روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۵ مهر ۱٣٨۷ -  ۶ اکتبر ۲۰۰٨


روزنامه «ایران» با عنوان:‌«منافع ملی، پایه اتحاد ملی» نوشته است:
«ضرورت وحدت و یکپارچگی مردم و نخبگان و جریان‌های سیاسی بر محور منافع ملی که در خطبه‌های نماز پرشکوه عید سعید فطر مورد تأکید و سفارش رهبر فرزانه انقلاب اسلامی‌قرار گرفت، بایسته‌ای است که در مقطع حساس کنونی انقلاب باید به عنوان «نقشه راه» نظام و «منشور عملی» همه جریان‌ها و نحله‌های سیاسی کشور مورد توجه قرار گیرد.
جمهوری اسلامی‌در عرصه بین المللی در یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخی خود بسر می‌برد. دشمنان کینه توز انقلاب اسلامی‌در بزنگاه شکست قرار گرفته‌اندو ماه‌های آینده می‌تواند ماه‌های سرنوشت سازی برای تعامل‌های بین المللی نظام به شمار آید.
امریکا در بحران شدید داخلی بویژه در عرصه اقتصاد بسر می‌برد که به گمان صاحبنظران اقتصادی حتی تصویب لایحه ۷۰۰ میلیون دلاری کمک دولت به کارتل‌ها و تراست‌های بزرگ اقتصادی‌این کشور توسط سنا که پس از رد آن در کنگره و با لابی شدید صهیونیست‌ها و کاخ سفید به سرانجام رسید نیز نمی‌تواند‌این کشور را از بحران عمیق اقتصادی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری نجات دهد.
دقیقاً براساس همین تحلیل وزرای خارجه ٣۰ سال اخیر دولت‌های گوناگون‌امریکا هر یک به بیانی بر ضرورت گفتگوی مستقیم و بدون پیش شرط با‌ایران تأکید کرده‌اندو محور اصلی مبارزات انتخاباتی دو حزب حاکم بر‌امریکا حل آبرومندانه مناقشه با‌ایران است.
از سوی دیگر، بحران قفقاز، تیرگی روابط‌امریکا و روسیه را اجتناب ناپذیر کرده و به کاخ سفید دیکته می‌کند تا خود را از دیگر بحران‌ها برهاند. در‌این میان اوضاع رژیم صهیونیستی به عنوان دشمن کینه توز‌ایران در منطقه نیز تفاوت چندانی با ‌امریکا ندارد.
ایهود اولمرت مرد آرزوهای صهیونیست‌ها که برای نقطه پایان نهادن بر بحران‌این کشور بر اریکه قدرت نشست، در زمان کناره‌ گیری ذلت بار از قدرت بر آرمان تحقق «اسرائیل بزرگ» نقطه پایان نهاد و شعار از نیل تا فرات صهیونیست‌ها را روانه موزه‌های تاریخ کرد. اوضاع رژیم غاصب اسرائیل نیز ثمره پیروزی‌های حزب‌الله و حماس در لبنان و فلسطین است که‌آشکارا اعلام کرده‌اندبا الهام از آموزه‌های انقلاب اسلامی‌و‌امام راحل و عظیم الشأن مبارزه می‌کنند.
در عرصه مسائل داخلی نیز‌ایران در مقطع حساسی قرار گرفته که «اتحاد ملی» را بیش از هر زمان دیگری ضروری می‌سازد. ورود به دهه چهارم انقلاب و محوریت شعار «پیشرفت و عدالت» به عنوان راهبرد اصلی نظام برای تحقق چشم‌انداز ۲۰ ساله، تدوین برنامه پنجم توسعه کشور و اراده نظام برای اجرای طرح تحول اقتصادی که لازمه آن جراحی‌های موثر در ساختارها و ارکان اصلی اقتصاد کشور است، مقطع حساسی را برای کشور رقم زده است.
در‌این میان فضای سیاسی کشور به سوی انتخاباتی شدن پیش می‌رود و انتخابات عرصه رقابت‌های سیاسی و حزبی است.
تأکید رهبر انقلاب بر «اتحاد ملی» برپایه «منافع ملی» بر مجموعه مولفه‌های بین‌المللی و داخلی مقطع کنونی انقلاب استوار گردیده است و خطاب‌ایشان به نخبگان، احزاب و جریان‌های سیاسی نیز از‌این منظر است که مردم همواره بر محور وحدت در صحنه انقلاب حضور یافته‌اندو انتظار اصلی از نخبگان و سیاسیون است تا با درک صحیح حساسیت‌ها، رقابت سیاسی را به عرصه اقتدار ملی تبدیل کنند و با پرهیز از تفرقه و تخریب، مفهوم تازه‌ای از رقابت سیاسی را عرضه نمایند که در آن «منافع ملی» هرگز به حاشیه رانده نمی‌شود. ماه‌های آینده، دوران آزمون تازه‌ای برای سیاستمداران، نخبگان، احزاب و جریان‌های سیاسی است.»

