نقش چپ در حوادث مرداد ۳۲ - محمدعلی عمویی

نظرات دیگران
  
    از : حسین علمی

عنوان : نقد مارکسیستی
دوست گرامی انوشه هاتفی در پست خود نظر من را جویا شده ست. نمی دانم ایشان نطر من را در باره ی بعضی فرازهای سخنرانی آقای محمد علی عموئی که ایشان نقل قول کرده اند خواسته یا در باره ی کل سخنرانی یا در باره نقش حزب در کودتای ۲۸ مرداد یا بطورکلی کودتای ضد دولت ملی دکتر محمد مصدق .

با کمال تواضع به اطلاع خانم هاتفی میرسانم که اینجانب مشکل را در برخورد "بلشویکی" آقای عموئی می بینم.

در فاصله ی زمانی ۲۰تا ۳۲ که بهترین دوره ی تمرین دموکراسی در ایران بوده مجموعه ای از جریانات سیاسی و مذهبی برای اهداف خود رقابت نمودند و بدیهی ست که دارای نکات مثبت و منفی و فاجعه بار در خود داشته ست. من کار ی به فدائیان اسلام و کاشانی ندارم - تکلیف دربار هم روشن بوده ولی درباره ی نیروهائی مثل قوام و سید ضیا و نظائر آنها را که تمایلات انگلیسی یا آمریکائی داشته اند را با یک "مزدور" خطاب کردن در تمرین دموکراسی صحیح نمی دانم نمی دانم چون این می تواند باعث تلافی جوئی گردد و آنها هم به توده ای ها بگویند "جاسوس" شوروی که گفتند. ! ببینید هنوز امروز هم آقای عموئی با همان ادبیات برای جوانان ما حرف میزند.

آقای عموئی می تواند با نقل قول هایی از تمام آن "مزدوران " که اسامی آنها را ردیف کرده به ما نشان دهد که آنها چگونه نیروهائی بودند و چگونه میخواستند برای "اربابان " خود "خدمت " کنند. وگرنه من نوعی در این روزگاز بهیچ دلیل در باره آدم هائی که اصلا آنها را نمی شماسیم از طریق موضع گیری آقای عموئی قضاوت کنیم.

برای اینکه خیالتان را راحت کرده باشم می توانم بگویم که آرزو می کنم که یک روز حزب توده پروژه ای را تهیه کند که از نو و از مارکسیسم به مسائل تاریخی ایران نگاه کند نه از مارکسیسم - لنینیسم .

به نظر من حزب توده اگر به عنوان یک حزب مارکسیستی به ایران بعداز جنگ دوم برخورد کند شاید به برنامه تخیلی دیگری دست یابد که رابطه ی انترناسیونالیستی خود با شوروی را کمرنگ تر نماید و موضع ضد امپریالیستی هم رقیق تر و در عوض مبارزه برای آزادی - استقلال و پیشرفت و ترقی ایران عقب مانده در آن زمان تحت الشعاع قرار میگرفت.

در این زمینه تمام نیروهای چپ و راست - ملی و مذهبی اشتراکات بیشتری برای ترقی ایران داشتند و امکان این بود که بعضی سیاست ها به مذاق نیروهای مرتجع اصلا خوش نیاید و لی نیروهای سکولار اعم از طرفدار سوسیالسم ( نمونه ی موجود آن زمان شوروی ) و طرفداران سرمایه داری غرب می توانستند برای پیشرفت جامعه آنروز ایران از طریق تدوین قوانین مدرن برای بسیاری فعالیت های مفید که بعدا از طریق اصلاحات شاه انجام شد زمینه سازی برای ایجاد ایران آباد و آزاد گردند.

فراموش نکنیم که در کشور های اروپائی چپ ها علیرغم تاثیری که انقلاب اکتبر بر آنها هم گذاشته بود توانستند روابط ملی و بین المللی خود را بهتر تنطیم کنند و مستقل از حزب کمونیست شوروی به فعالیت خود ادامه دهند. اردوگاه شوروی با "انگ" کمونیست های اروپائی آنها ایزوله میکرد.
آیا واقعا احزاب کمونیست فرانسه یا ایتالیا مارکسیست نبودند؟

نتیجه :

برخورد با اتفاقات و عملکردها ی حزب توده نباید با دید و نیت آن روز های حزب بررسی شود. اگر با دید نوینی که از مارکسیسم الهام گرفته شده با عملکرد ها و مواضع آن دوره بر خورد کنیم بخشی از چپ روی ها یا سکتاریسم ها برجسته خواهد شد این به نفع تاریخ جنبش کمونیستی ایران ست و حزب توده نشان خواهد داد به مارکسیسم پای بند ست و برای سوسیالیسم به مبارزه ادامه خواهد داد. بدیهی ست که این کاریست بزرگ و مربوط به حرب توده من کوچکتر از آنم که در این باره ادعائی نمایم.
۴۰۶۵ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۷       

    از : انوشه هاتفی

عنوان : کمی جدی باشیم
کمی جدی باشیم!!
پس از ۵۵ سال که بنظر میرسد «آقای عموئی برای آخرین بار نشان داد که همچنان بر سر مواضع بلشویکی خود قرار دارد ( علی الوندیان) » مطالبی را درباره کودتای ۲۸ مرداد مطرح می کند. تا قبل از ارسال این نظر، طی ۳ روز نسبت به مقاله عموئی ۴۶ نظریه ارسال گردید در حالی که برای سایر مقالاتی که همزمان بر روی سایت گذاشته شد چنین آماری را شاهد نیستیم. اهمیت این سخن از آن روی است که شاید، تاکید دارم شاید هنوز برای چپ در ایران تاریخ سیاسیش در ابهام قراردارد. هیچ کس نظر خود را راجع به مسائل طرح شده نمی گوید. شاید فقر اطلاعات و یا بهتر بگویم فقر اسناد قابل دسترس دلیل این مسئله باشد. عیار اکثر نظرات، بیش از آن چه تاکنون از فردای ۲۸ مرداد عنوان شد نیست. اما در سالهای اخیر تلاش مختصری صورت گرفته که بنظر میرسد دوستانی که اظهار نظر کردند از آن بی اطلاع هستند. یا به خود زحمت نداده اند که در پی واقعیت های تاریخی موضوع مورد بحث پی جوی این اسناد جدید باشند. مع الوصف بیاید به این سوالات پاسخ دهیم.
«احزاب و شخصیت‌های ملی با توجه به حسن نظری که به ایالات متحده داشتند». آیا داشتند یا خیر؟
«۱- گرایش آمریکا دوستی حاکم در جبهه ملی، ۲- موضع ضد کمونیستی اکثریت قریب به تمام آنها بود، و این حالت نمی‌توانست در نگرش و تحلیل‌های سیاسی حزب بی‌تاثیر باشد.» آیا این مطلب صحیح است یا خیر؟
«سوابق وزرای معرفی شده در کابینه رسواتر از آن بود که بتوان امیدی به سیاست‌گذاری‌های آن بست. مخالفت حزب توده ایران با آن کابینه مستند به سوابق همکاری یک‌یک وزرا با سیاه‌ترین جریانات تاریخ ایران بود که هم اکنون اسناد آن در نشریات موجود در کتابخانه مجلس و همچنین در مجموعه«اسناد خانه سدان» که از خانه مظفر بقایی به دست آمد در دسترس است.» آیا عموئی تهمت و افترا میزند؟
«بسیاری از عناصر جبهه ملی، شرکت‌کنندگان در نشست‌های دبیر سفارت آمریکا، رفته رفته چهره واقعی خود را عریان ساختند. عناصری چون مظفر بقایی، حسن مکی، ابوالحسن حایری‌زاده، عمیدی نوری و دیگران که بیش از همه سنگ ملی‌گرایی و مصدق خواهی را به سینه می‌زدند چنان از مواضع مصدق و چند یار نزدیکش فاصله گرفتند که در مخالفت و مقابله با مصدق رفتاری حتی به مراتب زشت‌تر از مزدورانی چون جمال امامی در پیش گرفتند.» آیا عموئی کماکان دارد واقعیت ها را قلب میکند؟
«اشکال و ایراد ارزیابی حزب توده ایران، تعمیم سرسپردگی برخی شیفتگان دنیای سرمایه‌داری به تمامی جبهه ملی، از جمله دکتر مصدق و معدود یاران نزدیکش بود.» نظر دوستان جدی این بحث مثل آرش و یا حسین علمی چیست؟ منظور آرش از این که «ما باید خودمان را بشکافیم» چیست ؟
«در خاطرات دکتر شایگان می‌خوانیم که «صبح ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ از خانه به منزل دکتر مصدق می‌رفتم. در مقابل خانه دکتر مصدق دو جوان به من مراجعه کردند و از من خواستند که پیامی را از سوی حزب توده ایران به آقای دکتر مصدق برسانم. پیام را دریافت کردم و پس از دیدار دکتر مصدق، پیام را به او دادم. مضمون پیام حکایت از آمادگی حزب توده ایران برای دفاع از دولت مصدق و مقابله با توطئه کودتا، همراه با دیگر نیروهای مبارز می‌کرد»» آیا عموئی این مطلب را از سوی شایگان جعل کرده است؟
«به گفته مصدق در دادگاه، ساعت ۷ بعد از ظهر بیست و چهار مرداد خبر شروع عملیات کودتاگران از راه تلفن به مصدق داده می‌شود. در این خبر ساعت ۱۰ شب ۲۴ مرداد به عنوان ساعت شروع عملیات و اقدام نهایی آن را ساعت ۲۴ ذکر می‌کنند.» آیا باز هم عموئی این مطلب را از سوی مصدق جعل کرده است؟
«اما اسناد محرمانه وزارت خارجی ایالات متحد که در سال‌های اخیر منتشر شده است و نیز کتاب «خاطرات وتالمات» مصدق که بخشی از مبنای تحلیل و روایت رسول مهربان، نویسنده کتاب دوجلدی «گوشه‌هایی از تاریخ معاصر ایران»‌است روشنگرترین سند ابعاد گسترده توطئه نهم اسفند و شرکت فعال طیف وسیعی از مخالفان داخلی و خارجی مصدق یعنی، شاه و مجموعه دربار، مزدوران کهنه‌کار بیگانه، مرتدان جبهه ملی، به ویژه مکی، بقایی و کاشانی، سفیر کبیر ایالات متحد آمریکا، هندرسون و جاسوسان کارکشته انگلیسی و آمریکایی، چون مادام لمپتون، بدامن و وودهاوس را به دست می‌دهد.» ماجرای ۹ اسفند چه بود؟ آیا این مطلب عموئی صحت دارد؟
«حزب توده ایران طی اعلامیه‌ای در نهم شهریور ۱۳۳۱ دست به افشای نام توطئه‌گران زد و بار دیگر تشکیل جبهه واحد را تنها راه خنثی‌سازی توطئه‌ها اعلام داشت. نام سرگشاده ۱۶ شهریور بر مفاد اعلامیه‌ قبلی حزب تاکید داشت و از مصدق می‌خواست با استفاده از اختیارات و تکیه بر حمایت همه جانبه‌ مردم، با بازداشت توطئه‌گران، خطر توطئه‌ را خنثی‌ سازد.» آیا عموئی جعل تاریخ میکند؟
نتیجه!
«در تمام سالهای قبل از انقلاب با سرکوب سیستماتیک ساواک امکان تامل و رسیدگی به آنچه منجر به کودتای ۲۸ مرداد شد وجود نداشت.» (محسن کوشا)
دوستان! ما که تا کنون نتوانستیم تاریخ معاصر سیاسی کشورمان را بدقت کنکاش کنیم، رسم انصاف نیست که با اظهارات ناقص ، سکوت در قبال اظهارات مغرض و ... نسل جدید را سردرگم و (بعضاً برای کسب نفع سیاسی مد نظر خود و یا حزب و سازمان خود) منحرف کنیم.
۴۰۵۴ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۷       

    از : بهر ام

عنوان : لیبرال عامل است! این را ماههاست همه می دانند جز اخبار روز!
لیبرال از ماهها قبل به تخریب در بحث های این سایت مشغول است. همه کاربران این سایت این را میدانند و به محض ورود این بیمار به یکدیگر هشدار می دهند.
۴۰۵٣ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۷       

    از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر

عنوان : شکوه می کردم ز چنگ روزگار ..............
عمو بهروز عزیز سلام
اغلب آدم هایی که ویرانی فرهنگی را دامن می زنند خود با خود مشکل دارند. وگرنه اعتراض را که حق هر انسانی است و اگر بجا باشد بسیار سازنده است، می توان با کلماتی زیبا بیان کرد. به عبارتی دیگر : بیرون انسان نماینده ی درون آن است. در جنگ درون ، در چکاچاک میدان تن و جان ، خفته از اعماق به سطح می آید تا من ِ آدمی را به نمایش بگذارد.

شکوه می کردم ز چنگ روزگار
گفت با من آن پلنگ روزگار :
گر تو را بودی فراست اندکی
من نمی بستم به تو این شیشکی
چون تو در ویرانه ی اندیشه ای
دور گشته بی خبر از بیشه ای
چون به مرداب زمان رو کرده ای
زین سبب ها با لجن خو کرده ای
گر به اقیانوس شناور می شدی
یا که تو خورشید خاور می شدی
آرزویت آسمان بود ، موج بود
در بلندی ها تو را بس اوج بود
گر تو اینک گشته ای خوار و ذلیل
جستجو کن در درون خود دلیل
............................
۴۰٣۵ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷       

    از : بهروز مطلب زاده

عنوان : مگر توهین شاخ و دم دارد؟
دوستان عزیز سات اخبار روز!
خسته نباشید.اینکه سایت شما همه نظرات گوناگون را با گشاده روئی منعکس می کند بسیار نیکو و پسنده ا ست، اما به نظر می رسد که در نمایش دادن نوشته های " نظرات دیگران " که از سوی افراد مختلف به رشته تحریر در می آید بی دقتی به خرج داده می شود زیرا اگر شما به آن توضیح کوتاه خودتان که نباید به کسی توهین شود، اعتقاد داشته باشی نباید این ستون را مثل سفره حضرت عباس بگسترانید تا هر که هر چه دلش می خواهد در آن بگذارد. به نظرات نوشته شده از طرف کسی که خود را لیبرال می نامد نگاهی بیندازید تا مظور مرا متوجه شوید. مزخرفاتی که این آدم می نویسد اگر توهین نیست پس چیست؟ مگر توهین شاخ و دم دارد؟ نمیدام یعنی شما تصور می کنید حتی اراذل و اوباش و عوامل ریز و درشت آقای حسین شریعتمداری توپخانه چی هم حق دارند با نام مستعار مثلا " لیبرال " هرچه دل تنگشان می خواهد نثار این و آن کنند و کسی هم نگوید بالای چشمت ابروست زیرا که از طرف دیگرا ن متهم به غیر دمکرات بودن می شود. من به عنوان یکی از خوانندگان همیشگی سا یت اخبار روز خواهش می کنم اجازه ندهید این سشهت ارزشمند محل توهین، افترا و . . . به دیگران شود. پیروز باشید
۴۰٣۴ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرش ...

