دمکراسی به ادبیات نیازمند است
درباره ی وضعیت ادبیات داستانی در آلمان


محمد ربوبی


• خواندن ادبیــات شاهراه کسب دانش است. ادبیات انتقال سرگذشت واقعیات به ساحت زبان است. سرگذشتی که از طریق ادبیات خوانده می شود، سپری است در مقابله با ادعاهای تمامیت خواه و تجهیزانی است برای هویت های پیچیده و تو درتو. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱ مهر ۱٣٨۷ -  ۲۲ سپتامبر ۲۰۰٨


 
   درآلمان،ادبیات داستانی مشغله اقلیت ها باقی مانده است. رمان مارتین والزر ( هواپیما برفراز مسکن ) که به دریافت جایزه ادبی « گروه ۴۷ »*(۱) نایل شد، در نخستین سال انتشارش فقط ۵۰۹ جلد به فروش رسید. سال هاست سلیقه ی اکثریت کتابخوان ها خواندن رمان های سرگرم کننده وپیش پا افتاده را بر سایررمان ها ترجیح می دهد . موفقیت سه نویسنده ی آلمانی دراین قرن موید آن است: رمان« نباید همیشه خاویار باشد » نوشته ی زمل ، ۴۶ میلیون جلد ، رُمان « پزشک استالینگراد » نوشته ی کونسالیک ۵۴ میلیون جلد و رمان « استلا ترموگن » نوشته ی دانلا ، ۴۹ میلیون جلد به فروش رسیده اند.
   با این که تولید کتاب ـ ازجمله ادبیات داستانی ـ پیوسته افزایش می یابد، باوجود این، آلمانی ها کمتر کتاب می خوانند و افرادی که مدعی اند کتابخوانند درسال ۱۹۹۳ روزانه یک ساعت وقت خود را صرف کتاب خواندن کرده اند و هشتاد و نه درصد آنان ادبیات سرگرم کننده را ترجیح داده اند.*(۲)
  درآلمان شرقی که« جمهوری کتابخوان ها » نامیده می شد و شعار صرفاّ تبلیغاتی نبود، هنوزهم مردم بیش از اهالی آلمان غربی کتاب می خوانند؛ اگرچه می گویند که دیگر وقتِ کافی   برای خواندن کتاب ندارند.
   نقش نویسندگان آلمانی ومقام ادبیات داستانی درآلمان را نمی شود با سنجه های کمّی ازریابی کرد. پیوسته کتابهای بیشتری منتشر می شوند   با خوانندگان کمتر.علتش چیست و چه معنایی دارد؟
   مجموعه های آثارنویسندگان به اصطلاح«بزرگ»آلمان که بسیارزیبا چاپ و صحافی شده اند در قفسه ی کتاب آپارتمان های آلمانی چیده شده ولی خوانده نشده اند.این بدان معنی است که مردم خود را نه با آثار،بلکه با نام وشهرتِ نویسندگان تزیین می کنند.
سالهاست که عده ای ازنویسندگان« گروه‍ی واکنش سریع » بخش های ادبی مجلات و روزنامه های آلمان شده اند.بیانیه های سیاسی آنان مردم پسند شده اند: مارتین والزر ،دردهکده ای مجاور دریاچه ای دراستان بایر ( باویر ) به مناسبات سیاسی ـ اقتصادی اروپا وآمریکا می پردازد. کونتر گراس در هامبورگ ، مداخلات ارتش آلمان در سومالی را بررسی می کند و انسنزبرگر در جنگل های سوئد آمار بیکاری در آلمان را که در نورنبرگ منتشر شده است تفسیر می کند.واکنش ها به این اظهارنظرها،بیشتردر اثر شهرتِ نویسندگان آثارادبی است تاصلاحیتِ آنان دراین موارد .مقالات آنان وزنه ای شده است، زیرا درجهان پیچیده وغیرشفافِ کنونی،ملاکِ تشخیص و ارزیابی محتوای وقایع دشواراست.
      ما در مقابله با ابتذال گرایی رسانه های همگانی، به زیباگرایی در چاپ کتاب می پردازیم، ولی این امر به وضوح پاسخ مردم باسواد به بی سوادی ساختــاری جامعه است. اما گرایش   به زیبا پرستی، محتوای سیاسی را توخالی می کند و از بین می برد. *(۳)  
   ما نویسنده را به معرض نمایش عموم می گذاریم.کلام، به پشتِ تصویررانده می شود. چند جمله‍ی دهان پرکن نویسنده و حتی الامکان مختصر که چشم گیرهم باشد کافی است، مطلبِ طولانی وسنگین و دشوارفهم است   به هیچ وجه جایز نیست. زیرا عامه ی مردم آنرا نمی فهمند: سریع ومختصر،همچون خوراکی پخته در درون قوطی های کنسرو. ما به آن عادت کرده ایم، درحالی که در دیگر کشورها، نویسندگان کاندیدای ریاست جمهوری می شوند.
 
