از : لیبرال
عنوان : به غضنفر بچسبید که دریای خزر را برد و صنایع اتمی و نفت و گاز و نظامی را دارد بی امان غارت می کند ۰
چقدر کثیف و جنایت کار و نژاد پرستند این امریکائیها که وقتی جنایت می کنند یا تجاوز و یا ۰۰۰ از خودشان کسانی بیرون می آیند و آنرا بر ملا می کنتد و بعد در تلویزیون سراسری شان مدتها کارشناس و غیر کارشناس می اورند و انقدر در باره اش افشاگری می کنند که گندش در می آید ۰ آن سیستم مسخره قضائیشان هم دنبال ماجرا را می گیرد و طرف مورد تجاوز واقع شده را هم دست آخر پول و پله میدهند و متجاوز را هم مجازات می کنند۰ فکر می کنند که با رنگ ننگ پاک می شود ۰ وای وای
۰ اما در نظام کمونیستی این زشتیها را رو نمی کنند نه به خاطر سانسور بلکه برای حفظ حرمت اخلاقی جامعه و کیان کمونیسم۰ فقط همینطور کلی می گویند که ما انتقاد داریم ولی انتقاد ما مثل امپریالیست ها و لیبرالها نیست ۰ یک خطاهایی در شوروی شده و یک رهبر با عظمتی مثل استالین بدون اینکه منظوری داشته باشد به کشورهای اطراف و ملیت های تابعه کمی زیادی رفته ولی بعدا به این موضوع در رژیمهای کمونیستی ایده آل پرداخته میشود۰ انسان هم شریفتر از انست که در قبال تجاوزی که به او شده پول دریافت کند۰
فیدل کاسترو هم که اجازه داده توریست ها بیایند به دختران کوبایی با پرداخت ۲۰ دلار تجاوز کنند بعداز ۴۰ سال حکومت عدل آنرا پنهانی و به دور از حواس ماموران که مراقب نفوذ فرهنگ امپریالیستی هستند زیر سبیلی رد کرده چون مردم نیاز دارند۰
داخل خانه های تیمی هم اگر اتفاقاتی افتاده و سکس به اعدام کشیده قطعا نباید آنرا مطرح کرد چون جان چریک در خطر بوده و به همین دلیل بود که جزنی توانست حواسش را جمع کند و به این نتیجه عالی برسد که ای خمینی دارد می آید بدتر از شاه ۰ ولی توده ایها (که فعلا نباید در مورد آنچه که درطول ۵۰ سال انجام داده اند حرفی زد چون عناصر مشکوک جرئومه ای فسادی لیبرال همین اطرافند ) اگر آن پیغام را نگرفتند چون روی بی سیم کانال روسیه بودند که داشت پیغامهای موکد می داد که یا شاه یا خمینی. انتخاب با شماست ولی مصدق و بازرگان و بنی صدر نباشند که باز ما مجبور می شویم منتظر شنا در آبهای گرم بمانیم۰
بابا اینقدر وقت نگذارید ایرانیها را از آمریکا بترسانید ۰ رژیم ج ا که شما ساخته اید دارد متل استالین و مائو ۲۴ ساعته انقلاب فرهنگی می کند علیه امپریالیسم ۰ به غضنفر بچسبید که دریای خزر را برد و صنایع اتمی و نفت و گاز و نظامی را دارد بی امان غارت می کند ۰
۴۱٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱٣٨۷
|
از : کارگر زحمتکش جنوب تهران
عنوان : افزایش تجاوز جنسی سربازان آمریکایی به همرزمانشان
تا هنگامی که از آنها پرسیده نشود که آیا مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند یا خیر، آنها هرگز خودشان به این تجربه تلخ اقرار نمیکنند. تاکنون ۱۲۵ هزار سرباز آمریکایی هر دوی این عارضهها را داشتهاند.روزنامه «لسآنجلس تایمز» در گزارشی، به بررسی وضعیت تجاوز جنسی به نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان پرداخت. این روزنامه آمریکایی مدعی شد، بنا بر مطالعه انجام شده از سوی بازرسان بخش رسیدگی به امور نظامیان آمریکایی، گفته شده که از هر هفت نظامی زن آمریکایی مستقر در مناطق جنگی افغانستان و عراق، یک نفر آنها مورد آزار جنسی مردان همقطار نظامیشان قرار گرفتهاند.از سوی دیگر، سربازان مرد نیز از این حملات در امان نبودهاند، به گونهای که بنا بر آمار به دست آمده از سوی این گروه، از هر صد نظامی مرد، هفت تن آنها، مورد تجاوزات جنسی نظامیان همجنسباز خود قرار گرفتهاند.لسآنجلس تایمز افزود: مطالعات انجام شده روی زنان سربازی که مورد حملات جنسی قرار گرفتهاند، نشان میدهد که این زنان نسبت به دیگر زنانی که مورد این گونه تجاوزات قرار نگرفتهاند، به میزان دو و نیم برابر بیش از آنها دچار بیماری خطرناک ناهنجاری روانی شدهاند.همچنین نظامیان مردی که مورد تجاوزات همجنسبازانه قرار گرفتهاند، یک و نیم برابر بیش از دیگر سربازان مردی که این اتفاق برایشان رخ نداده، مستعد بیماری ناهنجاری روانی هستند. بنا بر این گزارش، تاکنون رابطه بین افزایش بیماریهای روانی و تجاوزات جنسی در میان سربازان کشف نشده بود و این نخستین باری است که چنین رابطه مستقیمی بین این دو عارضه دیده میشود.این روزنامه در گزارش خود میافزاید: یک نفر از بازرسان این بخش درباره این تحقیقات میگوید: تاکنون ۱۲۵ هزار سرباز آمریکایی هر دوی این عارضهها را داشتهاند. البته تا هنگامی که از آنها پرسیده نشود که آیا مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند یا خیر، آنها هرگز خودشان به این تجربه تلخ اقرار نمیکنند.این مرکز در حال حاضر، برنامه ویژهای را درباره راههای جلوگیری از خشونتهای جنسی و چگونگی پاسخ به آنها طراحی نموده است که به زودی تکمیل میشود و دستاندرکاران این برنامه امیدوارند تا طرح جدید آنها بتواند در آینده، نتایج مثبتی داشته باشند و از افزایش آمارهای وحشتناک و روزافزون جنسی در میان سربازان آمریکایی جلوگیری کند. گفتنی است، این روزها، نوعی بیماری خطرناک روانی به نام «ناهنجاری روانی تخریب کننده قوای ذهنی» در میان سربازان آمریکایی برگشته از جنگ، بسیار شایع شده است.
۴۱۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱٣٨۷
|
از : جواد حسینی
عنوان : اشتباه املایی
با عرض معذرت از خوانندگان محترم، مبذول را اشتباهاً با "ز" نوشتم.
۴۱٣۴ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۷
|
از : جواد حسینی
عنوان : مطلب مفید
بسیار خنده دار است که یک موسسه چینی آمریکا را بزرگترین ناقض حقوق بشر اعلام دارد. صرف نظر از آنکه ما چقدر موافق و یا مخالف آمریکا باشیم، بدون شک نمیتوانیم این ادعای مضحک موسسه چینی را قبول کنیم. چین خود یکی از بزرگترین ناقضین حقوق بشر است و از آنجا که در چین فعالیت موسسات غیر دولتی ممنوع است میتوان نتیجه گرفت که گزارش مربوطه چقدر سندیت دارد.
در مورد دیدبان حقوق بشر ،Human Rights Watch اما مسئله فرق میکند. بدون شک نمیتوان این موسسه را با آن سازمان مجهول الهویه چینی در یک سطح قرار داد. در گذشته نیز گزارشات این سازمان مورد توجه مقامات آمریکایی بوده و از آن در جهت شناسایی موارد نقض حقوق بشر در آمریکا استفاده کرده اند. خوشبختانه دموکراسی آمریکا این امکان را به چنین موسساتی میدهد تا آزادانه به طرح مسائل نقض حقوق بشر دراین کشور بپردازند. همین امر سبب شده که در کشوری که تا ۴۰ سال پیش حقوق اقلیتها بطور رسمی پایمال میشد، امروز در مجموع محیطی مناسب برای تمام گروههای قومی و نژادی فراهم شود. امیدوارم که مقامات آمریکایی توجه لازم را به گزارشِ Human Rights Watch مبزول دارند. با تشکر از آقای بهرام کرمانی برای نوشتن این مطلب مفید.
۴۱۲۹ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۷
|
از : بهرام کرمانی
عنوان : ؛گزارش اخیر سازمان دیدبان حقوقبشر (Human Rights watch) به مثابه بمبی بود که درباره وضعیت ساختار "تربیتی آمریکا" منتشر شد.
در این گزارش، بر انتشار و رواج گسترده "تنبیه بدنی"، "خشونت" و "تنبیه با اصول آشکار نژادپرستی" دانشآموزان در مدارس آمریکا تاکید و تصریح شده است.
همچنین شبکه خبری "سی.ان.ان" آمریکا در این ارتباط به نقل از گزارش دیدبان حقوقبشر فاش کرد: در سال ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷، دستکم ۲۰۰ هزار دانشآموز در مدارس آمریکا تنبیه بدنی شدهاند.
بنا بر این گزارش، در این دو سال شمار دختران تیرهپوست آمریکایی که تنبیه بدنی شدهاند تقریبا دو برابر آمار تنبیه دانشآموزان دختر سفیدپوست است.
خانم "آلیس فارمر" فعال در "اتحادیه حقوق شهروندی آمریکا" و "سازمان دیدبان حقوق بشر" با اشاره به این گزارش گفت: همه مدارس دولتی آمریکا، به آییننامهای برای تنبیه نیاز دارند و تنبیه بدنی تنها خشونت را میافزاید و رفتار نادرست دانشآموزان را درست نمیکند.
گزارش این سازمان بینالمللی حقوقبشر همچنین از اقدامات نژادپرستانه در آمریکا که سردمداران این کشور مدعی رعایت آن هستند، پرده برداشت و فاش کرد: در ۱۳ ایالت جنوبی آمریکا دانشآموزان دختر تیرهپوست ۴/۱ بار، بیش از حد طبیعی به نسبت تعدادشان در هر ترم درسی تنبیه میشوند.
خانم فارمر افزود: دانشآموزان اقلیتها، در راه خود برای موفقیت موانعی مهم پیش رو دارند به طوری که بیش از دیگران تنبیه میشوند و این سبب میشود با محیط مدرسه بیگانه شوند و بیش از دیگران در معرض مشکل و خطر باشند.
بنا بر این گزارش، شاید خطرناکترین بخشی که در گزارش این سازمان بینالمللی بدان اشاره شده است میزان بالای خشونتی باشد که دانشآموزان معلول یا آنهایی که دارای نیازهای خاص هستند قربانی آن میشوند.
میزان قربانی شدن این دانشآموزان در ایالت تگزاس حدود ۴/۱۸ درصد است در حالی که این افراد ۷/۱۰ درصد کل دانشآموزان این ایالت هستند.
در پی انتشار این گزارش، اتحادیه حقوق شهروندی آمریکا، سازمان دیدبان حقوق بشر و وزارتخانههای مسئول خواستار متوقف شدن این روند در مدارس آمریکا شدند.
اوایل سال جاری موسسه چینی "گفتوگوی بشردوستانه" نیز در جدیدترین گزارش سالانه خود از وضعیت حقوقبشر در دنیا اعلام کرد، آمریکا بزرگترین ناقض حقوقبشر در دنیاست.
بر اساس گزارش این موسسه چینی، در گزارش حقوقبشر سال گذشته (میلادی) نام آمریکا در صدر فهرست کشورهایی قرار گرفت که چه در داخل و چه در خارج از کشور خود، مرتکب بیشترین موارد نقض حقوقبشر شدهاند، به طوریکه با شنیدن اسم حقوق بشر، همچنان تصاویر زندان "ابوغریب" در عراق، زندان پایگاه نیروی دریایی آمریکا در خلیج گونانتانامو در کوبا موسوم به "زندان گوانتانامو" و "بگرام" در افغانستان، به ذهن مردم دنیا خطور میکند.
بنا بر گزارش موسسه چینی "گفتوگوی بشردوستانه"، سیاهپوستان آمریکایی شاهد رشد آمار موارد خشونت آمیز در حق خود با رشد ۲۳ درصدی در مقایسه با سفیدپوستان و یک قربانی از هر هزار نفر بودهاند.
این در حالی است که در آمریکا، در هر ۲۲/۲ ثانیه یک جرم واقع میشود و در هر ۹/۳۰ ثانیه یک مورد قتل اتفاق میافتد و در هر ۷/۵ ثانیه یک مورد تجاوز به عنف صورت میگیرد و در هر ۵/۱ دقیقه یک فقره سرقت رخ میدهد.
۴۱۲٨ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۷
|
از : نسیم نیکوئی
عنوان : در باره نژادپرستی
هنوز وقتی منتقدها به اوباما حمله میکنند، در سخنرانیها سخن میگویند و مقالات تحلیلی در ستونهای روزنامهها مینویسند، تلاش میکنند تا جلوی خود را بگیرند و فاکتور سیاهپوست بودن اوباما را یادآور نشوند. حتی مشاوران سیاسی اوباما هم سعی میکنند متنهای سخنرانی او را چنان تنظیم کنند که تهدیدی برای سفیدپوستان محسوب نشود و در عین حال خیلی هم از آمریکا و آمریکایی بودن فاصله نگیرد.
در ماه مارس (فروردین ماه) سال گذشته هیلاری کلینتون اصل و نسب آمریکایی اوباما را زیر سوال برد و گفت او برای رییسجمهور شدن به اندازه کافی آمریکایی نیست. پس از آن او را متهم کرد که برای ارزشها و فرهنگ آمریکایی احترام قائل نیست. اوباما هم، که از این شیوه مبارزات ناراضی بود، به کلینتون پیشنهاد داد تا هر کاری که میکند عبارت «آمریکایی» را به آن اضافه کند تا مردم بیشتر او را از خودشان بدانند.
از سوی دیگر این فکر - ریشههای آمریکایی- در میان جمهوریخواهان هم ریشه دوانده است. جان مککین سناتور آریزونا و نامزد حزب جمهوریخواه شعار انتخاباتی خود را چنین برگزید: «همان رییسجمهور آمریکایی که آمریکاییها منتظرش بودند.» گویی چیز دیگری باید اتفاق میافتاد.