عنوان : ای کاش ابی خاکباز ها زیاد بودند ، ای کاش ایران پر می شد از آن ها
برخوردی منصفانه ، همه جانبه و در نتیجه بسیار زیبا که کم دیده می شود.

خاک بازی می کند دُر دری
آفرین بر تو که چیز دیگری
۴۰٣٣ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷       

    از : ابی خاکباز

عنوان : زیرآبی
از «لیبرال» تقاضا می کنم که ادای روشنفکرا ن را در نیاورد . تو که هنوز آ گاهانه یا ناآگاهانه از واژه ی « چریک » استفاده می کنی بهتر ست وارد این بحث ها نشوی چون ممکن ست با جوابهای ناäواری روبرو شوی . تا اینجا یک پوزش رسمی به سازمان فدائیان اکثریت بدهکاری که بسیار با شلختگی برای آنها نامگذاری کردی .

اما در باره ی حزب توده ۱۳۲۰-۱۳۷۸ سئولات و اتهامات فراوانی از جانب حکومت ها و مخالفین حکومت وجود داشته و دارد که نمی توان از کنار آنها گذشت.

ادییات معاصر ایران هم سرشار از ستایش اعضای راستین حزب توده می باشد که وصله ای به آنها نمی چسبد. وارطان - کیوان - سیامک - آزرنگ - هاتفی - تیزابی - حکمت جو - رزم دیده و بسیاری دیگر - خسرو روزبه روزگاری سمبل مقاومت بود بعدا با اخبار یا اسنادی همه چیز مخدوش شد.

آقای عموئی آزاد ست در باره ی هر موضوعی که صلاح می داند سخنرانی کند. یا مطلب بنویسد. ولی اگر حزب توده و طرفدارانش بنا باشد تمام اتهامات ۵۸ ساله را « تهمت » و « شایعه» و « پرونده سازی » ارزیابی کنند دردی دوا نمی شود.

در ضمن وقایع بعداز انقلاب در تمام زمینه ها مورد کنجکاوی نسل جوان ست واقعا چگونه باید در باره ی عملکرد حرب توده بعداز انقلاب به بررسی نشست ؟ چرا توده ایها اینقدر در برخورد با
عملکرد های خود سعی می کنند دیگران را مقصر جلوه دهند. بالاخره شعار " این دست آمریکا ست که از آستین صدام در آمده " را توده ایها روی دیوار می نوشتند یا حزب الهی ها ؟ مخفی می نوشتند یا علنی ؟ بالاخره قاسملو مامور سیا بود یا نه ؟

چگونه بعداز ۳۰ سال هنوز حزب توده منتظر ست تا جریان حاکم که عقب مانده ترین جریانهای اجتماعی ایران را در خود سازمان داده تخم دو زرده نماید و ایران را بسوی ترقی و تعالی سوق دهد.

گذار جوامع سرمایه داری یا امپریالیستی غیر پیشرفته به سوسیالیزم با زور دگنگ « تز لنین » جواب نداد و روسیاهی آن ماند برای تمام عدالت خواهان که باید از اول شروع کنند و با بردباری
جبران مافات نمایند.

در پایان از آقای عموئی درخواست می کنم که مانند احزاب متمدن جهان با رقبای سیاسی برخورد مودبانه داشته باشند. ما باید یاد بگیریم که با راست و چپ و میانه بدون استفاده از واژه های «مزدور» و امثالهم در مجلس منتخب مردم به سیاستگزاری بپردازیم .

خانم ناهید خیرایی هم باید در این زمینه ها آاقی عموئی را یاری نمایند.
در همان اوائل انقلاب جوانان از واژه های توهین آمیز و غیر سیاسی حزب توده بشدت احساس انزجار میکردند. مثلا « تربجه های پوک » که چی ؟ باید شجاعانه از تمام آن برخورد های مخرب فاصله گرفت و از خود انتقاد کرد.

چرا تود ه ا یها فکر می کنند کمونیست های دیگر کشورهای جهان بخصوص اروپائی ها چیزی بارشان نیست ؟
۴۰٣۰ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷       

    از : لیبرال

عنوان : سیرک سیاسی چپ روسی را ببین که چه موذیانه صحنه بحث را از کودتای ۲۸ مرداد و نقش خائنانه حزب مزدور شوروی سابق و روسیه امروز به صحنه محاکمه چریکهای فدایی اکثریت تبدیل کرده۰
سیرک سیاسی چپ روسی را ببین که چه موذیانه صحنه بحث را از کودتای ۲۸ مرداد و نقش خائنانه حزب مزدور شوروی سابق و روسیه امروز به صحنه محاکمه چریکهای فدایی اکثریت ( یعنی دموکراتیک ترین بخش چپ ایران که در انزمان وجود خارجی نداشت ) و نقش ان در مبارزات و حوادث سالهای بعد از کودتا و انقلاب ۵۷ تبدیل کرده۰ یکی نیست بپرسد شما نظردهندگان که گریبان چریک اکثریت را گرفته اید( به خاطر مماشات با ج ا و حمایت از ان) پس چرا به این توده ایهای مزدور که دو بار پیاپی با رژیم های برامده از کودتا در سال ۳۲ و سالهای ۵۹ و ۶۰ علیه دموکراسی و حکومت قانونی مصدق بازرگان و بنی صدر متحد و همگام شدند چیزی نمی گوید۰ اکثریت حتی اگر اشتباه و خیانت کرد بعدا انتقاد کرد از مشی گذشته ۰ اما این توده ای جان بدر برده از دو رژیم دیکتاتوری (که به یک نوجوان با چند کتاب یا اعلامیه رحم نمی کردند ) هنوز نفرت عمیقش را به مصدق نمی تواند پنهان کند و ان داستان امپریالیسم امریکا و وطنفروشی به روسیه را۰
از اظهارات امروزش پیداست که در ان دوران علیه مصدق چه کرده اند۰
جالبتر اینکه از بینش سیاسی کاشانی نسبت به امریکا حمایت می کند۰
ایا دلیلی بهتر از این برای دست داشتن انها در کودتا می خواهید؟
۴۰۲٨ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷       

    از : ف راستگو

عنوان : آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
از خود می پرسم این معمای مصدق چیست که هنوز دست از سرش برداشته نمی شود و حالا آقای عموئی بعد از پنجاه و پنچ سال یادش آمده که مصدق آمریکا دوست بوده است. از کرامات شیخ ما چه عجب شیره را خورد و گفت شیرین است. حالا افراد حزب وابسته به شوروی دو قورت و نیمشان باقی است. دزد می گوید، بگیرید دزد را. آقای محترم حالا که تمام اسناد کودتا بیرون آمده است و خود آمریکائی ها از این عمل زشت معذرت خواهی می کنند( رجوع کنید به سخنان خانم آلبریت در مورد دست داشتن دولت آمریکا در کودتا علیه مصدق) دیگر این بیانات برای چه و به چه منظوری؟!!. البته پاسخ روشن است یک سری جمع شده اند تا مفاخر ایران را بد نام کنند مهم نیست کی باشد عده ای به کوروش، داریوش و.... ناسزا می گویند، عده ای هم به امیر کنیر، مصدق و...ناسزا می گویند . آقای عموئی می خواهد وانمود کند مصدق یک جورهایی هم آمریکائی بوده است. عجب دوستدار آمریکائی که آمریکا علیه او کودتا می کند. استدلال را ببینید. بهتر بود آقای عموئی قدری از خیانات حزب توده و وابستگی این حزب به شوروی می نوشت تا سر مشقی برای آیندگان و نسل جوان باشد که بفهمند وابستگی و خیانات و جاسوسی برای کشور بیگانه ای چه مضراتی دارد و ایشان می توانست سرنوشت حزب توده و مجاهدین را بعنوان نمونه بیان نمایند تا درس عبرتی برای دیگران به شود. زیرا هر چه بسر ما می آید از این وابستگی و سر سپردگی به اجانب است و خیانت به سرزمین ایران و مردم ستمدیده این کشور است.در پایان باید گفت کودتای آمریکا از طریق ایرانیها صورت پدیرفت در غیر این صورت آمریکا قادر نبود علیه دولت مردمی ایران کودتا کند حتی اگر مصدق هم صعفهائی داشته باشد این عمل غیر ممکن بود. ولی افسوس : هرکه نآموزد ز درس روزگار هیچ نآ موزد ز هیچ آموزگار
۴۰۲۷ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷       

    از : حسین علمی

عنوان : برخورد با اندیشه شخص نه خود شخص
آقای الوندیان حرف های آقای عموئی و هر شخص دیگری می تواند "مملو" از " دروغ" و "توهین" در باره ی این یا آن مسئله یا شخصیت باشد.

اگر شما آنها را مشخص از داخل نوشته های آقای عموئی یا هر نویسنده ی دیگری به معرض قضاوت نگذارید ، فقط میشود کلی بافی و شعار گوئی و من خواننده از نظریات شما بهره ای نخواهم برد.

مثال در ۳۰ تیر ۷ ساله بودم و تمام خیابان های اطراف خانه ی ما در حوالی دروازه شمیران شعارهای مردم هنوز تو گوشم ست از جمله " خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق" و خیلی چیزهای دیگر .می گفتند جنازه ها را با تخته های پشت در مغازه ها به جای تابوت منتقل کردند من تعجب می کنم را آقای عموئی از آن همه احساسات درست یا نادرست مردم نسبت به شادروان دکتر مصدق کلمه ای نمی نویسد. ولی بخودم حق نمی دهم طور دیگری قصاوت کنم و بایشان توهین کنم. باید دید چقدر در جریان امور بوده .من در عالم بچگی این شانس را داشتم که بعضی چیزها را ببینم که امروز از نوشته ی آقای عموئی خوشم نیاید.

در ۲۸ مرداد کامیون ها ی ارتشی به سمت بهارستان میرفتند و مرگ بر شاه می گفتند. بعداز ظهر سربالا به طرف عشرت آباد میرفتند و جاوید شاه می گفتند . واقعا نمی فهمیدم از پدرم می پرسیدم چرا ایطوری شده ؟ بعد آنهائیکه خانه ی دکتر را غارت کرده بودند به خانه باز می گشتند با غنائم !

آقای الوندیان با اندیشه ی آقای عموئی یا هرکس دیگر برخورد کنیم بهتر ست تا توهین کنیم.
۴۰۱٨ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷       

    از : علی الوندیان

عنوان : هر که ناموخت از روزگار


آقای عموئی برای آخرین بار نشان داد که همچنان بر سر مواضع بلشویکی خود قرار دارد.دروغ تهمت افترا دشمنی با منافع ملی وشخصیت های تاریخی چون مصدق وخلیل ملکی همچنان سر اندیشه آقای عموئی را تشگیل مید هند.سالها زندان از این مرد آزادیخواه نساخت بل چون خمینی عاشق اندیشه های خیالی جامعه سوسیالیستی باقی مانده است. جنایات بلشویک ها درشوروی ودر اروپای شرقی هر انسان با وجدانی رابه تمرد امر از مسکو وتبری جستن ازنظام خود کامه لنینیسم ویرانگر می کشاند. .ملیونها انسان قربانی سوسیالیسم حاکم بر شوروی تکانی به اندیشه این مرد نداده است.این مرد فدائی بی قید وشرط استالینیسم و دشمن هر گونه ازادی و ازاد اندیشی است.شماتت نباید کرد.احوال این مرد عبرت آور است.بر اندیشه وروزگار این مرد باید گریست.
او از ملیونها انسان که بدستور بلشویکها در اردوگا های شوروی جان دادند یا خبر ندارد ویا قلب حقیقت میکند.ملیونها انسان گمنام عموئی را نخواهند بخشید.
آقای عموئی این چه جامعه سوسیالیستی است که بشریت باید در جهنم واقعی
زجر کش شود.آقای عموئی شما روح وجان خود را به شیطانی بنا استالین فرو خته اید . برای شما متاسفم وامیدوارم عبرت دیگران شوید. با احترام.


















