلانی بگوئید که من خیلی هم بدنیستم، نامه آژانس به بوش در اعتراض به بمباران تاسیسات هسته ای سوریه توسط اسرائیل را من ـ یعنی هاینونن ـ نوشته بودم به کیهان بگوئید نگران نباشد!
روز دو شنبه این هفته وقتی گزارش آژانس که توسط آقای هاینونن برای ارائه به اجلاس شورای حکام تهیه شده بود، منتشر شد، تردیدی باقی نماند که معاون آقای البرادعی همان اهداف پیش گفته را که در یادداشت روز کیهان ٨۷,۲/۲ به آن اشاره شده بود دنبال کرده است.
توضیح آن که در اجلاس مارس ۲۰۰٨ ـ اسفندماه ۱٣٨۶ ـ شورای حکام آژانس در حالی که آخرین گزارش البرادعی از حل و فصل مسائل فیمابین ایران و آژانس حکایت می کرد و از سوی دیگر ۱۶ نهاد اطلاعاتی و امنیتی آمریکا بر صلح آمیز بودن فعالیت هسته ای کشورمان تاکید کرده بودند، و از این روی صدور قطعنامه جدید شورای امنیت سازمان ملل ـ ۱٨۰٣ ـ مبنای حقوقی و فنی نداشت، به ناگاه آقای هاینونن، اعضای شورای حکام را به یک جلسه فوق العاده فراخواند و در آن فیلمی را که آمریکایی ها مدعی بودند از لپ تاپ شخصی یک مسئول هسته ای ایران به دست آورده اند، برای حاضران به نمایش گذاشت. اعتراض برخی از کشورهای عضو شورای حکام مبنی بر غیرمستند و جعلی بودن این فیلم، مورد توجه اعضای اصلی قرار نگرفت و نهایتاً شورای امنیت سازمان ملل به بهانه این که فیلم یاد شده از تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هسته ای حکایت می کند! گزارش های البرادعی و ۱۶ نهاد اطلاعاتی و امنیتی آمریکا را نادیده گرفته و قطعنامه ۱٨۰٣ را علیه ایران صادر کردند. فیلم یاد شده ـ که آمریکایی ها مدعی بودند از لپ تاپ یک مسئول ایرانی به دست آورده اند ـ مجموعه ای از چند نقاشی متحرک ـ انیمیشن ـ و تعدادی اسلاید ـ POWER POINT ـ بود و در آن روی سه موضوع تکیه شده بود.
چند آزمایش انفجاری EXPLOSION TEST که به صورت انیمیشن تهیه شده بود. و تعدادی اسلاید درباره پروژه نمک سبز که هیچ نشانه ای از تاسیسات هسته ای ایران در آن دیده نمی شد و چند اسلاید دیگر که بخشی از عملیات نصب کلاهک جنگی روی یک موشک را نشان می داد و در این اسلایدها نیز کمترین اثر و نشانه ای که حاکی از وقوع ماجرا در ایران باشد به چشم نمی خورد.
این نقاشی های متحرک و اسلایدها در همان هنگام از سوی صاحبنظران و حقوقدانان و مخصوصاً کارشناسان برجسته اسناد، عنوان جعلی گرفت تا آنجا که گارت پورتر GARETH PORTER رئیس سابق سازمان سیا و یکی از تحلیل گران بلندآوازه امنیت ملی و کارشناس ارشد سندشناسی و از متخصصان برجسته و مورد اعتماد سازمان ملل متحد اعلام کرد تهیه چند انیمیشن و اسلاید و کنار هم گذاشتن آن نه تنها در هیچیک از مراجع رسمی و کارشناسی به عنوان سند پذیرفته نمی شود، بلکه یک دانشجوی آشنا با ابتدایی ترین کاربردهای کامپیوتر نیز به آسانی می تواند چنین فیلمی تهیه کند. اما علی رغم تمامی این دلایل آشکار و بدیهی که از جعلی بودن به اصطلاح اسناد یاد شده حکایت می کرد، آژانس بین المللی انرژی اتمی با فشار و اعمال نفوذ آمریکا و اروپایی ها این فیلم و اسلایدها را به عنوان سند! پذیرفته و قابل پی گیری و ارزیابی دانست. مسئولان ایرانی برای پاسخ به پرسش های آژانس نسخه اصلی و یا حداقل، یک کپی از اسناد یاد شده را مطالبه کردند ولی آقای هاینونن اعلام می کند که آمریکایی ها اجازه ارائه این اسناد را نداده اند و شما می توانید متن آن را از روی لپ تاپ ملاحظه کنید! این در حالی بود که آژانس براساس مدالیته مورد توافق طرفین موظف بود نسخه اصلی اسناد یاد شده را برای بررسی و ارائه پاسخ به آژانس در اختیار مسئولان ایرانی قرار دهد.
