از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : شکوهی چو جنگل به اندیشه کن /// به باغ سخن های خود ریشه کن
سلام دوست گرامی پدرام عزیز ، ممنونم از توضیحات خوب شما که گویای تسلط شماست بر گوشه های زبان و کرانه های ادبیات ، و خوشحالم که در باب شما اندیشه ام درست بود.
من با همه ی آن نکات که بیان کرده اید موافقم ، فقط در باب دخترک و دختره باید بگویم که ادبیات کلیشه برداری نیست و من نمی توانم و حق ندارم به شما بگویم که این را یا آن را انتخاب کنید.منظور من فقط بیان سلیقه من بود در آن باره.
البته یخورده دستوری بیان شده است که در واقع من چنین منظوری نداشتم ، فقط خواستم با صمیمیتی که کار شما ایجاد کرده بود بی پرده بگویم آنچه در دل داشتم.
و اما من همچنان اعتقاد دارم که بار عاطفه و مهر در دخترک بیش از دختره است. منظور من در این مورد مشخص می باشد. من دخترک را به جای دختر ناز و جوان نیز بکار می برم در ادبیات خود.
من با اشراف به نظرات پیشینیان در این باب نظر داده ام ، زیرا اعتقادم این است که مفهومی که در ذهن قلم زن در لحظه ی آفرینش شکل می گیرد آن اساس است. چون از ناخود آگاه آدمی بر می آید رمز آلود. درست مثل آن ضرب المثلی که شما با دیدی منطقی احساس کرده بودید که چندان بجا نیست. در حالی که او می توانسته ضربالمثل را به مفاهیم دیگری بکار ببرد. مثلاً : کوه به کوه نمی رسد ، آدم ب آدم می رسد. یا مانند این فراز : هی ، دنیا را چه دیده ای و ... و ما می بینیم که در پایان قهرمان داستان ما داماد یکی از همین خانه هایی می شود که برتری چندانی از خانه و خانواده ی او ندارد.
در باب کسروی بزرگ باید عرض کنم احترامی عظیم در نزد من دارد ، اما بعضی از گوشه های کارش را نمی پسندم ، گاه به شکل غریبی رومی روم و یا زنگی زنگ می شود و با همین نگاه است که می بینیم آن بزرگوار به حافظ شیراز که بعد از قرن ها هنوز می خرامد به ناز کم لطفی می کند.
دید دقیق و مشخص شما و احساس بی حد من مقداری قابل درک است. من شاعرم و شما مترجم رسمی. و به همین خاطر طبیعی است که من بیش از حد خود را رها سازم و شما بر عکس خود را جمع و جور کنید و منظم بسازید. هردو خصلت زیباست و خوش به حال آنانی که این دو را متعادل می کنند.
من متأسفانه در این باب چندان موفق نبوده ام. پایه و مایه ی آفرینش در ادبیات برای من یعنی احساس. این است که بدون توجه به گفته بزرگانی چون کسروی راه خود می پویم در لحظه ای که هستم ، کلیشه نمی پذیرم ، یک جوری ناخورده مستم. این اصلاً بدان معنی نیست که حق با من است ، اما مرا ناخود آگاه همیشه بسته است دست. من در خطه ی آفرینش هیچ کاره ام. از خمره ی درون شور کف کف بر می خیزد و خود را به پیاله ی زمان می ریزد.
به نظر من دخترک ، زنک و مردک نیست ، گرچه گاه می تواند به آن نزدیک شود.
و دخترو به نظرم از نظر بار احساسی به دخترک نزدیکتر است. و مثال هایی که شما زده اید در باب دختره هم می توان زد. مثلاً : دختره ی فضول ، دختره ی بی ادب و ...
می توان دختر تنها بکار برد.
او سلام می کرد و دختر به او جواب میداد.
یا آن دختر خانم به او جواب میداد و ...
این ها حرف های خیلی مهمی نیست ، مهم این است که در این قحط ادبیات خوب ، شما کتابی چنان را ترجمه کرده اید. اثری که روی انسان تأثیر خوب می گذارد ، بیشک از اعماق بر آمده است. به نظر من آفرینش خوب حتی در نثر هم همچو شعر از انرژی غریبی برخوردار است. نویسنده جان و هستی خود را در آن جا کرده و با کتابش به خانه ی ما آورده. و هرکس این کار را نمی تواند بکند. گذشته از دانش مقدار زیادی بینش ذاتی و مادرزاد لازم است که انسان قلم زن داشته باشد ، تا بتواند خوب بیافریند.
چندی پیش در شهر اسن آلمان کنفرانس صلح بود ، دوستان لطف کرده بودند و مرا هم دعوت کرده بودند تا بخش شعر خوانی به عهده ی من باشد.
اولین بار که رفتم بالا و شعر خواندم و آمدم پایین ، یکی از دوستان به من گفت: تو می دانی که موقع خواندن شعر رویش آهنگ می گذاری ، آتش پا می کنی و بعد در شعله های شعر می رقصی.
گفتم : به عمد نمی کنم ، ناخود آگاه است ، دست خودم نیست ، بد است؟
گفت : نه خیلی هم خوب است ، البته چون مردم تا به حال چنین شعر خوانی ای ندیده اند ، اول کمی تعجب می کنند و بعد خیلی خوششان می آید و آن آهنگ که روی شعر می گذاری ، تأثیر شعرت را چند برابر می کند. اتفاقاً گزارش آن جلسه در اخبار روز در حاشیه چاپ شده ، دیدم گزارشگر نوشه: لیثی حبیبی شعر" فروهران ایران زمین" را اجرا کرد. برای من خیلی جالب بود اجرا کردن ، نه خواندن.
من برای کسب چنین چیزی نه تمرین کرده ام و نه جایی آموزش دیده ام و نه آهنگ سازی مدرن بلدم. این ها هدیه هایی است که مادرزاد به انسان داده شده. فخری هم ندارد چون تو در بدست آوردنش نقشی نداشته ای ، فقط شانس تو بوده که آن را به تو داده اند.
ما که فعلاً هیچ غلطی نکرده ایم ، اما همین هدایا است که می تواند اثر آفریننده ای طبیعی را ماندگار بسازد. بسیاری از رمان ها سر هم کردن است تا رمان نوشتن. نویسنده ای که شما کتابش را ترجمه کرده اید احساسش بسیار طبیعی و عمیق است. و دید زیبا و عمیق شما نیز این میان نقش دارد که اثر او را برای ترجمه برگزیده اید.
پیروز باشید.
لیثی حبیبی - م. تلنگر
٣٨۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨۷
|