پرسش‌های خاتمی
احمد پورنجاتی نماینده و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس ششم، نوشته‌ای در روزنامه «اعتماد» با عنوان:«پرسش‌های خاتمی، واقعیت‌های پیش‌رو» دارد که در پی نقل شده است:
«آقای خاتمی در دیدار اعضای هسته مرکزی «کمپین پویش» که داوطلبانه برای فراخوان دعوت و حمایت از کاندیداتوری ‌ایشان در انتخابات آینده ریاست جمهوری تلاش می‌کنند، نکته‌ها و پرسش‌های مهم و تامل برانگیزی را مطرح کرده‌اندکه به گمان من، پرداختن به آنها می‌تواند به مثابه یک «راهبرد تازه» برای فرآیند اصلاح طلبی قانونی در درون نظام موجود، مورد توجه قرار گیرد. در ابتدا‌ایشان گفته‌اند؛ «من به‌این نظام هنوز‌امیدها بسته‌ام و به همین دلیل و به خاطر تعهدی که به آن دارم، انتقاداتی را که به آن دارم بیان می‌کنم و در اصلاح آن به عنوان یک‌ایرانی می‌کوشم.... معتقدم اصلاحاتی که از آن دم می‌زنیم باید ضوابط، چارچوب‌ها، اهداف و روش‌های روشن مشخصی داشته باشد تا کسانی که می‌خواهند به آن بپیوندند بدانند اصلاحاتی که ما می‌گوییم، چیست؟‌امیدوارم هرچه زودتر در‌این زمینه گام موثر برداشته شود.» در ادامه‌ایشان گفته‌اند؛ «اینکه تاکنون برای حضور در انتخابات به تصمیم نهایی نرسیده‌ام به‌این دلیل است که معتقدم پیش از آن باید به چند پرسش بنیادین پاسخ گفت.» (این قلم ترجیح می‌دهد پرسش‌های آقای خاتمی را به‌این ترتیب شماره گذاری کند)؛ «۱ـ آیا می‌توان بدون ورود به قدرت، اصلاحات را در جامعه و کشور نهادینه کرد یا برای پیشبرد اصلاحات در جامعه و‌ایجاد تغییرات ریشه‌های فرهنگی و اجتماعی؟! لزوماً باید در قدرت نیز حضور داشت؟۲‌ـ‌ ما چه تاثیری در روندی که به نفع آرمان‌های انقلاب و مصالح و خواست مردم است می‌توانیم داشته باشیم؟ حال چه با ورود به قدرت و چه خارج از آن؟ ٣‌ـ‌ در‌ایران‌امروز چه گروه‌هایی مرجعیت دارند؟ روشنفکران، روحانیت، سیاستمداران و دیگر گروه‌های اجتماعی به چه میزان در‌این جامعه نفوذ دارند؟۴‌ـ‌ برای افزایش مرجعیت هر یک از‌این گروه‌ها چه می‌توان کرد؟۵‌ـ‌ مهم‌تر از ‌اینکه چه کسی بهتر است نامزد انتخابات شود‌این است که چگونه باید بیاید؟ و بر فرض پیروزی در انتخابات چه برنامه‌یی باید داشته باشد و اساساً در شرایط کنونی با ورود به قدرت چه کارهایی می‌تواند بکند؟»هرچند به نظر می‌‌رسد هیچ کس شایسته‌تراز شخص آقای خاتمی برای پاسخگویی به‌این پرسش‌ها نیست و بنابراین باید‌امیدوار و منتظر بمانیم تا دیدگاه‌های‌ایشان در‌این موارد آشکار شود‌اما در‌این مجال، یادآوری پاره‌یی نکته‌ها و ملاحظه‌ها خالی از فایده نیست. نکته نخست آنکه آقای خاتمی به عنوان نماد شاخص اصلاح‌طلبی قانونی درون نظام، چه به لحاظ نظری در مقام گفتار و موضع‌گیری و اظهارنظر و چه به لحاظ عملی در مقام مسوولیت و قدرت، «اصلاحات» مورد نظر و تایید خود را تعریف کرده‌اندو حتی ضوابط و چارچوب‌ها و اهداف آن را در هشت سال ریاست جمهوری خود، تا به آن‌اندازه که دیگران، یعنی مردم، حاکمیت، روشنفکران و فعالان سیاسی، متوجه گستره و ارتفاع و حجم دیدگاه و عمل ‌ایشان در عرصه اصلاحات شوند، معرفی کرده‌اند. اگر تاکنون چند و چون اصلاحات مورد نظر آقای خاتمی برای کسانی مجهول مانده یا پاره‌یی از ابعاد آن مبهم است نه به خاطر نارسایی بیان و نه به دلیل پنهان ماندن رفتار آقای خاتمی در کنش اصلاح طلبانه به ویژه در موضع قدرت، بلکه به احتمال، ناشی از سوءتفاهم ‌این افراد در برداشت از نظر و عمل آقای خاتمی است.