تمام طول تابستان مککین شعار «اول کشور» را با خود یدک کشید. وقتی اوباما در ماه جولای (تیر ماه) به مسافرت خارج از کشور رفت، ستاد انتخاباتی مککین تبلیغی ساخت که اوباما را در جمعی از آلمانها حین سخنرانی نشان میداد. حالا هم پیلین ادعا میکند که اوباما همچون بقیه آمریکاییها عرق ملی میهنی ندارد.
با پیشی گرفتن اوباما در نظرسنجیهای پیش از انتخابات، اتهامات جمهوریخواهان به وی هم بیشتر شد. آخرین نظرسنجیها از سوی موسسه تحقیقاتی پیو حاکی از آن است که ۶۳درصد سفیدپوستان اوباما را میهنپرست میخوانند. این درحالی است که مککین ۹۵درصد آرا و هیلاری کلینتون ۷۶درصد آرا را به خود اختصاص دادند. در همین نظرسنجی از مردم پرسیده شد که از چه خصوصیت مککین خوشتان نمیآید و بیشتر مردم پاسخ دادند که «از دیدگاههای سیاسی» وی خوششان نمیآید. در مورد اوباما سفیدپوستان اظهار داشتند که «از شخص وی» خوششان نمیآید. البته این پاسخ با توجه به شجرهنامه غیرمعمول اوباما خیلی هم دور از انتظار و تعجببرانگیز نبود. پدر آفریقایی مسلمان، اسم خارجی و دوران کودکی خارج از ایالاتمتحده آمریکا همگی دست به دست هم دادند که مردم چنین برداشتی از وی داشته باشند.
شاید نتایج یک نظرسنجی دیگر هم برایتان جالب باشد. گالوپ، یکی از معتبرترین موسسات تحقیقاتی آمریکا در سال گذشته سوالی مطرح کرد به این مضمون: «آیا یک سیاهپوست را به عنوان رییسجمهوری انتخاب میکنید؟» در این پرسش به هیچ وجه به فاکتور قابلیت سیاسی و اندیشههای اقتصادی پرداخته نشد و تنها سطح نژادپرستی مردم سنجیده شد. از هر هفت نفر در آمریکا یک نفر با واگذاری پست ریاستجمهوری به یک سیاهپوست مخالف بود.
البته جنبههای نژادپرستانه در آمریکا دیگر به دنبال نگرانیهای دهه هفتاد شکل نمیگیرد. دیگر مردم نگران جرم و جنایت نیستند و دیگر نگران تامین اجتماعی نیستند. مردم نگران پیامدهای جهانیسازی هستند. نگرانند که تجارت آزاد که مورد حمایت دموکراتهای چپی است چگونه بر اقتصاد داخلی آنان تاثیر میگذارد. وضع قانون در مورد مهاجرت غیرقانونی که در میان جمهوریخواهان راستی مورد اهمیت است چطور بر جامعه تاثیر میگذارد. در میان این تقسیمبندیهای پارتیزانی طبقه کارگر سفیدپوست از سوی هر دو حزب نگرانی دارند.البته پاشنه آشیل این نامزد ریاستجمهوری همین است. با تغییر چهره آمریکا، چهره نژادپرستی آمریکایی هم تغییر کرده است. دیگر به سیاهپوست نمیگویند کاکاسیاه. امروزه آنان را از خود نمیرانند و به آنان خارجی نمیگویند. وقتی آمریکاییها در مدرسهها حرف از تمامیت میزنند، نگاهشان به سمت دانشآموزان مهاجر میچرخد. امروزه آمریکاییان نگران میلیونها دلاری هستند که صرف آموزش زبان انگلیسی به دانشآموزان مهاجر میشود. از ۱۱ سپتامبر تاکنون ترس به جان مردم افتاده است. ترسی که شاید خیلی هم منطقی نباشد، ترس از تروریسم میان مردم دیده میشود. همین است که فعالان علیه مهاجرتهای غیرقانونی هر روز از نگرانیهای خود نسبت به تندروها سخن میگویند. دو سال پیش وقتی یک شرکت از امارات متحده عربی سعی کرد پروژه ساخت چند بندر در آمریکا را در دست بگیرد، هم جمهوریخواهان و هم دموکراتها حالتی تهاجمی به خود گرفتند و مقابل آن ایستادند. برای بسیاری از آمریکاییها جهانیسازی هنوز جا نیفتاده است. نگرانیهای قرن بیست و یکم چه در داخل و چه در خارج از آمریکا تغییر کرده است. در ماه مارس (فروردین ماه) سال جاری، موسسه نظرسنجی آمریکا دریافت ۵۶درصد دیپلمههای سفیدپوست بر این باورند که مهاجران و تازهواردهای آمریکا تهدیدی برای کشورشان محسوب میشوند. این رقم سه برابر سفیدپوستانی است که تحصیلات دانشگاهی دارند.
سفیدپوستانی که دوره یک ساله کالج را نگذراندهاند دو برابر کسانی که این دوره را پشت سر گذاشتند بر این عقیدهاند که اوباما مسلمان است. البته جای تعجبی نیست که همین سفیدپوستان فکر میکنند مککین قویتر از اوباما است. البته هر چه سطح تحصیلات بالاتر میرود اعتماد به اوباما بیشتر میشود و به همین نسبت اعتمادها از مککین سلب میشود.
پنجاه سال پیش سیاهپوستان آمریکا به دنبال حقوقی برابر با دیگر شهروندان سفیدپوست خود بودند. امروزه چالش نژادپرستی به گونهای به مقابله با مهاجران جهان سومی و خارجیها تبدیل شده است. در همین حین سران قدرت به دنبال آنند که با چینیها و هندیها که قدرتمندان غیرسفیدپوست هستند رابطه تجاری و مناسبات فرهنگی بریزند.
اگر مارتین لوترکینگ سمبل تغییرات بود، باراک اوباما هم میتواند سمبلی از گونه دیگری تغییرات باشد. در صورت انتخاب شدن وی در انتخابات ۴ نوامبر میتوان گفت که آمریکا به دنبال تغییر و به آغوش کشیدن عصر جدید است.
۴۱۲۷ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش خندان
عنوان : همه اش تقصیر من است
همه اش تقصیر من است. به قول آنا آرنت آب در زیر زمین خانه انداختم. آخر یک نفر جواب قانع کننده بمن نه، به خودش بدهد. اینکه از سایت و نویسندگان آن بخواهید کسی را سانسور کنند، صورت مسئله را پاک کرده اید. این چپی که ایرانیها تا حالا بوده اند حتا مورد قبول خودشان هم نبوده است. شاید آن کسانی که امروز بدنیا بیایند واقعا چپ بشوند. خوشبختانه ایران هرگز به چپهای خود آری نگفت و گر نه حالا وضعش نه بهتر از افغانستان بود و نه تاجیکستان و ازبکستان، و کوبا، و رمانی و کشور مادر شوروی. برای اینکه چپ ملی ایران زاده شود که باید بشود لازم است یک انتقاد از خود در گروه چپ بشود. من این را حتا به پدر و مادر خودم هم گنفته ام. در این ما یک عمو داریم که البته عموی ما نیست در محله حسن آباد در جاده قم که حالا دارد کم کم جزو تهران می شود زندگی می کند ای مرد صد و نه سال دارد. بیچاره هنوز می گوید. « راه حل ایران این است که با کشور رفیق و برادر اتحاد جماهیر شوری مرز نداشته باشد! ما آخرش همگی کمونیست می شویم » و بچه های محا های های می خندند. شما خوانندگان محترم یک لحظه فکرش را بکنید که حرف این پیرمرد در آن موقع که جوان بود به کرسی می نشست... هیهات!!
متشکرم
۴۱۲۰ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۷
|
از : آذر محسنی
عنوان : سکوت سرشار از ...
بعضی دوستان چه حوصله ای دارند که به کامنت های صد تا یک غاز هم اعتنا می کنند.
پیشنهاد من به سایت وزین اخبار روز و یاران عزیزی که هم تولرانس دارند و هم از سر دلسوزی سعی می کنند حتی به کاربران "مامور" پاسخ دهند اینست :
خواهشمند ست به کسانی که رعایت حقوق و احترام دگر اندیشان را وظیفه خود نمی دانند و با انواع طرفند ها سعی به بیراهه بردن بحث اصلی را دارند جواب ندهید !!! تا بلکه بروند دنبال کار مفید تری.
۴۱۱۶ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۷
|
از : احمد
عنوان : میزبانان واقعی
رضا جهرمی (نام مستعار) میفرمایند که کمونیستهای ایرانی میهمانان چپ های غربی هستند. دوست عزیز، شما چقدر راحت با کلمات بازی میکنید. چپ های ایرانی هم مانند دیگر مهاجرین از طریق اداره مهاجرت کشورهای میزبان به این کشورها آمده اند. در اصل این دولتهای غربی هستند که وظیفه میزبانی شما را دارند و نه احزاب چپ. همین دولتهایی که شماها دائم به آنها فحش میدهید به شما اجازه داده اند تا به اینجا بیایید و در صورت نداشتن کار حقوق بیکاری بگیرید و از کلیه امکاناتی که شهروندان خودشان برخوردارند برخوردار باشید و در عین حال هر فعالیت سیاسی نیز که دوست دارید انجام دهید. واقعیت آن است که اخلاق سیاسی شماها و اسلامیون یکی است: سوءاستفاده از امکانات موجود.
۴۱۱۴ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۷
|
از : کارگر خارج از کشور
عنوان : کمونیستها را با سوسیال دموکراتها و سبزها در یک مجموعه قرار ندهید.
آقای رضا جهرمی (اسم مستعار) ، این من نیستم که چرند میگویم این شما هستید که بی اساس حرف میزنید. بحث ما بر سر "چپ" نیست. واژهء چپ و یا حتی سوسیالیزم بسیار کلی است و شامل قشرهای متفاوتی از فعالین سیاسی میشود. حزب کارگر انگلیس، حزب سوسیالیست فرانسه، احزاب سوسیال دموکرات آلمان و سوئد، حزب نیو دموکرات کانادا و .... زیر پرچم سوسیالیزم فعالیت میکنند و در عین حال موجوداتی چون کیم جونگ ایل، برادران کاسترو، لنین و استالین و... نیز ادعای سوسیالیست بودن دارند. آیا میتوان این دو گروه را به صرف مشترک بودن ادعایشان در سوسیالیست بودن در یک مجموعه قرار داد؟؟؟؟؟ گمان نمیکنم. واقعیت آن است که سوسیال دموکراتهای غرب اساس مالکیت خصوصی و دموکراسی را، که مبتنی بر فعالیت آزاد همه شهروندان حتی محافظه کاران است، قبول دارند. اختلاف عمدهء آنها با محافظه کاران همانا میزان تعدیل ثروت است و نه محو مالکیت خصوصی. بحث ما منحصرا در رابطه با کمونیستها ( ویا مارکسیست لنینیستها) است. آنها خواستار انقلاب هستند و نه دموکراسی. انها مالکیت خصوصی را مطلق نفی میکنند (حال بگذریم که چین و ویتنام در نهایت استیصال و بدبختی به یک اقتصاد سرمایه داری خشن نوع اوایل قرن بیستم پناه برده اند) .
در یک نظام کمونیستی شما یا کمونیست هستید و یا ضد انقلاب و در صورت ضد انقلاب بودن جایتان یا در جلوی جوخه های اعدام است، ویا زندان و اردوگاههای کار اجباری. در چنین سیستمی آزادی احزاب و آزادی بیان و مطبوعات مفهومی ندارد. کسی که در خط نظام حاکم نیست باید سرکوب شود و این همان روشی است که از ۱۹۱۷ تا به امروز در نظامهای کمونیستی اجرا میشود.
در مورد کمونیستهای غربی (که تعدادشان بسیار کم است و با گذشت ایام کمتر و کمتر خواهد شد) نیز باید این واقعیت را در مد نظر داشت که اینها بدنیا آمدهء این مرز و بوم هستند. من هر چند که با عقاید آنها ۱۰۰ درصد مخالفم، ولی این را حق آنها میدانم که برای خواستار تغییر نظام در سرزمین آبا اجدادی خود باشند. اینها اینجا بدنیا آمده اند. شاید اگر دست خودشان بود، دوست داشتند در هاوانا بدنیا میامدند ولی خب چنین بختی با آنها نبود. ولی در مورد شما و امثال شما مسئله فرق میکند. شما داوطلبانه به اینجا آمدید. شما حق انتخاب داشتید و شهروندی "امپریالیزم" را بر شهروندی "جهان کمونیزم" ترجیح دادید. هر چند که از این "جهان کمونیزم" نیز چیز زیادی نمانده، . پس این شما و دیگر کمونیستهای امثال شما هستند که دروغگو و فریب کارند. خودشان بهترین زندگی ممکنه را در جهان سرمایه داری دارند و بعد از آن طرف یک سر بر علیه "امپریالیزم" عربده میکشند.
بیخود خودتان را با سوسیال دموکراتها و یا سبزها قاطی نکنید. شما زمین تا آسمان با آنها فرق دارید. همردیف قرار دادن کمونیستها با آنان چیزی جز توهین به آنها نیست.
۴۱۱۲ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۷
|
از : رضا جهرمی (نام مستعار)
عنوان : ما بخشی از کمونیست های کشورهای غربی هستیم!
دموکراسی غرب محصول جانفشانی چپ های این کشور ها نیز هست اکنون چپ ها نیز در احزاب مختلف ( سبزها , بخشی از دموکرات ها , سوسیال دموکرات ها , سوسیالیست ها , کمونیست ها) در سراسر جهان حتی در امریکا فعال و نقش دارند ما پناهنده های چپ ایرانی میهمان این ها هستیم . میلیون اروپایی و امریکایی سوسیالیست و کمونیست هسند , آن ها را می خواهید به کجا تبعید کنید ؟؟؟ بهتر است به جای چرندگویی به بحث پیرامون مقاله بپردازید.
