بازگشت روسیه


Serge Halimi


• یک نو محافظه کار با نفوذ امریکائی پیش از این، خط را برای همه مشخص کرده بود. اینکه چه کسی این درگیری را آغاز کرده از نظر روبرت کاگان (Robert Kagan) «بی اهمیت» است چرا که «اگر میکائیل ساکاشویلی اینبار هم در دامی که ولادیمیر پوتین برای وی گسترده بود نمی افتاد درگیری بهر حال بصورتی دیگر آغاز می شد» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۶ مهر ۱٣٨۷ -  ۲۷ سپتامبر ۲۰۰٨


سوال در باره مسئولیت آغاز درگیری در گرجستان طولی نکشید که روشن شود. یک هفته پس از حمله نیروهای گرجستان ، دو تحلیل گر فرانسوی ، متخصص در همه چیز و هیچ چیز، این سوال را «بی معنی» ارزیابی کردند. یک نو محافظه کار با نفوذ امریکائی پیش از این، خط را برای همه مشخص کرده بود. اینکه چه کسی این درگیری را آغاز کرده از نظر روبرت کاگان (Robert Kagan) « بی اهمیت» است چرا که « اگر میکائیل ساکاشویلی اینبار هم در دامی که ولادیمیر پوتین برای وی گسترده بود نمی افتاد درگیری بهر حال بصورتی دیگر آغاز می شد».(١)

یک فرض، فرض دیگری را می طلبد: اگر در روز مراسم گشایش بازی های المپیک کس دیگری جز ساکاشویلی، فارغ التحصیل دانشگاه کلمبیا در نیویورک که به چند زبان هم حرف میزند، آغازگر یک عملیات نظامی بود بازهم پایتخت های غرب و رسانه هایشان در مقابل عملی چنین نمادین سکوت می کردند ؟
زمانی که نقش های خوب و بد از پیش تعیین شده اند، دنبال کردن وقایع آسانتر است. خوب ها، یعنی گرجستانی ها وظیفه دارند از تمامیت ارضی خود در مقابل عملیات جدائی طلبانه ای دفاع کنند که از سوی همسایگانشان موذیانه و مخفیانه تدارک دیده می شود. بدها می بایست همچون صرب ها تحکم اقلیت آلبانی زبان (کوسوو) را در سرزمینشان بپذیرند و اگرنه بمب های ناتو برسرشان فرو خواهد ریخت.
درس اخلاقی این وقایع وقتی بازهم بیشتر عبرت انگیز می شود که رئیس جمهور خوب و مهربان و طرفدار امریکا برای دفاع از تمامیت ارضی کشورش ٢ هزار سربازی را فرامی خواند که برای اشغال عراق فرستاده بود.
شانزدهم ماه اوت گذشته رئیس جمهور جورج بوش با تاثر بسیار دقیقا « قطعنامه های شورای امنیت » را یادآور شد و هم چنین بر « استقلال، حق حاکمیت و تمامیت ارضی » گرجستان تاکید نمود که « مرزهایش باید مانند مرزهای کشورهای دیگر محترم شمرده شود». بدین ترتیب فقط ایالات متحده است که حق دارد هر گاه ارزیابی کند که امنیت اش به خطر افتاده ( ویا چنین ادعائی داشته باشد) بصورتی یک جانبه وارد عمل شود.
در حقیقت این سلسله وقایع ، منطقی بسیار ساده تر دارند: ایالات متحده از گرجستان (و هم چنین گرجستان از امریکا) استفاده می کند تا روسیه را تضعیف نماید و مسکو از اوستیای جنوبی و آبخازی حمایت می کند تا گرجستان را « تنبیه » نماید.
از همان سال ١٩٩٢ دو بررسی پنتاگون در باره بازگشت احتمالی قدرت روسیه که در آنزمان تکه تکه گشته بود هشدار می دادند. برای پایدار کردن سرکردگی امریکا که همانسال همراه با پیروزی در جنگ خلیج فارس و فروپاشی بلوک شرق تازه متولد شده بود، این بررسی ها توصیه می کردند که « باید رقبای احتمالی قانع شوند که نیازی به داشتن نقشی پر اهمیت تر ندارند» . هدف اصلی چنین پیش بینی هائی چه کشوری بود ؟ روسیه ، « تنها قدرتی در جهان که می تواند ایالات متحده را نابود سازد».(٢)
درچنین شرائطی چه ایرادی می توان به رهبران روسیه گرفت ؟ وقتی آنها ناظر کمک های غرب به « انقلاب های رنگین » در اوکرئین و گرجستان هستند و به عضویت ناتو درآمدن متحدان سابق شان در پیمان ورشو و پذیرش موشک های امریکائی در خاک لهستان.همه اینها بخشی از یک استراتژی برای تضعیف روسیه است، مستقل از رژیم و رهبران آن. حتی وزیر امور خارجه فرانسه ، برنارد کوشنر نیز می پذیرد که :« روسیه به یک قدرت بزرگ تبدیل شده، امری که نگرانی آور است» (٣).
طراح استراژی فوق العاده خطرناک ایالات متحده در افغانستان در سالهای ١٩٨٠ ( حمایت نظامی از نیروهای اسلامی برای پیروزی بر کمونیست ها) ، آقای زیبیگنیف برژینسکی از بخش دیگری از آنچه امریکائی ها بدنبال آنند پرده برمی دارد: « گرجستان برای ما دسترسی به نفت و به زودی به گاز آذربایجان، دریای خزر و آسیای مرکزی را میسر می سازد، در این چارچوب این کشود اهمیتی استراتژیک دارد»(٤). البته نمی توان آقای برژینسکی را به نااستواری در عقیده متهم نمود چراکه او حتی در زمان بوریس یلسین یعنی دوران احتضار روسیه نیز می خواست این کشور را از گرجستان و آسیای میانه بیرون راند تا ذخائر انرژی برای غرب تامین گردد»(٥).
اما وضعیت روسیه نسبت به آن دوران بهتر و ایالات متحده بدتر شده است و در ضمن بهای نفت نیز بالا رفته. گرجستان، قربانی تحریکات رئیس جمهورش، عوارض دردناک این سه عامل جدید را به جان خرد.

منبع: لوموند دیپلماتیک

١- نقل قول از برنارد هانری لوی و آندره گلوکسمن در لیبراسیون ١٤ اوت ٢٠٠٨ و روبرت کاگان از واشنگتن پست ١١ اوت ٢٠٠٨.
٢- Cf. Paul-Marie de la Gorce, « Washington et la maîtrise du monde », Le Monde diplomatique, avril ۱۹۹۲.
٣- Entretien au Journal du dimanche, Paris, ۱۷ août ۲۰۰٨. ٤- Bloomberg News, ۱۲ août ۲۰۰٨.
٥- Zbigniew Brzezinski, Le Grand échiquier, Bayard, Paris, ۱۹۹۷.