آنان چه بسا ناخواسته، «قبای» انتظارات و تصورات خود را از «اصلاحات» پیش از‌اندازه‌گیری قامت آقای خاتمی و تنها براساس‌ایده آل‌ها و آرمان‌ها دوخته‌اند. بحث درباره «تعریف اصلاحات و ضوابط و چارچوب‌ها و اهداف آنها» بیشتر به قضیه «پرو کردن» قبای دوخته شده‌یی می‌ماند که‌اشاره شد،آیا جز‌این است که اصلاحات مورد نظر آقای خاتمی صرفاً در چارچوب قانونمندی‌های درون نظام و با شیوه‌های مدنی و قانونی است؟ آیا هنوز معلوم نشده نسبتی با «ساختارشکنی» به مفهوم تلاش برای تغییر یا استحاله تدریجی نظام موجود ندارد؟ آیا تردیدی وجود دارد که بر آزادی‌های قانونی و حقوق اساسی ملت و حق شهروندی و گسترش نهادهای مدنی و تکوین «جامعه مدنی» به جای «جامعه توده یی» تاکید می‌کند؟ هرچند همه‌این واژه‌ها در قاموس آقای خاتمی «پسوندهای هرمنوتیکی» خاص خود را داشته باشد. «جامعه مدنی مدینه‌النبی» را که به خاطر دارید. آیا «پاسخگو دانستن و تلاش برای پاسخگو کردن قدرت» ترجیع بند مواضع آقای خاتمی به ویژه در مواضع قدرت نبوده است؟ و آیا خود در مقام عمل به‌این اصل وفاداری نشان نداده است؟آیا برای مبارزه با بی‌قانونی‌های پنهانکارانه به ویژه در بخش‌های اطلاعاتی و‌امنیتی و حتی شبه قضایی تلاش نکرده است؟ وآیانسبت به ملاحظه اصول دموکراتیک و نیز رعایت حقوق بشر در مناسبات حاکمیت و مردم اعتنای جدی نداشته است؟به واقع برای درک و دریافت درست تعریف و چارچوب اصلاحات مورد نظر آقای خاتمی چه چیز بیشتر از‌اینها که برشمردیم مورد نیاز است؟قبول دارم، هنوز چیزهایی هست که باید برای «رونمایی تمام عیار» اصلاحات مورد قبول آقای خاتمی مورد توجه قرار دهیم. بی‌تردید آقای خاتمی چه به لحاظ ارزیابی مقتضیات سیاسی، اجتماعی جامعه‌ایران و نیز مولفه‌های واقعی متمرکز قدرت در نظام موجود و چه به دلیل آگاهی و شناخت درست از قابلیت‌ها و محدودیت‌های شخصی و شخصیتی خویش در آسمان اصلاحات همواره سقف پرواز مشخصی را برای خود متصور بوده است. سفینه اصلاحات آقای خاتمی را یارای عبور از منظومه شمسی نیست. با خاتمی تنها می‌توان در همین کهکشان زندگی کرد. به یاد داریم که: ‌ـ‌ ‌این آقای خاتمی بود که پرونده سیاه و تبهکارانه قتل‌های زنجیره‌یی را آفتابی کرد و تا مرحله هدف‌گیری «چشم فتنه» و اصلاح و پالایش دستگاه اطلاعاتی نظام پیش رفت،‌اما با همه توش و توان و هنرمندی نتوانست از شکل‌گیری سازوکارهای «اطلاعات موازی» جلوگیری کند.‌ـ‌ ‌این آقای خاتمی بود که با تاسیس هیات نظارت و پیگیری اجرای قانون اساسی بسیاری از موارد تخلف یا عدم اجرای اصول قانون اساسی را در نهادهای حکومتی و در هر سه قوه به آنان اعلام کرد، هرچند در بیشتر موارد چیزی به افکار عمومی ارائه نشد و از آن مهم‌تر میزان نتیجه بخشی و تمکین نهادهای متخلف برای مردم آشکار نشد‌اما به هرحال مشخص شد پیمانه مورد قبول آقای خاتمی در مورد مسوولیت رئیس جمهور برای نظارت بر اجرای قانون اساسی چه‌اندازه است. ‌ـ‌ ‌این آقای خاتمی بود که از گسترش رسانه‌ها و مطبوعات مستقل با گرایش‌های گوناگون دفاع کرد، در برابر محدودیت‌های غیرقانونی و شبه قانونی فراراه آنان برآشفت، از توقیف و تعطیل فله‌یی مطبوعات و‌ایجاد مزاحمت‌های دامن‌گستر برای فعالان عرصه‌های فرهنگی و رسانه‌یی و هنری اظهار شگفتی و گلایه کرد‌اما به هرحال نتوانست در برابر آن سیل بنیان کن مانعی جدی فراهم سازد.