علی رغم این کارشکنی ها ـ بخوانید زورگویی ها ـ جمهوری اسلامی ایران پاسخی در ۱۱۷ صفحه و سپس در دهها صفحه دیگر و مجموعاً نزدیک به ۲۰۰ صفحه به آژانس ارائه کرد.
توضیح آن که ایران در مدالیته WORK PLAN که در اوت ۲۰۰۷ ـ تابستان ٨۶ ـ میان جمهوری اسلامی ایران و آژانس به امضاء رسیده بود، مطالعات ادعایی را به عنوان یک موضوع باقیمانده در همکاری خود با آژانس نپذیرفته بود. مطابق مدالیته یاد شده بررسی مطالعات ادعایی بایستی بعد از رسیدگی به ۶ موضوع توافق شده قبلی و عادی شدن پرونده در شورای حکام صورت پذیرد. ولی آژانس تعهد خود را نقض کرد و علی رغم پایان یافتن هر ۶ موضوع مندرج در مدالیته، عادی شدن پرونده را ـ تحت فشار آمریکا ـ موکول به حل و فصل مطالعات ادعایی کرد.
روز دوم اردیبهشت ماه ٨۷ ـ ۲۱ آوریل ۲۰۰٨ ـ آقای هاینونن با این مأموریت ـ که از روی تساهل و به عنوان نشان دادن حسن نیت مورد توافق ایران قرار گرفته بود ـ وارد تهران شد تا اسناد مورد ادعا موسوم به مطالعات ادعایی ـ ALLEGED STUDIES ـ را به ایران ارائه کرده و ارزیابی ایران را دریافت کند. اما همانگونه که اشاره شد با این بهانه که آمریکایی ها اجازه ارائه نسخه اصلی و یا فایل مستقل را نداده اند، از ارائه اصل اسناد خودداری کرده و تنها امکان مشاهده اسناد یاد شده به صورت فایل های POWER POINT روی صفحه کامپیوتر برای هیئت ایرانی فراهم شد!
کارشناسان ایرانی علی رغم تمامی این محدودیت ها، نشانه های مستدل و مستندی از جعلی بودن اسناد مورد اشاره را به هیئت اعزامی آژانس ارائه دادند. به عنوان مثال در ذیل یکی از اسناد مورد ادعا نوشته شده بود یک نسخه از این سند در کتابخانه نگهداری شود !! و بدیهی است که اگر سند یاد شده همانگونه که آژانس ادعا می کرد یک سند سری و مربوط به ساخت سلاح هسته ای بود، ارسال نسخه ای از آن به کتابخانه معنا و مفهوم قابل توجیهی نداشت! و…
و اما، آقای هاینونن در گزارش اخیر خود بدون توجه به گردش کار یاد شده که تماماً با توافق طرفین و مطابق مدالیته تصویب شده صورت گرفته و اسناد آن نیز موجود است، مطالبات غیرقانونی و خواسته های دیکته شده آمریکایی ها را به عنوان گزارش کار و نتیجه بررسی ها و مذاکرات با طرف ایرانی، ارائه کرده است.
گفتنی است که آقای هاینونن در چند بند از گزارش ۶ صفحه ای اخیر خود ادعا می کند که ایران با وی و بازرسان آژانس همکاری نکرده است! و به عنوان نمونه از این که جمهوری اسلامی ایران اجازه دسترسی بازرسان آژانس به چند سایت نظامی متعارف را نداده است، ابراز ناخشنودی می کند و حال آن که دسترسی به سایت های نظامی متعارف در حوزه مسئولیت آژانس نیست و از سوی دیگر، این درخواست غیرمتعارف برای دسترسی به سایت های نظامی متعارف از سوی هاینونن با توجه به سوابق او و برخی از بازرسان آژانس به شدت مشکوک نیز هست. چرا که آژانس بارها اطلاعات برگرفته از بازرسی ها را در اختیار مراجع غیرمسئول و دشمنان تابلودار ایران اسلامی قرار داده است.
