افول آمریکا؟
نوریل روبینی
- مترجم: جعفر خیرخواهان
•
نوریل روبینی استاد اقتصاد دانشگاه نیویورک در نوشته زیر به صراحت پیش بینی می کند که موقعیت منحصر به فرد آمریکا به عنوان قدرت تک قطبی از دست رفته است و آینده جهان با مرگ امپراتوری آمریکا همراه است. به عقیده وی رویدادهای اقتصادی، مالی و ژئوپولتیک اخیر نشان می دهد که افول امپراتوری آمریکا آغاز شده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۷ مهر ۱٣٨۷ -
۲٨ سپتامبر ۲۰۰٨
اشاره: نوریل روبینی استاد اقتصاد دانشگاه نیویورک در نوشته زیر به صراحت پیش بینی می کند که موقعیت منحصر به فرد آمریکا به عنوان قدرت تک قطبی از دست رفته است و آینده جهان با مرگ امپراتوری آمریکا همراه است. به عقیده وی رویدادهای اقتصادی، مالی و ژئوپولتیک اخیر نشان می دهد که افول امپراتوری آمریکا آغاز شده است. در سال های پس از فروپاشی اتحاد شوروی، دوره کوتاهی به وجود آمد که جهان از توازن دو قطبی- دو ابرقدرتی به جهانی تک قطبی با رهبری یک ابرقدرت یا بهتر بگوییم فراقدرت اقتصادی، مالی، ژئواستراتژیک یعنی ایالات متحده آمریکا تبدیل شد. او سه عامل را نام می برد که باعث شده آمریکا لحظه تک قطبی بودن را بر باد دهد و افول امپراتوری آمریکا- که در واقع یک امپراتوری جهانی بود- آغاز شده است.
چگونه و چرا این اتفاق می افتد؟
نخست اینکه ایالات متحده با اتکای افراطی به قدرت سخت نظامی خویش در جنگ عراق و افغانستان و در سیاست خارجی تک جانبه گرایی - شامل بی توجهی به مسائل اقتصادی از قبیل گرم شدن کره زمین- به جای اتکای بیشتر به قدرت نرم خویش با رویکردهای دیپلماسی و
چند جانبه گرایانه به مسائل سیاست جهانی، قدرت خویش را ضایع کرد.
دوم اینکه بدون توجه به سیاست های اشتباه ایالات متحده، خیزش سایر قدرت های اقتصادی و مالی- خیزش چین، سر برآوردن اخیر روسیه، فرآیند ادغام سیاسی و اقتصادی در اتحادیه اروپا، پیدایش هند و برآمدن سایر قدرت های منطقه ای از قبیل برزیل، آفریقای جنوبی و ایران - دلالت دارد که قدرت نسبی اقتصادی، مالی و ژئوپولتیک آمریکا طی زمان کاهش خواهد یافت. ما به راستی و به آهستگی به سمت یک جهان چند قطبی حرکت می کنیم که توازن قدرت های بزرگ، به جای هژمونی یک ابرقدرت واحد را خواهیم داشت. در حالی که از نظر نظامی، آمریکا هنوز تنها ابرقدرت است حتی قدرت نظامی آن اکنون به خاطر توسعه طلبی افراط گونه امپراتوری و گرفتار شدن نیروهای نظامی این کشور در عراق و افغانستان محدود شده است بنابراین چنین شرایطی است که روسیه را قادر به قدرت نمایی و عرض اندام در حیاط خلوت آسیای مرکزی کرده است و در آخرین منازعه بر سر اوستیای جنوبی- نه فقط گرجستان- بلکه آمریکا را نیز سرافکنده کرده است. دولت بوش که فقط با حرف از گرجستان حمایت کرد و به رغم فشار به گرجستان که به ناتو بپیوندد، ناتوانی- یا بی میلی- خود را در حمایت از یک متحد نشان داد و این نشانه ای از محدودیت های قدرت آمریکاست. آمریکا مقصر است چون عملاً اجازه داد گرجستان حمله بی محابا را به اوستیای جنوبی شروع کند. روسیه اهداف نئوامپریالیستی خطرناک و هول انگیزی دارد اما سیاست خارجی عمیقاً عیب و ایراددار آمریکا که یک روسیه بدگمان را احاطه کرده است، اجازه داد بدترین تمایلات ملی گرایانه خرس روسی دوباره ظاهر شود.