‌ـ‌ و سرانجام‌این آقای خاتمی بود که در برابر پروژه ردصلاحیت برنامه‌ریزی شده کاندیداهای مجلس هفتم برای پاکسازی حاکمیت از اصلاح‌طلبان گام به عرصه اعتراض گذاشت و تا واپسین لایه‌های عدم تمکین برای مشارکت در اجرای آن پروژه پیش رفت و حتی به‌اندک موفقیتی نیز دست یافت ‌اما به هرحال و سرانجام از سقف‌پروازی خود فراتر نرفت. به نظر من و با اجازه حضرت‌ایشان هیچ ابهام و کم و کاستی در «تعریف اصلاحات و چارچوب‌ها و اهداف آن» از منظر آقای خاتمی وجود ندارد. پس چرا باید گرفتار تحصیل حاصل شویم؟،چرا باید تصمیم‌گیری خود و افکار عمومی را به بازتعریف و تکرار آنچه را پیشاپیش می‌دانیم، موکول و معلق سازیم؟،نکته دوم آنکه دیگر پرسش‌های آقای خاتمی که در دیدار «کمپین پویش» مطرح کرده‌اند با همه ظرافت و اهمیتی که در نگاه نخست دارند، چندان محل مناقشه نیستند.اینکه برای نهادینه کردن اصلاحات، لزوماً باید در قدرت بود یا نه؟ به باور‌این قلم یک پرسش فرعی و گاه انحرافی است. مگر کسی تردید دارد که اگر مجال اصلاحات از موضع قدرت فراهم باشد، از ورود به‌این عرصه نباید پرهیز کرد؟ اگر نکته و ملاحظه‌یی هست در‌این است که ظاهراً برخی از دوستان اصلاح طلب، صرفاً و صرفاً اصلاحات در جامعه‌ایران را وابسته به حضور در موضع قدرت می‌دانند و نوعی ملازمه میان‌این دو را ترویج می‌کنند. راه درست آن است که جریان اصلاحات برای دستیابی به عرصه قدرت تلاش کند‌اما هم در مسیر دستیابی و هم پس از آن، هرگز در برابر اراده‌های ضد اصلاحات تمکین نکند حتی اگر به از کف دادن قدرت منجر شود یا از دستیابی اولیه نیز محروم بماند. اصلاحات با هویت و شناسنامه روشن واجد «پرنسیب» مشخص است و بی‌تردید خط قرمز‌هایی دارد که هیچ گاه نباید آنها را نادیده گرفت.نکته سوم یک اعتراف است که؛با ظهور دوم خرداد ۷۶، به‌این نتیجه رسیدم و باور کردم که «انتخابات» در جامعه‌ایران، چیز «با اهمیت و قابل اعتنایی» به شمار می‌رود. آن انتخابات به واقع محمل و تجلی بخش خواست و اراده اکثریت قاطع مردم برای تاثیرگذاری بر روند مدیریت نظام شد و به گونه‌یی حیرت انگیز مخروط وارونه نظام قدرت را به قاعده کرد، هرچند در مقیاس یک انتخابات. بعدها که روند اصلاحات به علل و عواملی که همگان می‌دانند دچار ناکامی شد و به ویژه در عرصه قدرت در چنبره تئوری بقا گرفتار‌ آمد، انتخابات در چشم و دل من بی‌فروغ شد و به چیز «کم اهمیت و معمولی» مبدل شد.‌اما ‌اینک در واپسین سال دوران حکومت «دولت اسلامی» که از «انتخابات» تیرماه ٨۴ برخاسته، با ملاحظه وضعیت غم انگیز و نگران کننده‌یی که متاسفانه همه عرصه‌های مدیریت کشور، اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و نیز بین‌المللی را فراگرفته و نارضایتی و دلواپسی خاص و عام را دامن زده، به‌این نتیجه رسیده‌ام که «انتخابات» چیز بسیار با اهمیت و قابل اعتنایی است. می‌دانید چرا؟