۴۱۱۱ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۷
|
از : کارگر خارج از کشور
عنوان : دروغکویی به سبک پرولتاریا
آقای باخته عزیز، چرا سفسطه میکنی! سلطنت طلبان، صرف نظر از آنکه ما موافق و یا مخالف آنان باشیم، هیچ عداوت و دشمنی با سیستم آمریکا و غرب ندارند بلکه بسیار طرفدار آنها هستند. روی سخن بنده با کمونیستهاست. کمونیستها همیشه در نوشته ها و اظهار نظرهایشان سخن از استثمار انسانها در کشورهای غربی میکنند. آنها میگویند که سرمایه داری جز بدبختی و فلاکت برای طبقه کارگر چیزی را به ارمغان نمیآورده. افزون بر اینها، نژاد پرستی بویژه در آمریکا بشدت بر جان و زندگی اقلیت های نژادی حاکم است. در چنین شرایطی، شما رفقای عزیز که بشدت مخالف سیستم "بهره کشی انسان از انسان" (خنده) هستید، شما که یک اقلیت قومی هستید، چرا با هزار زحمت و با سر هم کردن هزار دروغ برای گرفتن پناهندگی در کشورهای غربی و تحمل هزینه های زیاد خود را به اینجاها میرسانید تا به شهروندی این کشورهای "جنایتکار" در آیید؟ چرا بجای غرب به کوبا و کره شمالی و چین و ویتنام نمیروید؟ شما چکار دارید که شاه اللهی ها و یا طرفداران اسلام ناب محمدی چکار میکنند. شما جوابگوی خودتان باشید. خلافکرایهای آنها توجیح کنندهء دروغگوییهای شماها نیست. شما جوابگوی کارهای خود باشید.
۴۱۱۰ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۷
|
از : باخته
عنوان : ای با با , این دیگه چه منطقی است؟
پیشنهاد به مزدوران رژیم که با خنده روئی اینجا اظهار وجود می کنند. اگر جابجائی افراد مطرح باشد, باید با این منطق من در آوردی به همه گروه ها هوشیار داد. سلطنت طلبها باید لوس آنجلس را ول کنند برند عربستان سعودی و اردن هاشمی. آن گروهی که تو ایران یا امام حسین , کربلا کربلا .. میگه باید بره کربلا. آن هائی هم که طرفدار اسلام ناب محمدی هستند بفرمان کوچ کنند به مکه و مدینه. آن هائی که روزهای جمعه دانشکاه را, با امامه یا بی امامه, اشفال کردند برند همان دهاتی که آمدند واین تحفه جنوب شهر را هم با خودشان ببرند. راه دیگه هم هست. این حسود از راه ترکیه با یک قایق قراضه بره جزیره ساموس یونان و اگر تو دریا غرق نشد, تازه با بر خورد با یونانی ها متوجه خواهد شد که چه اشتباهی کرده , حرف های قاچاقچی ها را باور کرده.
ایرانیان محترم که از دست رژیم ایران را ترک کردند سلامتی برایشان آرزو می کنم.
۴۱۰۷ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش خندان
عنوان : از تهرانم و روزگارم بد است!
در ضمن شما فقط می خواهید با خودتان بحث کنید؟؟ پس بروید جلو آینه، بحث همیشه با با یک مخاطب می شود و نه تنهایی، و تاز من کجای بحث را بر هم زدم؟ من که تو حتا اگر فحش هم بدهی بازهم به عنوان یک برادر با برادر نادانش دستت را می فشام و بر گونه ات بوسه خواهم زد. پس من کجا بحث را بر هم زدم؟ هان ترا بخدا بگو. من الان دارم در یک شرکت نگبانی می دهم بیدارم و می توانم از این اینترنت با فیلتر شکن با تو وارد بحث شوم جوبم را بده. قربانت می روم.
۴۱۰۱ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش خندان
عنوان : از تهرانم و روزگارم بد است!
در ضمن شما فقط می خواهید با خودتان بحث کنید؟؟ پس بروید جلو آینه، بحث همیشه با با یک مخاطب می شود و نه تنهایی، و تاز من کجای بحث را بر هم زدم؟ من که تو حتا اگر فحش هم بدهی بازهم به عنوان یک برادر با برادر نادانش دستت را می فشام و بر گونه ات بوسه خواهم زد. پس من کجا بحث را بر هم زدم؟ هان ترا بخدا بگو. من الان دارم در یک شرکت نگبانی می دهم بیدارم و می توانم از این اینترنت با فیلتر شکن با تو وارد بحث شوم جوبم را بده. قربانت می روم.
۴۱۰۰ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش خندان
عنوان : از تهرانم و روزگارم بد است!
در ضمن شما فقط می خواهید با خودتان بحث کنید؟؟ پس بروید جلو آینه، بحث همیشه با با یک مخاطب می شود و نه تنهایی، و تاز من کجای بحث را بر هم زدم؟ من که تو حتا اگر فحش هم بدهی بازهم به عنوان یک برادر با برادر نادانش دستت را می فشام و بر گونه ات بوسه خواهم زد. پس من کجا بحث را بر هم زدم؟ هان ترا بخدا بگو. من الان دارم در یک شرکت نگبانی می دهم بیدارم و می توانم از این اینترنت با فیلتر شکن با تو وارد بحث شوم جوبم را بده. قربانت می روم.
۴۰۹۹ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش خندان
عنوان : آیا شما مطمئن هستید من دیگری هستم!! از تهرانم و روزگارم بد است!
با سلام و خسته نباشی و عصبی نباشید به این دوستی که نوشته که من همان دونفر دیگر هستم باید بگویم که این دست نیست و اجازه می خواهم که نگویند ما هر سه نفر یک نفریم. اینکه نمی شود برادر هر چه دلت خواست بگویی. اگر نوشته های بنده را بخوانی همگی گواهی میدهند که بنده نه با اسلام و نه با روحانیت «پاک» شیعه نه سر سری دارم و نه دلم برای خاتمی سر سپرده ی ولایت متعفن ضعف می رود. با اینهمه به شخص طرفدار توهین نمی کنم. به آن آقایی هم که دلش برای خاتمی ضعف و غش می رود یادآور می شوم که وقتی ما در کوی دانشگاه نعره و بعد ناله کردیم تا خاتمی بیاید و بفریاد ما برسد ، نیامد و بفریاد ما نرسید و بنا بر این، این آقا به ما خیانت کرد و به الف ب در وان حمام و به فرمان رهبری گه خوراندند. من از الف ب بخاطر این افشاگری معذرت می خواهم ولی این آبروی ریش رهبر است و قرآن که در آن وان حمام می رود و نه آبروی الف ب. و در نهایت دوست عزیز من بسی جناب مارکس ارادت و احترام دارم! و البته احترام من ایدئولوژیکی نیست. من دانش و نوشته ی او را ارج می نهم و بسی از یاد گرفته ام و وام دار اویم. از توجه هر دوی شما سپاسگزارم. و دروغگو هم نیستم. شب خوش تهران
۴۰۹٨ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۷
|
از : زحمتکش
عنوان : پیشبینی های "متفکر" بزرگ
جناب کارگر خارج از کشور از مطلب شما فوق العاده استفاده کردم. باید این نکته را هم اضافه کرد که هر اتفاقی میافتد بلافاصله این رفقای کمونیست میگویند که بعله مارکس وقوع چنین مسائلی را پیش بینی کرده بود. سوال من این است که اگر این "خداوند" بزرگ کارگران اینقدر باهوش بود پس چرا یک عدد از پیشبینیهایش در مورد وقوع انقلاب کمونیستی توسط کارگران در کشورهای پیشرفته صنعتی به وقوع نپیوست؟
۴۰۹۲ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۷
|
از : کارگر خارج از کشور
عنوان : حرف از دل میآید و لاجرم بر دل مینشیند
آرش خندان عزیز، انشاالله همیشه خندان باشی. حرفت از دل میآید و لاجرم بر دل مینشیند. زیاد خون خودت را در مورد حرفهای اینها کثیف نکن. من خود سالها تحت تاثیر افکار پوسیده و ارتجاعی کمونیستها بودم و وقتی به خارج از کشور آمدم و دنیای آزاد را دیدم، بر سالهای از دست داده و طرز تفکرات غلط خود افسوس خوردم. امروز نیز در خارج از کشور کارگری میکنم ولی خوشحالم که به عمق بی پایه و اساس بودن مارکسیسم پی بردم. حالا هم هر چه از این رفقا میپرسیم که آقا جان، خانم جان، اگر امپریالیزم بد است پس تو چرا اینجا آمدی؟ آیا این دیوانگی نیست که در یک جامعه ،بقول خودتان، زورگو و نژادپرست زندگی کنیم؟ مگر برای شما دعوت نامه فرستاده اند؟ چرا به کشور "مترقی" کوبا نمیروید که نه نشانی از "سرکوب" و "فقر" و "بدبختی" در آن است و نه نشانی از حکومت موروثی؟
آنوقت به تو میگویند که ساکت شو! مگر جای ترا تنگ کرده ایم؟ تو هم مثل آخوندها مخالف ما هستی. هر چند که ما دلمان برای آخوندهای مترقی چون خاتمی غش و ضعف میرود!
۴۰٨۷ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش خندان
عنوان : از من به ارش گریان
دوست عزیز من از تو ممنونم. که مرا به القابی که لایقش هستم نواختی. از دوستان در خواست می کنم نظرات خود را در باره لاطائلات من و مرقومات و افاضات دیگران بنویسند. ما که برای خودمان نمی نویسیم.
۴۰۷۹ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣٨۷
|
از : حسن کمالی
عنوان : در پاسخ ناظر ( طرفدار)
جناب ناظر ممنونم ,من به لینکی که داده بودید مراجعه کردم و خواندم که از ۱۰ نفر که مورد سنجش قرار گرفتن ۷ نفر گفتند که نژاد در انتخابات نقش ندارد و ۳ نفر به نوعی گفتند که نژاد نقش دارد , بنابرهمین نظر سنجی هم نمی توان ادعا کرد که نژاد پرستی در امریکا نیست , و واقعیت هم همین را نشان می دهد.البته بنا به فرمایش آقای مک کین که روز یکشنبه در مصاحبه با " تام بروکا " که به عقب افتادن ایشان از اوباما اشاره کردن ,فرمودند نظر سنجی ها خیلی جدی نیستن و این را همفکران شما هم در همین بحث مظرح کردن نظر سنجی ها را خیلی جدی نگیرید حالا چه لیبرال های شبکه سی ان ان بگویند چه نژادپرستان و جمهریخواهان شبکه " فاکس نیور". واقعیت هست که نژاد پرستی در امریکا و در جهان وجود دارد و آن ها که منکر هستن بیربط و غیر واقع حرف می زنن.
۴۰۷٨ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣٨۷
|
از : به ارش گریان ( به اصطلاح خودشان خندان)
عنوان : واقعا دمکراسی ایرانی چه مزه ای دارد
تمام نفرت و کینه وحسادت وخود کم بینی برملا میشود.اقای ارش خندان مگر کسی جای شما را در غرب گرفته که یقه یکی را میگیرید و میخواهید جایتان را با او عوض کنید?شما هم تصمیم بگیرید به شکل غیر قانونی از کشور خارج شوید (چون قانونی به شما پناهندگی نمیدهند) بروید در غرب پناهنده شوید تا بقول خودتان به شما حقوق بیکاری بدهند. چرا همه چیز را مفت ومجانی میخواهید? حتما بلیط هواپیما وپول توجیبی هم میخواهید تا وقتی رسیدید لندن اول سری به کازینو وبار بزنید.شما چرا به عقلتان نمیرسد که مزدوران جمهوری اسلامی این حرفهای بی مصرف شما را ۳۰ ساله تکرار میکنند و اخر نتیجه ای نگرفتند و مجبور شده اند به ضد انقلاب خارج کشور بگویند هموطنان خارج از کشور . معلومه که دوستانتان به شما اطلاع نداده اند که دوران این حرفهای صدتا یک غاز گذشته
۴۰۷۷ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣٨۷
|
از : لیبرال
عنوان : مشکل بزرگ امریکا و اوباما این است که انها روسیه و کمونیست نیستند
به کلیه نظر دهندگانی که از چپ ها و برخورد متعصبانه انها نسبت به دگراندیشان ناراحت شده اند یاداور میشوم که طبق قانون شصت ( قانون انگلیسی ) که نزد چپ ها خصوصا نوع ارتدکسی ایرانی ان به منزله اصل راهنمای اول کاربرد دارد
هیچ چیز خوبی وجود ندارد مگر متعلق به چپ و ایدئولوژی طراز نوین طبقه کارگر باشد ۰اگر هم استثنائا چیز خوبی در جای دیگری یافت شد قطعا ایراد بزرگی در زیرش جاسازی شده که نهایتا یا چپ میشود یا منفجر۰
جالب است وقتی به غارتگری روسیه اشاره می کنی متفکرین بزرگ چپ ابرو درهم می کشند که شما دارید جنگهای فئودالیته را به حساب کشور شوراها می گذارید۰ اما اگر بگویی سیاهها حقوق فردی و اجتماعی بسیار بالایی را ظرف کمتر از ۱۰۰ سال در امریکای نژادپرست و امپریالیست به دست اوردند که اکنون با داشتن سناتورهای سیاه و وزیر امور خارجه سیاه و به زودی رئیس جمهور سیاه عملا به تمام حقوق فردی و اجتماعی برابر با سفیدها دست یافته اند در حالیکه چند دهه پیش انها برده بودند و سوزانده میشدند انوقت سفر کلمبوس و کشتار سرخپوست ها را به رخ شما می کشند۰ از انجا هم یک رقم میلیاردی با محاسبات سرانگشتی بیرون می کشند که اهمیت وجود نژادپرستی در امریکا هیچوقت یادتان نرود۰ انوقت در مورد کشتار مستقیم میلیونها ادم در دستگاه کشور برادر روسیه حتی یک خط هم نمی نویسند۰
۴۰۷٣ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش خندان
عنوان : به خانم فرزانه
بنده همچنان در سوسیالیست ایرانی بودن خودم پای می فشارم. البته نه کمونیست. و معتقدم که انسانیت و شرافت تنها مجاز و منحصر به چپ و راست نیست. وهر کسی می تواند با شرافت باشد. آنها که خودشان را مصدر شرافت و غیرت می دانند البته از وارثین ائمه ی ظلمند. از علی و محمد و خمینی و لنین و پلپوت گرفته تا فیدل کاسترو و احمدی نژاد و انها که سر چهار تا پاسبان بدبخت را در کوچه پسکوچه های خیابان های شاهنشاهی بریدند و یا در سیاهکل به گلوله بستند. و در اینجا واقعا من از چپ ایران سئوال می کنم آیا به گلوله بستن چند پاسبان در ده و یتیم کردن زن و بچه ی آنان اینهمه افتخار آفرین است؟ من البته این پرسش را چندی ست از پدر و مادر چپی خودم هم می کنم!! ولی خانم محترم بنده با شما کاری ندارم شما، من، و بقول خودتان، شریکانم را همردیف آدمکشان قرار داده اید ولی با غیرتا، من که آنها را نمی شناسم ولی دست شما به چه جرئت کمونیستانه مرا که هنوز حتا یک مگس را هم نکشته ام آدمکش می نامید؟ در ضمن شما چنان کمونیستانه برخورد می کنید که به دیگران هم نصیحت می کنید تا محل سگ هم بر من نگذارند و مرا بایکوت کنند. البته اینکار را شما با خلیل ملکی هم کرده اید، با دوستان خودتان که از گروه شما بریدند هم کرده اید. ولی سئوال بعدی من این است که شما آقای دیگری را هم که من واقعا او را نمی شناسم شریک من دانسته اید و گفته اید ما هر دو در ردیف آدمکشانیم. حالا سئول من سی و یک سال بیشتر ندارم، البته امیدوارم حرفم را باور کنید! و از تمامی ماجرا هم خبر ندارم ولی از درصد هنگفتی از ماجرا با خبرم. از نوشته ی من هم شما و هر خواننده ای می تواند بفهمد که از انبیا و اولیا و معصومین و قرآن و محمد و علی و روحانیت پاک شیعه بیزارم، حالا بفرمایید چه کسانی در آن سالهای آخر پادشاهی محمد رضا شاه تروریسم را به ایران آورد؟؟ چه کسانی بمب در ایران منفجر کردند، چه کسانی و غربی و آمریکایی را در تهران و ایران کشتند، بعد در سالهای سیاه ِ سیاه خمینسم چه کسانی اول به او کمک کردند و بعد تا توانستند آن کاری را کردند تا تعداد کشته های هر گروه از گروه دیگر بیشتر باشد. یادتان هست آن روزها که من دو سه ساله بودم بین سازمان مجاهدین خلق و فداییان و پیکار و کومله و گروه اشرف دهقانی، و دیگران مسابقه بود تا هر چه بیشتر جوانان سمپاتیزان خود را به کشتن بدهند و آنرا حماسه بنامند. گویی اینها همه رتبه بود، هر که تعداد کشته اش بیشتر ارجش بیشتر. و رژیم سفاک خمینی هم نهایت استفاده خونخواری و خونآشامی را از رهگذر برد. من در اعلامیه های پدر و مادرم در زیر زمین نوشته های وحشتناکی پیدا کردم که سازمان مثلا فداییان خلق اکثریت شهید فداییان خلق اقلیت را دزدیده و با افشاگری آنها روبرو شده، در یک اعلامیه ی دیگر مجاهدین خلق شهید دزدی کرده اند و با واکنش شدید فداییان خلق روبرو شده اند...پس خواهر چپم من برادرانه و بی هیچ حب و بغضی ترا به اندیشیدن دعوت می کنم. همین حالا که من برایت می نویسم دارم در یک کیوسکی که به خیابانی در جنوب شهر تهران مشرف است نگهبانی می دهم تا هزینه تحصیلم را بدست آورم. روبریم یک بی خانمان می خوابد. از برادرم یک دوربین قرض کرده ام تا در این سرما او را از دور ببینم نکند که بمیرد. بمیرد از سرما. این را برایت نوشتم چون پرسیده بودی ار تهران چه خبر.