۴۰۱۱ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷       

    از : یک دوست

عنوان : بحث سازنده بجای لج بازی!
روزبه عزیز نمی خواستم در این بحث شرکت کنم اما در گفتار شما کمی لجاجت را شاهد هستیم.
شما خود بخوبی بر این امر واقفید که تاکید برخی از دوستان بر مسئولیت رهبری تعدادی از سازمانهای سیاسی در ایجاد جو ترور و خشونت در سال های ۶۰ برپایه خط مشی جنون آمیز مسلحانه آنان علیه حکومت برآمده از انقلاب (حال موجه یا خیر) می باشد.
رهبری یک سازمان سیاسی که قدرت درک توازن نیروها را نداشته باشد و اینکه "دشمن" خود را دست کم بگیرد و درک نکند که آن "دشمن" به پشتوانه توده های میلیونی در انتظار چنین خطاهایی نشسته تا موج سرکوب را راه بیاندازد، لیاقت راه بردن یک گاری را هم ندارد چه رسد به رهبری عده ای انسان.
این سیاست ها در کشته شدن این انسانها نقش غیر قابل انکاری ایفا کرده اند.
سازمان اکثریت از مشی مسلحانه فاصله گرفت و در نتیجه چنانچه اعضایی از این سازمان و دیگر نیروهایی که مخالف سیاست های خشونت آمیز بودند در موج سرکوب های سال ۶۰ کشته شدند، قربانی سیاست های خشونت طلبان در درون و بیرون از حاکمیت شدند.
فاجعه سال ۶۷ مسئله دیگری است. درست است که بخش هایی از حکومت در انتظار تصفیه خونین نشسته بود، اما بهانه این کشتار را رهبری فرقه رجوی بدست آنان داد.
اینها مسائلی نیست که بتوان به این راحتی ها لاپوشانی کرد.
۴۰۰۹ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : سازمان اکثریت
آقای سهراب شما نوشته اید که : "ولی حداقل رهبری وقت اکثریت هواداران خود را با بلاهت به کشتن نداد."
سازمان فداییان اکثریت یکی از اعضای مهم خود به نام محمد رضا غبرایی را به عنوان مسول نشریه کار به حضور لاجوردی فرستادند که منجر به اعدام او شد. همچنین به تخریب و ترور شخصیت آقای همایون(هبت الله معینی چاغروند) از اعضای برجسته منصوب به ۱۶ آذر منشعب از سازمان اکثریت پرداختند و حتی برخی معتقدند که باعث دستگیری و اعدام او سازمان اکثریت بود. صدها نفر از اعضا و هواداران اکثریت در سال ۱۳۶۷ در جریان فاجعه ملی قتل عام زندانیان سیاسی توسط جمهوری اسلامی اعدام شدند. شما این تناقضات را با نوشته بالای خود چگونه توضیح می دهید؟
۴۰۰۷ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷       

    از : سهراب دره‌شوری

عنوان : رهبرانی که با بی مسئولیتی اعضای سازمان خود را به زیر تیغ فرستادند در جنایات خمینی مشارکت داشتند.
رهائی ، در کل نوشته ات فقط یک جا درست گفتی که «نمی شود مطمن شد که واقعا حامی نظرات محفل اکثریت باشد». در انتقاد از مواضع اکثریت که در چارچوب تئوری راه رشد غیر سرمایه داری به پشتیبانی از خمینی پرداخت ، جای شک باقی نیست. ولی حداقل رهبری وقت اکثریت هواداران خود را با بلاهت به کشتن نداد. حکومت جنایتکار خمینی شمشیر از غلاف کشیده بود و با استفاده از اشتباهات مهلک بعضی از گروه های چپ و مجاهدین ، هزاران انسان شریف را به خون کشید. تحلبل درست از قوای نیروهای متخاصم شرط عقل است. رهبرانی که با بی مسئولیتی اعضای سازمان خود را به زیر تیغ فرستادند در جنایات خمینی مشارکت داشتند. این حضرات نه تنها از گذشته خود انتقاد نمی کنند بلکه طلبکار هم هستند. افرادی که به روی رفقای خود اسلحه کشیدند، جنایتکارانی هستند که فاقد هر گونه منش انسانی هستند. در مورد کومله هم علیرغم جانبازی نیروهای بدنه آن، رهبری بی کفایتی داشت. می توانی از همان آقایان در موردکمک هایی که از حکومت عراق می گرفتند تحقیق کنی. در حال حاضر هم که این آقایان چشم امید به اشغالگران عراق دارند که به ایشان آزادی و خودمختاری اعطا کند. رهبران سایر جریانات هم نظیر توکل، روحانی،... وضعیت بهتری نداشتند.
۴۰۰۴ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرمان رهائی

عنوان : غیب گوی دره شوی
آقای دره‌شوری شاهکار کرده و غیب گوئی می کند! در جو پلیسی و فاشیستی حاکم بر ایران چه حزب یا سازمان سیاسی را سراغ داشته ایم یا داریم که نقشی در سازماندهی مبارزات مردم داشتند؟ مگر حتی در سالهای نخستین بعد از قیام نیز مبارزات مردم سازماندهی شد که ایشان حالا طلبکارانه و با "صراحت" از من رسید و مدرک می خواهد؟ آیا سازمان اکثریت که او از آن دفاع می کند بعد از جدائی از سازمان چریک های فدائی خلق یک نوک سوزن مبارزات مردم را سازماندهی کرد؟

اما سازمانهای انقلابی بودند و هستند که مبارزات مردم ایران را سازماندهی کرده اند برای نمونه سازمان کومله مقاومت مردم کردستان را تا حدودی توانست سازماندهی کند بنابر این بغیر از سازمان اکثریت کسانی بودند که مبارزات مردم ایرانی را سازماندهی کردند.

مبارزات دانشجویان و کارگران و معلمان و بقیه طبقات زحمتکش اگر چه به خاطر سرکوب فاشیستی رژیم در حال حاضر قابل سازماندهی توسط سازمانهای انقلابی نیست اما این سازمانها و نیروهای انقلابی به مانند اکثریت با امید به جناحهای رژیم از ملائکه خواستار انتخاب یک آخوند متزور دیگر نشدند و با ادبیات انقلابی و استفاده از وسایل ارتباط جمعی تلاش خود را برای آگاهی و ارتقا مبارزاتی مردم ایران انجام می دهند.

اما قضاوت در مورد دیگران بدون شناخت صرفا نشانه از نادانی و بلاهت نیست و می تواند انگیزه های سیاسی و تبلیغی نیز داشته باشد و از آنجا که مواضع او در حمایت از محفل اکثریت بوده است و او انتخاب کرده است که از اکثریت دفاع کند پس انتساب او به حمایت از اکثریت یک نتیجه منتطقی است و دلخوری او باعث تعجب می باشد. بهرحال کاری ندارد و او می تواند به نقش وکیل مدافعی خود خاتمه بدهد و به جمع منتقدین بپیوندد. بعد از خواندن بیشتر نظرات طبکارانه او باید گفت که شاید هم او صرفا به انگیزه حمله به نیروهای انقلابی مخالف جانب اکثریت را می گیرد. تمام حرف او خلاص شده است در سند و مدرک مبارزاتی خواستن از دیگران و از نوشته های دوپهلوی او نمی شود مطمن شد که واقعا حامی نظرات محفل اکثریت باشد. بهرحال حرف او این است که از اکثریت انتقاد نکنید و طلبکارانه پیش شرط های بیشمار می گذارد تا به خیال خود خودتان منتقدین را از انتقاد کردن باز دارد!

موضوع بحث فعلی راهکار دادن به مردم ستمدیده ایران نیست که شخصیت ها و سازمانهای سیاسی به هر شکل ممکن مشغول به آن هستند اما با شعار خواندن روشنگری مردم ایران او موزیانه تلاش می کند آگاهی دادن و تشویق مردم به مبارزه را بی فایده و موردی کهنه جلوه دهد. این شیوه معمول نیز یکی از شیوه های مورد پسند بریدههای سیاسی از جمله محفل اکثریت است که از رادیکالیزه شدن مبارزات مردم در هراسند.


همانطور که خود او نوشت من او را نمی شناسم اما معلوم نیست که زحمتکشان کی به او نمایندگی دادند که به اطلاع عموم برساند که منتظر کسی هستند یا نیستند. او قاطعانه فتوا می دهد که اگر زحمتکشان می خواستند منتظر ما باشند که آنها را رهبری و سازماندهی کنیم، مطمئنا هیچ مبارزه ای در ایران پا نمی گرفت!

هدف من قانع کردن او نیست زیرا از نظر من معلوم است اعتقادی به مبارزات مردمی یا ندارد و یا به دنبال اذان روضه یاس و ناامیدی می باشد که در نهایت امداد غیبی به ادامه حیات رژیم فاشیست می باشد. ما را به خیر و او را به جایی که به مبارزات مردمی شری نرساند!
۴۰۰۰ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرش ...

عنوان : پس به ناچار نتیجه گیری را به فردا می سپاریم
با تشکر از رهایی عزیز و همه.
البته من جواب سئوال خود را نگرفتم. من اعتقاد دارم که بحث را نباید به جدل کشاند
بلکه باید هر کسی در حد خود سئوال کند یا جواب بدهد و بعد از بحث با انبوهی از نکات و سئوالات جدید به خلوت زندگی فردی خود برود تا پروسه ی به اوج رسیدن در او - شخص - جاری شود و پخته گردد و نتیجه دهد ، نتیجه ی درست. مرغ بیست و یک روز روی تخم می خوابد تا جوجه در بیاید ، اما جوجه ی ماشینی در زمان بسیار کوتاهی در می آید. ظاهراً همان جوجه است: پا و نک و پر و بال دارد ، جیک جیک هم می کند ، اما همان جوجه نیست. گاهی برای بعضی از مسایل پیچیده گرفتن جواب درست را باید به تاریخ و آینده سپرد ، زیرا اگر زور بزنیم جوجه ی ماشینی در می آید. پس نتیجه ی بحث را نباید حتماً همان روز گرفت. ما - انسان ها - عادت داریم در بحثی که می کنیم نتیجه را در همان روز بگیریم ، در حالی که واقعیت زندگی اغلب عکس آن را ثابت کرده.
یعنی چه؟
یعنی اینکه ممکن است در بحثی من امروز مخالف شما باشم اما شش ماه دیگر وقتی آنطور که باید دو ریالی من می افتد و موافق شما می گردم ، و یا بر عکس.

شاد و پیروز باشید.
٣۹۹۶ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷       

    از : سهراب دره‌شوری

عنوان : اشتباهات بزرگ اکثریت توجیه گر سیاستهای معجوج چپ افراطی نیست.
جناب « آرمان رهایی»، قضاوت در مورد دیگران بدون شناخت نشانه نادانی و بلاهت است. بنابرین از انتساب دیگران به فلان و بهمان گروه خودداری کن.
من به صراحت می گویم که شما هیچ نقشی در سازماندهی مبارزات مردم ندارید. اگر غیر از این است فقط یک نمونه ارایه کنید. اشتباهات بزرگ اکثریت توجیه گر سیاستهای معجوج چپ افراطی نیست. فکر می کنی اگر اکثریت به جای راست روی، چپ روی می کرد و مثلا نظیر اقلیت چند جوخه رزمی تشکیل می داد، حکومت جنایتکار خمینی سرنگون میشد؟ در آن حالت شمار زیادتری قربانی جلادان رژیم می شدند. در حال حاضر هم بدون هیچ حضور موثر در داخل کشور سخن از مسلح کردن و سازماندهی کارگران و زحمتکشان می کنی. آقای محترم اگر اینها شعار نیست پس چیست؟ به قول معروف دو صد گفته چون نیم کردار نیست. اکثریت مردم در ایران زیر فشار زندگی له شده اند و حالا سر کار به جای ارایه راهکار عملی برای خروج از این وضعیت اسفبار، شعارپراکنی می کنی. اگرزحمتکشان می خواستند منتظر شما باشند که آنها را رهبری و سازماندهی کنید، مطمئنا هیچ مبارزه ای در ایران پا نمی گرفت.
٣۹۹٣ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرمان رهائی

عنوان : سرکوب رژیم
آقای آرش عزیز من فکر می کنم آقای محسن کوشا به زیباترین شکل جواب شما را در همین بخش نظرات دادند و اکنون کاملا واضح است که رژیم فاشیست خمینی در جهت نجات نظام پوسیده سرمایه داری ایران کمر به سرکوب و قتل عام انقلابیون رادیکال بسته بود. جنگی در کار نبود بلکه مقاومت انقلابیون در مقابل سرکوب در شکل محدودی در مناطقی از ایران انجام شد از جمله از کردستان انقلابی می توان یاد کرد. اتفاقا اکنون معلوم می شود که مقاومت باید بیشتر می شد و نیروهای انقلابی باید با همبستگی با یکدیگر به مقابله با فاشیست های اسلامی می پرداختند. حزب توده و اکثریت عملا در جبهه فاشیست ها به مقابله با انقلابیون پرداختند و جنایتهای رژیم را در صحنه داخلی و بین اللمل تطهیر کردند. اکنون همه خوب می دانیم که این رژیم فاشیست را در مرحله نهائی با قهر انقلابی به زیر باید کشید و هر زمان شرایط محیا بشود باید به مسلح کردن و سازماندهی کارگران و زحمتکشان اقدام کرد و فاشیستهای اسلامی ایرانی را سرنگون کرد. مطمن باشید انقلاب در راه است و روسیاهی این بار نیز برای اکثریت و حزب توده خواهد ماند.
٣۹۹۱ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرمان رهائی

عنوان : نیروهای بالنده و انقلابی واقعی
آیت الله طالقانی در یکی از سخنرانی هایش بعد از قیام ۵۷ به انقلابیون چپ هشدار می داد که مسائل و مشگلات کارگران به آنها ربطی ندارد و طلبکارانه از آنها می پرسید که lمگر آنها قیم کارگران هستند و اکنون این آقای اکثریتی حرفی مشابه می زند که مبارزات مردم در ایران هیچ ارتباطی به نیروهای خود خوانده «انقلابی و بالنده» ندارد. او از این هم فراتر می رود و ادعا می کند که این نیرو ها هیچ نقشی در این مبارزات ندارند و بعد به سبک زمامداران جمهوری اسلامی فرمان می دهد که بهتر است این مدعیان، مبارزات مردم در داخل ایران را مصادره نکنند و به جای انتقاد مداوم از دیگران، کارنامه گذشنه و برنامه فعلی خود را ارایه دهند!

حرف او همان است که محفل اکثریت برای توجیح بی عملی خود و منحل کردن تشکیلات خود در ایران سالها است می زند و برای اینکه از قافله عقب نماند از بقیه سند و مدرک می خواهد که بی عملی شرمگین خود را توجیح کند. البته چندی است که اخبار مبارزاتی دانشجویان چپ آنها را هراسناک کرده و به اصطلاح فیلشان یاد هندوستان کرده و دوباره می خواهند خود را چپ جا بزنند. آنها دوست دارند همزمان با اعتقاد به لیبرالیسم مدال چپ بر سینه آویزان کنند.
٣۹٨۹ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرمان رهائی

عنوان : نیروهای بالنده و انقلابی واقعی
آیت الله طالقانی در یکی از سخنرانی هایش بعد از قیام ۵۷ به انقلابیون چپ هشدار می داد که مسائل و مشگلات کارگران به آنها ربطی ندارد و طلبکارانه از آنها می پرسید که lمگر آنها قیم کارگران هستند و اکنون این آقای اکثریتی حرفی مشابه می زند که مبارزات مردم در ایران هیچ ارتباطی به نیروهای خود خوانده «انقلابی و بالنده» ندارد. او از این هم فراتر می رود و ادعا می کند که این نیرو ها هیچ نقشی در این مبارزات ندارند و بعد به سبک زمامداران جمهوری اسلامی فرمان می دهد که بهتر است این مدعیان، مبارزات مردم در داخل ایران را مصادره نکنند و به جای انتقاد مداوم از دیگران، کارنامه گذشنه و برنامه فعلی خود را ارایه دهند!

