دو تذکر و طرح دو سوال از مدعیان اصلاح و تغییر
علی کلائی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۹ مهر ۱٣٨۷ -
۲۰ اکتبر ۲۰۰٨
روزهایی است که باز صور انتخابات در ایران امرور دمیده شده و مشتاقان اهل انتخاب ذیل حکومت ولایی به دنبال معرفی کاندیدا ها و بررسی شرایط انتخابات خود هستند . از سویی محافظه کاران در پی محمود احمدی نژاد میدوند و علی رغم این که خبر میرسد که از دست این رئیس جمهور امروز ایران و دوست بنیادگرای خودشان شدیدا عصبانی هستند ، اما به هر حال او را برای روز مبادا نگه میدارند و در صورت اجماع جناح مقابلشان یعنی اصلاحات طلبان درون حاکمیت بر سر یک کاندیدا ، او را به صورت برگ آس خود بیرون میکشند و میخواهند که بر صورت رقیب بکوبند . در باب آنچه میخواهم بگویم وضعیت این نمایندگان بنیادگرایی در ایران امروز روشن است و به هیچ وجه آنچه به عنوان توقع از مدعیان تغییر و اصلاح میرود درباب این جریان وجود ندارد .
اما در سوی مقابل جریان اصلاح طلبان این بار با شیخ الشیوخ خود در گام اول پا به میدان گذاشته اند . شیخی که رویترز او را پرچم دار اصلاح طلبان میداند (شهروند امروز – شماره ۶٨ – صفحه ۱٣) و آمدنش و احتمالا از دیدگاه رویترز جایگاه سیاسیش آنقدر ارزش دارد که به تیتر یک صفحه اول تبدیل شود . در بخشی دیگر از این طیف اما امسال مصطفی تاجزاده و دوستانش در جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب نیز به دنبال آن هستند که محمد خاتمی را به عرصه سیاست ایران به طورجدی بازگردانند . رئیس جمهوری که در ٨ ساله دوران خود بارها وبارها به خواسته های اقتدارگرایان تمکین کرد و در برابر رهبری جز سکوت و سر فرود آوردن چیزی به ارمغان نیاورد . کسی که در طول تاریخ پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۵۷ بالاترین حمایت مردمی را داشت .
به هر تقدیر این بار ظاهرا اصلاح طلبان با شعار تغییر آمده اند . اصلا مبنای اصلاحات تغییر در ساخت نابهنجار سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی کشور ایران بود که سالها زیر دست محافظه کاران از سنت گرا تا بنیادگرا دست و پا زده است . اما
اما آنچه نگارنده را به صرافت نگارش انداخت توضیح وضع انتخابات و آرایش نیروها نیست .بلکه تذکر دو نکته حیاتی است که در صورت باز عدم توجه اصلاح طلبان به آن ایشان میتوانند مطمئن باشند که باز حتی در صورت حضور در عرصه حاکمیت و بطور اخص دولت راه به جایی نخواهند برد واین بار با شدت بیشتری و با سازماندهی قویتری سرکوب خواهند شد واگردر ۱٨ تیر ۷٨ حاکمیت تنها اعتراف به قتل یکی از فعالین جوان و حاضر در صحنه مبارزه کرد ، این بار به راحتی قتل دهها تن را هم گردن میگیرد و آب از آب تکان نمیخورد . همانطور که به راحتی مهرنهاد فقید اعدام شد و برای کمانگرها و لطیفی ها دهها مانند ایشان احکام شداد و غلاظ مانند اعدام صادر میشود و کسی را جرات و یارای اعتراض و حرکت علنی نیست .
اگر به درستی به دوران ٨ ساله آقای خاتمی و بحثها و مجادلات این دو طیف حاضر در صحنه سیاسی رسمی ودولتی ایران نظری بیافکنیم نکته ای در این میانه خود را برجسته مینمایاند . نکته و شاید یکی از محوری ترین چالشها این است که هر دوطیف خود را منتسب به آقای خمینی بنیانگذار نظام میدانند . در هر بحثی از او سخنی به عنوان نقل قول میآورند وسعی میکنند با آوردن نقل قولی از او رجحان اندیشه خود را بر حریف نشان دهند .
