مرکزگرایی از رشد همه جانبه جلوگیری می کند


محمدحسین یحیایی


• دولت متمرکز، گسترده با میلیارد ها هزینه وعملکرد ناکارآمد، متکی به نیرو های نظامی امنیتی و سرکوبگر جوابگوی نیاز های امروز جامعه ایران نیست، تقسیم قدرت و مشارکت مستقیم مردم در آن با شرایط تاریخی و اجتماعی ایران همخوانی دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۲ مهر ۱٣٨۷ -  ۱٣ اکتبر ۲۰۰٨


ایران سرزمین پهناوری است که در آن مردمانی از تبار، فرهنگ و زبان های گوناگون سال های طولانی در کنار هم زندگی کرده به فرهنگ سرزمین کهن خویش غنا بخشیده اند. سال های طولانی در کنار هم با جانفشانی و از خود گذشتگی برای حفظ تمامیت ارضی آن مبارزه کرده اند، در تمام این مدت حفظ سرزمین، رشد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را با حفظ هویت خویش یگانه انگاشته اند، این روند سال ها ادامه داشت. ولی رخداد های چند دهه با شکل گیری قدرت های مرکز گرا و تمامیت خواه از نوع شاهنشاهی و ولایت فقیهی به این یگانگی ضربه های سهمگین وارد کرد، به بحران هویت در ملل و فرهنگ های گوناگون در گستره کشور دامن زد. امروز براستی این اتحاد و یگانگی که حاصل تلاش مردم این سرزمین در چندین قرن است، به خطر افتاده است. هر روز تعدادی از فعالان اجتماعی و فرهنگی ملل و اقوام گوناگون را به بهانه های واهی دستگیر و روانه زندان می کنند و یا از بین می برند.
نگاهی گذرا به تاریخ نشانگر آن است که دیگر مرکزگرایی و تمرکز قدرت در یک نهاد، جوابگوی نیاز های امروز بشر بویژه در جوامع چند فرهنگی و چند زبانی نیست، زمان امت سازی و ملت سازی به شیوه کهن به پایان رسیده است، راه کار نوین برای رشد همه جانبه در سرزمین بزرگ با ملل، فرهنگ و تبار گوناگون تشکیل ایالات متحده ایران با به رسمیت شناختن زبان، نوع اداره و برابر حقوقی همه ایالات در تعیین سرنوشت خویش است. این به آن معنی نیست که ایران بار دیگر به ملوک الطوایفی و یا حکومت های محلی تقسیم شود، تلاش در راستای دولت، ملت سازی و ایجاد بازار فراگیر با قانون مندی سرمایه داری که از مشروطیت آغاز شده در دوران پهلوی با شتاب بیشتری پیش رفته است و در مراحل نخست موفقیت هایی هم به دست آورده است، ولی در ایجاد قطب های قدرتمند اقتصادی با انباشت سرمایه کافی و متعدد در نقاط مختلف کشور که بتواند در قدرت سیاسی تأثیر گذار باشد ناکام مانده است، در تمام این مدت بویژه در چند دهه اخیر انباشت سرمایه در مرکز و یا نزدیک به آن زیر نظر قدرت سیاسی متمرکز در مرکز صورت گرفته و این روند به فقر اقتصادی همراه با فقر فرهنگی ملل دیگر در گستره ایران انجامیده است. این در حالی است که اغلب جنش های اجتماعی برای پایان بخشیدن به عقب ماندگی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در دوره های گذشته از سوی آنان صورت گرفته و مبارزه با استبداد را آنان پیش برده اند. جنبش مشروطیت و تجدد خواهی آن از سوی روشنفکران آذربایجان مطرح و پیش برده شد. میرزا فتحعلی آخوندوف، طالبوف، میرزا آقا خان کرمانی، تقی زاده و دیگران تحت تأثیر تنظیمات دولت عثمانی که آنهم بیشتر تحت تأثیر انقلاب فرانسه بود، از یک سو با استبداد و از دیگر سو با ارتجاع به مبارزه پرداختند . برخی جان خود را فدا کردند تا زمینه مبارزه سخت و طولانی را بین نو و کهنه فراهم آورند و انقلاب مشروطیت را به انجام برسانند. آنان به خرد، حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش و قانون که ساخته و پرداخته بشر و دنیوی کردن زندگی بود باور داشتند، از آن رو با هرگونه خرافات و تقلید و شیوه استبدادی مبارزه می کردند. بهر رو آنان با تلاش پیگیر خود و با شرکت مردم انقلاب مشروطیت را به استبداد قاجار تحمیل کردند. این در شرایطی بود که اقتصاد کشور با شیوه تولید غقب مانده و افزایش واردات ورشکست شده با وام های خارجی و نفوذ بیگانگان از توان افتاده بود و مردم فقیر و به ستوه آمده از خشکسالی، قحطی و حاکمیت مطلق در جستجوی راه برون رفت از بحران بود. روشنفکران مشروطه خواه واژه های نوین و اندیشه های آزادی خواهی را وارد ادبیات سیاسی کردند، دیگر شهروندان اتباع و رعایای پادشاه نبودند. از آن رو سخن از حق حاکمیت، خانه ملت و قانون اساسی می رفت که اراده ملت در آن تجلی یابد. در پیدایش و گسترش اینگونه نوآوری ها آذربایجانیها پیشقدم بودند. از آن رو در دفاع از انقلاب مشروطه فداکاری های زیادی کردند، در تمام این مدت در ذهن و اندیشه آنها حاکمیت ملی مطرح بود ولی آنان به یگانه سازی زبان و حاکمیت زبان فارسی تا نابودی زبان های دیگر فکر نمی کردند.