مرا ببخش اگر چیزهایی را آفتابی کردم که نمی بایست کرد. در خاتمه برعکس آن خانم محترم من از دوستان خواهش می کنم که نظرات خود را بنویسند خصوصا اگر مخالف نظر من است. و بازهم من از این سایت تشکر می کنم که این امکان را به ما میدهد.
۴۰۶٨ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣٨۷
|
از : فرزانه پارازیت ممنوع !
عنوان : پارازیت ممنوع !
آرش خندان و شرکا - فریدون اسکوئی- می دانید فرق شما با آنهاییکه میلیونها ایرانی را به کشتن دادند و میلیونها نفر را وادار به فرار از میهن کردند چیست ؟
اگر فقط ضد کمونیست هستید هیچ اشکالی ندارد ولی فراموش نکنید موضوع میلیونها غیر کمونیست هم هست ! این انرژی ها را برای یک کار مفیدی انجام دهید .
دیگر به شما پاسخ نمی دهم و امیدوارم بقیه دوستان هم به حرفهای خارج موضوع امثال شما جواب ندهند.
ما سعی می کنیم سایت اخبار روز برای ادامه ی نظر خواهی حمایت کنیم تا امثال شما بیشتر حرض بخورید. تا آنجا که من اطلاع دارم هیچ سایت وزین از شر شما مزاحم ها جرات نمی کند پنجره نظر خواهی را باز بگذارد یا پس از مدتی آن را تخته کرده !
مانی
۴۰۶۷ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣٨۷
|
از : فریدون اسکویی
عنوان : زیاد تند نرو، خانم
خانم مانی، به نظر میآید که در خواب ناز بسر میبرید. کجا لنین حقانیت داشت؟ حقانیت را شما در چه میدانید؟ او در یک حرکت کودتایی کاخ زمستانی، مرکز حکومت، را توسط پرسنل نیروی دریایی تصرف کرد و بعد اسمش را گذاشت انقلاب! فقط دو ماه بعد از "انقلاب" بزرگ روسیه، انتخابات مجلس موسسان انجام شد، که در نتیجه آن طرفداران پیغمبر بزرگ پرولتاریا، آقای لنین، فقط ۲۵ درصد آرا را به خود اختصاص دادند و حزب مخالف که کاملاً با لنین و اعوان و انصارش مخالف بود و در دولت ساقط شده توسط لنین شرکت داشت ۶۰ درصد آرا را بدست آورد. وقتی مجلس با تفویض اختیارات به دولت "کارگری" موافقت نکرد، همان دوستان نیروی دریایی جلسه را بهم زدند و نگذاشتند که مجلس بیش از یک روز عمر کند. در طول حکومت سراسر "حقانیت" آقای لنین، دسته دسته مردم بیگناه روسیه به جوخه های اعدام و یا اردوگاه های کار اجباری رهسپار میشدند. آیا جنایات چکا و رییس دیوانه آن درژینسکی را فراموش کرده اید؟ آیا کشتار دهقانان بینوا در استراخان و کریمه دلیل "حقانیت" آقای لنین است؟ بابا دست مریزاد.
در ضمن چرا از پاسخ دادن به سوالات آقای آرش خندان دَر میروید؟ کسانیکه تحت تاثیر عقاید مارکس و یا لنین و یا استالین و یا مائو و یا ..... هستند و مالکیت خصوصی و تجارت آزاد و دموکراسی را نفی کرده و خواستار انقلاب "کارگری" و حذف جامعه طبقاتی هستند، برای چه بُدو بُدو خود را به این کشورهای کثیف "امپریالیستی" میرسانند تا شهروند آنجا شوند؟ آیا این موضوع مسخره نیست؟ آیا مرگ ( بخوانید کمونیسم) خوب است ولی برای همسایه؟ نه آبجی، خیلی تند نرو!
در ضمن در مورد "پرفروش" شدن کاپیتال هم خیلی به دل خود صابون نزنید. این هم مُد روز است و چند صباحی بیشتر نمیماند، همانطور که قبلن هم نماند!
۴۰۶۶ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۷
|
از : ناظر
عنوان : بیربط بودن ادعای آقای نقره کار
با عرض معذرت از دوستداران آقای نقره کار بخصوص کلانتر محل آقای حسن کمالی، لینک زیر مقاله ایست از سی ان ان (سایت طرفدار اوباما) که بیربط بودن ادعای آقای نقره کار را در مورد موثر بودن نژاد و رنگ پوست در این انتخابات نشان میدهد.
http://www.cnn.com/۲۰۰۸/POLITICS/۱۰/۲۴/poll.race/index.html
۴۰۶۲ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش خندان
عنوان : بحث شوخی
خانم محترم
بله بنده هم آنجا در پلی تکنیک بودم و خواهم بود؟ من سوال بدی نکردم چرا بدت آمده و بهت بر خورده من به مردک داریوش سجادی هم که رفته در آمریکا و شعبه ی حزب الله ضد استکباری درست کرده و در آمریکا مرگ بر آمریکا میگه در همان تهران و اما نه دانشگاه پلی تکنیک گفتم. به او گفتم که عجب غربیها آدمهای خوبی هستند که هم ما و هم شماها رو قبول دارند. در ضمن این درسهای چپی ای سرکار محترم به من می دهی که قبولم کنی و نگی حرف تو بهتر است منم بلدم. اما فرق من تو در این است که من یکمی دموکرات تر از توام. البته فقط یکمی. فرق دیگمم اینه که واقعن من نمی فهمم چطور اولن شماها خودتونو با لنین و استالین مقایسه میکنین و دوم اینکه اصلا من نمی فهمم حالا غرب اینهمه به قول آخودا صعه ی صدر داره شماها را قبول میکنه ولی آخه شما ها خودتون خجالت نمی کشین که رفتین تو غرب و به غرب فحش میدین. حالا گیرم که منو ترسوندین و من خفه شدم. ولی آخه بقول مادر بزرگ من در دیگ بازه حیا کجاست. و البته باورم کن که منم این حرفهای تئوریک رو بلدم با با مامان من از اقطاب عالم کومن پاریسند و البته فضل اونا به من چندان نرسیده ولی در دامن پرگند و بوی چپ ایرانی توده ای و فدایی بزرگ شدم. چنانکه تو بهتر از من می دانی آنها پیوسته هم این بودند و هم آن. ولی هرگز چپ واقعی که فکر ایران باشد نبودند. ولی خواهر یا برادر یا رفیق من این را بدان که تئوری چیزی ست و عمل چیز دیگری ست. در همین دانشگاه تهران وقتی چپ های اص قص دار فراسوی آمده بودند در یافت خود آنها از ماجرا این بود که چپ سالهای شصت و هفتاد و تا هشت و نود اروپا و غرب دیگر دمده شده. شاید بجوش آوردت اما آنها معتقد بودند که :
۱ ـ لیبررالیسم گر چه دچار بحران خواهد شد ولی با نیرویی عظیمتر از سابق قد علم خواهد کرد. آنها این حرف در نشستی با حظور ترودف عنوان کردند...
۲ ـ ما باید در پی یک جنبش جدید چپ سوسیالیسم غیر دگماتیک باشیم. ما باید از ابزار لیبرالیسم استفاده کنیم تا بتوانیم با او مقابله کنیم و... در غیر اینصورت این اوست که با استفاده از ابزار چپ ما پیوسته دوره و دوره تر خواهد کرد...
۳ ـ گروهی از استادان چپ دگمگرای انگلیسی و فرانسوی که در مملکت خود دیگر خریداری ندارند در پی فروش اجناس فکری خود به بچه کمونیستهای تازه وارد جهان سومند تا آنان را هم برای مشتری داشتن و کلاس خلوت نداشتن و هم برای دلیلی برای زیستن داشتن جذب و آنان چپ های افراطی و دوآتشه تبدیل می کنند.
و اما تو پرسیده ای در ایران چه خبر؟ برایت بگویم که تو رفته ای ولی ما همچنان زیر ساطور امامت و ولایت له و له تر می شویم، با ما چنان کرده اند که حتا برای آزادی بر شیطان هم سلام می کنیم. حکومت اسلامی تنها به جسم ما تجاوز فیزیکی نکرده است. حکومت الله به ما تجاوز روحی نیز کرده و هر صبح و شام باز نیز می کند. من به عنوان چپ ایرانی اگر قبولم داشته باشی به تو و یا هر چپ دیگر پیشنهاد می کنم که برای رفتن به جلوتر اول به این دین سراسر تجاوز و خون و جنگ سنگسار و اعدام و قطع دست و قطع پا قتل تک نفره و قتل عام و ازاله بکارت قبل از اعدام ووو بپردازد. وگر نه این بحث های تئوریک همه بحثهایی ست که در گوش مجروح سیلی خوردگان و مورد تجاوز قرار گرفتگان مجنونان از حیله روحانیت شیعه فرو نمی رود. اگر تو به حرفهای من نگاه کنی شاید گاهی تحریک آمیز باشد ولی واقعش این است که بنظرم می رسد امروز تمامی نیروهای چپ و راست و لیبرال و رادیکال باید قبل از همه اسلام را واکاوند و در دیگ این این فظولات متعفن را بگشایند و ببینند که آخر در این دیگ چیست که غیر سم و زهر و مرگ و مردار و قتل و وحشت سنگسار و اعدام ضدیت با فرهنگ و...نیست که نیست. آری برادر خواهر رفیق تو به من درس می دهی و مرا مسخره می کنی من بجانم آنرا می خرم ولی یادت باشد که من در همان سه را آذری که گفتم بی هیچ تقلبی زندگی می کنم. وقتی هواپیمای [برنگاران سقوط کرد در چند صد متری خانه ما بود.
غربی که توی ضد غربی را در خود می پذیرد به کامت گورا.
۴۰۶۱ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۷
|
از : فرزانه مانی
عنوان : بحث جدی !
به آرش خندان - ناراحت نشی ها ولی سئوالات یک کمی بوی بازجوئی میده . باز جو ها همیشه بیسواد بودند و آدم نمی دونست باید بخندد یا بزور وانمود کند که نه چیزی نیست یک سئوال معمولی باید از کنارش گذشت.
اما تو که اینقدر حساسی و از حرفهای مردم دلگیر میشی یک کمی جلوی خودت را نگهدار باشه ! ایندفعه هم مثل پسر خوب با هات حرف میزنم خوب گوشاتو باز کن!
رنسانس و دموکراسی از اروپا نشات گرفت. مارکس و انگلس هم از قلب اروپا برخاستند.
مارکس اصلا فکر نمی کرد که یک روزی یکی از پیروانش در سرزمین روسیه که اصلا سرمایه داری پیشرفته ار نداشت اولین انقلاب سوسیالیستی را سازمان دهد.
کمونیست های اروپا هزگز دنبال لنین و بعدش استالین راه نیفتادند چون اروپائی ها دموکراسی داشتند با اشکالات اساسی سرمایه داری . بگذریم که راه لنین جواب نداد.