چون اگر انتخابات دوم خرداد ۷۶، با وجود اخلاص و نجابت و خوش فکری و آزادمنشی و تلاش صادقانه و توانفرسای «منتخب» نهایی یعنی آقای خاتمی، سرانجام نتوانست به تمامی آنچه خود می‌خواست و مردم انتظار داشتند برسد،‌اما «منتخب» نهایی نیز تیرماه ٨۴ توانست با «بسط ید» و برخورداری از پشتیبانی‌های کم سابقه با تصمیم‌ها و اقدام‌هایی که در بسیاری موارد در گذشته هیچ کس را یارای دست یازیدن نبود، کشور‌ایران را به وضعیتی دچار سازد که همه شاهدیم و البته بیش و پیش از هر کس، هم مسلکان سیاسی‌این دولت را دچار شرمندگی و فریاد انتقاد کرده است.پس آیا باز هم «انتخابات»، چیز بی‌اهمیت و غیرقابل اعتنایی به شمار می‌رود؟، به باور‌این قلم، آنچه برای تدوین راهبرد جریان اصلاحات در چگونگی مواجهه با انتخابات آینده ریاست‌جمهوری، بیش از هر چیز اولویت دارد پاسخگویی به‌این پرسش است که آیا وضعیت موجود ریشه در برخی نارسایی‌ها و مشکلات ساختاری در نظام قدرت و فقدان یک ساز و کار مستقل «پیامد سنجی» تدبیرها و تصمیم گیری‌های کلان کشور دارد یا صرفاً به رفتار و منش یک شخص در مقام رئیس جمهور مربوط می‌شود؟ هر پاسخی که به‌این پرسش داده شود راهنمای عمل اصلاح‌طلبان برای چگونگی مواجهه با انتخابات و نیز پیشنهاد کاندیدای مناسب برای وضعیت مفروض خواهد بود. جادوی انتخابات را نباید دست کم گرفت، آدم‌ها در درجه دوم اهمیت‌اند.»

اجتناب از بیراهه
روزنامه «کیهان» با عنوان: «اجتناب از بیراهه» نوشته است:
«در طلیعه دهه چهارم انقلاب که دهه «پیشرفت و عدالت» نام گرفته است، بازشناسی «مدل پیشرفت کشور»کمک شایانی به شفافیت و ضابطه مندشدن آراء و اقوال و همچنین سرعت بخشیدن به اهداف و آرمان‌ها می‌کند. اینکه مدل و الگوی پیشرفت بر اساس چه شاخصه‌هایی باشد و بر معیار چه اصولی طراحی شود از مباحث استراتژیک در عالم سیاست و مدیریت کلان جامعه به شمار می‌رود که همواره اشخاص، احزاب، گروه‌ها و جریان‌های سیاسی بر اهمیت آن تاکید می‌ورزند.
مدل و الگوی پیشرفت، مبتنی بر نگرش و اندیشه‌ای است که آن را تعبیر می‌کند. قبل از انقلاب عمدتا یک الگو برای پیشرفت توصیه می‌شد. این دیدگاه بر آموزه‌های غربی تاکید می‌ورزید و این راه کارها و دستورالعمل‌ها را آزمون شده تلقی می‌کرد و البته در ارائه الگوی این توسعه، بر توصیه‌های مراکز غربی برای کشورهای جهان سومی تکیه می‌کرد.
این دیدگاه که آشکارا تامین کننده منافع قدرت‌های غربی بود قبل از انقلاب به علت وجود دولت‌های دست نشانده و نبود اعتماد به نفس ملی، دیدگاه غالب و حکومتی تمام عیار تلقی می‌گردید هرچند که در این میان برخی از اشخاص و گروهها اعتراض‌های پراکنده‌ای نسبت به این خط‌مشی داشتند و اقدامات و تحرکاتی نصف و نیمه نیز از خود بروز می‌دادند، اما با وقوع انقلاب اسلامی و تشکیل یک حکومت اسلامی و مردمی، با شعار «نه شرقی، نه غربی»این نگرش رنگ باخت و یک باور همگانی در میان خواص و عوام جامعه بوجود آمد که می‌شود بر اساس مدلی غیر از مدل کشورهای غربی به تحول و پیشرفت و موفقیت عظیم نائل گشت. و البته آنچه غیرقابل انکار است و شواهد و قرائن دلالت بر آن دارد این است که پس از انقلاب و تا امروز هنوز در میان گروه‌ها و احزاب و جریان‌های سیاسی موجود کشور، جریانی را می‌توان رصد کرد که الگو و مدل غربی را عامل رشد و توسعه و پیشرفت کشور می‌پندارد!