با توجه به شرحی که گذشت به آسانی می توان نتیجه گرفت گزارش اخیر هاینونن ـ که به شدت و با اشتیاق درپی جایگزینی البرادعی است ـ نه با واقعیات انطباق دارد، نه با اسناد همخوان است و نه با قوانین بین المللی و مفاد توافقات آژانس با ایران سازگاری دارد. بنابراین تنها واژه ای که می تواند مأموریت آقای هاینونن را به درستی توصیف کند، همان عنوان یادداشت ۵ ماه قبل کیهان یعنی کلاه گشاد اسرائیلی است.
اکنون نوبت مسئولان هسته ای کشورمان است که همکاری با آژانس را در سطح پادمان محدود کرده و تمامی مذاکرات درباره مطالعات ادعایی را بدون کمترین تردیدی متوقف کنند و این البته، حداقل پاسخی است که باید به رفتار غیرمسئولانه و باج خواهانه آقای هاینونن و همکارانش داده شود و گام های بعدی نیز نباید از نظر دور بماند.
مجلس کامیاب نهایی نخواهد بود
روزنامه کارگزاران با عنوان: سطح پارلمان نوشته است:
نحوه واکنش ها در ساختار سیاسی ایران جالب است. چندی پیش جناح اصولگرا در مجلس نسبت به پاره ای مواضع آقای مشایی در موضوع اسرائیل اعتراض کرد و خواستار برکناری وی از سمت معاون رئیس جمهور شد. نافذترین این اعتراض ها در عالی ترین سطوح مجلس به آقایان لاریجانی و باهنر بازمی گشت ولی رئیس جمهور نه تنها به این اعتراض ها توجهی نکرد بلکه با همراه کردن او با خود در همه جا عملا نشان داد که حاضر به تمکین نیست.
مجلس در برابر، ابتدا از اهرم های دم دستی خود ـ مثل احضار معاون رئیس جمهور به کمیسیون ـ استفاده کرد ولی وقتی اراده مقام بالاتر را دید در اندیشه کشاندن رئیس جمهور به مجلس برای پاسخگویی در قالب سوال از رئیس جمهور افتاد. این طرح را اگرچه گفته شده که ۷۶ نفر امضا کرده اند ولی هسته اصلی آن می داند که امضاکنندگان به همان سهولت که هفته قبل تر از آن تقاضای استیضاح وزیر آموزش و پرورش را پس گرفتند این تقاضا را هم به طرفه العینی بازخواهند ستاند.
اصولا خاصیت مجالس هفتم و هشتم در این است که کمتر می توان از آن توقع ابراز هویت مستقل داشت. درنتیجه این طرح با اینکه هنوز کان لم یکن اعلام نشده ولی ظاهرا بیشتر قرار بوده در حکم یک تهدید عمل کند و چون در این وصف، به اندازه لازم برندگی نداشته به مکانیسم های قوی تر روی آورده اند و آن تصویب فوریت جداشدن سازمان میراث فرهنگی از ریاست جمهوری و اتصال آن به وزارت ارشاد است. نحوه استیفای حق مجلس در ماجرای مشایی به خوبی جایگاه پارلمان فعلی را در مناسبات قدرت آشکار می سازد. هر ناظری که تا حدودی با عرصه سیاست آشنا باشد می تواند پیش بینی کند که حتی این تهدید نیز در نهایت کارآمد نخواهد بود مگر آنکه موضوع از نقطه ای فرای اراده فعلی مورد اشاره قرار گیرد. در واقع با طرح اخیر مضمون تاکید نمایندگان این است که حاضرند حتی در ساختارهای اداری کشور نیز برای دستیابی به هدفی چنین مقطعی و خرد ـ که در حد برکناری یک معاون رئیس جمهور است ـ تغییراتی کلی ایجاد کنند غافل از اینکه اراده ای که تاکنون او را در این مقام نگاه داشته است از این پس نیز نگاه خواهد داشت. گیرم که حتی این طرح نیز پس از طی تشریفات لازم و سپری کردن مهلت قانونی به سرانجام برسد رئیس جمهور در یک برگه کاغذ ـ البته از نوع غیرپاره اش! ـ مشایی را از این معاونت به معاونت دیگری منصوب می کند و مقام سیاسی و جایگاه وی باقی خواهد ماند. اگر او را در مقام معاون اولی رئیس جمهور ارتقا ندهد! با این روند به نظر می رسد بازنده این کارزار پیشاپیش معلوم است و این البته در بطن خود پیامی دارد که باید بر آن تاسف خورد. مهم ترین نقطه ای که تاکنون مجلس هشتم در مقابل دولت داشته همین تقاضا بوده و این درحالی است که جامعه ایران از هزاران درد و آسیب رنج می برد که در راس آنها مشکلات اقتصادی و معیشتی است. در واقع مجلس در مسائل راهبردی نه در مقام خود به عنوان مدافع و پیگیر حقوق عمومی بلکه حداکثر در مقام پشتیبانی کننده دولت است که مقامی پس رو و نه پیش رو هست. به عبارت دیگر نمی توان انتظار داشت که مثلا مجلس حتی در حد نحوه توزیع بودجه های سالانه نقش محوری ایفا کند چه رسد به اینکه مثلا در جهت گیری های کلان اقتصادی نقش داشته باشد. روشن است که سخن این یادداشت به هیچ روی ارزش گذاری نسبت به سخنان جنجال برانگیز آقای مشایی نبود بلکه مقصود این است که سطح منازعه را آشکار کند و تاسف از اینکه حتی در این سطح نیز مجلس کامیاب نهایی نخواهد بود و این در حکم مرثیه ای بر پارلمان در تاریخ سیاسی کشور است.
