استراتژی جدید یا بازگشت به نقطه صفر


اردشیر زارعی قنواتی


• استراتژی جدیدی که این روزها در افغانستان از آن سخن گفته می شود و قبلا نیز در عراق آزموده شده است، بازگشت به نقطه شروع و در یک تعبیر بهتر پذیرش "شکست نرم افزاری" برای گریز از بروز "شکست سخت افزاری" خواهد بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۲ مهر ۱٣٨۷ -  ۱٣ اکتبر ۲۰۰٨


تحولات افغانستان با توجه به هشدارهای فرماندهان ارشد پیمان آتلانتیک شمالی ( ناتو ) که در این کشور مستقر می باشند و همچنین گزارشات منابع اطلاعاتی غرب، حکایت از وضعیت ناخوشایندی دارد که می توان از آن به عنوان شکست نام برد. ژنرال " مارک کارلتون اسمیت " فرمانده لشکر هوائی شانردهم بریتانیا که به تازگی از افغانستان برگشته است در مصاحبه با روزنامه ساندی تایمز گفته است " ما در این جنگ پیروز نخواهیم شد ". وی برای برون رفت از این شرایط پیشنهاد می کند " اگر طالبان حاضر به به پذیرش یک توافق سیاسی باشد، این می تواند فرصت خوبی برای پایان دادن به این بحران باشد ". چند روز بعد از این اظهارات که تا حدودی به عنوان یک زلزله سیاسی – نظامی در افکارعمومی تلقی شد ژنرال " ژان ژور ژولن" فرمانده ستاد ارتش فرانسه نیز در گفتگو با تلویزیون "پوبلیک سنا" ضمن حمایت مستقیم از نظرات فرمانده انگلیسی اعلام کرد که "ما در حال پیروزی در این جنگ نیستیم" و سپس می افزاید "استراتژی ناتو آن چنان که در ماه آوریل در بخارست بازتعریف شد هیچ چیز تازه ای برای گفتن ندارد ". روزنامه نیویورک تایمز می نویسد که در یک گزارش از تشکیلات اطلاعاتی آمریکا که قرار است به طور رسمی در ماه نوامبر پس از انتخابات ریاست جمهوری این کشور منتشر شود، آورده شده است "دولت کابل توانائی جنگیدن با طالبان را ندارد و کشور در سراشیبی سقوط افتاده است". هم زمان با این خبرها و گزارشات، خبرها حاکی از آن است که نمایندگان دولت افغانستان که در بین آنان آقای "قیوم کرزای" برادر رئیس جمهوری نیز بوده است با نمایندگان طالبان و گروه "گلبدین حکمتیار" جنگ سالار مخالف دولت کابل در عربستان سعودی مذاکرات محرمانه ی خود را برای مشارکت ستیزه جویان طالبان و متحدین آنان در ساختار قدرت انجام داده اند. همچنین "کای آیده" نماینده ارشد سازمان ملل متحد در امور افغانستان می گوید "تصور پیروزی از طریق نظامی در افغانستان اشتباه است و باید برای رسیدن به صلح به تمام مخالفان سهم پرداخت شود". نکته جالب در این میان آنجاست که تمام این خبرها، گزارشات و اظهارنظرها در فاصله 10 روز گذشته یعنی از ابتدای ماه اکتبر بیان شده یا که انجام گرفته است که همین موج بلند نشان می دهد که در بحران افغانستان تغییرات اساسی در شرف وقوع می باشد.                                                                                    