این جریان با ژست روشنفکری و پز پختگی و دانایی از الگویی برای پیشرفت امور در کشور سخن می‌گوید که نشانه‌ها و مشخصات مدل غربی را به وضوح می‌توان در آن به نظاره نشست.
چنگ زدن به «الگوی پیشرفت»مبتنی بر شاخصه‌ها و آموزه‌های غربی‌ـ‌ خصوصا لیبرال، سرمایه داری‌ـ‌ از سوی جریان مزبور به موجب بیان گزاره‌هایی رونمایی می‌شود که معنا و مفهوم «پیشرفت»را باید صرفا در قاموس غرب و لیبرالیزم کشف و جستجو کرد.
بدین ترتیب عملا یک تفکیک غیرمنطقی و اجتهادی فاسد مجال حضور می‌یابد و آن تفکیک «پیشرفت»از «عدالت»و «عقلانیت»از «معنویت»است.
البته نحوه بیان، اعلام و اعلان این بینش و نگرش در قالبی اتوکشیده و با صغری و کبری چیدن‌های جذاب و نهایتا نتیجه‌گیری حق به جانب و حق نما عرض اندام می‌نماید.
در بیان این دیدگاه از چالش‌ها ، مفسده‌ها و عوارض رخ داده اندیشه به اصطلاح مترقی غربی خبری نیست.
گفته می‌شود توسعه و پیشرفت نیاز حیاتی و ضروری کشور است، پس باید تولید ثروت کرد، زمینه و بستر رونق اقتصادی و مالی ایجاد کرد تا نتیجه بگیرند آنگاه که سرمایه‌ها انباشت شد و ثروت افزون گردید، توزیع عادلانه صورت بگیرد!
اما گفته نمی‌شود که در تقدم «پیشرفت»بر «عدالت»اقشار مستضعف و محروم‌ـ‌ همان کوخ نشینانی که امام(ره) یک موی آنها را با تمام دنیای کاخ نشینان عوض نمی‌کردند‌ـ‌ زیر چرخ دنده‌های این ماشین توسعه یافتگی له می‌شوند.
گفته می‌شود که در دنیای نوین امروز اقتضای پیشرفت، استفاده از عقلانیت‌ـ‌ البته از نوع سکولار آن‌ـ‌ و توجه به «عدالت مدرن»!‌ـ‌ عدالت منهای معنویت و ارزشها‌ـ‌ است؛ اما گفته نمی‌شود چرا عقلانیت ابزاری‌ـ‌ که البته لازم است‌ـ‌ را از عقلانیت اعتقادی و اخلاقی جدا می‌کنند و توضیحی نمی‌دهند مبنای این تفکیک چیست؟ و مهم تر آن که توضیح نمی‌دهند چرا پیروی بی‌ضابطه و نادانسته از الگوی غربی را «عقلانیت»می نامند؟!
گفته می‌شود تاریخ نشان می‌دهد که غرب پیشرفت‌های بزرگی در حوزه‌های علم و فناوری و اقتصاد و صنعت و... کسب کرده است و این جوازی است بر دنباله روی از غرب برای رسیدن به پیشرفت؛ لیکن گفته نمی‌شود که تاریخ غرب بیانگر جنایات، جنگ‌ها ، کشتارها، اشغالگری‌ها ، غارت‌ها و استثمارها نیز هست، آنهم در پوشش مدرنیته و نوشدن و دستیابی به پیشرفت و رشد و توسعه!
و نکته بااهمیتی که عمدا به فراموشی سپرده می‌شود آن که، در غرب ثروت‌ـ‌ به هر طریق‌ـ‌ تولید می‌شود ولی از توزیع عادلانه آن خبری نیست و اکثریت مردم در پنجه خونریز و بی‌ترحم حاکمیت سرمایه که از سوی سرمایه داران بزرگ اعمال می‌شود گرفتار هستند.
گفته می‌شود که در الگو و مدل لیبرال‌ـ‌ سرمایه داری انسان در رفاه مادی به سر خواهد برد، زندگی او مدرن و تکنولوژیک می‌شود، با فقر بیگانه است و از لذایذ مادی و ثروت بهره مند می‌باشد ولی گفته نمی‌شود که این انسان امروز غرب، دارای بحران هویت است، از فضایل و کمالات به دورافتاده و کرامت و عزت او ذبح گردیده است؛ ضمن آنکه اگر همان ملاک مادی و ماتریالیستی هم در نظر گرفته شود امروز آمریکا دارای بحران مالی و اقتصادی نیز هست و هر روز بر تعداد فقرا و ندارها در این کشور افزوده می‌شود.