با قدرت گیری و تثبیت رضا شاه در حاکمیت صفحات جدیدی در تاریخ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور گشوده شد، نظام نوین رضا شاهی در اصل بر سه پایه استوار بود، آرتش نوین که بتواند نیرو ها و جنبش های محلی را سرکوب کند و امنیت لازم را برای رشد سرمایه داری فراهم آورد، دولت متمرکز و قدرتمند با نهاد های ملی شکل گیرد که بتواند با اعمال قدرت در راستای یگانه سازی عمل کند ودر نهایت نظام شاهنشاهی را با ناسیونالیسم و ایران باستان درهم آمیزد. در این راستا اقدامات نخستین انجام گرفت، بودجه دفاعی کشور در بین سال های ۱٣۰۴ تا ۱٣۲۰ به پنج برابر رسید، و برای پیشبرد اهداف و خواسته های نظام موجود وزارت خانه های جدیدی تشکیل شد، در این میان تشکیل وزارت دادگستری که قدرت اقتصادی و اجتماعی روحانیت را محدود می کرد با واکنش شدید روحانیت روبرو شد، سیاست ایجاد دولت واحد با آرزوی زبان واحد، ملت و فرهنگ واحد با خشونت و تحقیر پیش رفت. با ثروت اندوزی، تغییرات مهم و گاهی شگفت در رفتار شاه دیده شد. رضا شاه در این مدت از دیکتاتوری به استبداد گرایش پیدا کرد، از آن رو در پی تغییر رفتار، مبارزه قهرآمیز خود با مطبوعات آزاد، گرایش های سیاسی مخالف و اندیشه های دیگر بشکل سیستماتیک پیش رفت. با قانون اساسی مشروطه بویژه اصل ۹۰ که در آن آمده بود. ً در تمام ممالک محروسه انجمن های ایالتی و ولایتی به موجب نظامنامه مخصوص مرتب می شود.ً و اصول ۹۱، ۹۲ و ۹٣ که در آنها چگونگی انتخابات و دخل و خرج ایالات و ولایات مشخص شده بود مخالفت کرد و مانع از اجرای آن اصول شد. رضا شاه به بهانه ایجاد ملت واحد بویژه در مرحله گرایش به استبداد با هر گونه نهاد دمکراتیک به ستیز پرداخت. شرایط جهانی و تحولات مهم در کشور های پیرامونی زمینه ساز گرایش های ملی گرایی در کشور بود. در ترکیه جمهوری لائیک به رهبری آتاتورک با شعار های ملی گرایی جایگزین امپراتوری عثمانی شده بود که خود را دولت اسلامی و امت گرا می خواند و با هرگونه ملی گرایی مخالفت می کرد و در روسیه هم با انقلاب سوسیالیستی نظام شورایی حاکم شده، با آزادی بدست آمده، ملل با حق تعیین سرنوشت جمهوری های خود را تشکیل می دادند. از این رو موج ملی گرایی در منطقه در حال گسترش بود و ملت سازی به شیوه های مختلف ادامه داشت. در بعد اقتصادی هم ملت سازی برای کنترل اقتصاد ملی ضرورت داشت، در این راستا، در سال ۱٣۱۰ برای توازن در تراز بازرگانی، تجارت خارجی به انحصار دولت در آمد و به تجار و شرکت های تجاری پروانه واردات و صادرات داده شد. این روند به بازرگانانی که با آن سوی مرز ها رابطه تجاری داشتند و پیشتر ها با هیچگونه مانعی برخورد نمی کردند لطمات ژرف و ویرانگری وارد کرد، هر روز حجم تجاری آنها کاهش یافت، بنابرین بازرگانان به بازار های داخلی که هر روز در حال گسترش بود روی آوردند. در این میان جابجایی جمعیت، گسترش بوروکراتی و تمرکز در تهران به انباشت سرمایه در آن و پیرامون آن انجامید و هر روز از اعتبار تجاری و فرهنگی دیگرایالات بویژه آذربایجان کاسته شد. برخی از روشنفکران که تحت تأثیر تبلیغات ملت سازی و گاهی نژاد گرایی آن دوره قرار گرفته بودند از عملکرد افراطی رضا شاه حمایت کرده ، خواهان زدودن زبان های دیگر از سرزمین ایران بودند. در این راستا عارف قزوینی در شعر گونه خود می گفت.