      جلب توجه کردن به هر قیمت :
همواره،هنگامی که نویسندگان « بزرگ » ازعرصه ی صلاحیت شان فراتر می روند، تاثیرشگرفی برعموم مردم برجای
می گذارند. کیست که مجله های کم تیراژ ادبی و فرهنگی را بخواند.مقالات سیاسی و اظهارات حسورانه آنان در محله ها و روزنامه های   پرتیراژ، که همراه   با درآمد مالی   برای نویسنده است ، تاثیر مطلوب را برجای می گذارد . محل انتشار
برهمه چیز تقدم دارد. کیست که کتاب     پتر هـاندکـه با عنوان « عدالت برای صربستان » را بخواند. درحالی که خلاصه ای از آن و با همین عنوان در روزنامه   به چاپ رسیده   است .
 
     نقد آثار ادبی ، یا شنیدن و خواندن آثار از زبان و قلم   دیگران :
مدتی است که دیگر خود آثار ادبی نیست ند که دیدگاه‍ی ما را در مورد ادبیـات تعیین می کن ن د، بلکه نقـد ِ آثار ادبی جای آن ها را گرفته است. تلویزیون، با اشکال گزارش گونه اش راه‍ی مستقل خود را درپیش گرفته است. شتابزدگی وشهرت طلبی ارزش بازار را تعیین می کند ـ نـه کیفیتِ نقد. پیش از آ ن که کتاب به کتابفرشی ارسال شود، ب اید از نظر جناب ِ منتقد درمورد کتاب اطلاع یافت.علاوه بر ای ن ، برای بازاریابی نیز جلسات سخنرانی و« کتابخوانی » برگزارمی شود. ما در باره ی کتاب سخن می گوییم ، بی آنکه آن را خوانده باشیم. سخنان ما در مورد کتاب،اغلب همان چیزهایی است که از رسانه ها، جسته و گریخته شنیده و یا خوانده ایم. جنابِ منتقد در تلویزیون، درمورد آنچه که در باره‍ی کتاب گقته شده است سخن می گوید، نه در مورد آنچه نوشته شده است. او نویسنده نیست.او ستاره ی فیلم سرگرم کننده است. او از نویسنده ای که ممکن است چیزکی هم درچنته داشته باشد،ستاره ی جدید فیلم تلویزیونی می سازد وبا العکس. این هاست قواعد و بازی مناظرات تلویزیونی درمورد ادبیآت داستانی. مجادله های پی در پی ونمایش آن هاست که بینندگان را تحت تاثیر قرامی دهد، نه موضوع داستان . وبعد، اظهارات زننده و موهن روشنفکری سرشناس، پس از اشاره جسته وگریخته به موضوع مورد مشاجره، به عنوان نشانه ای از بروز گرایشات نگران کننده ی روح زمان تلقی و برجسته می شود. وهنگامی که دوست هم مسلکی از آن جانبداری می کند، این نگرانی   و برآشفتگی   شدت می   یابد .
اگرچه این شیوه همان چشم وهم چشمی و رقابت رایج بین روشنفکران است؛ باوجود این، درمرحله ی دگرگونی به سال ۱۹۸۹، مجادله هایی که دراین مورد شدت یافتند، خصلتِ سازش ناپذیری به خود گرفتند . رُمان   گونتر گراس با عنوان« میدانی فراخ »(۴) نمونه ی خوبی دراین مورد است: مجادلات پی درپی. وجالب است که این مجادلات، اصولا در مورد محتوای کتاب و درمورد جنبه های زیبا شناسی این اثر نبود . چندین هفته، هم در داخل و هم درخارج آلمان، تصویروضعیتِ ادبیات داستانی المان، بالاگرفتن همین مجادلات بود. دراین میان ، باردیگر سخن از راه‍ی ویژه ی آلمانی در نقد ادبی و نوع خاص ارزیابی و نقدِ ادبی مطرح شد. و درانجا که به عصرسخیفِ آلمان در دوران نازی ها ارتباط می یافت، صف آرایی و برآشفتگی شدت گرفت.[ اشاره ای است به معرفی این رمان گونترگراس به وسیله‍ ی مارسل رایش رانیسکی دریکی از برنامه های تلویزیونی آلمان که سخت برآشفت وکتاب را پاره کرد وبه واکنش گونترگراس و دوستانش انجامید، مترجم ].  
 
