دستهای خیس


شهلا بهاردوست


• پاییز میان ِ کوچه ایستاده با دستهای خیس، با نفسهای جامانده   
روی چاکهای زرد وُ سرخ عریانی رابطه هاست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ مهر ۱٣٨۷ -  ۹ اکتبر ۲۰۰٨


 
ایستاده با دستهای خیس، با نفسهای جامانده
کنارِ موجهای بلند، پا دراز می کند
در بغلهایی که می چرخد مدام خوابِ آفتاب می بیند
دلش می خواهد با من، در اعماقی که نبوده با من
صید مروارید ها را تقسیم کند
دلش می خواهد در روزمره گی ها
در مرور بختهای تلخ و شیرین
واژه های کتابم را روی لبهایم بریده، سطر به سطر
تا طرحی تازه برای تابلوهای ِ آویزان.
ایستاده با دستهای خیس، با نفسهای جامانده
کنارِ رازهای بازیگوش، بادبادکها را دنبال
خیال را دنباله می کند
پیله در فردا، در آبی دریا
در چرخ با من تا پشتِ خانه ام سر می کشد
دلش می خواهد، کمی از بوی خوابهایم
از خنده های نشسته در راهم
از واژه هایی که نمی آیند
آه ه ه، چقدر دلش می خواهد
ایستاده با دستهای خیس، با نفسهای جامانده  
کنارِ تیک تاکها، غروبی رمانتیک در قاب می کند
با سرخِ سفالها، سبزِ پونه ها، روی ِ خاک سایه کشیده
چرخ، چرخ، نفس تندتر می دود
همآنجا از دیوار پریده، به شیشه می زند
پرده کنار کشیده دست دراز می کنم
پاییز میان ِ کوچه ایستاده با دستهای خیس، با نفسهای جامانده    
روی چاکهای زرد وُ سرخ عریانی رابطه هاست
آه ه ه،   رابطه ها ...
مدام ما را در بهاری می جویند، با خود می برند
بعد در خلوت فصلی، کنارِ رازهای بازیگوش
بادبادکها را دنبال، خیال را دنباله می کنند
پیله در فردا، در آبی دریا
مثل همیشه جایمان می گذارند.
 
 
هامبورگ، ٣ اکتبر ۲۰۰٨
از مجموعه ی تیک تاکِ بی پروا
www.bahardoost.org