کمونیست های کشورهای دیکتاتوری چون ایران در زمان شاه هم همه طرفدار شوروی یا چین نبودند. بعداز سقوط شوروی برخورد ها روشن تر شده .
چپ های اروپا با فرو ریختن دیوار برلین شوکه نشدند این چپ های طرفدار شوروی بودند کّه شوکه شدند. لذا حرف هایت نا مربوط ست و دلیلی ندارد که چپ ها به چین یا کره شمالی بروند .
باید بروی مطالعه کنی که چرا لنین انقلابی شد .در مبارزات و حقانیت لنین که تردیدی نیست ولی او از مارکسیسم برداشت خودش را کرد و نتیجه خوبی هم نداد.
چین داستان دیگری دارد و حتما میدانی که چگونه مبارزات ضداسفعماری چین دهقانی به سوسیالیسم خاض چین گرائید . موضوع وستنام را همه میدانند. بعداز جنگ دوم هم ماجرای آمریکا و جنگ جنون آمیز کره فراموش نخواهد شد . یکماه پیش آمریکآ اعتراف کرد که در دهه ۵۰ با اعدام هزاران کمونیست توسط کره جنوبی موافقت کرده بود. در همان موقع هم ایران در زیر بار کودتای ۲۸ مرداد دست و پا میزد و بحث این بود کّ آمریکا بهتر ست یا انگلیس !!!!!!
در خاتمه برایت میگویم که در این کشورهای غربی با چپ های میزبان تمام مفاهیم تئوریک را که در ایران شاه و خمینی امکان بحث و فحص آن نبود را در زندگی روزمره تجربه می کنیم و کآش ما هم یک جو از آزادیهای اولیه بشر برخوردار بودیم که با بردباری در میهن خود پایه های ترقی و پیشرفت را بنا میکردیم.
هم اکنون تمام رسانه های غربی همرمان با بحران جهانی مالی از مطرح شدن مجدد کاپیتال کارل مارکس صحبت میکنند که در آلمان انتشار اخیر آن تمام شد و منتظر نشر بعد هستند. تو ایران چه خبره ؟ جدی میگویم ! به جای سئولات بی مایه ما را روشن کن از پلی تکنیک تعریف کن که دانشجویان حساب احمدی نژاد را کف دستش گذاشتند !!!!!
۴۰۵۷ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش خندان
عنوان : به آرش
آرش جان قربان تو این بنده فقط چند بار حتا این سایت را باز کرده ام. از اینکه مرا مزد بگیر قلمداد کرده ای دلگیر نیستم ولی راستش را بخواهی برای تو و ایران دلگیرم. چون هر وقت که کسی حتا نق بیجا هم بزند ما یا توی دهانش میزنیم و یا او را وابسطه ی به فلان و بهمان می دانیمش. ولی باور کن که من شاید خر و نفهم باشم ولی حقوق بگیر کسی نیستم. و تنها مدتی کوتاه است که خودم وسایل دسترسی به اینترنت را دارم. پیش از این می بایست از جنوب شهر می رفتم تا شمال شهر منزل دوستان تا ببینم در دنیای مجاز چه می گذرد. ولی من نمی دانم چرا تو نوشته ای که آرش خندان نیستی! آخر مگر لازم بود. خب من خودم نوشته بودم که آرش خندانم. ولی راستی راستی شما ها اگر کمونیست هستید، همگیتان را می گویم، و حتا به آن دوستانی که در دانشگاه تهران آن همه به چپ بودن خود می نازیدند و حالا یا یک سال دوسال یا چند ماهی ست که به اروپا و آمریکا رفته یا جلو سفارت ها مقیمند تا ویزا بگیرند، آری همگیتان چرا رفته اید در غرب؟ این پرسش من واقعا صادقانه است. چرا نرفتید چین، چرا نرفته اید کره ی شمالی، چرا نرفته اید کوبا. آنها که کمونیست تر از همه هستند؟؟؟ و در خاتمه من دوباره بگویم که باز کردن این سایت را من دوسه روز است که آغاز کرده ام. و تو نوشته ای که من نظرات دیگری را هم نوشته ام شاید همه ی نظرات من دوسه تا بیشتر نباشد. و اما من از این سایت و تحملش تشکر میکنم که من الدنگ را هم تحمل می کند. شاد باشی و برقرار. آرش خندان جنوب تهران
۴۰۵۵ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۷
|
از : عزیز مروی
عنوان : شاهدوست ها بطور موروثی طرفدار حزب جمهوری خواه آمریکا هستند
از دو نکته ی این نوشته ی آقای نقره کار بسیار متعجب شدم.
۱. اساس بحث خود را بر برداشت خویش از بلوک دموکرات قرار داده ست : "در میان دموکرات ها و هواداران حزب این نگرانی وجود دارد که اوباما به خاطر رنگ پوستش بازنده ی انتخابات شود و بار دیگر امریکا پدیده ی "تام برادلی" و دیگرانی چون برادلی را شاهد باشد."
نقره کار می توانست با نقل قول هائی از سران یا هواداران حزب دموکرات خواننده را بهتر از جلب نماید تا اینکه فقط به نوشتن برداشت اکتفا کند . امکان دارد که نقره کار از صبح تا شب شنیده و خوانده که دموکراتها دلواپس می باشند و ناخود آگاه توجه نکرده که ما که خارج از آمریکا هستیم زیاد در جریان روانشناسی انتخاباتی دموکرات ها و جمهوری خواهان نیستیم.
۲. در باره ی بخشی از ایرانیان مقیم آمریکا که بر حسب مفاهیم به غلط متداول سلطنت طلب نامیده شده اند. باید عرض کنم که آخرین شاه ایران از ۲۸ مرداد تا قبل از سقوطش روابط بهتری با جمهوری خواهان داشت و صد البته رابطه آنها با جیمی کارتر و حزب دموکرات مانند مسلمانان با شمر و لشگریان او می باشد.
اگر شاه سلطنت میکرد و صاحب منصبان دنیا دیده ی او به جای تملق و چاپلوسی "پدر تاجدار" را از دخالت در امور حکومتی جدا بر حذر می داشتند تا فقط سلطنت نماید ایران در مسیری که به این جا کشیده شد نمی رفت. خلاصه این افتخار سلطنت طلب فقط لایق دکتر محمد مصدق می باشد صادقانه شاه را نصیحت میکرد. ( امیدوارم دوستان شاهدوست عصبانی نشوند)
۴۰۵۲ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش ...
عنوان : سلام محوی گرامی و دلسوز
حمید محوی عزیز سلام
از اینکه شما تلاش کرده اید برای روشن شدن بعضی مسایل گنگ و ناپیدا دست به ترجمه بزنید ، من دستتان را گرم می فشارم و برایتان پیروزی های بزرگ در این راه آرزومندم. شخصی که با نام "آرش خندان" نوشته من نیستم ، این آدم مشکوک مدتی است با نام های مختلف وارد بحث ها شده نه برای بحث و روشنگری بلکه برای ایجاد جو ضد روشنگری ایشان با تمام قوا در تلاشند. من برایشان بسیار متأسم و افوس که انسان فکر می کند جاودانه است و عمر را اینگونه بر باد می دهد. شاید ایشان در جواب من بگوید: من برای کارم حقوق می گیرم ، زیاد هم می گیرم.
باز من در جوابش خواهم گفت : نمی ارزد به هیچ قیمتی انسنان را در خود کشتن.
به قول مرد بزرگ همه ی دوران ها حافظ شیراز:
"به فتوای من بر او نماز کنید"
من یکبار دیگر دستتان را به گرمی می فشارم و شما را بسیار عزیز میدارم از اینکه در خطه ی قلم به انسان خدمت می کنید. درود فراوان بر شما عزیز.
آرش
۴۰۵۱ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش خندان
عنوان : ۲ محوی جان داری در افاضاتت محو می شوی!
البته کونیست درست نیست و کمونیست درست است. ممنون
۴۰۵۰ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش خندان
عنوان : محوی جان داری در افاضاتت محو می شوی!
حمید آقای محوی سلام عجب اسب سخن را بی دهنه و افسار در مرغزار پلپوت میدوانی. آخر برادر استالین خیلی وقت است مرده است. ودر ثانی تو مطمئنی که نرونهایت خوب کار می کند. نکند انگلستان برایت ساخته. اگر کونیست و استالینست خوب است پس چرا رفتی غرب، قربانت گردم پاسداران خودمان بسی بهتر از پاسداران استالین و تو هستند. اینها دست کم قبل از اعدام یک تجاوزی به میت می کنند. آخر برادر پاسدار کم داریم که حالا تو رفتی در انگلستان و مجوز پاسدار کمونیست داشتن نسخ می کنی. ترا بخدا بیا و کاری کن تا وقتی مردی پلپوت و امام علی و امام خمینی و استالین و لنین، پیامبر اکرم از تو استقبال کنند. بیا و جایت را با من عوض کن. تو که ایقدر کمونیست هستی جایت در کنار خانه ی رهبری ست آخر چرا رفته در دامن امپریالیست و آنجا حقوق بیکاری میگیری، بیا من اینجا در سه را آذری نزدیک فرودگاه مهرآباد که حالا شده قهرآباد می نشینم حتا بدون درخواست سرانه حاضرم جای خوبم را به تو بدهم و جای ترا بدست آورم. آخر قربان تو و همرزمانت گردم برای فرار از دست جمهوری نامبارک و نامیمون اسلام ناب محمد چرا بدامان امپریالیست پناهنده شده ای؟؟ اینکه به نظر تو ملعونتر و متعفن تر از اسلام ناب محمدی ست. بیا و ترا بخدا هم خودت را از دست امپریالیست جهانخوار نجات بده هم من را از دست این رژیم خونخوار خونریز. آدرس من سه راه آذری بن بست شهید رئوفی پلاک ۱۲+۱ است. میبینی که برای نحس زدایی حتا آن عدد خبیثه ای که در آن روز آن مرتیکه ی قداره بند ملعون بدنیا آمده هم برای خوشآمدگویی تو حذف شده ! پس ترا بخدا حرف مرا گوش کن. قدری به هوش آ!!
۴۰۴۹ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش ...
عنوان : اَن بوشو ، او بامو
سلام به نقره کار عزیز و سلام به همه
آخرین خبر از رشت
میگن مردم رشت ترانه ای درست کرده اند برای روز رفتن بوش و آمدن اوباما
میگن مردم رشت قصد دارند در فردای پیروزی اوباما به خیابان ها بریزند و آن ترانه را پاکوبان و دست افشان با آهنگ تندی بخوانند.
اَن بوشو ، اَن بوشو
او بامو ،او بامو
اَن بوشو ، او بامو
اَن بوشو ، او بامو
اَن بوشو ، او بامو
................
بوش بوشو ، بوش بوشو
اَن بوشو ، اَن بوشو
او بامو ، او بامو
او بامو ، او بامو
...........
۴۰٣٨ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : نژاد، ملت، طبقه مثلث برمودا
این طور به نظر می رسد که این جا همه با هم دعوا می کنند، و موضوع اصلی به نفع مسائل شخصی کنار رفته است.
به همین علت من تصمیم که به عنوان کلاه آبی در این جا مداخله کنم. ابزار من برای مداخله ترجمه یکی از مقالات کتاب مشترک اتین بالیبار و امانوئل والرشتاین است. مقاله مورد نظر توسط بالیبار نوشته شده و عنوان آن « نژاد پرستی و ملیت گرایی» ست و موضوع مرکزی آن نیز بررسی روابط نژاد پرستی و ملیت گرایی ست.
نکته حائز اهمیت، از دیدگاه من، در واقع بررسی موضوع تبعیض (از هر نوع) می باشد.
البته نظریاتی که گزینش بارک اوباما را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری ایالات متحده به عنوان شاخصی برای عقب نشینی نژاد پرستی می دانند، از نظر من جای تردید دارد.
و فراموش نکنیم که ایالات متحده آمریکا روی بزرگترین ژنوسید تاریخ بنیان گذاری شده و به عبارت دیگر پدر بنیان گذار آمریکا یک قاتل به تمام معنی ست، یعنی قتل چیزی نزدیک به ۵۵ تا ۷۵ میلیون انسان سرخپوست. این ارقام تقریبا جمعیت سرخپوستان آمریکا تا پیش از ورود اروپایی ها ست. در اواخر قرن نوزدهم این تعداد به ۲۵۰۰۰۰ تقلیل پیدا می کند. البته شاید مداخلات اخیر آمریکا در خاور میانه - چنان که در سال های آینه خواهیم دید - به دلیل استفاده از سلاح های اورانیوم رقیق شده - به مرز میلیارد برسد، زیرا این ماده همچنان در حال پراکنده شده در اقسا نقاط جهان است و تا خود اروپاست.
نژاد پرستی یک مقوله تاریخی ست و باید دید که امروز در چه اشکالی عمل می کند. به همین علت من مقاله بالیبار را پیشنهاد کردم. البته خودم از ترجمه آن چندان راضی نیستم ولی آن را قابل استفاده می دانم.
نکته مهم این است که در بررسی نژاد پرستی مثلث نژاد-ملت-طبقه و متعاقبا انواع و اقسام تبعیض را از نظر دور نسازیم.
نکته مهم دیگر - که در متن بالیبار آن را می خوانیم - خصوصیت نژاد پرستی و همان طور که گفتیم خصوصیت تاریخی نژا پرستی ست. امروز نژاد پرستی مثل گذشته طبیعت باور نیست یعنی استدلالات خود را بر اساس شاخص های طبیعی مطرح نمی کند، و از این پس بر اساس استدلالات فرهنگی عمل می کند.
به همین دلیل، شاید بتوانیم بگوییم که موضوع «اوباما» بخاطر رنگ پوست و نژادش نمی تواند شاخص مناسبی برای ارزیابی موقعیت نژاد پرستی باشد.
در آینده من مقاله بالیبار را برای اخبار روز ارسال خواهم داشت ولی شما از هم اکنون می توانید برای خواندن آن به آدرس زیر مراجعه کنید، که در بخش های متعدد منتشر شده؛ البته ده صفحه از آن هنوز ترجمه نشده...با عرض پوزش ولی در آینده بخش های باقی مانده نیز ترجمه خواهد شد. با تشکر از خوانش همگی...
http://makalat.blogfa.com/cat-۶.aspx
۴۰٣۶ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷
|
از : حسن کمالی
عنوان : یقه گیری در کار نیست , سوال مطرح است!