آمریکا محتاج روابط بهتر با تهران
روزنامه اعتمادملی درسرمقاله دیروزش: مفید هم برای ایران هم آمریکا نوشته است:
مهم ترین چالش در سیاست خارجی آمریکا آن است که آنها در سه دهه گذشته به جز دوره های بسیار کوتاه از سیاست معتدل و منطقی سیاست تعاملی (Involvement Policy) که هدف اصلی دولت های اروپایی بوده فاصله گرفته اند. تلقی آمریکا و تجارب حاصله از جنگ سرد، دولتمردان ینگه دنیا را بیشتر متمایل به سیاست زور مطلق (Absolute force) متمایل نمود. بسیاری از تحلیلگران و مترصدان سیاست بین الملل بارها به مقامات کاخ سفید هشدار دادند که تکیه یکجانبه بر لابی هایی چون آی پک و حمایت بی چون و چرا از اسرائیل سودی برای منافع استراتژیک آمریکا ندارد.اما کاندیداهای ریاست جمهوری هرچند پیش از جلوس در اتاق بیضی طرفدار تعامل و گفت وگو بودند اما با استقرار در کرسی قدرت تحت تاثیر لابی های رادیکال و افراطی به سوی روش های یکجانبه سوق یافتند.
آنچه می توان در کلیات بیان کرد آن است که در ایران نیز همواره تمایل برای کاهش تنش و نیل به یک رتبه منطقی تر برای فهم بهتر دغدغه های دولت و ملت براساس سه اصل عزت، حکمت و مصلحت وجود داشت. اما نباید فراموش کرد که همواره نیروهای مزاحم و رادیکالی در دو سوی معادله با آلوده کردن فضا برای تفاهم و نیل به یک اشتراک در تفاسیر نزدیک تر برای حمایت از منافع ملی دو کشور، کار را به بن بست می کشاندند. در این میان سهم آمریکایی ها بیشتر بوده است، یادمان نمی رود که پس از مذاکرات هیات های ایرانی و آمریکایی در ژنو و نیویورک و همراهی قابل تکریم ایران در مذاکرات بن در خصوص سرنوشت افغانستان، این جورج بوش بود که در سخنرانی سالیانه خود نام ایران را در میان محور شرارت در کنار کره شمالی و عراق قرار داد. پس از آن بسیاری در کاخ سفید و کنگره گناه این نابخردی را به گردن نئومحافظه کاران کابینه گذاشتند. به گونه ای که حتی شخصیت هایی چون کالین پاول وزیر وقت خارجه آمریکا نارضایتی خود را از سیاست های مذکور اعلام داشت. تحولات در فصل دوم ریاست جمهوری آمریکا، هرچند محدودیت بیشتری برای نئوکان های افراطی فراهم آورد اما آنها همچنان از مسیر منطقی درک تحولات منطقه ای به دور هستند. آمریکا در نتیجه سیاست های غلط خود امروز به رژیمی منفور در جهان تبدیل شده است و جورج بوش به پایین ترین سطح محبوبیت خویش در تاریخ ریاست جمهوری آمریکا رسیده است. بحران های بین المللی آثار خود را بر ساختار اقتصادی آمریکا وارد کرده است. در بخش های مختلف اقتصادی ازجمله انرژی، حمل و نقل و مسکن فشارهای فراوانی بر طبقات مختلف وارد می شود. در حالی که آمریکا نتوانسته اوضاع عراق را سامان دهد، بحران افغانستان حادتر شده است. تمام کاندیداها از ضرورت اعزام نیروهای بیشتر به افغانستان سخن می رانند. رادیکالیسم در کشورهای اسلامی رشد شتابنده ای گرفته و بی ثباتی در پاکستان و خاورمیانه در حال اوج گیری است.