تقسیم آلمان، به نویسندگان مقام و موضعی واگذارکرد.اما، پس ازوحدت هردو را ازدست دادند. مقام و موضع آنان به مثابه‍ ی نمایندگان نقـاد و وجدان بیدارهویتِ آلمانی با امر وحدت ازدست رفت.
درالمان، انقلابی به وقوع پیوست. نویسندگان می توانند بگویند که درآن شرکت نداشتند.البته باید تفاوتی نیز قایل شد: برخی ازنویسندگان جمهوری دمکراتیک آلمان، دست کم درمراحل ابتدایی این تحولاتِ تا دسامبر ۱۹۸۹، ناگهان به عنوان انقلابی در صحنه ظاهر شدند. ولی درگیری آنان بیشتر معطوف به آزادی بود و کمتر به امر وحدتِ دوبخش آلمان.اینان نیز دوش به دوش همکارانشان درآلمان غربی آشکارا وحدتِ دو کشور را رد می کردند. سرانجام، خودخواسته به حاشیه رانده شدند. نویسندگان، همانند سایرمخالفین نظام، تصمیم نادرستی گرفتند و گرایش وخواست عموم را درک نکردند. اگر تا آن موقع در جمهوری دمکراتیک آلمان، تضاد وتقابل آشکار با نظام و تشویق وترغیب به مخالفت علیه ی سیستم برای خوانندگان آثاراین نویسندگان درکشور« کتابخوا ن ها» اهمیت حیاتی داشت و درآلمان غربی به آنها بیش ازارزش ادبی این آثار بهاداده می شد، درجریان تحول و پس ازآن، موقعیت ومقام نوشتار دگرگونه شد.
« آنچه باقی می ماند » اثر کریستا ولف ، نمونه ی برجسته ای از اوج مشاجرات ادبی سال ۱۹۹۰ و ارزشگذاری ادبیات جمهوری دمکرانیک آلمان و نویسندگانش از دیدگاه‍ی آلمان غربی بود.
در شعور و ذهنیتِ خوانندگان،نویسندگان جمهوری دمکراتیک آلمان، همواره تجسم نخبکان مخالفِ حزب واحد سوسیالیست آلمان بودند.ازاینرو، این نویسندگان هم درشرق و هم درغرب آلمان ازامتیاز مضاعفی برخوردار بودند. دراین رهگذر،هنگامی که منتقدین آلمان غربی درجریان مشاجرات نویسندگان به سال ۱۹۹۰ مقام ومنزلتٍِ ادبی آنان را مورد سئوال قراردادند،خواه ناخواه اینان ازجایکاه‍ی برترفروافتادند.ادبیات جمهوری دمکراتیک آلمان سابق، همچون جنبش مدنی آن،دربازار سیاسی ازارزش والایی برخورداراست، اما عمدتا ارزش تاریخی دارد. ازآنجا که در مشاجرات درمورد سمتگیری، قاعدتا اکثریت تعیین کننده است نه اقلیت، پس ازتحول، نویسندگان جمهوری دمکراتیک آلمان نیز همچون همه ی اهالی آلمان شرقی منزلت و مقام ویژه ی خود را درنزد اهالی آلمان غربی ازدست دادند .
اما نفوذِ نویسندگان جمهوری فدرال آلمان نیز درنتیجه ی وحدت آلمان بازهم کاهش یافت. اینان نیز ابتدا، مانند اغلب مفسرین فرهنگی، به عنوان کارشناسان سمتگیری چیزی برای گفتن نداشتند. لحظاتِ تحول، قاعدتاّ   حضورِ ذهن و تیز هوشی سریع روشنفکرانه می طلبد،اما درجریان تحول سیاسی نه تنها تحول زبانی انجام نگرفت بلکه خاموشی و رخوتِ فکری جایگزین شد.
 