به نوشته های من قبل از نوشته آقای مفتش مراجعه کنید , من قصد یقه گیری ندارم , سوال هایی مطرح کردم و نظرم را دادم ,چرا جو سازی می کنی آقای ماکویی و جناب مفتش , آیا سوال کردن و نظر دادن یقه گیری ست همه شما به مقاله نقره کار و شخص او حمله کردید آیا کار شما هم یقه گیری ست ؟؟
۴۰٣۱ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷
|
از : شهرام ماکویی
عنوان : ؟
برای چه نظر من را برداشتید؟ من میگویم این آقای حسن کمالی نشسته تا یقهء هر کس را که بر علیه نقره کار حرف میزند بگیرد و تا حالا با سه، چهار نفر این کار را کرده. اینکار یک جور لات بازی است و مانع از آن میشه که افراد با نظرات مختلف در این بحث ها شرکت کنند.
۴۰۲۴ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : حسن کمالی
عنوان : چه اسم با مسمایی
جناب مفتش ! قداره ای در کار نبوده و نیست عزیز بی جهت بنده !, من فقط به لحن بی تربیتانه آقای حسینی اشاره کردم , شمام که همین کار را کردین !, من هم حق دارم اظهار نظر کنم جناب مفتش , من که اغلب سوال کردم جناب مفتش , قداره بندی کار مفتشان بوده و هست , من سال ها قبل قداره ام را به مفتشان فروختم و جاش کراوات خریدم ! حرف من در کل این هست که نظرها در یک نقطه اشتراک دارند و اینکه نژاد پرستی در امریکا وجود دارد و در انتخابات نقش دارد , مشگل انتقاد به جمهوریخواهان است که باعث شده دوستان جوش بیاورند! و سوال ام این بود که کسی می تواند استالینیست خطاب شود در حالیکه امریکا را یکی از دموکراتیک ترین کشور های جهان بداند جناب مفتش ؟!
۴۰۲٣ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : ایرج رشتی
عنوان : در طبیعت نمی توان ثابت کرد چه رنگی بر تری دارد.( سیاه, سفید, زرد, قرمز...)
۱ ـ بنظر من کاندیدای یک سیاه پوست آمریکائی برای مقام ریاست جمهوری آمریکا به نسبت جمعیت سیاه پوست در آمریکای شمالی نشانه ای از رشد دموکراسی در آمریکا می باشد.همان جامعه ای که که مارتین لوتر کینگ را بخاطر مبارزه برای دموکراسی بیش از ۴۰ سال پیش بقتل رساند. اروپائیان و برای مثال فرانسه که این همه ادعای دموکراتیک بودن دارد, بنسبت جمعیت آفریقای شمالی در فرانسه چند نفر در مقام های بالای دولتی شرکت دارند؟( منظور در زمین فوتبال نیست).
از دید آنتروپولوژی و مقایسه ای , می توان گفت که نژاد پرستی در اروپا ریشه اش قوی تر است تا آمریکا. همین یورگ حیدر فاشیست اتریشی که پدرش از نازی های آلمان بود , ماه گذشته در مجموع بیش از ۳۰ رای آورد.
۲ ـ شما نوشتید:
ـ "بازتاب نژادپرستی نه فقط در عرصه سیاست, که رضاشاه "کبیرمان" را شیفته ی نژاد آریایی هیتلر کرد! "
به نظر من باید تاریخ ایران را در عرصه سیاست بر رسی کرد و نه ایدئولوژی .
از دوران حکومت قاجار ایران در چنگال انگلیسها و روسها بود. ناصر الدین شاه و مظفر الدین شاه شش بار به اروپا سفر کردند و سعی شدروابط دیپلوماتیک با آلمان ودیگر کشورهای اروپائی بر قرار کنند تا از فشار روسها و انگلیسها به ایران بکاهند. حتی یک بار بیسمارک از ترس روسها دیدار خود را با ناصر الدین شاه را نپذیرفت. و در ضمن برنامه تقسیم ایران بین روس و انگلیس را هم باید در نظر گرفت.
در دوران رضا شاه هم متفقین ایران را به اشغال خود در آوردند, روسها در شمال آزوقه مردم را می بردند و خیلی از مردم شمال بخاطر چپاول روسها از گرسنگی تلف شدند. انگلیسها هم ایرانیان وطن پرست را که مخالف اشغال ایران بودند و مقاومت می کردند در تهران اعدام می کردند. هیتلر درآن زمان با اسلامیست ها همکاری نزدیک داشت( مثل مفتی اورشلیم...) . می توان مدرک آورد که رضا شاه دزد بود و املاک دهقانان شمال را با قلدری تصرف کرد و پدر و پسر با متد های دیکتاتوری بنفع خود عمل می کردند ولی بنظر من اسلامیست ها بودند که از ایده فاشیسم دفاع می کردند و الان هم در لباس احمدی نژاد ایده های فاشیستی(ضد یهود بودن, نفی بی شرمانه هالوکوست, نابودی اسرائیل) را روز روشن تبلیغ می کنند. بنظر من شعار "رژیم فاشیستی شاه" هم بی معنی بود.
۳ ـ "جوک" های تحقیرآمیز" . حالا کدام گروه یا قشر به تحقیر دیگران دست می زند آماری در دست نیست . حتی در میان گروهای چپ بیشتر دیگران تحقیر می شوند (نه فقط "نابودی بورژواری") و این معضل فرهنگی دامن همه گروها را گرفته. البته فیلم های لمپنی زمان دیکتاتوری برای ترویج و تحقیر دیگران بی تاثیر نبوده.
شاد باشید
۴۰۲۰ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : حسن کمالی
عنوان : تعصب به جای استدلال
برای آنکه خیال خانم محمدی نژاد و آقای حسینی را راحت کنم عرض می کنم من برادر ناتنی پسر خاله ی دوست آقای نقره کار هستم اما نظراتی دارم:
۱- چرا آقای با " معلومات و با دانشی " مثل آقای حسینی اینقدر بی تربیت هستند , این معلومات و دانش کجا باید خودشو نشون بده؟ ( کودکانه , کاسه داغ تر از آش , استالین , حذف کننده فیزیکی و......), این ها توهین نیست اما سلطنت طلب
خواندن آقای حسینی توهین است ؟ از کی تا حالا سلطنت طلبی توهین شده ؟
۲- آقای حسینی همان حرف های آقای نقره کار را تکرار کردند اما چون در مقاله ی نقره کارجمهوری خواهان بیشتر مورد نقد قرار گرفتن رگ تعصب ایشان جوشان و پرخون شده ! حرف ایشان این است که نژاد پرستی در امریکا هست و نقش نژاد در ماجرای برادلی هم یک فرضیه ا ست که عده ای قبول دارند ( حالا به نظر ایشان یک فرضیه تو خالی ست , باشد , شاید به نظر بعضی ها فرضیه ای تو پر باشد !) آقای نقره کار هم همین را گفته است اما کار بدی کرده است که به مک کین و معاون او انتقاد کرده ! این کار کودکانه و استالینی و چپ و لنینی و طبقاتی و حذف فیزیکی را نمی باید می کرد تا آقای حسینی مجبور نشوند انبان دانش خود را سر ریز کنند!
۳- چگونه می توان به کسی که امریکا را یکی از دموکراتیک ترین کشورهای جهان می خواند برچسب استالینی , لنینی و چپی که منظور آقای حسینی است , زد ؟
۴۰۱۹ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : نسیم نیکوئی
عنوان : چرا بعضی ها مدعی سواد ومعلومات هستند ولی تا سخن میگویند بی معلوماتی شان برملا میشود
هنوز وقتی منتقدها به اوباما حمله میکنند، در سخنرانیها سخن میگویند و مقالات تحلیلی در ستونهای روزنامهها مینویسند، تلاش میکنند تا جلوی خود را بگیرند و فاکتور سیاهپوست بودن اوباما را یادآور نشوند. حتی مشاوران سیاسی اوباما هم سعی میکنند متنهای سخنرانی او را چنان تنظیم کنند که تهدیدی برای سفیدپوستان محسوب نشود و در عین حال خیلی هم از آمریکا و آمریکایی بودن فاصله نگیرد.
در ماه مارس (فروردین ماه) سال گذشته هیلاری کلینتون اصل و نسب آمریکایی اوباما را زیر سوال برد و گفت او برای رییسجمهور شدن به اندازه کافی آمریکایی نیست. پس از آن او را متهم کرد که برای ارزشها و فرهنگ آمریکایی احترام قائل نیست. اوباما هم، که از این شیوه مبارزات ناراضی بود، به کلینتون پیشنهاد داد تا هر کاری که میکند عبارت «آمریکایی» را به آن اضافه کند تا مردم بیشتر او را از خودشان بدانند.
از سوی دیگر این فکر - ریشههای آمریکایی- در میان جمهوریخواهان هم ریشه دوانده است. جان مککین سناتور آریزونا و نامزد حزب جمهوریخواه شعار انتخاباتی خود را چنین برگزید: «همان رییسجمهور آمریکایی که آمریکاییها منتظرش بودند.» گویی چیز دیگری باید اتفاق میافتاد.
تمام طول تابستان مککین شعار «اول کشور» را با خود یدک کشید. وقتی اوباما در ماه جولای (تیر ماه) به مسافرت خارج از کشور رفت، ستاد انتخاباتی مککین تبلیغی ساخت که اوباما را در جمعی از آلمانها حین سخنرانی نشان میداد. حالا هم پیلین ادعا میکند که اوباما همچون بقیه آمریکاییها عرق ملی میهنی ندارد.
با پیشی گرفتن اوباما در نظرسنجیهای پیش از انتخابات، اتهامات جمهوریخواهان به وی هم بیشتر شد. آخرین نظرسنجیها از سوی موسسه تحقیقاتی پیو حاکی از آن است که ۶۳درصد سفیدپوستان اوباما را میهنپرست میخوانند. این درحالی است که مککین ۹۵درصد آرا و هیلاری کلینتون ۷۶درصد آرا را به خود اختصاص دادند. در همین نظرسنجی از مردم پرسیده شد که از چه خصوصیت مککین خوشتان نمیآید و بیشتر مردم پاسخ دادند که «از دیدگاههای سیاسی» وی خوششان نمیآید. در مورد اوباما سفیدپوستان اظهار داشتند که «از شخص وی» خوششان نمیآید. البته این پاسخ با توجه به شجرهنامه غیرمعمول اوباما خیلی هم دور از انتظار و تعجببرانگیز نبود. پدر آفریقایی مسلمان، اسم خارجی و دوران کودکی خارج از ایالاتمتحده آمریکا همگی دست به دست هم دادند که مردم چنین برداشتی از وی داشته باشند.
شاید نتایج یک نظرسنجی دیگر هم برایتان جالب باشد. گالوپ، یکی از معتبرترین موسسات تحقیقاتی آمریکا در سال گذشته سوالی مطرح کرد به این مضمون: «آیا یک سیاهپوست را به عنوان رییسجمهوری انتخاب میکنید؟» در این پرسش به هیچ وجه به فاکتور قابلیت سیاسی و اندیشههای اقتصادی پرداخته نشد و تنها سطح نژادپرستی مردم سنجیده شد. از هر هفت نفر در آمریکا یک نفر با واگذاری پست ریاستجمهوری به یک سیاهپوست مخالف بود.
البته جنبههای نژادپرستانه در آمریکا دیگر به دنبال نگرانیهای دهه هفتاد شکل نمیگیرد. دیگر مردم نگران جرم و جنایت نیستند و دیگر نگران تامین اجتماعی نیستند. مردم نگران پیامدهای جهانیسازی هستند. نگرانند که تجارت آزاد که مورد حمایت دموکراتهای چپی است چگونه بر اقتصاد داخلی آنان تاثیر میگذارد. وضع قانون در مورد مهاجرت غیرقانونی که در میان جمهوریخواهان راستی مورد اهمیت است چطور بر جامعه تاثیر میگذارد. در میان این تقسیمبندیهای پارتیزانی طبقه کارگر سفیدپوست از سوی هر دو حزب نگرانی دارند.البته پاشنه آشیل این نامزد ریاستجمهوری همین است. با تغییر چهره آمریکا، چهره نژادپرستی آمریکایی هم تغییر کرده است. دیگر به سیاهپوست نمیگویند کاکاسیاه. امروزه آنان را از خود نمیرانند و به آنان خارجی نمیگویند. وقتی آمریکاییها در مدرسهها حرف از تمامیت میزنند، نگاهشان به سمت دانشآموزان مهاجر میچرخد. امروزه آمریکاییان نگران میلیونها دلاری هستند که صرف آموزش زبان انگلیسی به دانشآموزان مهاجر میشود. از ۱۱ سپتامبر تاکنون ترس به جان مردم افتاده است. ترسی که شاید خیلی هم منطقی نباشد، ترس از تروریسم میان مردم دیده میشود. همین است که فعالان علیه مهاجرتهای غیرقانونی هر روز از نگرانیهای خود نسبت به تندروها سخن میگویند. دو سال پیش وقتی یک شرکت از امارات متحده عربی سعی کرد پروژه ساخت چند بندر در آمریکا را در دست بگیرد، هم جمهوریخواهان و هم دموکراتها حالتی تهاجمی به خود گرفتند و مقابل آن ایستادند. برای بسیاری از آمریکاییها جهانیسازی هنوز جا نیفتاده است. نگرانیهای قرن بیست و یکم چه در داخل و چه در خارج از آمریکا تغییر کرده است. در ماه مارس (فروردین ماه) سال جاری، موسسه نظرسنجی آمریکا دریافت ۵۶درصد دیپلمههای سفیدپوست بر این باورند که مهاجران و تازهواردهای آمریکا تهدیدی برای کشورشان محسوب میشوند. این رقم سه برابر سفیدپوستانی است که تحصیلات دانشگاهی دارند.
سفیدپوستانی که دوره یک ساله کالج را نگذراندهاند دو برابر کسانی که این دوره را پشت سر گذاشتند بر این عقیدهاند که اوباما مسلمان است. البته جای تعجبی نیست که همین سفیدپوستان فکر میکنند مککین قویتر از اوباما است. البته هر چه سطح تحصیلات بالاتر میرود اعتماد به اوباما بیشتر میشود و به همین نسبت اعتمادها از مککین سلب میشود.