چنانچه عمیق تر به منطقه بنگریم، نیمی از این بحران ها از ناکارآمدی و درک نادرست آمریکا از تحولات سیاسی خاورمیانه و جهان اسلام ناشی می شود.
آمریکا در سال های اخیر استراتژی های مختلفی ازجمله شیرینی و چماق، مهار دوجانبه، نقشه راه و طرح خاورمیانه بزرگ را به امتحان گذارده اما همه آنها محتوم به شکست شده اند. فارغ از اینکه چه دولتی در ایران بر سر کار است، آمریکا محتاج تنظیم روابط بهتری با تهران است. آنکه در ایران تصمیم می گیرد، رهبر معظم انقلاب اسلامی است که بارها اعلام داشته، چنانچه آمریکا بخواهد براساس احترام متقابل به موضوع روابط بدون پیش شرط بنگرد، امکان پیشرفت در این میان وجود دارد.
درکی که ۵ وزیر قبلی خارجه ایالات متحده از منزلت ایران دارند، می تواند الهام بخش رئیسی باشد که به کاخ سفید راه می یابد، این سیاست برای هر دو کشور مناسب است.
نتیجه نبرد با ویت کنگها و طالبان
دکتر عطاءالله مهاجرانی با عنوان آینده مبهم پاکستان نوشته است:
نگرانی آشکاری در بین نخبگان پاکستان در باره سرنوشت کشور به چشم می خورد. انتخاب زرداری به عنوان رییس جمهور گویی به جای آن که بر شادمانی و اطمینان مردم به آینده بیفزاید، آنان را دچار ابهام و اندوه کرده است. پیوسته نویسندگان پاکستانی به یاد زرداری می آورند، که بی نظیر بوتو در وصیت معروفش گفته است: بهترین انتقام دموکراسی ست.
زرداری را به آرامش و همه جانبه نگری توصیه می کنند. اما واقعیت رنگ و نشان دیگری دارد. زرداری و حزب مردم قدرت و مدیریت را یک کاسه کرده اند. با استعفای وزیران عضو حزب مسلم لیگ( نواز شریف) کابینه هم یکدست خواهد شد.
پرسش که به میان می آید این است که : آیا حزب مردم می تواند با همین آهنگ حرکت کند و بر مسایل بیشمار و بحران های پاکستان؛ که مهمترین آن بحران امنیتی است فائق آید؟
بحران امنیتی در پاکستان با حمله ی جنگنده های آمریکا به منطقه وزیرستان ـ باجور و شلیک موشک به مناطق مسکونی بعد حساس و خطرناکی پیدا کرده است. اطهار نظر ژنرال کیانی رییس ستاد ارتش پاکستان هم بر پیچیدگی وضعیت افزوده است. ژنرال کیانی حملات آمریکا را با شدت و صراحت محکوم کرد و گفت، ارتش پاکستان نمی تواند ناظر چنین حملاتی به خاک و مردم پاکستان باشد. وزیرستان، به ویژه منطقه باجور دچار بحران کوچ مردم از خانه هایشان شده است. هر روزه نیز مردم با برگزاری تظاهرات علیه آمریکا شعار می دهند. مولانا گل نصیب خان امیر جمعیت علمای اسلام ایالت سرحد، از رییس ستاد ارتش تقدیر کرده و وعده داده است که تظاهرات سراسری به راه خواهند انداخت.
چرا آمریکا دست به این قمار بزرگ زده است؟ امریکا یک بار چنین تجربه ای را در هندوچین دارد. ویت کنگ ها یک شبکه راه و تدارکات سامان داده بودند که از شمال ویتنام تا جنوب و تا مرز لائوس و کامبوج را در بر می گرفت. آن شبکه با عنوان جاده هوشی مین یا رد پای هوشی مین شناخته می شود. یکی از مهمترین دستاوردهای نبرد های پارتیزانی دنیا در آن روزگار محسوب می شد. ویت کنگ ها شبکه راه های کهن و باستانی را زنده کردند. راه هایی که از دامنه های کوه و ژرفای جنگل ها می گذشت. این شبکه نیروی انسانی خود را داشت که با دوچرخه یا حتا پیاده مهمات و غذا را برای ویت کنگ ها تدارک می دیدند. جنگ ویتنام به طول انجامیده بود و حوصله امریکا سر رفته بود. برای نابودی این شبکه به بمباران مرزهای شرقی کامبوج دست زدند. نیروی هوایی امریکا با ٣۰۰۰ سورتی پرواز ۱۰٨ هزار تن بمب بر سر مردم و نیز نقاطی که گمان می کرد؛ پناهگاه ویت کنگ هاست، فرو ریخت. حتا آمریکا برای این که از کامبوج به عنوان حیاط خلوت استفاده کند، سیهانوک را هم برکنار کردند و لون نول را بر سر کار آورد…اما به کدام نتیجه رسید؟ جنگ خانگی ارمغان آمریکا برای مردم کامبوج بود. کشتار ها آغاز شد.