تغییر استراتژی در خصوص بحران افغانستان تقریبا موضوعی است که هم اکنون به طور رسمی و غیررسمی توسط تمام بازیگران ذی نفع پذیرفته شده است. اما در این بین چیزی که مهم باید تلقی شود این خواهد بود که این تغییر استراتژی به چه بهائی انجام می گیرد و نتیجه آن در پایان چه خواهد بود. تجربه عراق نشان می دهد که تغییر استراتژی از نوع آمریکائی آن در شرایط تعمیق بحران و ایجاد بن بست برخلاف ادعاهای مطرح شده دستیابی به پیروزی نیست، چرا که این توقع دست نیافتنی می باشد. این تغییرات در راستای مصالحه و بازگشت به نقطه صفر بوده است چرا که بعد از بروز جنگ و ویرانی های با کشتار زیاد هم اینک بازماندگان حاکمیت قبلی به عنوان طرف معامله برای توافقات اساسی با نیروهای خارجی مستقر در این کشورها مورد توجه قرار گرفته اند. در عراق " شوراهای بیداری " که دقیقا بعثی های دوران حاکمیت صدام حسین می باشند و قبل از این اکثریت مطلق شورشیان را شامل می شدند به متحدین اصلی ایالات متحده تبدیل شده و همین نیروها می باشند که امنیت را در مناطق ناآرام برقرار کرده اند. اینکه گفته می شود اعزام 30 هزار نیروی نظامی به عراق موجب کاهش خشونت ها در این کشور شد به هیچ عنوان درست نیست چرا که چنانچه افزایش نیرو مسبب موقعیت جدید بود دلیلی وجود نداشت که هم زمان ارتش امریکا ستیزه جویان سنی را نیز به عنوان سوگلی جدید خود مورد عنایات ویژه قرار داده و ادعاهائی که در توجیه هدف حمله به عراق عنوان شده است را نقض کند. در افغانستان نیز دقیقا همین پروسه در حال انجام است و بعد از 7 سال جنگ، کشتار و ویرانی این کشور، هم اینک بحث مشارکت طالبان در حکومت مطرح می شود. این ادعا که طالبان میانه رو مدنظر آمریکا، ناتو و دولت افغانستان بوده اند با توجه به اطلاعاتی که از مذاکرات محرمانه عربستان به بیرون درز کرده است کاملا یک دروغ گمراه کننده است، زیرا که نماینده مستقیم " ملا عمر " و همچنین فرستادگان حکمتیار در این مذاکرات شرکت داشته اند. البته تمکین به واقعیات نظری و میدانی در منطقه بحران خیز افغانستان یا عراق چیزی نیست که بتوان از آن به طور یکجانبه ایراد گرفت بلکه نکته با اهمیت در این است که چرا سیاهچاله هائی بوجود آمد که بعدا ناگزیر بود به درون آن شیرجه رفت. پایان دمکراسی در خاورمیانه بزرگ " جورج بوش " اگر قرار بود چنین سرانجامی پیدا کند بهتر بود که در همان سال 2001 در افغانستان یا 2003 در عراق به جای حمله نظامی، با مذاکره و فشار دیپلماتیک بر حکومت های مستقر در این دو کشور بدون پرداخت کمترین هزینه، بیشترین سود را به دست آورد. در روزهای بعد از حوادث تروریستی یازدهم سپتامبر بنا بر گزارشات و خبرها حکومت طالبان در کابل موافقت کرد تا با اخراج نیروهای القاعده به درخواست های واشینگتن جواب مساعد دهد ولی حاضر به تحویل دادن آنان به امریکا نبود. در عراق نیز با میانجیگری " یوگنی پریماکف " نخست وزیر اسبق و فرستاده ویژه روسیه به بغداد درست چند روز قبل از حمله به این کشور صدام حسین موافقت کرده بود که برای جلوگیری از حمله نظامی آمریکا خود و خانواده اش از عراق به تبعید رفته و موضوع با مسالمت حل و فصل گردد. فرصت های اولیه برای حل و فصل بحران افغانستان و عراق بدون جنگ به یقین دستاوردهای بیشتری را نیز می توانست به همراه داشته و از این همه خشونت، کشتار، ویرانی، هزینه و مهمتر از همه از ایجاد بستر خشونت و بنیادگرائی در منطقه و حتی کل جهان جلوگیری کند. به هر حال استراتژی جدیدی که این روزها در افغانستان از آن سخن گفته می شود و قبلا نیز در عراق آزموده شده است، بازگشت به نقطه شروع و در یک تعبیر بهتر پذیرش "شکست نرم افزاری" برای گریز از بروز "شکست سخت افزاری" خواهد بود.

Ardeshir250250@yahoo.com

منبع: کارگزاران