پنجاه سال پیش سیاهپوستان آمریکا به دنبال حقوقی برابر با دیگر شهروندان سفیدپوست خود بودند. امروزه چالش نژادپرستی به گونهای به مقابله با مهاجران جهان سومی و خارجیها تبدیل شده است. در همین حین سران قدرت به دنبال آنند که با چینیها و هندیها که قدرتمندان غیرسفیدپوست هستند رابطه تجاری و مناسبات فرهنگی بریزند.
اگر مارتین لوترکینگ سمبل تغییرات بود، باراک اوباما هم میتواند سمبلی از گونه دیگری تغییرات باشد. در صورت انتخاب شدن وی در انتخابات ۴ نوامبر میتوان گفت که آمریکا به دنبال تغییر و به آغوش کشیدن عصر جدید است.
۴۰۱۷ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : فاطمه محمدی نژاد
عنوان : با معلومات باید پاسخ گفت ونه با احساسات
جمیله خانم عزیز ممنون از پاسختان. متاسفم که از بی دانش خطاب کردنتان ناراحت شدید. همانگونه که گفتم مطرح کردن مسئله مارکس و لنین از طرف آقای حسینی کاملن بیمورد بود همانگونه که سلطنت طلب خواندن او توسط شما نیز بیمورد بود. مطمئنن خوانندگان محترم قدرت آن را دارند که با خواندن مقاله از نظر نظردهنده آگاه شوند و نیازی به آن نیست که شخص ثالثی با حرارت و تشنج به آتش موجود دامن زند. مطلب اینجاست که صرف نظر از عقیده و لحن آقای حسینی که من کاملن با آن مخالفم او در نوشته هایش فکت و تحلیل ارائه میدهد. واقعیت این است که او آدم با معلوماتی به نظر میآید و شما بدون توانایی مقابله با او فقط به فحش و ناسزا میپردازید. هر چند که شما در کار خود صداقت دارید ولی یک خواننده بیطرف از خواندن مطالب شما چه برداشتی میکند؟ از یک سو فرد محافظه کاری را میبیند که برای اثبات حرف خود دلایل و فکتهای معتبر ارائه میدهد و از سوی دیگر خانمی که بدون داشتن معلومات جز بیان احساساتش کار دیگری نمیکند. فکر میکنید آن ناظر سوم جانب چه کسی را بگیرد؟ جمیله خانم عزیز باید واقع بین بود. من قصد توهین به شما را ندارم ولی برخورد غیر معقول شما در عمل به نفع طرف مقابل تمام میشود. در هر صورت این آخرین کامنت من در این مقاله خواهد بود. امیدوارم شاهد برخوردهای منطقی و غیر احساسی باشیم.
۴۰۰۶ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : جمیله حسنی
عنوان : آقای حسینی نقد نمی کند , مساله دارد !
با دانش یا بی دانش نگاهی به پاسخ آقای حسینی نشان می دهد ایشان نه برسر مقاله یا نوشته ای مشخص از اقای نقره کار بلکه با ایشان مساله دارند . چرا؟ در برحورد با مقاله های نقره کار آقای حسینی با انتخاب تکه ای از مقاله آن هم با مصادره به مطلوب به راه اتهامی زنی و برچسب زنی میرود و از اتهام حذف فیزیکی توسط این نویسنده محترم و مطرح کردن مارکس و چپ و طبقات به دنبال تسویه حساب است نه نقد , در واقع هدف از نوشته های ایشان همین است کاری به تمامی نوشته و روح مقاله ندارد. بهتر است شما عزیزانی که دانش خارق العاده دارید موضوع را همه جانبه ببینید . مثلا" این مقاله کوتاه در دو بخش تهیه شد ه , نژادپرستی در امریکا و در ایران و تقبیح نژادپرستی . اگر کسی ریگ در کفش نداشته باشد باید همه جانبه مقاله را نقد کند نه اینکه یک تکه را بر دارد و با بازی با آمار سفسطه کند. ( نمونه بیاورم . مقاله به برادلی اشاره کرده و گفته در این رابطه دونظر است عده ای می گویند نظر سنجی دقیق نبوده و عده ای دیگر می گویند نژاد پرستی نقش داشته , خب این که همان حرف آقای حسینی ست , البته لابلای مشتی آمار , و این که حرف خود شماست خانم محمدی نژاد عزیز , حالا علمی نیست اما بنا به فرمایش خودتان به شکل نظر که مطرح است میتوان به عنوان ردیه ای بر این بخش از نوشته نقره کار آورد؟ هم آقای حسینی و هم شما خانم عزیز این را به عنوان یک نظر مطرح شده قبول دارید درست چیزی که آقای نقره کار مطرح کرده ).
چرا شما که اهل دانش و فضل هستید , و برای اظهار نظر می باید از شما کسب اجازه کرد به نکات دیگر مقاله اشاره نمی کنید
۱- مقاله به نژاد پرستی در ایران و در میان ایرانی ها می پردازد , این بحث مهم و با ارزشی ست که متاسفانه به آن توجه ندارید و از ارزش های این مقاله کوتاه ست.
۲- نژاد پرستی در امریکا وجود دارد و طرح آن و نقد آن چه ربطی به حذف فیزیکی و مارکس و چپ و راست دارد , چه کسی دنبال حذف فیزیکی ست , آن فکر و کسی که فریا دمیزند " بکشید او را " , _ یعنی اوباما را - دنبال حذف فیزیکی ست یا کسی که نژاد پرستی را رد می کند.
۳- در مقاله دموکرات ها هم مورد نقد قرار گرفته اند و تاکید شده است که همه ی مخالفان اوباما نژاد پرست نیستند و... نمونه های دیگر . به نظر این بخش مقرون به صرفه نبوده که از طرف شما خوانده شود
و سخن آخر نظر شما را به جنس بر خورد آقای حسینی جلب می کنم .
اوباما از افزایش مالیات برای ثروتمندان سخن می گوید و مک کین و معاون او اورا " چپ " , سوسیالیست " و بسیاری از جمهوریخواهان او را " کمونیست " می خوانند , و شباهت های ناگزیر نوع برخورد آقای حسینی و سلطنت طلبها را نمی توان پوشاند.
بنده متاسفانه با آقای نقره کار نسبتی ندارم و از طریق کتاب ها و نوشته های ایشان با ایشان آشنا هستم , صداقت و سلامت ایشان را در نقد خود و شهامت ایشان را در طرح مسایلی نو می ستایم ضمن اینکه با بسیاری از نوشته و نظراتشان موافق نیستم.
۴۰۰۵ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : شهرام ماکویی
عنوان : دیدگاه های ایدئولوژیک نویسنده
من با نظر خانم محمدی نژاد مخالفم. دیدگاه های ایدئولوژیک نویسنده زمینه ساز نظرهای او میباشد. با عرض معذرت باید بگویم که مطالب مطرح شده توسط آقای نقره کار کمی غیر واقع بینانه است و دلیل این مسئله شاید ریشه در باورهای چپ ایشان داشته باشد. دقت کنید که شمار قابل توجهی از کاربران بر غیر منطقی بودن حرفهای نویسنده تاکید کردند. ولی در مورد این حرف شما که افراد فاقد دانش نباید در این بحث شرکت کنند موافقم.
۴۰۰٣ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : فاطمه محمدی نژاد
عنوان : پاسخ درست بجای فحاشی
جمیله خانم من مقاله آقای حسینی را خواندم و با نظر شما در مورد مطرح کردن مارکس و لنین موافقم. همینطور موافقم که آقای حسینی تند مینویسد ولی در مورد ضدیت او با سیاهان با شما هم عقیده نیستم. او برای اثبات حرف خود فکت می آورد و شما بجای جوابگویی به او فحش میدهید. شما از کجا میدانید او سلطنت طلب است و اگر هم باشد چه ربطی به موضوع بحث دارد؟ من در مورد تام بردلی گوگل کردم و حق با حسینی است. نظریه مزبور فقط یک تئوری است و جنبه علمی ندارد. در مورد زن اوباما نیز درست میگوید. او هم این نظریه را قبول ندارد.
خانم عزیز چرا هر وقت کسی بر علیه آقای نقره کار مطلب مینویسد شما عصبانی میشوید؟ آیا با او نسبتی دارید؟ من هم به نوبه خود با محافظه کاران مخالفم ولی این نباید بنای فحاشی باشد. شما در مقاله قبل نیز همین کار را کردید. واقعیت آن است که مقاله آقای نقره کار کمی غیرواقع بینانه است و ضمن احترام به ایشان باید از او انتقاد کرد. خانم عزیز با عرض معذرت و بدون آنکه قصد اهانت به شما داشته باشم باید بگویم که از دانش کافی برای شرکت در چنین مباحثی برخوردار نیستید. البته احساسات و هواخواهی شما از آقای نقره کار قابل تحسین است.
۴۰۰۲ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : جمیله حسنی
عنوان : نژادپرستی یعنی همین؟
نوشته آقای حسینی را بخوانید , برای کینه موجود به سیاهان در این مقاله چه تعریفی می توان به دست داد ؟ بگذریم از کلمات و نام ها و موضوع هایی در نوشته ایشان که ربطی به مقاله ندارد .ایشان نسبت به مقاله نقره کار نقد و نظر ندارد کینه ونفرت دارد که این بسیار زننده است . کافی ست نام برادلی را در " گوگل " بزنید تا ده ها مقاله در این رابطه با نظر های متفاوت بخوانید همان طور که نقره کار اشاره کرده عده ای نظر گیری ها را نا درست می دانند و عده ای علت را سیاه پوست بودن او می دانن و نگرانی دموکرات ها هم به همین خاطر است . دانشمند عصبانی و سلطنت طلب ما هم می تواند بگوید آن نظری که علت را سیاه پوست بودن برادلی میداند قبول ندارم این همه گنده گویی و پای مارکس و این و آن را وسط کشیدن ندارد .
٣۹۹٨ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : جواد حسینی
عنوان : تعبیر نادرست وقایع
بدون شک هیچ انسانی نمیتواند منکر وجود نژاد پرستی در ایالات متحده شود. نژاد پرستی کالایی است که علی رغم مخرب بودنش هنوز خریدارانی هر چند کم ،چه در بین سفید پوستان و چه در بین سیاهان و دیگر رنگین پوستان، دارد. هنوز حمایت ناصحیح جامعهء سیاهپویت آمریکایی از OJ Simpson را در جنجال پروندهء قتل ، و علی رغم وجود مدارک بسیار مستدل و غیر قابل انکار در شرکت او در جنایت، را به خاطر داریم. سخن ما بر سَرِ وجود نژاد پرستی در جامعهء آمریکا نیست. سخن بر سَرِ نژادپرست بودن کشور آمریکا، چه در بین سفیدپوستان و چه در بین رنگین پوستان، است. به نظر من برخورد آقای نقره کار با این مسئله و نتیجه گیری ایشان بسیار سطحی و کودکانه است (امیدوارم که این سخن من، همچون مراتب قبل، آتش خشم مریدان ایشان را بیش از اندازه شعله ور نکند). آقای نقره کار میفرمایند:
"ابعاد و گستردگی نژاد پرستی در انتخابات اخیر ریاست جمهوری امریکا چنان چشمگیر شده است که علیرغم پیشتازی "باراک اوباما" در تمامی نظرسنجی ها, در میان دموکرات ها و هواداران حزب این نگرانی وجود دارد که اوباما به خاطر رنگ پوستش بازنده ی انتخابات شود."
یعنی اگر آقای اوباما بُرد (که از قرآین چنین بر میآید) که خب ُبرده (و لابد پیروزی او مشت بزرگی است بر دهان "امپریالیزم" :))، ولی اگر "خدای ناکرده" باخت، این هیچ دلیلی ندارد مگر آنکه سرانجام میلیونها آمریکایی ناآگاه (و یا به قول آقای نقره کار در مقالهء قبلیشان "مغزشویی شده")، تحت تاثیر نژاد پرستان، به این امید آیندهء پرولتاریا (به زعم آقای نقره کار و هم کیشانشان و نه بر مبنای واقعیات) رای منفی داده اند....
آقای نقره کار در موردی دیگر دست به تحریف واقعیات میزند و آن مسئلهء عدم انتخاب Tom Bradley در اوایل دههء ۸۰ است. این موضوع که سیاهان به خاطر زنگ پوست خود در انتخابات شکست میخورند، یک فرضیهء بیربط و توخالی است (به این فرضیه اصطلاح bradley-wilder effect اطلاق میشود). این فرضیه، علی رغم داشتن طرفدارانی اندک، توسط هیچ متخصص امور جامعه شناسی و فرهنگی به اثبات نرسیده و بسیاری از چهره های مطرح، از جمله میشل اوباما همسر سناتور اوباما (که بانویی فوق العاده قابل احترام است)، بر بی اساس بودن آن تاکید میورزند (رجوع کنید به مصاحبهء خانم اوباما با Larry King).
حال "رفیق" عزیز آقای نقره کار کاسهء داغتر از آش شده و علی رغم نظر همسر اوباما بر این باور است که شکست نامحتمل اوباما در انتخابات آینده چیزی جز پیروی از نظریهء bradley-wilder نیست!!
پیروزی غیر منتظره در انتخابات ربطی به نژاد و رنگ پوست ندارد. پرزیدنت ریگان در سال ۸۰ با ۱۰ درصد اختلاف از جیمی کارتر به پیروزی رسید، در حالیکه آخرین نظرسنجی در چند روز قبل از انتخابات حکایت از پیروزی کارتر با ۶ درصد اختلاف میکرد. مایکل دوکاکس انتخاباتِ ۸۸ را، علی رغم داشتن ۱۷ درصد برتری، به مفتضاحانه ترین شکل ممکنه به جرج بوش پدر واگذار کرد. جان کری و ال گور (بویژه ال گور) تا آخرین روزهای انتخابات با داشتن برتری چشمگیر از بوش جلو بودند. حتی پرزیدنت کلینتون انتخابات ۹۲ را با کمی بیش از ۵ درصد از بوش برد، در حالیکه آخرین نظز سنجی ها به او چیزی در حدود ۱۴ درصد برتری نسبت به بوش میداد....
خلاصه کلام آن که آقای نقره کار و دیگر دوستان تربیت شدهء فرهنگ مارکس و لنین و استالین، همچون اسلامیون، تحملی برای عقاید مخالف ندارند. کسی که با آنها نیست دشمن آنان است و اگر طرف مقابل پیروز شد دلیلی آن چیزی جز توطئه گری و بدجنسی نیست.