به شکل غریبی داستان بمباران وزیرستان به بمباران مرزهای شرقی کامبوج شباهت دارد. این بار هم آمریکا در نبرد با طالبان درمانده است. گیتس وزیر دفاع امریکا به صراحت از ناکامی آمریکا و هم پیمانان در افغانستان سخن گفته است.
پرسش دیگری که به میان می آید این است که آیا زرداری در برابر این استراتژی آمریکا موضع روشنی خواهد داشت؟ پیامد حملات آمریکا چه خواهد بود؟ پاکستان چه افقی را در پیش رو دارد؟
آمریکایی ها چقدر پاکستان را می شناسند که دست به این اقدام زده اند؟ اگر بخواهیم به زبان اوباما و بایدن سئوال کنیم:
نفوذ و سیطره طالبان پاکستان و نیز آشفتگی سیاسی و اجتماعی و بی اعتباری نهاد ارتش و دولت پاکستان باید به کدام حد برسد که آمریکا دست بردارد؟
پاکستان دارای چهار نهاد مهم در تشکیل هویت خویش است:
ارتش و اسلام و حزب مردم و حزب مسلم لیگ.
به تعبیر غلام اکبر سردبیر روزنامه الاخبار(چاپ اسلام آباد) پاکستان یک مفهوم است که نخست به شکل یک آرمان در ذهنیت پاکستانی ها ـ مسلمانان شبه قاره ـ شکل گرفت؛ سپس به صورت سرزمین و کشور تحقق یافت.
گرایش دینی و اسلامی و باور به قرآن گوهر و اساس هویت پاکستانی هاست.این هویت با نبرد مقدس ـ در زبان اردو جنگ به همان مفهوم جهاد است، نخستین شماره های روزنامه جنگ که توسط عبدالرحمان در دهلی منتشر شد، با همین رویکرد نام جنگ را انتخاب کرد ـ و آرمان استقلال تحقق می یابد.
ارتش آمریکا با تمام این نهاد ها در افتاده است. حتی لازم ندیده که تهاجم نیروی زمینی اش را به دولت پاکستان اطلاع دهد.
تردیدی نیست که عملیات نظامی آمریکا در وزیرستان آخرین تیر ترکش جرج بوش است. او پس از حادثه ۱۱ سپتامبر اعلام کرد که: من بن لادن را می خواهم، زنده یا مرده! اکنون جرج بوش دارد می رود و بن لادن همچنان بر جای خویش مانده و در این هفت سال گذشته مثل شبکه رد پای هوشی مین، قلمرو خود را گسترده کرده است. برای گسترش طالبان پاکستان هیچ چیز مناسب تر از همین بمباران آمریکا و کشتن مردم نیست. امروزه آمریکا وزیرستان را بمباران می کند. ماهی دیگر بلوچستان هم اضافه خواهد شد. و سالی دیگر طالبان پاکستان در آستانه در اختیار گرفتن کشور خواهد بود. اگر آمریکا در نبرد با ویت کنگ ها پیروز شد، در نبرد با طالبان و بن لادن هم پیروز خواهد شد.
به گمانم دولت و ارتش پاکستان و نیز احزاب سیاسی راهی جز مقابله آشکار با استراتژی نظامی آمریکا ندارند. یک نبرد کوچک در وزیرستان با نیرو های آمریکایی می تواند افق تاریک پیش روی را بزداید. نگذارندجرج بوش امنیت ملی پاکستان را فدای مبارزات انتخاباتی حزب جمهوری خواه کند. در برابر اشغال خاک کشورشان اگر بی تفاوت بمانند، اعتبار ارتش و دولت و احزاب دیگر قابل بازسازی نخواهد بود .
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|