رُمان ها،گزارشات حساس درمورد وضعیت ملت است.
نویسندگان، به مثابه ی ناظرین روح زمان، لحظات را تشخیص می دهند و به تصویر می کشند. ادبیات داستانی درآلمان جایگاه‍ی مهمی   دراین مورد احراز کرده است . ولی نباید به جستجوی رمان هایی که عصری را دربرگیرند پرداخت. رمانی که کلیّت عصرتحول و وحدت آلمان را دربرگیرد نمی توانست پدید آید. واگرهم چنین رمانی پدید می آمد، دست کم می بایست دو رُمان باشد: یکی از دیدگاه‍ی غرب و دیگری از دیدگاه‍ی شرق آلمان . بنابراین رمانی که ناظر برکلیت جریانات اجتماعی ـ سیاسی این عصرباشدـ با درنظر گرفتن واقعیت چند جانبه ی این عصرـ نمی توانست پدید آید.ونیز،عدم شفافیتِ نوین مانع بازتابِ جامعه درکلیتِ خود شد. در ده ‍ی پنجاه و اوایل دهه ی شصت، این امر به گونه ی دیگری بود.از اینرو،درآن مقطع رمان های مقطعی هانریش بل، گونتر کراس، یانسون و لنتز می توانستند پدید آیند. برعکس، ادبیاتی که در برگیرنده ی مجموعه ی اوضاع سیاسی و سمت گیری های سیاسی نیز باشد درعصرپسا مدرن که فرد گرایی، کثرت کرایی و نیز زیبا گرایی و اخلاق گرایی پرسپکتیو های جها نشمول تفکر را محدود می کنند نمی توانست به وجود آیند.
 
خواندن ادبیــات   شاهراه‍ی کسب دانش است . ادبیات انتقال سرگذشت واقعیات به ساحت زبان است. سرگذشتی که از طریق ادبیات خوانده می شود، سپری است در مقابله با ادعاهای تمامیت خواه و تجهیزانی است برای هویت های پیچیده و تو درتو.
 
سرآغاز، واژه بود نه تصویر.   اما فقرزبان،محتوای پوچ مناظره ها واعتیاد به تصاویر، مشخصات عصر کنونی است. تاثیر حضور و جلوه ی دایمی تصاویر،اغلب پا برجا و سخت جان است. آنجا که تصاویر موثرند قدرتی پدید می آورند که به دشواری می شود با واژگان مانع آن ها شد و آن ها را تصحیح کرد. به دیگر سخن، تفکیک کرد و تمیز داد. ادبیات داستانی ، با توجه به این قدرت فزاینده ی تصاویر، درعصر رسانه های کامپیوتری،نقش وقوف به دمکراسی را ایفا می کنند. تفکرشکاک،پرسنده واستدلال جوی مطلع،ازطریق ادبیات داستانی، از پسِ اطلاعات استاندارد شده برمی آید. هر فرد خود به تنهایی می تواند بازتاب تلقین های وسوسه برانگیز تلویزیون را به هیچ گیرد وتصاویر کاذب و یا تصاویری را که با تَردستی ظاهر می شوند افشا کند. اما، کسبِ اطلاعات فقط از طریق خواندن   شهروند را چنان مجهز تواند کرد که بین دانش و اطلاعات تمایز قایل شود.
به نظر افلاتون، دانش « شناخت آن چیزی است که هست ». « آن چیز » همیشه به معنای « به چه منظور به کار می آید » نیزهست. فقط کاربردِ تخصصی یا کارشناسانه ی اطلاعات،که روندِ خواندن کارسـاز آن است، تجهیزاتِ کسب واقعی دانش را فراهم می آورد واستعداد وتوانایی های روشنفکرانه،همچون قدرت تخیل،خلاقیت واستعداد تمایز، امکاناتش را فراهم می آورد. ادبیات، اصطلاح متضادی با اطلاعات نیست، ولی رجوع به منابع را پیوسته گوشزد می کند.
 
نقش اجتمــاعی ـ سیــاسی ادبیــاتِ داستــانی:
  نوشتن، به نام نامیدن واقعیت است. چه، نشانه ها و اشارات زبانی، رسانه و وسیله ی ارتباطی ساختار وسازمان اجتماعی واقعیت است.هنگام نوشتن، ابلاغ به خواننده، با واکنش و بازتاب خواننده هم عنان است و همنوایی دارد . نویسندگان نیز مانند سیاستمداران تمایلات مشابه ی به « انتشــار» دارند.نویسندگان با انتشار آثارشان پیوسته تصاویر زبانی ابداع می کنند که واقعیت هایی را پدید می آورند. بنابراین، ادبیـات مناسباتِ ما را با جهان دگرگون می کندـ بی آنکه مدعی شود، ادبیات جهان را دگرگون تواند کرد.
ادبیات داستانی، افزون برموضعگیری های انتقادی و نیز سرگرمی، که بی تردید اهمیت دارندـ نقش های دیگری را نیزایفا می کند.ادبیات نه تنها نقش وقوف به دمکراسی بلکه نقش محافظه کاری را نیزایفا می کند.ادبیات، مانع فراموشکاری واز یادبردن می شود و جایگاهی است برای حفظ سرگذشت ها. استیلای جمهوری فدرال آلمان بر بخش شرقی (جمهوری دمکراتیک آلمان)، دست کم درادبیات داستانی، فضایی پدید آورد که سرگذشت ها حفظ شوند و مورد تامل و تفحص قرارگیرند. ادبیات داستانی یگانه شیوه ی گردآوری و گنجینه ی جستجوی سرگذشت ها و تفکرات است.
 