در باب این مسئله محوری چند نکته قابل تذکر است
اول اینکه آقای خمینی حدود دو دهه است که از صحنه سیاست ایران به دور است . در دوران پس از فوت او اتفاقات فراوانی در ایران افتاده ومسائل به قول حوزه ها مستحدثه ای ایجاد شده که با نبود آقای خمینی پیروان و مدعیان خط او در هر دو جناح قطعا نمیدانند که اگر او بود در این وضعیت چه میکرد .
دوم آنکه بر اساس شهادت بزرگان و همچنین تحقیقات انجام شده (یک نمونه کاری در مورد دوره های مختلف زندگی فکری آقای خمینی که توسط دکتر کدیور نگاشته شد و احتمالا بر روی سایت ایشان موجود است) و شهادت تاریخ آقای خمینی را در دوره های مختلف به صورت شخصیتی متفاوت میبینیم . زمانی به شهادت مرحوم آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی از سوی مرحوم آقای بروجردی با شاه دیدار میکند . زمانی دیگر کاملا در جبهه کاشانی قرار دارد و با مصدق تعارض آشکار دارد . زمانی دیگر در نجف ولایت فقیه تدریس میکند و این تز را تا حدودی تبیین میکند . زمانی در پاریس میگوید جمهوری مانند جمهوری ها و رویکردی کاملا دموکراتیک دارد و روحانیان را از حکومت به دور میدارد و بعد که به تهران میرسد ولایت را مطلقه میخواند در صف ولایت پیامبر و امامان معصوم قرار میدهد و جمهوری اسلامی را اصلا حکومت روحانیون میداند و در آخر نیز اصولا شرط مرجعیت را از رهبری و ولایت برمیدارد و تز ولایت مطلقه فقیه را در قانون اساسی بر اساس امرش نهادینه میکند . چون نیک بنگریم این تفاوت (اگرنگوییم تضاد) در دوره های متفاوت زندگی کاملا مشهود است . حال سوال از آقایان اصلاح طلب این است ؟ ایشان به کدام خمینی استناد میکنند ؟ خمینی در کدام دوره ؟ و اگر رقیبشان به خمینی در دوره دیگری استناد کرد ایشان چه جوابی دارند بگویند ؟ بخصوص که در ادبیات رسمی درون حاکمیتی ایران آقای خمینی بدل به تابویی نقد ناشدنی شده است که نمیتوان به هیچ عنوان در پروژه نقد او وارد شد . اصلاح طلبان باید صراحتا پاسخ دهند که برای این معضل چه راه حلی دارند ؟
و سوم آنکه اصولا آیا اصلاح طلبان که مدعی تعقل در امر حکومت اند ، آیا حکومت را و روند سالم آن را به ان قلت کردن از رهبری قبلی که دو دهه پیش فوت شده میدانند ؟ اصولا مگرامر سیاست و حکومت علم ندارد و مدیریت قوانین علمی مخصوص خود را ندارد ؟ مگر منافع ملی ما با اجماع ملی معین نیست که در هر دعوای جناحی به دنبال جمله ای یا عبارتی از آقای خمینی باشیم ؟ فکر میکنم این رویکرد نقل گرایانه به آقای خمینی ما را از تعقل دور میکند و حتی هر دوطیف را به استفاده ابزاری از آقای خمینی (به مثابه یک متن) میکشاند .