حرف او همان است که محفل اکثریت برای توجیح بی عملی خود و منحل کردن تشکیلات خود در ایران سالها است می زند و برای اینکه از قافله عقب نماند از بقیه سند و مدرک می خواهد که بی عملی شرمگین خود را توجیح کند. البته چندی است که اخبار مبارزاتی دانشجویان چپ آنها را هراسناک کرده و به اصطلاح فیلشان یاد هندوستان کرده و دوباره می خواهند خود را چپ جا بزنند. آنها دوست دارند همزمان با اعتقاد به لیبرالیسم مدال چپ بر سینه آویزان کنند.
٣۹٨٨ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرش ...

عنوان : و اینک بعد از سال ها در آن مورد چه فکر می کنید؟
رهایی عزیز ، اصلاً دلم نمی خواست وارد این بحث شوم زیرا دامن زدن به آن را در این لحظه اصلاً لازم نمی دانم. ولی چون شما و سهراب عزیز بحث را به این نقطه کشاندید ، از فرصت استفاده کرده سئوالی که سال هاست چون شعله ی آتش جاویدانی در دل و جانم زبانه می کشد اندوهناک را مطرح می کنم ، شاید جوابت این دل شعله ور و بیقرار را آب سردی گردد. شاید عمو عمویی از دور مرا می شناسد ، بعضی از رهبران و اعضای اکثریت هم مرا خوب می شناسند و می دانند که در این دل بجز پاکی و زلالی جای نمی دهم ، پس بیشک از رک گویی من دلخور نمی شوند و امیدوارم که شما نیز مرا دریابید و سئوال من شما عزیز را دلگیر نسازد.

بعد از سالها هنوز قیافه های زیبا و گلوار بچه ها یادم نمی رود.

سئوال این است : قبل از سئوال خواهشی دارم و آن این است که با عصبیت جواب ندهید و به حاشیه هم نروید ، چون این جواب شما برای من ارزش تاریخی نیز دارد.
چگونه آن تصمیم که برابر با مرگ بود گرفته شد!؟ جنگی نابرابر با رژیمی تازه نفس!
و اینک بعد از سال ها در آن مورد چه فکر می کنید؟
٣۹٨۶ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : سهراب دره‌شوری

عنوان : نیروهای «انقلابی و بالنده»
مبارزات مردم در ایران هیچ ارتباطی به نیروهای خود خوانده «انقلابی و بالنده» ندارد. این نیرو ها هیچ نقشی در این مبارزات ندارند. بهتر است این مدعیان، مبارزات مردم در داخل ایران را مصادره نکنند و به جای انتقاد مداوم از دیگران، کارنامه گذشنه و برنامه فعلی خود را ارایه دهند. سیاستهای ماجراجویانه چپ افراطی که بعد از انقلاب شعار بر پایی حکومت کارگری میداد حداقل به اندازه سیاست های فداییان اکثریت در سالهای ۵۹-۶۲ قابل نقد است.
٣۹۷٨ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرش .................

عنوان : فغان من ، ز آتش زمان من ، فتاده است به جان من --- بیا ببین ، بیا ببین ، ببین تو این نهان من --- به کار و دست خود بناز ، به دیگری تو دل مباز --- رهایی جان ِ جان من ، به این بُوَد رهایی جهان من
رهایی عزیز من به هیچ کسی دل خوش نگرده ام ، به همین خاطر تنهایم ، تنهاتر از هر زمانی. من نگران فردای ایرانم و این است که فقط و فقط نظرم را می دهم. اتفاقاً بخش هایی از آن نگرانی ای که در وجود شماست در وجود من است. نظرم این است که اکثریت تا به امروز توانسته - یا شانس آورده - از فروپاشی خود جلو گیری کند ، اما باید بداند که اگر فوری خود را سرو سامان ندهد ، آش پحته را به سر سفره برایش خواهند آورد. و آن روز دیگر در افسوس و فغان نشستن کاری از پیش نمی برد. تنه ی بزرگی اکثریت در ایران و خارج آن دارد ، اگر این سر نتواند آن تن را بکشد ، از پای در آمده خود می کُشد. اکثریت نباید منتظر این بماند که فردا بر گردد و نیرو های سابق دورش را بگیرند. جهان در جوش و خروشی کم نظیر در غلغل است ، همین امروز باید اقدام کرد. لحظه را اگر در نیابیم باخته ایم ، یعنی با دشمنان خود به با دست خود ساخته ایم. دارند مشغول می کنند ما را به هوای چیز های شیرینی که چیزی نیست. به قول مولوی بزرگ همه چیز در درون تو است ، در دستان تو موج می زند ، ای دریا! اگر اندکی بجنبی ، موج هایت پی در پی به اوج می زند ، چه نشسته ای و گاه دست گدایی به سوی دشمن دراز می کنی ، ترا چه شده است که نه به سوی خانه ی عشق گه گاه نماز می کنی!؟
این سخن من است به اکثریت و همه ی نیروهای میهنی. رهایی عزیز ، با تفنگ دیگر نمی شود رهایی بدست آورد ، با محافظه کاری و راست روی هم نمی شود. باید تشکیلاتی عظیم و پر قدرت ایجاد کرد و با آن به نجات ایران شتافت. اکثریت نیروی آن را دارد اگر بدرستی از این مزرعه برچیند ، و قُوت نجات را در سر زمین خود ببیند و خوشه چین پاییزی این و آن نگردد.

چون ممکن است:
که مشغولش کنند
تا شامل گولش کنند
.................
٣۹۷۲ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرمان رهائی

عنوان : بیسوادی تاریخی
علی مفدادی بهتر است به جای سر هم کردن داستان های تخیلی یک چند تا کتاب تاریخی بخواند و باعث شرمساری خود و اتلاف وقت دیگران نشود. این داستانهای مضحک حتی در دوران طلائی رژیم آمریکای شاه نیز ارزش خواندن نداشت چه برسد به حال که حقایق تاریخی ماهیت کودتای نفتی را نشان داده و بهانه های مسخره ای نظیر به قدرت گرفتن حزب توده را بی اعتبارتر از هر زمانی کرده است.
٣۹۷۰ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرمان رهائی

عنوان : شعارهای کلیشه ای
آن تعداد از معدود افرادی که هنوز به اکثریت وفادار هستند در مقابل سیل عظیم انتقادات به سیاستهای ارتجاعی اکثریت با متهم کردن منتقدین به شعارهای کلیشه ای تلاش می کنند راه گریزی بیابند و این پدیده جدیدی نیست. آنها همچنین صحنه سیاسی ایران را همواره خالی از مبارزه می بینند و دقیقا به همین خاطر از گذشته چشم به باندبازی های جناح های رژیم داشته و دارند. مطمنا اگر غیر از این بود درگذشته به حمایت از جانیان اسلامی نمی پرداختند و یا بعدتر از خاتمی و باند مرتج و اطلاعاتی مجاهدین پاسدارن انقلاب اسلامی حمایت نمی کردند. آنها هنوز از این امامزاده ها امید معجزه دارند. در سالهای اخیر شاهد مبارزات کارگران شرکت واحد و دانشجویان و زنان و معلمان و کارگران صنایع مختلف بوده ایم. شاهد مبارزات دانشجویان انقلابی برابری طلب بوده ایم که همه بخشی از نیروهای بالنده انقلابی هستند اما اکثریتی ها هیچ نیروی انقلابی نمی بینند و امید به امثال جلادانی مانند حجاریان و بقیه تبهکاران اصلاحطلب داشته و دارند. جنبش چپ در داخل ایران نگرانی تمامی جناحهای رژیم را برانگیخته و ملی مذهبی های کارچاق امام جانیان نظیر ابراهیم یزدی پی در پی به جناح های هارتر رژیم هشدار می دهند اما به قول امام جانیان اسلامی, "لاکن" اکثریتی هیچ نمی بیند و به دست به دامن ملائکه می شود که یک آخوند خط امامی دیگر مسند قدرت را در نظام کفتارها به دست بگیرد.
آری نیروهای بالنده و انقلابی واقعا وجود دارد اما اکثریتی توانائی دیدن آنها را ندارد.
٣۹۶۹ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : علی مقدادی

عنوان : در آرزوی کودتای سرخ
با دورود

اکنون بیش از پنج ده از کودتای بیست وهشت آمرداد میگذرد.اینک هنوز نظراتی چند گانه دراین باره وجود دارد که ناشی از تلاقی منافع واهدا ف در این برهه تاریخی است. در ادامه مسیر مشروطه رئیس دولت مصدق میشود.بنابر این دولتی قانونی است که اهداف دولت خود را در چهارچوب قانون اساسی اعلام میکند.
از یک دولت قانونی بیش از انچه در قانون اساسی درج شده انتظار دیکری نباید داشت.هدف حزب توده ایران برهم زدن نظام قانونی گشور وبرپائی نظام سوسیالیستی در ایران از نوع شوروی است.این سیاست با تقاضای نفت شمال
دفاع از فرقه دمکرات و تیر اندازی به شاه صورت میگیرد.حزب توده از انجائیکه دارای بینش کومونیستی است نه اعتقادی به حکومت آزاد وپارلمانی دارد ونه به رئیس دولت وقت.احزاب وسازمان های قانونی ومعتقد به مبارزات پارلمانی نیازی به داشتن سلاح وسازمان نظامی ندارند. حزب توده هم مسلح بود وهم دارای سازمان نظامی.
این سازمان دهی نظامی برای هدفی جز کودتا علیه نظام قانونی کشور نبود.
دولت شوروی وحزب توده مانع اصلی رابرای رسیدن به اهداف خود در درجه اول شاه میدانستند.خوشبختانه این توطعئه در تیر اندازی به شاه با شکست روبروشد.
اگر شاه در آن روز هدف قرار میگرفت شوروی وحزب توده باتسخیر قدرت فاصله ای نداشتند.با رفتن شاه از ایران شوروی وحزب مانع اصلی را پشت سر گذاشتند و ترور مصدق برای حزب توده بسیار آسان بود.از انجا که مسئله نفت در کار بود ومصدق نفت راملی کرده بود دشمن هم غرب وهم شرق آرام نبودند.غرب نفت مجانی میخواست وشوروی تمام ایران را.مصدق تنها بود.حزب توده هیچ دلسوزی واحساس همبستگی نه با مصدق داشت ونه با نهضت ملی ایران.احتمال باز گشت شاه به ایران باعث وحشت حزب توده وبر سراب شدن همه توطئه ها بود.ادعای مقابله با کودتا نه برای نجات حکومت ملی بلکه اماده سازی برای یک کودتای کمونیستی بود.مسئله بسیار روشن است.در نبود شاه وبودن یک سازمان نظامی وپشتیبانی دولت شوروی منافع پرولتاریای جهانی به منافع ملی ورهبر آن رجحان وبرتری دارند.

ادعای هشدار به مصدق در مورد کودتا راه گم کردن است. این تناقض قابل درک نیستکه از سوئی دولت مصدق را عامل بیگانه بدانیم واز سوی دیگراز این عامل بیگانه انتظار مقابله با کودتا داشته باشیم..

حزب توده باسیاست خود مسئول وقایع پس از بیست وهشت امرداد و
دیکتا توری فردی شاه پس از واقعه دانشگاه است.


در صورت پیروزی کودتای توده ای بدون شک ماامروز بخشی از اقمار شوروی سابق میشدیم. تاریخ اوروپای شرقی وستم جابرانه دولت روس در برابر ماست.

.حزبی که دولت قانونی مصدق رابه سقوط کشاند پاداش خود را سی سال پس از
دولت مصدق از همکاری با آخوندهای ضد ایرانی با اعدام وغربت ودربدری دریافت کرد.وهنوز این شهامت اخلاقی رانداردکه از گذشته ننگین خود دوری کند.
شاید افراد با وجدانی در حزب بودند که راه درست را راه قانونی وبهتری میدانستند تا ماجرا جوئی رهبری که به این فاجعه رسید.حزب توده بزرگترین فرصت های تاریخی را که میتوانست به نفع زحمتکشان باشد از دست داد یکبار در سالهای بیست تا سی دو وپس از بهمن . وظیفه تاریخی حزب توده دفاع از منافع شوروی سابق وروسیه کنونی در ایران است واین وظیفه را به نحو احسن انجام داده است.
با احترام . ا .
٣۹۶۷ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : سهراب دره شوری

عنوان : شعارهای کلیشه ای
مطالبی که آرش نوشته است قابل توجه و تامل است. پاسخ «آرمان
رهایی» مخدوش وتکرار شعارهای کلیشه ایست. بهتراست از دنیای مجازی اینترنت فاصله بگیریم و نگاهی هم به دنیای واقعی بیاندازیم. از کدام «نیروهای بالنده و انقلابی ایران» سخن می گویید؟ سی سال بعد ازانقلاب ۵۷ هنوز برنامه ای به مردم ارایه نشده است. غیر از انتقاد از فداییان اکثریت چه کار دیگری از این انقلابیون سر زده است؟ اشتباهات مهلک اکثریت باید بررسی و نقد شود. آیا حضرات نادان و جاه طلبی که بدون توجه به توازن قوا جوانان
پرشور و بی تجربه را زیر تیغ حکومت جنایتکار خمینی رها کردند و غالبا به خارج گریختند بهتر از سران اکثریت هستند؟
٣۹۶۶ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرمان رهائی

عنوان : سازمان بی در و پیکر اکثریت
هموطن ایرانی آقای آرش با عرض سلام باید خدمتتان عرض کنم که شما شاید نمی خواهید قبول کنید که سازمان اکثریت بعد از فروپاشی شوروی تبدیل شده است به یک محفل لیبرال. این محفل دیگر نمی تواند یک هزارم طرفداران سازمان چریکهای فدائی خلق را اکنون داشته باشد. در سازمان اکثریت به قول معروف از شیر مرغ تا جان آدمیزاد می توان یافت اما از انقلابی بودن دیگر خبری نیست. آقای عزیز با حلوا حلوا گفتن که دهان شیرین نمی شود. محفل اکثریت به وجود فعلی خود به همین شکل ادامه خواهد داد و شاید با معاملات سیاسی و زد و بند های سیاسی خود را در دل بورژواها جا کند اما جایی در بین نیروهای بالنده و انقلابی ایران ندارد. اکثریت اکنون فقط به میراث خواری نام فدائی دلخوش است و در بین نسل جوان و انقلابی به خاطر همراهی با جمهوری اسلامی اصلا مطرح نیست. شما معلوم است که انسان خوش قلبی هستید اما دارودسته اکثریت اپورتونیست های سیاسی هستند که برای دستیابی به قدرت بعید نیست با بدنامترین افراد نیز وارد بیزینس شوند. آقای عمویی نیز عمر خود را فدایی کسانی کرد که اکنون به بورژواهای تمام عیار روسی و آذری و ایرانی تبدیل شده اند و از هر فرصتی برای بیزینس با نمایندگان خدا در ایران آماده می باشند. داستان غم انگیز و تلخی است و باور شما به اکثریتی ها غم انگیز تر می باشد.
٣۹۶۵ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرش ...