زبان ترک از برای از قفا کشیدن است،
صلاح، پای این زبان، ز مملکت بریدن است
دو اسبه با زبان فارسی، از ارس پریدن است
نسیم صبحدم خیز
بگو به مردم تبریز
که نیست خلوت زرتشت
جای صحبت چنگیز.
اینگونه نوشتار و گفتار که گاهی با تحقیر نیز همراه بود نه تنها کمکی به ملت سازی نمی کرد، بلکه باعث نفاق و دشمنی آشکار و یا نهفته و پنهان در درون جامعه چند فرهنگی میکرد. از آن رو تحولات اجتماعی و اقتصادی این دوره که می توانست حقوق شهروندی، نهاد های جامعه مدنی و دمکراسی را گسترش دهد با عملکرد رضا شاه و پیوند آن با عظمت طلبی دوران باستان بی نتیجه ماند. رضا شاه در سال ۱۹٣۷ با تصویب قانونی نظام اداری و تقسیمات کشوری را تغییر داد، ایران را که پیشتر ها به چهار ایالت تقسیم شده بود به استان ها و شهرستان ها تقسیم کرد، استان دار ها و فرمان دار ها را از مرکز فرستاد. بنابرین مرکز گرایی به فقر اقتصادی و فرهنگی ایالات انجامید. در این میان درآمد های نفتی به تمرکز قدرت در مرکز، انباشت سرمایه در مرکز، رشد بوروکراسی و بازار در مرکز یاری رساند که این خود به جذب نیروی کار و توانایی های فنی و سرمایه های دیگر مناطق به مرکز انجامید. در سال های پایانی دوران رضا شاه ایالات مختلف بویژه آذربایجان و کردستان از سرمایه ، کار ونیرو های کاردان تهی شده، فقر و بدبختی بر آن حاکم شده بود.
با دور شدن رضا شاه از قدرت و ورود نیرو های متفق به کشور بار دیگر آزادی خواهی در ایالات بویژه آذربایجان در اولویت و رأس خواسته های سیاسی و اجتماعی مردم قرار گرفت و از دل آن فرقه دمکرات آذربایجان و حکومت ملی پیشه وری بیرون آمد. هر چند خواست مردم آذربایجان دمکراسی و خود مختاری بود ولی تبلیغات سال های پیشین بقدری گسترده بود که این خواسته بحق و طبیعی مردم آذربایجان بگوش دیگران بویژه روشنفکران تهران نشین خوش نیآمد و مورد پشتیبانی قرار نگرفت ، از آن گذشته سال های طولانی فرار سرمایه از آذربایجان، بورژوازی آذربایجان را به بازار مرکز پیوند داده، در راستای حفظ سرمایه و امکانات دیگر از جنبش آذربایجان حمایت لازم را انجام ندادند و پشت جنبش را خالی کردند.