سوم و مهم تر از همه اینکه آمریکا قدرت مالی و اقتصادی خود را با سیاست های اقتصادی بی ملاحظه خصوصاً کسری های بودجه و حساب جاری بر باد داد. آخرین باری که حساب جاری شروع به منفی شدن کرد در سال ۱۹۹۱ پس از یک مازاد مختصر طی رکود ۹۱-۱۹۹۰ بود.
در دهه ۱۹۹۰ افزایش کسری حساب جاری به خاطر رونق سرمایه گذاری خصوصی - انقلاب فناوری اینترنت- بود و بنابراین بدهی خارجی آمریکا که ناشی از سرمایه گذاری مستقیم خارجی و فعالیت ادغام و تملک بود یعنی رشد بدهی خارجی آمریکا به شکل سهام به جای بدهی انباشته شد اما از سال ۲۰۰۱ به این سو، بدتر شدن کسری حساب جاری آمریکا در عوض با رشد کسری بودجه (خصوصاً در دوره ۲۰۰۴-۲۰۰۱) به خاطر کاهش مالیات ناپایدار و با رشد مخارج در جنگ های خارجی و در امنیت داخلی و از سال ۲۰۰۲ به بعد به خاطر سقوط پس انداز خانوار و رونق سرمایه گذاری در موجودی غیرمولد سرمایه های مسکونی ناشی از حباب مسکن بوده است در حالی که اینک دلار ضعیف باعث بهبود اندکی در کسری خارجی شده است، افزایش شدید نمایان شده در کسری بودجه- که رکود جاری و کسری مالی موجب می شود- باعث بازگشت کسری های دو رقمی در سال های آتی خواهد شد. در حال حاضر آمریکا بزرگ ترین وام گیرنده خالص در جهان است. کسری حساب جاری آن هنوز در محدوده ۷۰۰ میلیارد دلار است و بزرگ ترین بدهکار خالص در جهان با بدهی های خارجی که اینک بیش از ۵/۲ تریلیون دلار می شود.
مشکلاتی که این کسری های دو قلو به وجود می آورند چندلایه است. نخست، ابرقدرت ها و امپراتوری ها- مثل امپراتوری انگلستان در اوج قدرت خویش - به سمت وام دهنده خالص بودن گرایش دارند یعنی داشتن مازادهای حساب جاری و اینکه بستانکار خالص، نه بدهکار خالص باشند؛ افول امپراتوری انگلیس در جنگ جهانی دوم شروع شد زمانی که کسری بودجه انگلیس در جنگ و کسری حساب جاری، این امپراتوری را به یک وام گیرنده خالص و یک بدهکار خالص هم در بدهی عمومی و بدهی خارجی تبدیل کرد. آن چرخش مالی به موضع بدهکار و وام گیرنده خارجی نیز دلیل سقوط پوند انگلیس به عنوان پول ذخیره اصلی شد. کسری های دو قلوی انگلستان توسط یک قدرت مالی و اقتصادی رو به رشدی که وام دهنده و بستانکار خالص بود یعنی آمریکا، تامین می شد.