صراحتا میگویم که باید از این همه نقل قولهایی که هر دو طرف میکنند تا حقانیت خود را به اثبات برسانند فاصله گرفت و به واقع ابنا دلیل شد . برخورد منطقی کرد واین برخورد منطقی و عقلانی را به طیف بنیادگرای حاضر در ایران که چه بخواهیم و چه نخواهیم یک واقعیت در جامعه ایران است فهماند و تحمیل کرد . وقتی منطق اصلاح طلبان همان منطق نقل گرای محافظه کاران میشود نتیجه اش این میگردد که آقای خاتمی در ٨ سال ریاست جمهوری خود در هر دعوا ومعرکه ای جمله ای از آقای خمینی بیاورد و جناح مقابل نیز جمله ای و هیچ کدام هم کاری از پیش نبرند . کافی است به گزارش دادگاه محسن کدیور ، عمادالدین باقی ، عبدالله نوری ، هاشم آقاجری و سید محمد موسوی خوئینی ها مراجعه کنید تا سیل این نقل قول ها را ببینید . بر اساس نظر فقه سنتی ما هم تقلید از مرجع فوت شده جایز نیست . آقایان اصلاح طلب باید باورشان شود که به مانند دهه شصت دیگر حمایت آقای خمینی را در اختیار ندارند و باید بر اساس عقل و منطق با حریف نقل گرای بی منطق خود برخورد کنند . درست است که طیف بنیادگرای حاکم بر اساس رویکردهای بنیادگرایانه خود عقل را بر نمیتابد ، اما آقایان به جای تسلیم شدن به ابزار ایشان که در دوران اقای خاتمی نتیجه اش را دیدیم میبایستی منطق عقل انسانی را به ایشان بقبولانند و این میسور نمیشود مگر آنچه اصلاحات چیان نیز خود از زیر چتر ان قلتهایی از آقای خمینی بیرون آمده وبه جای نقل گرایی عقل گرایی کنند .
اما نکته دوم آزمون صداقت اهالی اصلاحات است . در روزهای پس از خرداد ۷۶ تنها به نقد سالهای پس از خرداد ۶٨ نشسته شد . پس از تیر ٨۴ نیز بنیادگرایان که با شعار نقد ۱۶ ساله بر سر کار آمده بودند باز قدمی را از سال ۶٨ به عقب نگذاشتند . باید خدمت فعالین اصلاح طلب به طور اخص تذکر داده شود که قبل از سال ۶٨ هم حدود ۱۰ سال در این مملکت جمهوری اسلامی برپا بوده است . آقای خمینی رهبری انرا در دست داشتند . جنگی ٨ ساله با میلیاردها تومان خسارت وهمچنین کشتارهای فراوان در حد نسل کشی مانند کشتار ۶۷ . اینها واقعیات دورانی است که از اولین روزهای پس از بهمن ۵۷ آغاز و در خرداد ۶٨ به اتمام رسید . یک واقعیت غیر قابل کتمان که میبایستی توسط منصفان و مطلعان و اهل اندیشه پس از گذشت ۲۰ سال (دوران لازم و علمی برای بررسی علمی پس از هر واقعه) مورد مداقه قرار گیرد و نقد شود و اعلام شود که در طول این سالها اولا چه کارهایی انجام شده و ثانیا کدامشان درست و کدامشان نادرست بوده است . گفته شود و از این درس تجربه پندی گرفته شود تا دیگر چنین خبط و خطاهایی تکرار نگردد . اما این دوران در تمام این ۲۰ سال به تابویی تبدیل شده که شکستنش جز برخورد چکشی حاکمیت جمهوری ولایی چیزی را به همراه ندارد . اصلاح طلبان خود از محورهای اصلی وقایع این سالها بوده اند . شاید بهتر باشد برای نشان دادن صداقت خود به مردم ایران ، به خصوص امروز که این مردم تجربه خیانت(یا در بهترین حالت ناتوانی و ضعف منجر به نابودی) به امید ٨ ساله ای را نیز در حافظه تاریخی خود دارند همین نیروها به نقد این دهه بنشینند و حداقل خود معترف به آنچه انجام داده اند بشوند .
به هر حال این حقیر به عنوان کسی که در تمام طول این سالها در موضع پیاده نظام اصلاح طلبان درون حاکمیت دیروز قرار داشته است به عنوان یک نیروی با سابقه مشخص این موارد را از جمله پاشنه آشیل های اصلاح طلبان در جریان این انتخابات میداند . یادمان نرود که رفتار شناسی مردم ایران بسیار مشکل است و این مردم با وجود رفتارهای گمراه کننده حافظه تاریخی خوبی دارند .حافظه ای و بغضی تاریخی که اگر سر باز کند و اگرمدیریت نشود حتی میتواند برای ایران نیز خطر آفرین باشد .
ومن الله توفیق
|