دوران محمد رضا شاه با افت و خیز های بیشتری همراه بود، در دهه سی ایالات متحده آمریکا بازیگر اصلی در صحنه اقتصادی و سیاسی کشور شد، هزینه های نظامی افزایش یافت و در بین سال های ٣۴ تا ۱٣۴۰ تا ۴۰ درصد از بودجه را بلعید. کسری بودجه، کاهش ذخایر ارزی، کسری موازنه پرداخت ها و افزایش بدهی دولت به بانک ملی با رکود ۱٣٣۹ همراه شد، ناتوانی در اداره کشور و اقتصاد به بحران اجتماعی انجامید. دولت برای برون رفت از بحران به اصلاحات اجتماعی روی آورد. در نتیجه اقتصاد کشور در مسیر دیگری قرار گرفت. در پی دو برنامه ۷ ساله، قانون برنامه سوم به اجرا درآمد. هدف از برنامه تثبیت ظرفیت های اقتصادی، تعیین میزان رشد و اصلاحات اجتماعی از جمله تقسیم اراضی بود. اجرای برنامه های اقتصادی خوشایند نیرو های چپ نیز بود که بگونه ای از اقتصاد سوسیالیستی الهام می گرفت. با اجرای اصلاحات ارضی چندین میلیون نیروی کار از روستا ها آزاد شده به سوی مرکز روانه شدند. مرکز، قطب اصلی اقتصاد و سیاست را تشکیل می داد. فرار سرمایه ها بسوی مرکز همچنان ادامه داشت. تبلیغات در راستای ایران شاهنشاهی و پیوند آن با عظمت ایران باستان و زبان پارسی به سیاست فرهنگی کشور تبدیل شده بود تا جائیکه این روند با راه اندازی جشن های شاهنشاهی و تغییر تاریخ با جاه طلبی های شاه درهم آمیخت. در تمام این مدت هدف اصلی حذف فرهنگ، زبان و هویت واحد های ملی بود. کار برد این سیاست و تلاش در راستای نابودی فرهنگ های بومی و ایالتی ضرر های جبران ناپذیری به رشد عمومی فرهنگ اجتماعی زد. نابودی و فقر فرهنگی زمینه لازم را برای رشد ارتجاع فراهم کرد.
انقلاب ۱٣۵۷ در فضا و شرایطی تحقق یافت که حزب فرا گیر رستاخیز بر جامعه سیاسی حاکم بود، مرکز تنها قطب سیاسی کشور بود، حاکمیت بر آن آرزوی همه نیرو ها بویژه نیرو های تمامیت خواه و مرکز گرا بود. رزیم شاه با از بین بردن قطب های سیاسی و اقتصادی در ایالات دیگر زمینه استبداد بعد از خود را فراهم کرده بود، از این رو روحانیت با در دست گرفتن قدرت سیاسی ، اقتصادی و امنیتی در مرکز به راحتی و سادگی نیرو های دیگر را که در انقلاب سهم بسزایی داشتند با خشونت از صحنه سیاسی کشور دور کردند. روحانیت حاکم به شدت از تقسیم قدرت سیاسی در بین واحد های ملی جلوگیری کرد. در قانون اساسی جدید که از سوی مجلس خبرگان تهیه شد در دو ماده ۱۵ و ۱۹ به حقوق اقوام و زبان های دیگر اشاره شد که هرگز هم به اجرا در نیآمد. هرگونه حرکت و جنبش آزادی خواهی بویژه در مناطق غیر فارس نشین کشور به شدت سرکوب شد. سرکوب ترکمن صحرا و یورش به کردستان در این راستا بود. نظام جمهوری اسلامی که خود را وارث ایران شاهنشاهی می دانست و زبان فارسی را یگانه سمبل آن می پنداشت به آیت اله شریعتمداری که روزی خود را رقیب آیت اله خمینی و در روز های آخر بعد از باخت به رقیب به شعار های ملی پناه آورده بود حمله ور شد تا موضع خود را در مقابل خواسته های ملی و فرهنگی دیگران نشان دهد نظام جمهوری اسلامی بیشترین بهره برداری را از قدرت متمرکز که توسط رزیم پیشین ساخته و آماده شده بود کرد و با حفظ آن پا را فرا تر گذاشت تا جائیکه نه تنها استان داران و مقامات عالی رتبه اداری را از مرکز فرستاد، بلکه امامان جمعه را نیز از مرکز و از سوی رهبری تعیین کرد. رژیم جمهوری اسلامی در تمام این مدت تا به امروز از تقسیم قدرت جلو.