عمق مطلب خیلی فراتر از برشمردن تعدادی از نمونه‌های ذکر شده است و «گفته نمی‌شودها»بسیار است، اما خلاصه این دیدگاه و تفکر در داخل کشور که نسخه پیشرفت غربگرایانه را تجویز می‌نماید این است که اسلام بسیار عزیز و مقدس است و بر عمل به احکام و مناسک آن باید اهتمام ورزید اما به هر حال مقتضیات زمان را باید دریافت و با «واقع بینی»‌ـ‌ بخوانید نفی ارزش‌های اخلاقی و بی‌توجهی به مستضعفان یعنی صاحبان اصلی کشور‌ـ‌ در جاده پیشرفت و رشد گام برداشت و با این اوصاف جواز دنباله روی از غرب و مکاتب فلسفی پرطمطراق مغرب زمین صادر می‌شود!!!
این در حالی است که در نقطه مقابل این نگرش، تفکر و دیدگاهی وجود دارد که بر مبنای اپیستمولوژی اسلام و نفی غربزدگی و خودباختگی، الگوی «اسلامی‌ـ‌ ایرانی»را تنها راه پیشرفت کشور می‌داند و معتقد است که مدل «پیشرفت و توسعه غربی» در نظام اسلامی به نتیجه نرسیده و عقیم خواهد ماند، چون اساساً یک تفاوت مبنایی در این زمینه وجود دارد.
در مدل اسلامی‌ـ‌ ایرانی پیشرفت وسیله‌ای است برای رسیدن انسان‌ها به سعادت واقعی در این مدل دستیابی به پیشرفت و تکنولوژی منافاتی با هیچ یک از اصول اعتقادی و اخلاقی اسلام ندارد. چرا که اسلام از ثابتات و متغیراتی برخوردار است و بنابراین در یک قالب کلیشه‌ای ثابت بدون توجه به مقتضیات زمان و مکان طراحی نگردیده است؛ بلکه از پتانسیل و قوه متحرکه‌ای به نام «اجتهاد» بهره‌مند است تا هیچ‌گاه اداره و مدیریت امور با ظهور مسایل مستحدثه به بن بست برخورد ننماید.
از سویی، پیشرفت‌های بزرگ و دستاوردهای عظیم علمی و فناوری دنیای اسلام در علوم مختلف از ریاضیات و طبیعیات تا هیئت و نجوم و معماری و هندسیات و... و همچنین نمونه‌های متعدد اختراعات و اکتشافات دانشمندان و اندیشمندان مسلمان همگی مورد تایید و اعتراف دانشمندان غربی و شرقی است.
حقیقت این است که ترجیحات مدل پیشرفت غربی بر مدل الگوی اسلامی‌ـ‌ ایرانی فاقد مرجحات ارزشی و منطقی است.
«هاکنج»محقق معروف و استاد دانشگاه‌ هاروارد در کتاب «روح سیاست جهانی»می نویسد؛ راه پیشرفت کشورهای اسلامی این نیست که از نظام‌ها و ارزش‌های غرب تقلید کنند چون در نظام اسلامی هر نوع استعداد و آمادگی برای پیشرفت و تکامل وجود دارد... مشکل اینجاست که در این کشورها تمایل و اراده‌ای لازم برای استفاده از این ابزار پیشرفت وجود ندارد.
با این اوصاف معلوم نیست چرا عده‌ای ذوق زده تر از غربی‌ها برای رسیدن به پیشرفت در یک نظام اسلامی، دنباله‌روی از ظواهر غربی‌ها را عین پیشرفت قلمداد می‌کنند و در القاء آن به عنوان نسخه نجات بخش برای جامعه و کشور سعی و تلاش دارند؟
هفته گذشته رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و برگزیدگان علمی دانشگاه‌ها با تبیین پیشرفت و عدالت توأمان بر مراقبت از نیفتادن در «بیراهه‌ها»در مسیر پیشرفت هشدار دادند و بر ایستادگی بر «اصول» به عنوان شاخص‌های نشان‌دهنده مسیر صحیح پیشرفت تاکید کردند.
اینجاست که رویکرد تمام برنامه‌ها ‌ـ‌ از جمله برنامه پنجم توسعه که در حال تدوین است‌ـ‌ باید براساس مدل اسلامی‌ـ‌ ایرانی طراحی، مهندسی و تصویب شود تا با پیمودن «راه میان‌بر» رسیدن به سند چشم انداز و جایگاه اول منطقه در سال ۱۴۰۴ تحقق یابد.»