دوم، آخرین باری که آمریکا کسری های دو قلو داشت در دهه ۱۹٨۰ بود که تامین کنندگان اصلی این کسری ها، دوستان و متحدان آمریکا یعنی ژاپن، آلمان و اروپا بودند چون کسری خارجی آمریکا در برابر این اقتصادها به وجود آمده بود. امروزه در عوض، قدرت های اقتصادی که کسری های دوقلوی آمریکا را تامین می کنند رقبای استراتژیک آمریکا- چین و روسیه- و دولت های نفتی بی ثبات مثل عربستان سعودی، دولت های خلیج فارس و سایر دولت های نفتی شکننده هستند. این سیستم تامین مالی فروشنده- که اعتباردهندگان به آمریکا از آن کشور کالا وارد می کنند و تامین مالی چنین کسری هایی- به توازن وحشت مالی منجر شده است: اگر این اعتباردهندگان، از تأمین مالی کسری های دو قلوی آمریکا دست بردارند دلار سقوط خواهد کرد و نرخ بهره آمریکا به سرعت بالا می رود.
سوم اینکه هر چند بعید است چین، روسیه و سایر قدرت ها ناگهان فرش را از زیر پای آمریکا بکشند- چون چنین عملی منجر به گران شدن شدید پول های شان می شود و تاثیر منفی بر مدل رشد مبتنی بر صادرات آنها می گذارد- اتکای شدید بر الطاف بیگانه ها- خصوصاً اگر رقبای استراتژیک شان باشند- به شدت مخاطره آور است. از آنجا که تقریباً ۱۰۰ درصد تمام کسری بودجه آمریکا از سال ۲۰۰۱ به بعد توسط غیرساکنان تامین شده است- موجودی خالص ساکنان آمریکا از خزانه داری آمریکا از سال ۲۰۰۱ ثابت مانده است- در حال حاضر کل موجودی کسری های حساب جاری آمریکا توسط غیرساکنان آمریکا به ۶۰ درصد نزدیک می شود و تامین مالی خارجی کسری حساب جاری آمریکا خطرناک تر می شود: کاهش سرمایه گذاری مستقیم خارجی و سهام، بدهی بیشتر، بدهی کوتاه مدت بیشتر، بدهی بیشتر در دست عاملان سیاسی رسمی- بانک های مرکزی و صندوق های ثروت دولتی- بدهی کمتر در دست سرمایه گذاران خصوصی خارجی و بدهی بیشتر در دست رقبای سیاسی به جای متحدان آمریکا. این تغییر شرایط، آمریکا را در برابر چنین رقبایی که از سلاح هراس و وحشت مالی استفاده می کنند آسیب پذیر می سازد- با رهاکردن دارایی های آمریکا و با کاهش تامین کسری های دوقلوی آمریکا- در صورت وقوع تنش ژئواستراتژیک.
فرض کنید اگرروسیه در حیاط خلوت خویش قدرت نمایی بیشتری کند به بهانه دفاع از اقلیت های روسی مورد تجاوز قرارگرفته در اوکراین، بالتیک و سایر کشورهای شوروی سابق یا پرده آهنین می تواند از قدرت مالی استفاده کند- توانایی ریختن صدها میلیارد دلار دارایی ها- تا هم زمان نفوذ مالی و نظامی خویش را اعمال کند. چین نیز می تواند همین کار را بکند اگر تایوان یا سایر قلمروهای مورد اختلاف آسیایی، مسائل ژئوپولتیک بزرگی شوند. روسیه و چین پیش از این در جنگ جدید بر سر کنترل کالاها و منابع از طریق سرمایه گذاری در آفریقا و آمریکای لاتین- در مورد چین- و کنترل داخلی و خارجی انرژی و لوله های نفتی در آسیای مرکزی در مورد روسیه برنده شده اند. چین و روسیه به راستی در این تقلای جدید برای کسب منابع پیروز شدند.