گیری کرده با تشکیل قطب های دیگر قدرت در مناطق مختلف و ایالات، در بعد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به شدت مخالفت کرده با هر گونه نهاد و احزاب سیاسی که بخواهد سهمی در قدرت سیاسی داشته باشد مبارزه کرده است. از این رو در مقایسه با رژیم پیشین، شکل استبداد تغییر کرده ولی محتوای آن حفظ شده است. بجای شاه که با القاب گوناگون سمبل استبداد بود، ولی فقیه نشسته، بدون داشتن مسئولیت و جوابگویی در همه امور کشور دخالت می کند و تصمیم می گیرد. در این استبداد شهروند حق هیچگونه پرسشگری و دخالت در امور کشور را ندارد.در این میان چون تلاش امت سازی در سال های نخست انقلاب بجایی نرسید و مورد استقبال قرار نگرفت و صدور انقلاب با شکست روبرو شد، بار دیگر به ایران، گذشته تاریخی آن توجه بیشتری شد، با بیان دیگر ایران اسلامی جایگزین ایران شاهنشاهی شد. فر ایزدی پادشاه در ابعاد بیشتری در ولی فقیه تجلی یافت. این خواست روشنفکران ایرانی مذهبی در چند دهه گذشته بود که بتوانند هویت ایرانی را با هویت مذهبی در هم آمیزند و با در دست گرفتن قدرت سیاسی آن را بر همگان تحمیل کنند. آنچه در این مدت مورد توجه قرار نگرفت و شکافته نشد واژه دمکراسی، حقوق بشر و تعیین حق سرنوشت بود. به هر رو روحانیت نشسته بر اریکه قدرت به گونه ایکه در عصر صفوی ها اتفاق افتاد و با اعمال خشونت شکل گرفت، خواهان ناسیونالیسم ایرانی با آموزه های شیعی هستند و به وحدت ایران از این زاویه می نگرند. از این رو با ناسیونالیسمی که در اروپا با رشد تکنولوزی و جامعه مدنی پدیدار شد به شدت مخالفت می کنند و دستآورد های آن را مورد انتقاد قرار می دهند. پیشبرد این سیاست بحران هویت را در بین واحد های ملی بویژه شهروندانی که به دین و یا مذهب دیگری تعلق دارند گسترش می دهد و وحدت ملی را به مخاطره می اندازد.
ایران سال ها است با بحران هویت ملی و قومی روبرو است و هر روز ابعاد آن وسیعتر و راه برون رفت دشوارتر می شود. شاید بتوان برای مدتی آن را با کاربرد زور و قدرت کنترل و یا وجود آن را انکار کرد ولی واقعیت بحران همچنان باقی و آتش زیر خاکستر است. انکار اقوام، ملل، زبان و فرهنگ دیگران در خیلی از جوامع نتایج زیانبار و غیر قابل برگشتی بوجود آورده است. ایران کشور وسیع و پهناوری است که در آن انسان ها با زبان، فرهنگ و باورهای گوناگون دینی و مذهبی سال های طولانی در کنار هم زندگی کرده اند و در این مدت به فرهنگ مشترکی رسیده اند، باید آن را پاس داشت و مشترکات را افزون تر کرد. در این میان جستجوی راه کار های دیگر ضرورت تاریخی است. ساختار نظام و تمرکز قدرت در مرکز یکی از موانع مهم و عمده در راه رشد همه جانبه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. ایالات متحده ایران توان آن را دارند که براساس زبان، جمعیت و جغرافیا، قطب های چند گانه قدرت را با خواست و انتخاب مستقیم مردم بوجود آورند. این ایالات با جمعیتی بیش از چند میلیون مراکز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود را بر اساس دمکراسی و حقوق بشر تشکیل دهند و فعالیت های فرهنگی خود را که نشانه هویت آنهاست گسترش دهند. این ایالات با بهره گیری از توانایی های خود قطب های صنعتی و خدماتی بوجود آورده، همراه با رقابت به صدور خدمات و کالا به یکدیگر بپردازند. در این میان سرمایه های متمرکز و گاهی بی حاصل در مرکز برای سود بیشتر به این ایالات سرازیر خواهند شد. این خود یکی از راه کار های مهم و عملی در مبارزه با بیکاری گسترده در سراسر ایران است. دولت متمرکز، گسترده با میلیارد ها هزینه وعملکرد ناکارآمد، متکی به نیرو های نظامی امنیتی و سرکوبگر جوابگوی نیاز های امروز جامعه ایران نیست، تقسیم قدرت و مشارکت مستقیم مردم در آن با شرایط تاریخی و اجتماعی ایران همخوانی دارد...

mhyahyai@yahoo.com