ادبیــات می تواند   کهنه   شود و درعین حال روشن بین بماند .
  کــاربُردِ درست و بجای ادبیات،گاهی از داوری های نادرست و وقایع غافلگیرکننده جلوگیری می کند. نمونه ای ذکرکنیم: دررُمان « سالروز » اثر اُووه یانسون ،از وجود اردوگاه های مرگ درجمهوری دمکراتیک آلمان سابق گزارش داده است؛ که تازه درسال ۱۹۹۰ برهمگان آشکار شد. او درآن موقع،اردوگاه‍ی مرگِ موسوم به« فونف آیشن ( Fünfeichen ) » (دربراندنبورگ ـ برلین) را با فهرستِ اسامی قربانیان و شیوه های رفتار خشن نگهبانان   به دقت توصیف کرده است. احساس گناهکاری وناکامی آلمانی ها دردو دوره‍ی دیکتاتوری سبب شد که او به شیوه ای موثر و کارآ، آنهم بیست و دوسال پیش، این رمان را بنویسد.
 
نویسندگان، به مثابه ی پاسداران ناظر بر روح زمان، با آثارشان، پیشروان تفاهم نوین اجتماعی محسوب می شوند؛ اگرچه اغلب پیش بینی های نادرستی هم کرده اند.
ادبیـات می تواند با هدفِ مشخصی به کارگرفته شود، اما حتما نباید چنین باشد. ادبیات داستانی آلمان عموماّ، واقعیت های سیاسی را به طور ضمنی به تصویر کشیده است و فقط در موارد استثنایی رهنمود های سیاسی مطرح کرده است. به هرحال ، ادبیات پیوسته تمایل دارد توجه را از « ما» به « من» معطوف دارد.
نویسندگان، مشوقین قوام اراده ی دمکراتیک نیستند، ولی درعین خلوت حضور غالبا سیاست نهفته است. مادام که سردمداران حاکمیت در این سیستم سیاسی دست اندرکارند ، می توان نثر را به منظور تحلیل سیستم سیاسی به کاربرد.
رمان ها به مثابه ی منابع تاریخ معاصر نیز ارزش علمی مهمی دارند و باید همتراز با تاثیر اجتماعی و سیاسی شان ارزیابی شود :« مجموعه ی همه ی کتاب ها پیوسته ادبیات باقی می مانند . جوامع سوسیالیستی کاذب نیز در اثر کتاب هایشان سقوط نکردند   . اما، بدون قدرت مرموز نوشتـــــار، که گاه جهان را تکان می دهد،   تاریخ بشریت غیر قابل تصور است .» (۵)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
برگرفته از نوشته ی K.R.Korte ( مدیر شورای آکادمی در انستیتوی علوم سیاسی دانشگاه‍ی مونیخ) در نشریه ی Aus Politik und Zeitgeschichte,Bonn-B ۱٣-۱۴-۹۶ ترجمه ی محمد ربوبی .
  پانوشت:
  (۱) این گروه   درسال ۱۹۴۷ ، از ۴۷نویسنده ی آلمانی در مونیخ تشکیل شد که علیه ی گرایشات محافظه کارانه و ارتجاعی حاکمیت وبازسازی به روال سابق   که حزب دمکرات مسیحی رهبری می کرد، دست اندر کارشدند. کوشش گروه، برای بازنگری گذشته ، و علیه ی ترویج مکانیسم   ازیادبردن و به فراموشی سپردن دوران حاکمیت نازی ها و جنایت های آن دوران که حاکمیت وقت   درپیش گرفته بود، خصوصا به کارگماشتن   شخصیت های مهم نازی ها درمقامات دولتی ، برنسل جوان و اوجگیری جنبش دانشجویی سال ۶٨ نقش مهمی ایفا کرد . کارولا اشترن : اقتدار و اندیشه ، نویسنده و سیاست . ترجمه فارسی   در« نوشتار » شماره ۲۰۰۴/۶ .
 
                                                                                                                                                                                    B.Guggenberger , Das verschwinden der Politik ,Die Zeit,۷.۱۰.۱۹۹۴,Nr.۴۱ (۲
Stiftung Lesen. ( ۳)
) Ein weites Feld. ۴)
 
(۵) سخنرانی هاول در فرانگفورت