برکت‌های قبل از انتخابات
محمدعلی ابطحی با عنوان:«ماه‌های پر برکت قبل از انتخابات» در روزنامه «اعتماد ملی» نوشته است:
« ماه‌های قبل از انتخابات ماه‌های پربرکتی برای مردم و جامعه محسوب می‌شود، به‌خصوص اگر قدرت‌داران فعلی هم جزو کاندیداها باشند. چنان شوق خدمت و رفاه مردم در دل و جان آنان شور می‌گیرد که واقعا شهروندان محترم آرزو می‌کنند که‌ای کاش همیشه ماه‌های قبل از انتخابات باشد. قبل از هر چیز مردم محترم می‌شوند. حقوق آنان و آزادی‌هاشان دوباره مورد پذیرش قرار می‌گیرد. اصلا‌ در ادبیات کاندیداهای قدرت‌دار، چنان نسبت به حقوق مردم طلبکاری می‌شود که گویا‌این مردم بوده‌اند که تاکنون حاضر نبودند حقوق خودشان را مطالبه کنند و جنس ارزان بخرند و بخواهند زندگی کنند. مهربانی و مدارا با خلق ارزش مثبت می‌شود و تهمت و دروغ و خراب کردن مسئولا‌ن که تا دیروز رسم و رویه بعضی از مسئولا‌ن بوده است، گناه بزرگ دینی معرفی می‌شود و قرار می‌شود که با دنیا از سر صلح وارد شویم و مسابقه رابطه با‌امریکا که جز‌این چندماهه بقیه وقت‌ها‌ امر مذموم و غیرارزشی است، آغاز می‌گردد.
و ارتباط با رسانه‌ها جدی گرفته می‌شود و هر روز سایت طرفداران افتتاح می‌گردد و خدمت‌رسانی به مردم آن هم از نوعی که عموم مردم در کوتاه‌مدت اثرات آن را ببینند، به صورت فراگیر و ضربتی شکل می‌گیرد و تلویزیون با مردمی مصاحبه می‌کند که چهره و پوشش و وجودشان منکر بوده است و نظرات آنان را در مسائل مملکتی می‌پرسد و مسئولا‌ن کشور با آنها عکس یادگاری می‌گیرند و با افتخار آن را منتشر می‌کنند و سرود‌های ملی پخش می‌شود و نام‌ایران و تاریخ آن باعث افتخار تلقی می‌گردد و تحجر و واپسگرایی دینی مورد هجوم رسمی قرار می‌گیرد و همه چیز قرار می‌شود خوب باشد. همه هم به شکل تعجب‌برانگیزی نشان می‌دهند که سخت شیفته خدمت به مردم هستند و نه عاشق قدرت.‌اینها برکات جدی ما‌های قبل از انتخابات است. در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری اگرچه تاکنون کاندیدا‌ها به صورت شفاف اعلا‌م حضور نکرده‌اند‌اما به خوبی می‌توان برکات وجودی‌این ماه‌ها و کاندیداهای احتمالی صاحب قدرت را دید. طرح تحول اقتصادی در نیمه دوم سومین سال ریاست‌جمهوری مطرح شد که اگرچه بعضی صاحب‌نظران آن را مفید می‌دانند و بعضی آن را تورم‌زای جدی اعلا‌م کرده‌اند و‌اما همه در آن متفق‌القول هستند که اعلا‌م آن در‌این ماه‌ها برای دولت مفید است و اثرات تورم‌زای احتمالی آن هم بعد از انتخابات معلوم می‌شود. کسانی هم که در خیابان‌های شهر تهران رفت و آمد می‌کنند، به خوبی می‌توانند اثرات پربرکت‌این ماه‌ها را در خیابان‌ها از آسفالت و مرمت ۲۴ ساعته تا افتتاح‌های پشت سر هم پروژه‌ها ببینند. و به خوبی می‌توان فهمید که تا حالا‌ از اصحاب قدرت چه کسانی کاندیدا هستند. ما که بخیل نیستیم.‌ای کاش همیشه ماه‌های پربرکت قبل از انتخابات بود. اصلا‌‌ای کاش مسئولا‌نی که پول و قدرت در اختیار دارند، بیشتر بودند که در‌این چندماهه‌ایران و‌ایرانی از وجودشان بهره بیشتر می‌برد. البته‌ایرانی‌ها بر اساس روحیه تیزهوشان‌ایرانی‌ـ‌ برخلا‌ف تصور بعضی‌ها که معتقدند مسائل را نمی‌فهمند‌ـ‌ روز رای‌گیری به کسانی که می‌خواهند، اگر کاندیدا باشند رای می‌دهند.»

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی