گره به زلف قدرت


مازیار سمیعی


• ایدئولوژی اصلاحات به کلی پوک شده و برای اصلاح طلبان چیزی جز ناز نمانده است. نسلی بیش از همه در برابر این ناز کردن ها دچار تهوع می شود، نسلی که می پندارد یک بار فریب این نازنین شکلات به تن را خورده است. معصومیتش را باور کرده و بعد هم خیانت دیده است، بی آن که کامی از او گرفته باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۷ مهر ۱٣٨۷ -  ٨ اکتبر ۲۰۰٨


کودکان از بزرگسالان دوست داشتنی ترند. زیبایی کودکان معصومیتی دارد که در کمتر بزرگسالی می توان سراغ گرفت. آسوده می توان سر به سر بچه ها گذاشت، با آن ها بازی کرد و به آن ها محبت نمود. با آدمیزاده های بالغ ولی هیچ یک از این ها بی ملاحظه و تردید ممکن نیست. نوازش یک کودک کمتر به چیزی جز محبت، اما نوازش یک بزرگسال اغلب به چیزی جز آن تعبیر می شود. می توان با همه کودکان بازی کرد و خندید و آن ها را در آغوش گرفت و جز در استثناهائی نگران انگ بچه باز بودن نبود. برعکس اما چنین رفتاری با بزرگسالان کمتر می تواند عنوان رفیق باز را به ارمغان بیاورد.

زیبایی کودکان تا توله ها و جوجه ها کشیده می شود. حتی بچه های حیوانات زمختی چون کرگدن هم زیبایی و ملاحتی دارند که والدینشان از آن بی بهره اند. کودک تجسم زندگی است، تجسد بارآوری، تناسل است؛ آن گونه که رایج است:«ثمره زندگی است». با این همه کودک هنوز به وسوسه آلوده نیست. جنسیت و تناسل، این خواسته های ناخواسته، هنوز او را نیالوده اند. این چنین نیست ولی؛ وجه ممیزه کودک و بزرگسال، نقطه بلوغ، نه نبود جنسیت که نبود کارایی تناسلی است. هر فرد بزرگسال رقیبی تناسلی برای دیگران به شمار می رود و از این رو است که بی دغدغه نمی توان دوستش داشت.

در تناسل اجتماعی، یعنی در حوزه ای که قدرت خود را بازتولید می کند، سیاست، جنبش ها و خیزش های اجتماعی کودکانی دوست داشتنی اند. اما وقتی که بالغ شدند و به تحمیل خود برآمدند به بزرگسالی شهوتران بدل می شوند؛ کسی که موقعیتش نفرت آور و رشک برانگیز خواهد بود. چریک های فدایی پیش از انقلاب، حتی برای راست های ایرانی هم احترام انگیزند. رمانتیسم معصومانه آنان که کمتر به مصلحت اندیشی سیاسی آلوده شد یکی از دلایل ثبتشان به عنوان خاطره ای خوش است. در مقابل، حزب توده نه فقط برای راست ها نفرت مجسم است که حتی برای بسیاری از چپ ها دوست داشتنی نمی تواند بود. چرا که این حزب حقیقتا به تصرف قدرت خیز برداشته بود؛ بلوغ را پشت سر گذاشته و در پی بازتولید خود بود.

جفت گیری و تصویر آن از این رو شنیع و شرم آورند که تلاش رقبا را به یاد بیننده می آورند. هر تحرک تناسلی توسط ناظران به دقت بررسی شده و حسادت آنان را برخواهد انگیخت. البته برنامه های راز بقا که این امور را برای جانورانی جز انسان به تصویر می کشند این گونه نیستند، چرا که بیننده یک گور خر را رقیب خود تلقی نکرده و به یک زرافه رشک نمی برد. همان گونه که بازیگوشی های آمیخته با جنسیت کودکان هم بیشتر خنده آورند. تناسل بالغ ها تنها در صورتی قابل تحمل می شود که به آمیزش شخص بیننده پیوند بخورد:«هرزه نگاری»

وقتی افراد حتی از نگاه به تناسل خود هم شرمنده باشند، جایی که آمیزش عمدتا در تاریکی انجام می شود، منازعه قدرت نیز امری پشت پرده تلقی می شود؛ یا به عبارتی از نگریستن به آن، از زل زدن در چشم حاکم پرهیز می کنند و امور سیاسی هر چه بیشتر در سیطره دست هایی پنهانی پنداشته می شود. در مقابل وقتی برهنگی مبنای بازنمایی است، وقتی هرزه نگاری چشم ها را بیش از پیش مسحور می کند، باید نمایش های انتخاباتی برگزار کرد. مناظره های نامزدها، تحلیل های مفسران و برنامه های مشابهی که حکم راز بقای سیاست قدرت را دارند مخاطب را در سیاست شریک می کنند. او با دید زدن سیاست خود را سیاسی می پندارد. هم چنان که هرزه گاری به مدد خودارضایی می آید.

جفت ها نمی توانند و نباید به چشم رقیب، به چشم یک خطر بالقوه به هم نگاه کنند. آنان می توانند با حلقه، با حرف های عاشقانه و با نشانه های دیگر پایبندی و تعهدشان به یکدیگر را یادآوری کنند. باید به هم نشان دهند که نظر سوئی ندارند و خطری پیوندشان را تهدید نمی کند، اما وقتی که با هم برهنه اند چه طور؟ وقتی که سرپوشی در کار نیست چه می توان کرد؟ این جا هم کسانی که دقیقا به هم نظر دارند، باید نشان دهند که نظر سوئی در کار نیست؛ در حالی که مشغول تناسلند باید آن را انکار کنند. یک راه این انکار و گریز کودکی است و گاهی هم حیوانیت. به این ترتیب آنان کودکانه حرف می زنند و یکدیگر را به نام حیوانات خطاب می کنند:«جوجو، پیشی، هاپو...»

این مکانیسم فریب هرچند برای جفت ها کارآمد است، اما برای ناظران بیش از پیش مهوع و شنیع می نماید. دیدن و شنیدن مکالمات عاشقانه ای که با جعل لحن کودکانه انجام می شوند حتی از دیدن خود جفت گیری شرم آورتر است و حس انزجاری عمیق در مخاطب بر می انگیزد. چرا که او نه تنها حسادت می ورزد و از جانب رقبا احساس خطر می کند، با دروغی مواجه می شود که همان خطر را انکار کرده و در پی عادی جلوه دادن وضعیت است. به همین دلیل است که ناز و ادای کودکانه تا این حد چندش آور است.

جایی که مردی مسن لباس سفید به تن کرده و مثل نو عروس ها ناز می کند احتمالا فضاحتی در کار است؛ و وقتی که این عشوه و ناز برای نامزدی ریاست جمهوری باشد دیگر نمی توان عق نزد. مساله تنها دروغی نیست که برای بازنمایی معصومانه قبضه قدرت گفته می شود، بلکه این دروغ به بدترین شکل خود در حال بیان است. آن چه خاتمی به درستی فهمیده این است که جفت قدرت، باید برای دوری از شرم تناسل به فریبی متوسل شود، اما آن چه او نمی فهمد آن است که فریبی چون ناز و اداهای او، به کار معاشقه تین ایجرها می آید و نه بازتولید قدرت. پیش از این عده ای جامه ای از شکلات به تن خاتمی کردند، تحقق این فانتزی، یعنی شیرینی و شکلات روی تن را می توان در فیلم هایی جز تبلیغات انتخاباتی پی گرفت. در سیاست به جای کودکانه حرف زدن، به جای ناز کردن و به جای اشک ریختن «ایدئولوژی» هایی هستند که همان کارکرد «پیشی» را دارند.

ایدئولوژی هم وضعیت را عادی جلوه می دهد و حکومت را نماینده خیر جمعی جا می زند. ایدئولوژی شهوترانی قدرت را پنهان کرده و اینکه تنها تناسل مسلط ممکن است را انکار می کند. در طبع قدرت اما چنان درنده خویی هست که این کار را نه از موضع نازنینی دلربا، که از جایگاه پدری مقتدر، گاه رئوف و گاه خشن، انجام می دهد. به همین خاطر است که احمدی نژاد با سر و وضعی نامرتب و صورتی نازیبا خود را بسیار بهتر از خاتمی خوش سیما توجیه می کند؛ او از ایدئولوژی بهره می برد، اگر دروغ هم بگوید به دلبری تظاهر نمی کند.

در مقابل ولی ایدئولوژی اصلاحات به کلی پوک شده و برای اصلاح طلبان چیزی جز ناز نمانده است. نسلی بیش از همه در برابر این ناز کردن ها دچار تهوع می شود، نسلی که می پندارد یک بار فریب این نازنین شکلات به تن را خورده است. معصومیتش را باور کرده و بعد هم خیانت دیده است، بی آن که کامی از او گرفته باشد. این نسل که نوجوان بود و در کوران خیانتی که دید بالغ شد حق دارد برای خاتمی بخواند:

«نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟»

حتی اگر بسیاری از سر ناچاری و بی کسی باز هم با خاتمی بیامیزند.