عنوان : نگوید دگر روسیاه دیگ به دیگ ///////// جدا می شود راه الماس و ریگ
روبه ی عزیز من احساسی چنین دارم که چون زخمی روزگار هستی کمی دچار لج بازی شده ای ، به هر حال بعضی مسایل هست که فقط انسان در تنهایی خود می تواند گره ی آن را در خود بگشاید. ولی با همه اینها من به نظر شما عزیز احترام می گذارم و این را حق مسلم شما می دانم که مخالف نظر من باشید ، ای کاش گروه ها و دسته هایی که برده سازی راه انداخته اند در آن ها هم روزبه ها به وجود می آمدند و می گفتند آقای عزیز ! رهبر گرامی خزب یا سازمان ! دوران برده داری خیلی وقت است که پایان پذیرفته من با نظر شما مخالفم ، این یک آغاز بزرگ است برای انسانی زیستن
مخالفت شما را با خود ارج می نهم و دستتان را گرم می فشارم ، من این حرف ها را نزدم که تو با من موافق بشوی ، من فقط نظرم را که بعد از ۲۶ سال آوارگی در این غربت غریب به آن رسیده ام ، و خون دل ها برایش خورده ام بیان کردم و بس.
من بسیار شادم که تو با من مخالفت می کنی شادی من از این زاویه است که تو فردا می توانی با دیگرانی که هیاهوی فراوان برای هیچ دارند نیز مخالف باشی و دلیرانه نظرت را بدهی تا گروه گرایی با حضور دلیران معترضی چون تو به برده داری نوین تبدیل نگردد.
درود بر تو که مخالف نظر منی.

و اما در باب سخن جناب کوشا باید عرض کنم که پیشنهاد ایشان را می پسندم . ولی همانطور که گفتم باز می گویم سازمان می تواند سروسامان یابد و آن شود که باید. فعلاً از پشت گردنه و پیچ تاریخ طوفان زده از راه رسیده است . عده ای شادمانه خواب جشن مرگ برایش دیده بودند ، اما سازمان از پا در نیامد و اینک باران کینه می بارد تا از پا در آورندش ، تا در فردای ایران با سازمانی قوی و سرتاسری چپ روبرو نباشند. سازمان فلان شخص نیست ، نظر زیبای تو می تواند سال ها در حاشیه باشد و ناگهان همه گیر شود . با خانه نشینی نمی شود به میدان درا و آفتاب نگاه زلال خود را بر رود تشکیلات بتابان.

چو خورشید گردی به کوه و کمر
ز تو بار یابد جهان سر به سر
ز کوشا جهان خوشه ور می شود
خرابی ی دوران دگر می شور
سبو پر شود از شراب نظر
خبر ها بیاید ز دور سحر
جهان را منور کند گفتگو
نظر ها چو گردند به هم رو برو
نگوید دگر روسیاه دیگ به دیگ
جدا می شود راه الماس و ریگ
......................
٣۹۶۲ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : محسن کوشا

عنوان : کدام اکثریت ؟
برای توجه ی آرش !

اولین فشنگ بسوی مردم !!

خروسخوان ۲۲ بهمن زندان اوین تسلیم شد یا تسخیر شد یا هرچه واقعا میشود آنرا نامید.
رادیو ایران مرتب پپام های مهیج از حرکت مردم بسوی اوین گزارش میداد و راه بندان اتوبان پارک وی تا تقاطع شهر بازی هرگز سابقه نداشته بود. تمام کوچه باغ های اوین مملو از جمعیت بود که لحن رادیو عوض شد و اعلام کرد اطراف دیوار اوین مین گذاری شده و از مردم خواست که به زندان نزدیک نشوند. ما در حیاط زندان بالا رفتیم از آشپزخانه رد شدیم که پاطیل ها و قزخان ها نشسته با چربیهای ماسیده در آن حکایت از تعطیلی آن میکرد. ما در سربالائی می رفتیم و عده ای به پائین بر میگشتند. هر کس با جعبه های آبی رولور - پیستول - و خشاب های فشنگ شاد و خندان بنظر میرسید. وسط خیابان مقادیری عکس و مدارک پخش و پلا بود.

هشدار های رادیو عصبی شده بود و میخواست که زندان را ترک کنیم. ما هم بر گشتیم - در این فاصله ی زمانی نزدیک درب خروجی چند تا میز گذاشته بودند و همافر ها سلاح ها را از مردم تحویل میگرفتند. وضع بسیار ناجوری پیش آمده بود عده ای میخواستند داخل زندان شوند و ما میخواستیم خارج شویم درست وسط در همه گیر کرده بودیم. یک مرتبه رگبار مسلسل شروع به باریدن کرد. و گلوله ها به بالای دیوار زندان برخورد میکرد و مردم از وحشت سعی کردند فرار کنند. در زیر پا مردم افتاده بودند و نمی دانم چه بلائی بر سر مردم آمد آیا گلوله ها به آنها اصابت کرد یا نه - با تمام شور جوانی که در خود سراغ داشتیم سعی کردیم بر آن هول و هراس که در زندگی هرگز نچشیده بودم غلبه کنم که در آن شیب کنار دیوار زندان مردم را به سمت کوچه باغهای طرف مسجد اوین ببریم . "برادر " هائی که آمده بودند زندان را از دست مردم ساده دل در بیاورند فریاد میزدند. ساواکی ها از هتل هایت شلیک میکنند. پدر نامردها ! زندان را لازم داشتند ! آن بازی کثیف برای آنها که در آن ساعات در اوین بودند جز نشانگر ماهیت پلید صاحب خانه ی جدید اوین چیز دیگری نمیتوانست معنی دهد. باند لاجوردی و کجوئی از قبل اسباب کشی کرده بودند.

بنظر من حاکمان جدید و هوادارانش از قبل با ترور حسنعلی منصور و بسیاری جنایات دیگر مثل فاجعه سینما رکس ماهیت خشن خود که برای رسیدن به هدف دست به هر وسیله ای میبزند را نشان داه بودند. اول فدائی ها و بعد مجاهدین باید اجازه میدادند که این جانوران چهره ی پلید خود را بدون دخالت دگراندیشان به مردم نشان دهند. افسوس که این طور نشد ! ولی شروع کننده خشونت در واقع حزب الله بود و در تهران و صبح ۲۲ بهمن صورت گرفت.

فدائیان اکثریت یا جبهه ی "مخالفان و هواداران رژیم" ؟

دوست ارجمند آزاد اندیشی - دموکراسی - احترام به مبانی حقوق بشر- تحمل اندیشه های مخالف و..و.. مفاهیم شریفی ست که امروز تمام نیروهای راست و میانه و چپ در گوش تا گوش دنیا در حرف پای بندی خود را به آنها اعلام می کنند.

آیا دیده اید که اعضای حزب کارگر انگلیس در مجلس انگلیس یا حزب خود بطور مستمر برای حزب محافظه کار تبلیغ نمایند. آیا میشود سوسیال دموکراتهای آلمان برای دموکرات مسیحی ها تبلیغ نمایند.

دوست ارجمند آرش گرامی ائتلاف احزاب سوسیال دموکرات آلمان و سبزها موضوعی ست که ما بارها و بارها در آلمان دیده ایم ولی هرکدام از این احزاب برنامه ی خاص خود را دارند و اعضای حزب با پرنسیب های اساسنامه ای حزب خود کار می کنند.

اگر ملیحه محمدی معتقد ست که اصلاح طلبان حکومتی بهترین آلترناتیو برای گذار به دموکراسی در ایران ست آسمان به زمین نمی آید ولی ایشان لطف کنند و به شعبه خارج از کشور اصلاح طلبان - روز آنلاین - بسنده کنند. یک جریان چپ سکولار نمی تواند همزمان مذهبی هم باشد.

اگر جمشید طاهری پور بقیه دوستان میخواهند راسا با بازماندگان علنی رژیم سابق همفکری و همکاری نمایند کسی مانع کار آنها نیست ولی یک سا زمان چپ نمی تواند همزمان راست هم باشد و شاهدوست هم باشد.
نمایند.

این دوستان باید تلاش کنند تا برنامه ی فدائیان اکثریت از چپ به حزب " مردم " تغییر نماید تا در بر گیرنده ی تمام اقشار و گروههای اجتماعی باشد.

داریوش همایون خوب می داند که چرا حزبش باید "مشروطه خواهان ایران" نامیده شود. در این حزب برای تمام نیروهای مخالف مشروعه باز ست . مهم نیست که چپ باشند یا راست - ساواکی باشد یا ژنرال سابق . ببینید آیا چنین حزب در اروپا وجود دارد که همزمان تمام اقشار و گروههای اجتماعی را در خود جا دهد.

متاسفانه اشخاصی چون نگهدار - بهزاد کریمی - جمشید طاهری پور - ملیحه محمدی - فتاپور
احمدی و ..و.. با دیدگاههای مختلف ارائه ی برداشت فردی خود از پلورالیسم و فراکسیونیسم در عمل سیاسی بقیمت تشتت و انفعال هواداران فدا ئیان اکثریت بخصوص در داخل کشور تمام می کنند. اصلا توجه نمی کنند که در برنامه ی اکثریت اشاره ای به همکاری یا تبلیغ برای بازماندگان رژیم پادشاهی یا اصلاح طلبان حکو متی نشده ست.

علت این نابسامانی :
امثال من نوعی سالها ست کنار کشیده و شانسی برای حضور در کنگره های سنتی ندارد و تاثیری هم نمی توان گذاشت.
رهبری اکثریت هم مانند بسیاری دیگر تلاشی برای جذب نیرو بخصوص نیروهای جدید نمی نماید.

پیشنهاد :
اگر سازمان اکثریت با یک رفورم و ارائه ی یک برنامه ی جدید از هواداران قدیمی خود بخواهد که در یک کنگره عمومی شرکت کنند و با تاکید بر تمام انتقاد از خود با میثاقی جدید و خط وربط های روشن به فعالبت ادامه دهند. ممکن ست به این وضع پایان داده شود.
٣۹۶۰ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : با شما موافق نیستم
آقای آرش من با شما موافق نیستم که عده ای این رژیم فاشیست را جری تر کردند بلکه معتقدم که فاشیست های خمینی به قتل عام جوانان ایرانی اقدام کردند زیرا می خواستند انقلاب مردم را منحرف کرده و به شکست برسانند. رژیم دلالان بازاری بدون بهانه دست به جنایت تاریخی زد. در سال ۱۳۶۷ جنایت ضد بشری اعدام زندانیان سیاسی را مرتکب شد و تمام شواهد تاریخی حاکی است که این عمل ضد انسانی را ماهها قبل از عملیات فروغ جاویدان مجاهدین خلق برنامه ریزی کرده بود. طرفداران احزاب و سازمانهای چپ را نیز در همان سال در زندانها قتل عام کرد و مطمنا آنها سالها از هرگونه عمل سیاسی یا غیره بر علیه رژیم به دور بودند. متاسفانه بحث شما قابل قبول نیست و شما با نکوهش مخالفین رژیم فاشیست های اسلامی قربانیان رژیم را شاید ناخواسته در سرکوب شدن شریک جرم رژیم می کنید.
٣۹۵۹ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : نیما اینده

عنوان : ارش عزیز خوب نوشتی
فقط میخواستم رفتار اکثریت را با جداشدگانش هم بگویم
من یکی از جداشدگان سازمان فدائیان اکثریت هستم که از سال ۶۸ دیگر با این سازمان همکاری ندارم.به سیاستهای داخلی وخارجی اش معترض بودم و بهرحال مثل شما عضو هیچ جریانی نیستم ولی همراه جنبش ازادیخواهانه مردم ایران همواره باعشق و شور حاضر بوده ام ومیخواهم با اجازه تان در اینجا گفتار شما را تکمیل کنم بیشتر برای مقایسه با دیگر جریانات و از جمله مجاهدین خلق.بعد از جدائی از سازمان طی ۱۹ سال گذشته با بسیاری از کادرها و رهبران اکثریت دوستی ام را حفظ کرده ام و در عین اینکه به نظرات خود پایبند بوده ام ولی کوچکترین بی احترامی از انها ندیده ام و به این فرق سازمان اکثریت با دیگر کروه های چپ و مجاهدین با دیده احترام مینگرم وارزو دارم دیگر گروه ها واحزاب هم در حد فدائیان اکثریت به مخالفین اندیشه شان احترام بگذارند و مثل مجاهدین خلق برای هوادران سابقشان زندان درست نکنند و به حتاکی وتهمت پایان دهند
٣۹۵٨ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرش ..