چهارم، اعتباردهندگان خارجی آمریکا از تامین مالی آمریکا به شکل خرید اوراق خزانه آمریکا با سودآوری اندک خسته شده اند. پس کشوری که نیاز به وام گرفتن از خارج به میزان ۷۰۰ تا ٨۰۰ میلیارد دلار در سال برای تامین بدهی خارجی خود دارد نمی تواند انتخاب زیادی در روش ها- سهام به جای بدهی- داشته باشد تا وام دهندگان و اعتباردهندگان بخواهند آن کسری ها را تامین کنند. اولین قاعده رفتار درست این است که اگر مهمان هستید در بشقابی که میزبان تان به شما غذا می دهد آب دهان نیندازید اما در حمایت گرایی مالی تدریجی، آمریکا فکر می کند می تواند به سایر کشورها، شکل و شرایط تامین کسری های دو قلو را دیکته کند. این تلقی را چنین اعتباردهندگانی بیش از این اجازه نخواهند داد.
سقوط قریب الوقوع دلار آمریکا به عنوان پول ذخیره اصلی، زمان بر خواهد برد و یک شبه اتفاق نخواهد افتاد اما با توجه به سقوط نسبی در قدرت اقتصادی، مالی و ژئوپولتیک آمریکا، امری حتمی است. روسیه از مدت ها پیش قدرت نمایی خود را شروع کرده و برای نقش بین المللی روبل تلاش می کند؛ یورو دارد به پول ذخیره اصلی می رسد، بانک های مرکزی و صندوق های ثروت دولتی به آهستگی از دارایی های دلاری فاصله می گیرند و حتی واحد پول چین به پول مسلط در آسیا در دهه آینده تبدیل می شود زمانی که کنترل سرمایه در چین برداشته می شود. اگر سقوط آزاد ارزش دلار ادامه یابد، زمان اندکی طول خواهد کشید تا نفت و سایر کالاها به پول هایی غیر از دلار یا در سبدی از ارزها قیمت گذاری و معامله شوند. اما همان طور که اشاره شد همه این تغییرات در نقش اقتصادی، مالی، پول ذخیره و ژئوپولتیک و قدرت نسبی آمریکا یک شبه اتفاق نخواهد افتاد اما مسیر حرکت روشن است. خیزش چهار کشور برزیل، روسیه، هند و چین و سایر اقتصادهای بازار نوظهور، ادامه فرآیند هم گرایی اقتصادی و سیاسی در اروپا، اشتباهات در سیاست های اقتصادی، مالی و خارجی آمریکا، دائماً قدرت امپراتوری آمریکا را تضعیف می کند. این فرآیند ناگهانی نخواهد بود و چند دهه طول خواهد کشید اما روند حرکت روشن است. اینک دوره مختصر قدرت تک قطبی ابرقدرتی آمریکا تمام شده است و عصر جدید توازن قدرت های بزرگ در جهان شروع شده است. همچنین خیزش عاملان غیردولتی- شرکت های چند ملیتی، سازمان های غیردولتی، گروه های تروریستی، قدرت های دولتی غیرملی، دولت های بی ثبات و ناتوان، بازیگران جهانی غیرسنتی- به شکل بنیادی، توازن سنتی قدرت را تغییر خواهد داد چون قدرت دولت های ملی نسبت به سایر بازیگران جهان افول خواهد کرد.
این پیش بینی که آیا افول یک قدرت هژمونیک که کالاهای عمومی جهانی فراهم می کند- امنیت، تجارت آزاد، تحرک آزادتر مردم و سرمایه، ترغیب به بازارهای آزاد و دموکراسی، محیط زیست بهتر، صلح- به دنیایی باثبات تر با بسیاری قدرت ها منجر خواهد شد که به شکل چندجانبه در این مسائل اقتصادی، مالی و ژئوپولتیک جهانی همکاری می کنند، یا اینکه آیا غیبت چنین قدرت هژمونیک باثبات، به دنیایی بی ثبات تر منجر خواهد شد که ویژگی های آن درگیری- اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی- در بین دولت ملت های سنتی، قدرت های بزرگ و عاملان غیرسنتی است کاری دشوار است اما هرچه باشد این قطعی بوده که افول امپراتوری آمریکا آغاز شده است.
منبع: روزنامه ی سرمایه به نقل از وب سایت گلوبال اکونومیکس مانیتور
|