از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : هنوز انسان زنده است
دستتان درد نکند بخاطر این ترجمه خوب
گاه احساسی چنین دارم که در این "عدالتکده" ی جهان که گویی به آخر خود رسیده ، و کمتر کسی دیگر حاضر می شود بخاطر اندوه دیگری برافروخته شود ، هنوز انسان زنده است. گرچه زشتی فراگیر و جهان گیر شده است ، اما زیبایی کومه نشینی نمی کند. سخن می گوید بر فراز بلندای نام انسان. زیبایی گرچه بینهایت نجیب و پر شرم و بزرگوار است ، اما سر به زیر و سر افکنده نیست ، زلال رود و سیم آفتاب ، هنوز و همچنان در آن پرپر زن جریان دارد.
هنوز کسی به ماندلا می گوید: مرد تو تنها نیستی! هنوز اولاف پالمه برای همیشه فراموش نشده است. هنوز به نغمه های سوزناک زنان زادگاه من کسی با تمام وجود گوش میدهد. هنوز مادر گورکی با چمدانی از اعلامیه های اعتراضی در دست ، بیمناک نسل فردا مسئولیت می پذیرد، وقتی بیشماران ، مرگ اعتراض را اعلام می کنند تا "زندگی" کنند و نبینند زخم جهان را دیگر. وقتی می بینم صاحب قلم ، آفتاب نگاه خود را کور نمی کند با انگشت خود خواهی ، کودکانه به خود می گویم: باید به خوشه ی گندم ، به بهار ، به نوروز آینده نامه ای پر از شادی بنویسم.
هنوز همه به پابوسی نرفته اند ، هنوز همه ، شعر ، شور ، و راستی را به هیچ و پوچ و کاستی نفروخته اند. هنوز درخت ، چشمه و رود در خطه ی قلم و سرود بی یار نگشته اند. هنوز همه دست رد بر سینه ی سبزینه و بهار ننهاده اند به تمام.
هنوز سقراط بخاطر انسان و قانون جام بر میدارد. هنوز سیمرغ در نسای ۱ زندگی پرافشانی می کند. هنوز کسانی مانده اند که بگویند: "من از خود دفاعی ندارم..." هنوز انسان پایان نپذیرفته. پس می توانم باور کنم هنوز انسان حرف آخر را نگفته.
پس می توانم نامه ای برای کودکم بنویسم ، نامه ای که چکیده اش این است : هنوز خاله ها و خالو ها به تمامی نمرده اند ،گرچه بسیاری از آنان دیگر خود را زنده زنده به گور سپرده اند تا "زندگی" کنند.
۱- نِسا = سایه سار ، آن بخش از کوه جنگلی که آفتابگیر نیست ، مقابل بخش خور پذیر و روشن کوه.
٣٨۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۷
|