عنوان : خرمی باید نمود اندیشه را
بابک عزیز سلام
شما به نکته ی بسیار درستی اشاره کرده اید ، از شما عزیز ممنونم که صادقانه و دقیق می بینید. آن سخن من کمی گنگ و نارسا است. منظور من این نیست که دیگران از اکثریت الگو برداری کنند. برای من هم الگو نیستند. من یک آدم بی تفاوتی نیسم ولی در این لحظه در هیچ سازمان و گروه سیاسی فعالیت ندارم ، چون احساس می کنم آن نیستند که من می خواهم ، زیرا من رشد فردی خود را خیلی جلوتر از رشد سازمانی و همگانی احزاب و گروه ها می بینم. خود گرا نیستم ، منصفم ، از زمانی که خود را شناخته ام حق مورچه ای را زیر پا نینداخته ام. این رشد که از آن سخن می گویم راستکی بهش اعتقاد دارم. همیشه زشتی را اول در خود می بینم ، در تنهایی خودم پیوسته با خود یقه به یقه می شوم. داستانی دارم که هرشب کسی از درون من در می آید به هنگام خواب و می گوید: فلان فلان شده می خواهی بخوابی؟ حالا حالی ات می کنم خوابیدن یعنی چه.
یک ساعتی یقه ام را گرفته به در و دیوار می کوبد و بعد می گوید : حالا بگیر و بخواب ، فردا دوباره به سراغت می آیم. و بعد مرا با بیخوابی تنها گذاشته می رود.
من اینگونه می زیم.

هیچ گروهی آن نیست که من می خواهم. قدیم ها در یک روز داغ سیاسی رفیقی آمد و گفت شما منزه طلبید با شما کار کردن مشکل است. سئوال من این است : چرا سیاستمدار نباید منزه باشد؟ من اعتقاد دارم پاکی و صداقت را حتی اگر سر ببرند باز شکست ناپذیر است. شکست واقعی زمانی است که ما ریا و دروغ را بپذیریم
برای هم نوع خود پرونده جور کنیم ، تا اندکی "بهتر" زندگی کنیم. زمانی ما بازنده ایم که زشتی خود را مخفی کنیم ، آنوقت است که ما از جهان بریده کومه نشین می شویم و خود را شاه جهان می خوانیم و هرکس این لقب ما را به رسمیت نشناخت دشمن خونی اش می شویم. و از همه بدتر این است که این بیچاره ی کومه نشین پیروانی هم داشته باشد ، بیشک آن ها را به روز سیاه می نشانیم و به عمق کومه ی کوفتی خود می کشانیم و می پرورانیمش از آن دست چنان که جز در ستایش ما سخن نگوید ، و ستایش کنان آسمان پر ستاره و کوه و دشت و جنگل و دریا را در وجود یک کوفتی بجوید. و اینان - کوفتی ها - بر دو دسته اند. آگاه به کار خود و یا مانند مریدان بیچاره ی از خود بی خودِ خود نا آگاهند.و این یک بلای جهانی است که قاتل انسان گشته در وجود انسان. ظاهراً همه این ویروس را می شناسند ، اما در بزنگاه تاریخ و زندگی اغلب دچارش گشته خود به دست خود هلاک می گردند.

و حال برگردیم به موضوع سئوال شما بابک عزیز
منظور من آن نیست که اکثریت بهترین نوع خود نگری و خود شکافی را داشته ، منظور من این است که داشته ، تلاش کرده داشته باشد. چگونگی اش بحثی است جدا. اگر نظر مرا بخواهید باید عرض کنم که غلط و نیم بند داشتن بهتر است از هیچ نداشتن. زیرا در پروسه ی عمل بابک های خرم نظر پا پیش می نهد و ضغف ها را می بینند و می گویند تا اندک اندک آن شود که باید. پذیرفتن دگر شدن ، خود اساسی ترین و اصلی ترین گام است.
اگر دقت بکنید دیگران که با ابتکاراتشان و با اقداماتشان هزاران نفر به خاک خون کشیده شده اند ، همچنان مقدسند و هنوز کسی حق ندارد بگوید : ای خداوندگار ، ای بهتر از بهار ، ای گل که منم چشم بسته از برایت شبانه روز چون هَزار ، اگر دوست داری بر من گلوله ببار ، هیچ نخواهم گفت. اما یک سئوالی دارم بر مبنای کدام یقین اینگونه با سرعت می رفتی که ما را چنان به خاکی کشاندی که برای همیشه به گِل نشاندی؟!

این است که من آغاز اکثریت را به فال نیک می گیرم.
و از سویی شما عزیز خرم اندیشه که دارید در ایران کهن ریشه ، باید این نکته را بدانید که همیشه در گروه ها و دسته ها دیدگاههای مختلف بوده و خواهد بود. و اگر ما بخواهیم آن را مخفی کنیم فقط وفقط خود را گول زده ایم. یکی از هنر های اکثریت این بوده که در این آشفته بازار هر دهکده برای خود تمامیت سازمان خود را حفظ کرده ، یکی از دلایلش همان اشکالی است که شما از آن ها می گیرید و من آن را مفید می شمارم. و آن تحمل دیگری است. انسان قابل تغییر است ، اصلاً به این مفهوم نیست که امروز اگر شما فلان نظر را داشتید ، پس همیشه آن نظر را خواهید داشت. نه ، چنین نیست. انسان تغیر می کند و چه بسی که سازمان بتواند از چپروی و راست روی پرهیز کند و اندکی که سر و سامان گرفت حقانیت برنامه های خود را برای اعضای خود و مردم جامعه به ثبوت برساند چنان که دوباره جمع آیند و برای هدفی مشترک باز به هم آیند. طبیعی است که در این کشمکش ها عده ای به راه خود می روند. بگذار بروند ، ولی ما حق نداریم به دیگری بگوییم تو یا باید دقیق مثل من بیندیشی یا اینکه باید به راه خود بروی.
هنر اکثریت در این است که دگر اندیش را به "دادگاه" فرا نخوانده و همین پیروزی بزرگ اوست ، و بخاطر همین هم کسی از او انشعاب نمی کند ، چون چنگ بالادست را بر گلوگاه خود نمی بیند. همین تحمل را بعضی از احزاب و گرو ه های راست و چپ ِ نیروی چپ نسبت به اعضای خود نداشتند. و امروز ما می بینیم که چیزی از آن ها برجای نمانده است. در حالی که برای هدف مشترک و اصلی می شد تکه پاره نشد ، بلکه در کنار هم ماند با حفظ نظرات. گاه شما در لحظه ی تاریخی خاصی قرار می گیرید و به ناچارید برای بقای خود - در اینجا بخوان برای بقای سازمان خود - حتی کمی نه آن باشید که باید. پیچ و طوفان تاریخ همین است ، اگر تو با لباس پاره پوره و حتی کمی زخمی از پشت گردنه سلامت در آمده خود را به کلبه ی امن رساندی بدان که برده ای ، پس زخم را ترمیم می کنی و باید خوشحال باشی که نمرده ای. و این در حالی که تو می توانستی پشت گردنه بمانی و با هجوم طوفان به ته دره بروی. اکثریت به ته دره نرفت ، فعلاً زخمی و لنگان خود را به کلبه رسانده تا نیرو بگیرد و دوباره به راه بیفتد. به یاد داشته باش که حفظ بزرگترین سازمان چپ بعد از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی کار آسانی نبود و اکثریت در این چکاچاک به دیوار اندیشه و آن ریشه که داشت تکیه داد و شمشیر زد ، و به هرحال خونین و مالین ماند. زخمها را اینک باید درمان کرد. برای درمان لازم نیست دست و پا بریده شود. دیگران را اما ما دیدیم که دست و پای خود بریدند و اینک تنه ای مانده بی دست و پا با کور مال یک نگاه که غمگنانه خاموش ِ این لحظه ی شورانگیز تاریخ است. ولی اکثریت با همه ی زیر و بمش ، بیش و کمش روان رود است ، گرچه گاه خسته زار اما همچنان آغشته به ترانه ی زندگی به نغمه ی سرود است و این آغازیست برای ماندن برای نغمه ی فردا را خواندن ...

خرمی باید نمود اندیشه را
بابکی گر خرمی کن ریشه را
پایدار کار دنیا ریشه است
ریشه ی ما قوت اندیشه است
٣۹۵۴ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷       

    از : با بک

عنوان : خود شکافی با چه هدفی؟
آرش عزیز سلام و سپاس از یادداشت پر احساست!
سازمان اکثریت را مثال زده ای که شاید سایرین نیز برای نقد خود از آن سازمان الگو برداری کنند.
مشکل من با همین مثال توست.
نقد باید صادقانه و برای عمل بهتر در آتیه صورت گیرد.
نقد اگر برای خوشایند دیگرانی صورت گیرد که دست بالاتر را در صحنه باخت وبرد سیاست دارند، دیگر نقد نیست بلکه خودفریبی و حتا عوام فریبی است!
نقد اکثریت از خود از نوع دوم بود.
همراه امواج ناشیانه دویدن و طبق "مد روز" رنگ عوض کردن، نتیجه اش آش شعله قلم کاری می شود که می بینیم:
از راست نئولیبرال تا فراکسیون کمونیستی، از هم نشینان با پهلوی طلبان تا کسانی که هنوز در حال و هوای مشی چریکی زیست می کنند در این محفل گرد هم اند و در پایان هر کنگره اشان با سرود جنگل پیوندهای عاطفی! فی ما بین اشان را (هر چند که منطقن بی موردند) به نمایش می گذارند.
اگر سایر احزاب چپ وطبق این الگو به نقد خود بپردازند نه خودشکافی که خودزنی کرده اند.
برای خوشایند سرمایه داری حاکم اگر بنقد خود بپردازیم باید خود را نفی کنیم.
نقد یعنی پذیرفتن اشتباهات و غفلت هایی که از سوی ما واقعا صورت گرفته اند نه پذیرفتن تهمت و افتراهای دشمن و رقبای نا صادق.
٣۹۵۱ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرش .

عنوان : سلام بر عمو عمویی بزرگ و فداکار
و یک کلمه هم با عمو عمویی عزیز و بسیار گرامی که همه ی عمر خود را در این راه گذاشته و احترام خاص نزد من دارد. آنچه شما عزیز می گویید درست است. ولی آنچه را که نمی گویید غلط است. ما باید خودمان را بشکافیم برای خود و دیگران. همه باید این کار را بکنند تا بتوانند خود را الک کنند در غیر این صورت ما نمی توانیم رشد کنیم ، رشد وقتی می کنیم که هر نوع زشتی را در خود بشناسیم و پاکش کنیم. و این کار را نباید به عهده ی مخالفین بگذاریم - زیرا آن ها می توانند در باب ما اشتباه بکنند ، اگر صادقند و می توانند حقایق را کج و معوج کنند به عمد ، اگر صداقت ندارند - پس باید خود ، خود را بشکافیم با تمام نیک و بدش ، با زیبایی ها ، با زشتی ها ، با دیو ددش ، و باید خود را بعد از شکافتن به چهار راه زندگی ببریم و به همه بنماییم . متأسفانه ما اینگونه نیستیم . نه فقط در سیاست بلکه حتی در زندگی معمولی نیز همیشه حق با ما است. حتی شاعران و نویسندگان ما عموماً اینگونه اند. یکبار دیدم شاعری شعری نوشته بود به نام "پوزش" ناخود آگاه در برابرش دست به سینه ایستادم و دها صفحه برایش نوشتم . در حالی که هرگز ندیده بودمش.بشر از خود خواهی ما و خود خسته شده است ، این است که تا یک پوزش می بیند به شوق می آید ، زیرا آن را روزانه نمی بیند. پس چه باید کرد؟ باید خود را عریان در کوچه ی تاریخ به نمایش بگذاریم. فقط در چنین حالی است که ما را در می یابند ، ما را می بخشند ، ما را وقتی صادق دیدند دوباره عزیز میدارند.
متأسفانه این فرمول ساده و بسیار مفید را اغلب "سیاستمداران" رعایت نمی کنند ، حتی آن را کودکانه به حساب می آورند ، در حالی که سیاست ِ عکس آن همیشه نتیجه ی بدی داشته - در ایران و جهان - اما بدبختانه ما از گذشت زمان و تاریخ آن درس که باید نمی گیریم . هیچ گروهی بجز سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) تا به حال حاضر نشده است خود شکافی کند - من عضو اکثریت و هیچ گروهی نیستم - بعضی از گروه ها گاهی چیزکی می گویند و بعد در ادامه صد تا اما و ولی در تحلیل خود می آورند چنان که آخر کار می بینی طرف باز بچه پیامبر و معصوم از آب در آمد.

همان "آقا" که از آقایی سرشار است
وقتی دیگری شکافی می کند هزاران عیب پیدا می کند و این یعنی ما بطور ناآگاهانه عادت کرده ایم به خود گرایی ، به قبیله گرایی - تو بخوان سازمان گرایی و گروه گرایی - و این بزرگترین دشمن ما است. ضد اتحاد است ، و ضد رشد خود ما است. و تا زمانی که ما از قبیله گرایی در نیاییم همچنان گرفتار خود خواهی و خود گرایی و حود پسندی خواهیم ماند ، و آن که می ماند هرگز دریا او را به خود نمی خواند. روان چو شدی و ره به سوی دریا که گشودی شکوه و جلال میابی و بر زلال روان تو خورشید تاریخ پرپر زن و نقره گون مهر می کوبد برای تابناک.
در باب این سکوت زشت چپگرا های دیروز متأسفانه مقام اول را دارند.
همیشه حق با آن هاست ، مادر بزرگم پیوسته به من می گفت: در دوست یابی احتیاط کن ، کسی که همیشه حق با او است از او بترس و از او بگریز ، زیرا نه فقط دشمن تو می شود ، بلکه او دشمن خود را نیز در جیب جان دارد.
٣۹۴٨ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرش .

عنوان : روزبه ی عزیز و روزبه های عزیز!
روزبه ی عزیز ، آن روز که نارنجک پرت می کردند ، معنی اش این بود که تو هم پرت کن. چون او احتیاج بسیار مبرمی به در گیری داشت. او آرزو داشت که من و تو هم برایش نارنجک پرت کنیم تا قبل از اینکه روی پای خود بتونیم بایستیم از پای در آییم
و عده ای این آرزو را برایش بر آورده کردند. وگرنه رژیم هرچقدر هم دلش می خواست بکشد ، ده ها هزار نفری نمی توانست بکشد. می شد عقب نشینی کرد و سازماندهی جدید بر مبنای شرایط جدید انجام داد و دو باره به میدان آمد و حق مردم را طلب کرد. بعد از قتل عام ها بچه ها این فرمول را دریافتند ، دیگه با کلمات بازی نکردند بلکه به نتیجه ی کار اندیشیدند. به عنوان نمونه کمونیست و غیر کمونیست نام سازمان دانشجویی و مبارزاتی شان شد "انجمن اسلامی". مسئله این نیست که شما حق دارید یا حق ندارید ، مسئله اینه که شما چه نتیجه ای می خواهید از عملیات خود بگیرید. نتیجه ی آن درگیری ها شکست انقلاب بود ، و کسانی که به دام افتادند این نکته ی حساس را درنیافتند ، هنوز هم میگن حق با ما بود ، من هم میگم حق با شما بود اما برخورد شما با ناحق ، حق نبود.
٣۹۴۷ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : آن چه واقعا شد
آقای آرش عزیز:
من کسی را نمی شناسم که اسلحه برداشت یا به مبارزه مسلحانه با رژیم پرداخت اما چند نفر از خویشان و دوستان و برادرم را می دانم که اصلا به مبارزه مسلحانه اعتقاد نداشتند و اگر می شد با رژیم با داشتن یکی دو تا اعلامیه و نشریه جنگید پس آنها نیز جنگیدند. دوست عزیز آیا فراموش کرده اید که در میتینگ خود سازمان فدائی که اجازه هم داشتند عوامل رژیم نارنجگ پرتاپ کردند. با اینکه هوادار سازمان فدائی نبودم با دوستی که طرفدار آنها بود در چند متری آن حمله جنایتکارانه بودم و کسی را ندیدم که با رژیم مبارزه مسلحانه کرده باشد. در حمله گله های چماق دار شاهد ضرب و شتم دانشجویان دانشگاه تهران بودم و شاهد حمله چاقوکشان رژیم به دختران مجاهد که نشریه مجاهد را می فروختند بودم. کسی مبارزه مسلحانه نکرد بلکه رژیم جنایت پیشه به شکل وحشیانه به جان بچه های مردم افتاد و با دوروغ حملات جنایتکارانه خود را توجیح می کرد. متاسفانه حزب توده از رژیم حمایت می کرد و امید به شکوفائی فاشیست ها داشت. این واقعیتهای آن روزها بود. رژیم جنایت پیشه خمینی دست به آن جنایت ها زد و حزب توده و سازمان اکثریت از رژیم با توجیح ضد امپریالیستی بودن و به امید شکوفائی حمایت کردند.
٣۹۴۶ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷       

    از : آرش .

عنوان : همه باید جواب بدهند هم حزب توده و هم گروه های دیگر که طالب جنگ بودند
روزبه ی زرینعل عزیز ، من در برابر شما و برادر شما و خانواده ی داغ دیده ی شما سر تعظیم فرود می آورم و آن دلیر مرد را رفته را بسیار عزیز میدارم . اما یک سئوالی از شما دارم ، چرا حزب توده که راست روی کرده فقط مقصر است. من نمی گویم مقصر نیست ، می گویم چرا فقط او مقصر است؟ چرا آنهایی که بچه های ناز و پر شور مردم را بردند و به جوخه ی آتش دشمن سپردند مقصر نیستند؟
با تحلیل های ارزان و پیش پا افتاده ای تفگ بر داشتند و جوانان شوریده و شورشی و فداکار را بردند و دسته دسته کشتن دادند ، چرا آنها مقصر نیستند؟!

نظر من این است حزب توده با راست گرایی خود مقصر است و آنهایی که بدون شناخت از شرایط ایران تفنگ برداشتند و جوانان را به خاک و خون کشاندند نیز همانقدر مقصرند.
امروز همه آن ها انقلابی و شریف شده اند ، این یک حقه ی ضد تاریخ است ، نباید آن را پذیرفت تا نیمه ی دوم مقصرین ، طرفداران مبارزه ی قهرآمیز احساس بیگناهی به آن ها دست بدهد. آن ها مقصرترند. اگر حزب توده از رژیم دفاع هم نمی کرد ، به هرحال آن آقایان بچه های مردم را به مسلخ مرگ می بردند ، مقصر اصلی بعد از رژیم رهبران همان بچه ها هستند که آن را بردند و به کشتن دادند. خوب شد که حزب توده ای هم بود وگرنه این آقایون کسی پیدا نمی کردند تا گناه را به گردنش بیندازند. اگر کمی انصاف داشته باشیم حزب توده در درجه ی سوم قرار می گیرد. زیرا سرنوشت بچه ها را رهبرانشان مستقیم تعیین کردند و امروز بزدلانه گوه گرفته اند مظلوم و معصوم. آن هایی که از مبارزه ی مسلحانه طرفداری می کردند ، و امروز با آی دزد آی دزد سعی می کنند خودشان را مخفی کنند و این صادقانه نیست
بوی دروغ و خیانت از این عمل بر می خیزد. من یک بار دیگر در برابر آن دلیر مردان و دلیر زنان جان باخته سر تعظیم فرود می آورم ، اما رهبران آن ها که به دست بچه های هژده بیست ساله اسلحه دادند را فرا می خوانم که به راستی و جوانمردی بیش از این پشت نکنند.
٣۹۴۴ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷       

    از : مریم آرامیان

عنوان : سلام به آقای محمد علی عمویی
اول که این نوشته رو خوندم که آقای محمد علی عمویی ۲۵ سال و ۱۲ سال زندانی بوده فکر کردم اشتباه نوشته شده و لی خوندم و متوجه شدم که واقعیت است .ایشان چه انسان محترم و مقاومی است.

چند دفعه نوشتم ، ولی چرا کامنت من فرستاده نمیشه همه چی رو هم درست نوشتم این کد رو هم حتی درست نوشتم
٣۹۴٣ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : چه باید کرد
جناب برزو:
برادر جوان من در ۲۵ سالگی توسط رژیم ضد امپریالیستی "امام خمینی" که حزب توده در خطش بود با اعتقاد به آرمان زحمتکشان به قتل رسید و در گوشه ای از یک قبرستان سالها است که حتی یک سنگ قبر نیز رژیم تحمل گذاشتن بر مزار او را از خانواده ما گرفته است. دیگر چه باید بکنیم که شما نیز ما را به شلاق نکشید؟
٣۹۴۱ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷       

    از : بر زو

عنوان : پهلوانانی دلیر لمیده در فرنگ!
بنازم غیرت پهلوانانی که دهه ها در خارجه تنها فریاد لنگش کن را تکرار می کنند و هیچ کاری جز تخریب و تهمت زدن به دیگران بلد نیستند.
از چپ فرهیخته این سایت "زریننعل" گرفته تا عامل واواک "لیبرال!
زنده باد. قیاس شعور شماها با شعور مردمان تحت ستم آپارتاید آفریقایی جنوبی که نلسون ماندلا را به اسطوره ای جهانی تبدیل کردند، قطعا نتیجه مایوس کننده ای در پی خواهد داشت.
٣۹٣۹ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷       

    از : محسن کوشا

عنوان : تاریخ و تحلیل راستین آری
خواهشمندم به مطلب و اندیشه آقای عموئی برخورد دقیق و جدی نمائید و اجازه ندهیم با شعارهای بی معنی و انحرافی امثال "لیبرال " موضوع اصلی لوث شود. برای روشن شدن این منظور دلیل خود را می نویسم.

در تمام سالهای قبل از انقلاب با سرکوب سیستماتیک ساواک امکان تامل و رسیدگی به آنچه منجر به کودتای ۲۸ مرداد شد وجود نداشت. استراتژی ساواک این بود که مردم روشن نشوند - فکر نکنند - بحث نکنند - همه ی کسانی که باصطلاح سرشان بو ی قرمه سبزی میداد را بدون استثنا سرکوب میکرد فرق نمی کرد که مخالف شاه بودند یا جبهه ی ملی - چپ روسی بودند یا چینی - مذهبی بودی یا لامذهب - خب مبارزات مسلحانه شروع شد - زندان ها پر شد از انواع جریانات سیاسی و ساواک با دام و تله نیروهای ناراضی را صید میکرد همه را هم "خرابکار " می نامید . هنوز در باره ی زندانهای شاه آنطور که باید نوشته نشده ست.

شاه رفت - ولی هنوز نمی دانستیم چرا ۲۸ مرداد کودتا شد !!!! جبهه ملی چند دسته شد - شاه میخواست صدیقی را نخست وزیر کند ولی وقتی ایشان در دربار مشغول مذاکره بود یکی از آمریکا به شهبانو زنگ میزند و خبر میدهد که دکتر بختیار نخست وزیر میشود. تجسم این صحنه را در خاطرات دکتر صدیقی خواندم که چه دنیائی بوده و بعد بلاهائی که حزب اللهی بر سر او آوردند و مزخرفاتی که در روزنامه ی جمهوری اسلامی علیه او نوشتند.

عده ی دیگری از جبهه ملی و نهضت آزادی با "آقا " بیعت ¨کردند و دولت موقت تشکیل دادند . توده ایها هم از همان اول از "آقا" دعوت نشده حمایت کردند. چریکها هم با مجاهدین مشغول افشا گری های مربوط به ساخت و پاخت های "هویزر " و "سولیوان" بودند. در گنبد و کردستان جنگ بود - جبهه ی دموکراتیک علیه سانسور و حجاب اجباری الحق مبارزه میکرد.

کاملا معلوم بود که خمینی و دار ودستش میخواستند زبان ها را ببرند و قلم ها را بشکنند. ولی در راس آنها توده ایها این دفعه برخلاف دهه ۳۰ شده بودند باور نداشتند که چه هیولائی به جان مردم افتاده ست و مجیز گوی خمینی را کردند که بعدا بخش بزرگی از فدائیها را هم با خود همراه کردند.

کیست که نداند فجایع بعداز انقلاب و بخصوص دهه ۶۰ به مراتب از کودتای ۲۸ مرداد رذیلانه تر بوده ست. در هر دو بار بسیاری جان های عزیز به خاک و خون کشیده شد. همه ی جلادان هم "مدال" گرفتند . اخیرا برای لاجوردی هم مراسم گرفتند. باید با بردباری رویدادهای معاصر را مطالعه کنیم و گرنه این بچه گانه ست که فکر کنیم دفعه ی دیگر ساده اندیشی های ۲۸ مرداد و ۲۲ بهمن تکرار نخواهد شد.

متاسفانه اختناق در دنیای واقعی بیداد می کند و دشمنان بیداری مردم با وقاحت میخواهند دنیای مجازی اینترنت را هم با شانتاژ های خود غیر قابل تحمل کنند.

وقتی امروز ۲۱ اکتبر ۲۰۰۸ - خانمی که کاندیدای معاون ریاست جمهوری آمریکا ست در سخرانی خود با شلختگی میگوید اوباما ( کاندیدای حزب دموکرات آمریکا) سوسیالیست ست
و برای این شیرین زبانی جمهوری خواهان هوادارش هورا می کشند. حکایت از حضور انگیزیسیون مک کارتی دهه ی ۵۰ مینماید. وقتی در ایالات متحده با تما امکانات ارتباطات جمعی در رقابت های انتخاباتی بحث جدی و منطقی و برخورد اندیشه به شانتاژ تبذیل میشود

بدیهی ست که ما حالا حالا ها باید راجع به تاریخمان نه آنطور که آقای عموئی می گوید بلکه آنطور که مورخین و محققین بی طرف ارائه مینمایند مطالعه کنیم.

در باره ی جزئیات نوشته ی آقای عموئی فقط عرض می کنم که جریان حزب توده هیجوقت به پلورالیسم بها ئی نداده و استراتژی "ضد امپریالیستی " بر سیاسیت و ادبیات خاصی بنا شده که خیلی راحت به مارک زدن به دگر اندیشان راست و چپ میشود. در همین نوشته موجود این برخورد ها موج میزند. مسائل اساسی زیر سبیلی رد شده ست.
٣۹٣۰ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷       

    از : درود ///

عنوان : تف سربالا
درود بر منوچهر تهرانی گزارشت خیلی جالب بود
عده ای همیشه فراموش می کنند که در عصر ما هر تحولی یک سرش به پول و نفت بسته است. این آدم ها در نهایت میشن تف سربالایی مثل "لیبرال"
٣۹۲۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷       

    از : لیبرال

عنوان : کدام مزخرف است ؟
این مزخرف نیست که امریکا علیه شاه انقلاب کرد ولی روسها دارند مملکت را غارت می کنند؟ اگر هم چنین نقشه ای داشتند چه عواملی نقشه را به هم زد؟ حزب مزدور توده یا لیبرالها و سلطنت طلبان ؟ یا شاید امریکایی ها مثل روسها و کمونیست های عقب مانده ذهنی طرفدارشان مغز خر خورده اند و به نفع روسها اتش به مال خودشان میزنند؟
٣۹۱۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷       

    از : منوچهر تهرانی

عنوان : کودتا /پشت پا / نئولیبرال/ اشغال/ بحران
لیبرال میداند که شاه را آوردند ولی بقول شاملو آن تیپائی که بعداز رفتن شاه به ماتحت هوادارانش خورد بد جوری اذیتشان کرده و بابت هرچی مزخرف میگویند(نقل به معنی)
نقش نیکسون و فورد در تضعیف شاه، بی بی سی

براساس یک گزارش تازه توسط نشریه "میدل ایست ژورنال" که با کمک اطلاعات قبلا محرمانه تنظیم شده است، دولت های نیکسون و فورد شرایطی را پدید آوردند که به تزلزل حکومت پهلوی در اواخر دهه ۱۹۷۰ و وقوع انقلاب اسلامی در ایران دامن زد.

"میدل ایست ژورنال" توسط یک موسسه مطالعاتی به نام "انستیتوی خاورمیانه" در واشنگتن منتشر می شود. این گزارش حاصل دو سال تحقیقات اندرو اسکات کوپر، پژوهشگر، است. لس آنجلس تایمز روز جمعه مطلبی به قلم برزو دراگاهی درباره این گزارش چاپ کرد که در زیر می خوانید.
------------------------------------------------------------

گنجینه ای از یادداشت ها، متون مکالمات و سایر مناظرات نشان می دهد که در اواسط دهه ۱۹۷۰ اختلافات شدیدی میان دولت های جمهوری خواه آمریکا و محمد رضا شاه پهلوی بر سر قیمت نفت بروز کرد.

گزارش آقای کوپر در "میدل ایست ژورنال" بر نقش سیاستگذاران کاخ سفید - از جمله دونالد رامسفلد دستیار ارشد پرزیدنت فورد - تمرکز دارد که امیدوار بودند بهای نفت را پایین ببرند و بلندپروازی های شاه را مهار کنند؛ این تلاش ها علیرغم اخطارهای هنری کیسینجر، وزیر خارجه وقت آمریکا، انجام شد که می گفت چنین حرکاتی ممکن است ظهور یک "رژیم رادیکال" در ایران را تسریع کند.



جرالد فورد درحال سبک سنگین کردن گزینه های خود برای فشار بر شاه برای پایین آوردن قیمت نفت بود که هنری کیسینجر در محاوره ای در اوت ۱۹۷۴ به او هشدار داد: "شاه یک آدم پوست کلفت و پست است. اما او دوست واقعی ماست. اگر زیر پایش را خالی کنیم کمرش را شکسته ایم."

تحلیلگران و مورخان اغلب بر این باورند که این جیمی کارتر، رئیس جمهور دموکرات، بود که در مورد ایران خرابکاری کرد و اجازه داد این کشور به یکی از مخالفان آمریکا در منطقه بدل شود. اما این گزارش (میدل ایست ژورنال) حاکیست که پیشینیان جمهوری خواه وی نه تنها به سقوط شاه کمک کردند بلکه درحال حرکت به سوی عربستان سعودی به عنوان متحد کلیدی آمریکا در منطقه خلیج فارس بودند.

بررسی اوضاع قبل از انقلاب ایران، برای حوادث امروز هم دارای اهمیت است. کوپر می گوید وضعیت اقتصادی ایران درست پیش از انقلاب به وضعیت کنونی شباهت دارد و این بار محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران با تکیه بر بهای بالای نفت، پول زیادی خرج می کند.

گزارش آقای کوپر عمدتا بر اسناد بایگانی شده در کتابخانه ریاست جمهوری جرالد فورد استوار است.

این اسناد حاکیست که با نمایان شدن آثار شدیدا منفی بهای سنگین نفت در اوایل دهه ۱۹۷۰، واشنگتن به تدریج به ایران ترشرویی نشان داد.

پس از پایان تحریم نفتی به خاطر حمایت آمریکا از اسرائیل در مارس ۱۹۷۴، مقام های آمریکایی شاه را عامل اصلی بالا ماندن قیمت نفت می دانستند و خواهان دست برداشتن وی از تندروی بودند.

در یک مقطع دونالد رامسفلد، که بعدا به عنوان وزیر دفاع جورج بوش رئیس جمهور کنونی خدمت کرد، به یک مقام ارشد ایرانی که مسئول خریداری تسلیحات بود هشدار داد که تهران درحال از دست دادن دوستانش در واشنگتن است.

وی در برخوردی با ژنرال حسن طوفانیان - که سه دهه پیش در گزارشی توسط واشنگتن پست تشریح شده - به او گفت: "سعی نکن مرا دور بزنی. فراموش نکن که تمامی صادرات [تسلیحاتی] باید به تایید من و کیسینجر برسد."

ویلیام سایمون وزیر خزانه داری و انرژی در دولت های نیکسون و فورد، از جمله کسانی بود که طرفدار فشار بر ایران بودند. وی شاه را به خاطر بهای بالای نفت مقصر می شناخت و می خواست آمریکا از معاملات تسلیحاتی به عنوان اهرم فشار استفاده کند.

وی در ژوئیه ۱۹۷۴ در اشاره به شاه ایران به پرزیدنت نیکسون گفت: "او، به همراه ونزوئلا، سرکرده کسانی است که مسئول قیمت نفت هستند. آیا می شود بر شاه فشار وارد کرد؟".

در طول سالیان، کیسینجر از رفتاری دوستانه تر با ایران و شاه حمایت می کرد. این گزارش حاکیست که کیسینجر دارای بینشی ویژه در مورد بی ثباتی ایران بود. در آن زمان محیط های دانشگاهی در ایران متلاطم بود و چریک ها به تاسیسات آمریکا حمله می کردند و مقام های مهم ترور می شدند.

حتی در سال ۱۹۷۴ نیز یک تحلیل سازمان اطلاعات آمریکا، سیا، زنگ خطرها را به صدا درآورد چرا که می گفت برنامه بازسازی بلندپروازانه ایران توسط شاه باعث کشمکش فرهنگی و ایجاد قطب های متضاد اقتصادی در این کشور شده است.

اواخر سال ۱۹۷۶ شاه به دلیل کمبود شدید پول گرفتار مشکلات عمیق اقتصادی بود. او از اوپک می خواست بهای نفت را ۲۵ درصد بالا ببرد، حرکتی که آمریکا با آن مخالف بود.

براساس این اسناد، فورد که پس از استعفای نیکسون جانشین او شده بود در دسامبر ۱۹۷۶ به اردشیر زاهدی سفیر ایران گفت: "مشاوران من اتفاق نظر دارند که وضع اقتصاد جهانی خوب نیست. هر گونه افزایشی در بهای نفت اثری جدی بر ساختار مالی جهان به جا خواهد گذاشت."

اما مقام های آمریکایی به خصوص سایمون، بدون آگاهی شاه سرگرم همکاری با عربستان بودند تا در ازای کمک به افت قیمت نفت به این پادشاهی عرب کمک سیاسی و تسلیحاتی ارائه دهند. سعودی ها در اجلاس ماه دسامبر در دوحه، قطر، با اعلام اینکه تولید نفت را سه میلیون بشکه در روز افزایش خواهند داد (از ۸ میلیون و ۶۰۰ هزار به ۱۱ میلیون و ۶۰۰ هزار) اوپک را شگفت زده کردند. آن حرکت باعث افت قیمت نفت شد.

کیسینجر به فورد گفت: "ما باید به خاطر آنچه در اوپک اتفاق افتاد به خود تبریک بگوییم. من همواره گفته ام که سعودی ها نقش کلیدی دارند... دیپلماسی عالی ماست که باعث این وضع شد."

اما این یک پیروزی بود که ضررهای زیادی به دنبال داشت. ایران که همه ذخایر خود را صرف خریداری سلاح های آمریکایی و برنامه تمدن بزرگ شاه کرده بود - برنامه ای که با تزریق حجم عظیمی پول به کشور باعث تورم شد - با کمبود شدید مالی روبرو شد.

شاه ورشکسته شده بود. افت بهای نفت همراه با تورم او را وادار به ترک طرح های بلندپروازانه برای مدرن سازی کشورش کرد.

کوپر در گزارش خود می نویسد: "فروپاشی اجلاس دوحه، و تصمیم عربستان سعودی برای تضعیف بهای نفت خام و افزایش تولید برای اشباع بازار، اقتصاد ایران را به سوی پرتگاه سوق داد."

دولت شاه که به دلیل افت شدید درآمد نفتی به لرزه درآمده بود، یک بودجه ریاضتی را اعمال کرد که باعث بیکاری هزاران نفر و از بین رفتن اعتماد سرمایه گذاران شد و طبقه متوسط ایران را وحشتزده کرد. هرج و مرج اقتصادی و بیکاری به سرعت گسترش یافت.

ظرف یک سال پس از اجلاس دوحه، اولین تظاهرات انبوه در خیابان های پایتخت ایران شکل گرفت؛ تظاهراتی که انقلاب را به دنبال داشت.
٣۹۱۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷       

    از : لیبرال

عنوان : دروغگو کم خافظه است وقتی وابسته به یک قدرت خارجی شد اپله هم میشود
اقای عمویی و سایر توده ایها و چپ های سمپات انها
سکوت شما در مقاپل کودتا به دلیل دستوری بود که از شوروی داشتید نه هواداری و یا متابعت از دستور مصدق که مردم را به ارامش فرا می خواند چون شما توده ایها با همکارانتان در جناح ارتجاع مذهبی و زحمتکشان انگلیسی شهر را اشوب کرده بودید ۰ هم روحانیت مرتجع را ترسانده بودید و هم امریکائیها را که ماجرای استالین در اذربایجان را هنوز از یاد نبرده بودند ۰ تقریبا همان کاری که چریک ها در ترکمنصحرا و کوموله در کردستان علیه دولت بازرگان کرد۰ صدبار یگر هم تاریخ تکرار شود باز چپ سنتی به خیال مبارزه با امپریالیسم به پیروزی امپریالیست ها کمک خواهد کرد و لیبرالها را زمین خواهد زد حتی گر یک رژیم قرون وسطایی یا دیکتاتوری سر کار بیاید برای چپ سنتی ایران بهتر از دموکراسی لیبرال است ۰ برای اینکه چپ سنتی به دنبال یک دیکتاتوری شبیه روسیه و کره شمالی و کوباست که هیچکدام اینها با رای مردم مستقر نمی شوند۰ پس باید با یک کو دتا و بلوا گنجشک کمونیسم روسی را رنگ دموکراتیک بزنند و به مردم قالب کنند۰ همینکار را با داوود و تره کی در افغانستان کردند با حسن البکر و صدام در عراق و ۰۰۰
النده هم وقتی به او اخبار کودتامیرسید چاره ای نداشت جز ارام کردن جو ۰ هم او بود که وسط ژنرال های کودتاچی نشست وگفت من در میان ارتشیان احساس امنیت می کنم۰ عمل مصدق را باید از دید ارام سازی جو بحرانزده که زمینه ساز کودتاست دید نه کمک به کودتا۰
اما شما که تا روز ۲۵ مرداد علیه مصدق بودید و اورا عروسک خیمه شب بازی امپریالیسم امریکا میدانستید و جو کشور را علیه دولت او که در گرداب توطئه امپریالیسم انگلیس و امریکا و خدعه های شوروی ها از یک سو و جدال برای رهبری از سوی کاشانی و خیانت های حزب زحمتکشان بقائی از سوی دیگر بود هرچه بیشتر گرفتار و بدنام کردید طوری که در زمان کودتای دوم مردم از دور او پراکنده شده بودند۰
کشور مافیایی شوروی هم چون مصدق خواهان ملی شدن نفت شمال هم بود با او سر ناسازگاری داشتند۰ طلاهای ایران را به او ندادند و فورا بعد از کودتا تحویل دولت کودتا دادند۰ چون بدیهی بوداگر یک دولت مستقل ملی در ایران سر کار می امد ملتهای تحت سیطره شوروی هم هوس استقلال به سرشان میزد۰ پس شما چاره ای نداشتید جز اطاعت محض از شوروی ۰ واقعا هم خوب عمل کردید چون بعدا توبه کرده های شما به دستگاه شاه نفوذ و چهره حکومت شاه را به سمت یک دیکتاتوری تک حزبی سوق دادند که به زودی توسط همکارانتان در جناح ارتجاع سیاه سرنگون شد. دولت ناتوان ملاها را هم به سمت ماجراجویی و عربده کشی علیه امریکا راندید ( با توطئه اشغال سفارت که توسط چریکها اول اجرا شد و بعد اخوند توده ای خوئینیها )۰ هر چه ملاها مستاصلتر شدند اربابتان روسیه رابه انها نشان دادید۰ حالا هم ایران تماما به اشغال رسها در امده۰ سرزمینش را دزدیدند۰ اقتصادش را غارت کردند۰ امنیتش را تا مرز نابودی به خطر انداختند۰ این نیروگاه مستهلک شده را هم ۱۷ سال است راه نمی اندازند۰ با بودجه مردم ایران ماجراجویان عرب را در خاور میانه به حرکت می اورند تا روسیه بتواند نقش محلل بازی کند برای غرب و از انها باج خواهی کند۰
شما پی شک موفقترین حزب سیاسی ایران در تاریخ معاصر هستید۰ هیچ حزبی به اندازه حزب شما در برنامه خود (که همان خدمت به روسیه است )در جهان موفق نبوده است ۰

تبریک می گویم . بیخود نیست که شما و سایر رهبران حزب از ان همه اعدام شاهی و شیخی جان سالم به در بردید ؟
٣۹۰٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷       

    از : پویان مدائن

عنوان : ژوراسیک-یا عصر یخ
آقای عموئی
با تمام ارزش و احترامی که برای قدما قائلم اما مجبورم بخاطر توهینی که به شعور مخاطبان کرده اید به شما اعتراض کنم.
اگر اطلاعات جامعی از زمان کودتا دارید {که حتما دارید} لطفا سازمان وتعداد نفرات مسلح حزب توده را هم فقط محض یاداوری بفرمایید.
تفاوت سازمان کمونیستی ویک نخست وزیر -لیبرال -بورژوا یا هر چیزی که شما تشخیص داده بودید را اکثر جوانان ما میدانند.
حافظه تاریخی صد سال را فراموش نمیکند.
٣۹۰۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : دنباله روی حزب توده و توجیحات آقای عمویی
محمد علی عمویی با این سخنان خود می خواهد دنباله روی حزب توده از دولت مصدق را توجیح کند. حزب توده به اصطلاح ادعا داشت که انقلابی هستند اما دنباله روی از ملی گراهای دو رو را سیاست حزبی خود کردند و به جای دعوت و تشکل مردم بر علیه کودتا و استفاده از کادرهای نظامی حزبی تنها توانستند به قربانیان کودتاچیان تبدیل شوند. آنها نشان دادند که به عمل انقلابی اعتقاد نداشتند و به مصلحت جویی رو آورند اما دشمنان شان قاطعانه تیغ به ریشه آنها زدند و دسته دسته اعضا و طرفدارانشان را اعدام کردند. حزب توده باز همین سیاست بازی را با رژیم اسلامی کرد و نتیجه آن اعدام و زندانی شدن اعضا و هواداران شان شد. حزب توده در بهترین شکل یک حزب دنباله رو حکومتی بود و فاقد عنصر انقلابی بود. حزب توده آینده خود را با تزلزل و مماشات با بالایی ها رقم زد و دوباره با رژیم ملایان همان سیاست بازی را عمل کرد. وقت آن است که حزب توده از سیاست برای همیشه کناره گیری کند زیرا زندگی اعضا و هواداران خود را بی جهت به مخاطره می اندازد.
٣۹۰۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