آنان نه طرفدار دموکراسی و حقوق بشر، بلکه هوادار انقلاب و حذف فیزیکی گروههای طبقاتی مخالف خود هستند. هر چند که تجربه نشان داده که بزرگترین دشمنان آنان همانا همین طبقهء کارگر و زحمتکش است.
٣۹۹۲ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : حسن کمالی
عنوان : یعنی در امریکا نژادپرستی نیست؟!
آقای جان که فارسی می خوانی و انگلیسی جواب می دهی ( چه خوب ) و جناب اسد نژادپرپرستی در امریکا وجود دارد یا ندارد؟ اگر ندارد پس این همه بحث در رادیو و تلویزیون و مطبوعات امریکا در باره نقش Race در انتخابات چیست ؟ آن کس که می گوید من به خاطر سیاه بودن اوباما به او رای نمی دهم اگر نژادپرست نیست پس اسم مبارکش چیست ؟ من هم با شما آقای جان و اسد موافقم که همه ی مردم امریکا نژاد پرست نیستند این را آقای دکتر نقره کار در مقاله ذکر کرده اند و حتی گفته اند همه ی مخالف ن اوباما هم نژادپرست نیستن .نژادپرستی در امریکا وجود دارد و در این انتخابات رل بازی خواهد کرد .
٣۹٨۱ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷
|
از : john galt
عنوان : you are wrong!
The fact that a black American is the candidate and has raised more than $۴۰۰ million of campaign contribution proofs your point wrong. if this country was racist NO one would contribute to his campaign. Just last week ۱۰۰,۰۰۰ people came to his rally and you talk about.you got the whole thing WRONG. us has the most perfect representative democracy.
٣۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷
|
از : اسدی
عنوان : عجب از روشنفکر ایرانی!
عجب از روشنفکر ایرانی جناب آقای نقره کار!
هواداری یک فرد ایرانی از جمهوریخواهان و یا اینکه بگوید مک کین رییس جمهور بهتری خواهد بود به دید جناب نقره کار یعنی آن ایرانی نژاد پرست است!!! یعنی ایشان می فرمانید که اگر ایرانی مثل آقای نقره کار فکر نکند نژاد پرست است!!!
بعد هم می پرسیم چرا مملکت مان به این وضع اسفبار در آمده!!!
٣۹۶٨ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷
|
از : احمد ...
عنوان : حالتان خوش نیست
آقای کاوه جلالی دیر وقت شب است
معلوم است که حالتان خوش نیست
ای کاش چرتی می زدید
٣۹۶۱ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷
|
از : کاوه جلالی
عنوان : تشکر
درود بر نویسسنده محترم
به واقعیتی اشاره کرده اند که سر انجام باعث دشمنی بین مردمان ایران و تجزیه ایران خواهد شد
٣۹۵٣ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷
|
از : حسن کمالی
عنوان : حرف حسابت چیه, لیبرال جان!
حرف حسابت چیه لیبرال جان؟ نژادپرستی در امریکا هست یا نیست ؟ در ایران نژاد پرستی هست یا نیست ؟ بعضی از ایرانی ها در امریکا نژاد پرست هستن یا نه؟ این سوال ها را جواب بده برادر ! بی در و پیکر حرف زدن از کسی که خودشو لیبرال معرفی میکنه بعیده , زشته , قبیحه !
٣۹۲٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷
|
از : "لیبرال" دروغگو -
عنوان : برای چه زور میزنی
آقای لیبرال تو دروغ می گویی. بعد از این مدتی که تو اینجا می نویسی برای هر کودکی نیز آشکار شده که تو مأمور رژیم اسلامی هستی و برای "اختلاف بنداز و حکومت بکن" آمده ای. هیچ اشکالی هم ندارد چون تو انجام وظیفه می کنی
اگر راست گفتن خوب است و تو هم این همه راستگویی را دوست داری پس چرا پشت "لیبرال" مخفی شده ای!؟
تو هیچ میدانی اگر با نام واقعی خود "بچه اطلاعاتی" مینوشتی احترامت خیلی بیشتر بود؟ برای چه زور می زنی؟
٣۹۲۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷
|
از : لیبرال
عنوان : میدانم که باور نمی کنید ولی من برای شما به عنوان یک کمونیست واقعی به اندازه یک لیبرال احترام قائلم ۰
باز هم تشکر می کنم اقای محوی ۰ میدانم که باور نمی کنید ولی من برای شما به عنوان یک کمونیست واقعی به اندازه یک لیبرال احترام قائلم ۰
ایکاش بقیه کمونیست ها هم صادقانه از اعتقادات واقعی شان و نوع حکومتی که مد نظرشان هست و نحوه مستقر کردن ان با مردم صحبت می کردند۰ اما متاسفانه بعضی ها به جای درس گرفتن از زندگی سی ساله شان در کشورهای غربی همان روش های حزب توده در ۵۰ ساله اخیر را در پیش گرفته اند ۰ و هنوز گندم نمایی و جو فروشی می کنند۰
به وقتش ازادیخواه می شوند طوری که هیچ ازادیخواهی به گردشان نرسد۰ از دموکرسی و مشارکت مردم و رای گیری به گونه ای صحبت می کنند انگار که مردم کشورهای دموکراسی باید بیایند پیش اینها کلاس دموکراسی و ازادی احزاب ببینند۰
به وقتش ریش می گذارند و مفسر قران میشوند طوری که عبدالکریم سروش چشمش از حدقه در بیاید ۰ تصویر یک روحانی را در کتاب سرمایه کارل مارکس می بینند و در خدمت به او چنان پیش میروند که طرفداران واقعی اش را مات و مبهوت می کنند۰
به وقتش اهل مدارا می شوند و چنان مقدار اندک پر لیوان را بزرگنمایی می کنند که تو تصور کنی که لیوان دارد لبریز می شود۰ اما جای دیگر در نامه ای سراسر حمله به ملی ترین و ازادیخواهترین دولت تاریخ معاصر ان تا جایی پیش میروند که او را متهم به اماده سازی کودتا علیه خود می کنند و هم صدا با سلطنت طلبان کودتا را صرفا تا حد یک غائله که مسئول اصلی ان رهبر دولت ملی است پایین می اورند و بی شرمانه در همان نامه درک روحانی مسئول و فریب خورده ای را از عملکرد و نیات امپریالیست های امریکایی و حمایتش از این حزب خائن می ستایند۰
می گویند صلاح نبود جان پیروان خود را به خطر بیندازیم بیایند بیرون و به کودتا ی همان غارتگران اعتراض کنیم چون دولت ملی و ملیون این را نمی خواستند۰ اما همین نیروها را در طول حکومت مصدق علیه او بارها و بارها به میدان اوردند و اب به اسیاب همان غارتگران ریختند۰ نیات و جهت گیریهای سیاسی برخی هواداران دکتر مصدق را بزرگ می کنند تا حمله های هیستریکشان به او را (که حتی هنوز هم پس از ۵۰ سال با این همه کینه ادامه دارد ) توجیه کنند ولی گاهی انقدر بزرگ منش و دوراندیش می شوند که تمامی جنایت ها و مواضع ارتجاعی و ضد کمونیستی و حتی اعدام افراد خود را در مقابل یک شعار توخالی مرگ بر امریکا و یک عشوه سیاسی مقابل دولت پدر خوانده روس ندیده می گیرند
وقتی قرار بر حمایت داشته باشند تمامی رهبران ان به دیدار یک روحانی میروند و پشت در اقامت گاهش چمباتمه میزنند تا ادای دین کنند ولی به وقت نمایش سیاسی و کی بود کی بود مانبودیم و وقتی مطمئن شدند که دولت ملی رفتنی است دو جوانک را میفرستند دم در خانه مصدق پرسه بزنند تا اگر یک نفر ملی گرا از انجا رد شد برای رفع تکلیف و پاک کردن رد پای خیانت به او پیغام دهند که کودتایی در شرف وقوع است ۰
تصور کنید دران فضای پر از سوئ ظنی که این حزب عامل روسیه با همگامی عوامل امریکا و انگلیس و ارتجاع مذهبی ایجاد کرده و رئیس دولت را عروسک امپریالیسم امریکا معرفی و تبلیغ نموده این عمل در سه روز مانده به کودتا چه تاثیری میتواند داشته باشد؟
ایا این درست به مانند ان نیست که مثلا رجوی الان دو جوانک رابفرستد دم خانه خامنه ای تا به او هشدار دهند که امریکا قرار است حمله کند و ۵۰ سال بعد (اگر حمله ای صورت گرفت )مجاهدین بگویند ما هشدار دادیم تقصیر خود حکومت بود ؟ مقاومت هم نکردیم چون انها از ما نخواستند .lol
٣۹۱۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : پاسخ به دوست گرامی آقای لیبرال
در این جا من تنها به یکی از پرسش های پاسخ خواهم گفت. پرسیده بودید :
«آیا یک لیبرال یا فردی معتقد به سرمایه داری میتواند در یک نظام کمونیستی تا این حد بالا بیاید.»
پاسخ نه خواهد بود یعنی هرگز. در نظام کمونیستی دیکتاتوری طبقه کارگر برقرار خواهد شد و تا امحاء طبقات پیش خواهد رفت. و استثمار انسان از انسان جرم محسوب خواهد شد. در اختیار گرفتن ابزارهای تولیدی به قصد ثروت اندوزی و ایجاد طبقه ای مفت خور و تروریست اکیدا ممنوع است و پاسداران نظام کمونیستی آنها را دستگیر کرده و به گولگ ارسال خواهند داشت. و من آنها را در آنجا تحویل می گیرم. lol
٣۹۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷
|
از : لیبرال
عنوان : فردا اگر به کاخ سفید رفت چه چیزی از انبار کمونیسم بین الملل تان بیرون می کشید؟
او تا ریاست جمهوری یک گام فاصله دارد۰ محبوب بسیاری از سفید پوستان است که سیاهان خوابش را هم تا همین چند سال پیش نمی دیدند۰ وقتی کاندید شد بسیاری از سیاهان فکر نمی کردند تا اینجا هم بیاید۰ در جناح تندروی محافظه کاران هم زنی است به نام رایس۰ پا مقامی نه چندان اسان و دست یافتنی ۰ ان طرفتر پاول است۰ سیاه محبوب جناح بازها۰ شما چپ ها خجالت نمی کشید این همه دست کاری در واقعیات می کنید به خاطر وجود چند درصد نژاد پرست که در همه جای جهان وجود دارند و ما ایرانیها حتی به نسبت جمعیت بیش از انها متعصب نژادی و یا ایدئووژیک مثل شما نوبران کمونیسم سنتی (عاریه گرفته از روسیه) داریم ۰ فردا اگر به کاخ سفید رفت چه چیزی از انبار کمونیسم بین الملل تان بیرون می کشید؟
در کشور شوراهای شما با ساخاروف و سولژنیتسین و ۰۰ چه کردند؟ ایا یک لیپرال یا فردی معتقد به سرمایه داری میتواند در یک نظام کمونیستی تا این حد بالا بیاید۰ چرا وقتی می خواهید مخالفتان را لجن مال کنید او را زیر میکرسکوپ می گذارید ولی وقتی لباس ضد امپریالیسم بر تن متعفن های ج ا مثل پورمحمدی و لاریجانی و خلخالی و نپوی و ... میپوشانید کاملا بلند نظر و مثبت هستید۰ دست از این سیاه بازیها بردارید۰ امریکایی ها اشکالات فراوان دارند ولی شما و کشور شوراهایتان روی انها را سفید کرده اید ۰
٣۹۱۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : استعمار زده
در متن زیر اصلاح شود، با عرض پوزش اشتباه تایپی ست
عارضه استعمار شونده
٣۹۰۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : نژاد، ملت ، طبقه
بدون شک موضوع نژاد پرستی در بطن مبارزات طبقاتی در مثلث «نژاد، ملّت، طبقه» (نگاه کنید به مقالات اتین بالیبار و امانوئل والرشتاین) از اهمیت خاصی برخوردار است.
تنها می خواستم یادآوری کنم که فروپاشی نظام پهلوی در ایران نه تنها مانع تداوم فعالیت و تأثیر گذاری آن در خارج از کشور نشد، همان گونه که نویسنده مقاله به گوشه ای از حضور چهره آن در عرصه سیاسی اشاره دارد، بلکه اشتباه بزرگی خواهد بود که انقلاب بهمن ۱۳۵۷ را به عنوان فروپاشی آن به عنوان طبقه بدانیم. دژخیمان هم چنان در قدرت هستند.
ما زمانی که در عرصهی فرهنگی به مبارزه می پردازیم و فورا با یک کل یک پارچه بنام فرهنگ طبقه حاکم مواجه می شویم.
نژاد پرستی در تداوم و در پیوند تنگاتنگ با تمام انواع و اقسام تبعیض است و البته تبعیض طبقاتی.
بد نیست یادآوری کنیم که طبقه حاکم ایران و بخصوص پهلوی ها به دلیل ابتذال فرهنگی که طبیعتا دربنیادهایشان موج می زند، نسبت به اربابانی که برای آنها نقش نمایندگی دارند، تا جایی ست که بدون هیچ پرده پوشی از برتری نژادی و طبقاتی حرف می زنند. به همین علت نسبت به طبقه حاکم اروپایی و آمریکایی شکننده تر هستند. این شکنندگی و نقطه ضعف که آشکارا خود را برتر اعلام می کند، احتمالا ترفند امپریالیستی ست زیرا چنین موقعیتی موجب می گردد که این طبقه همواره به قدرت های امپریالیستی و سرمایه داری جهان وابسته باشد و به آنها تکیه کند، زیرا با چنین بینش و خط مشی هرگز نمی توانند حمایت توده ها را داشته باشند.
به عبارت دیگر برتری نژادی و طبقاتی که سلطنت طلبان از آن حرف می زنند، در واقع نسخه تغییر شکل یافته نسخه سفید پوست و مو بور و چشم آبی اروپایی ست، به عبارت دیگر نسخه از خود بیگانه ای ست. سیاه پوستانی در فرانسه هستند که به عنوان مثال به دست راستی های افراطی رأی می دهند و رفتارشان با خارجی ها خیلی بدتر از سفید پوستهاست. این همان پدیده ای که آلبر ممی آن را عارضه ایتعمار زده می نامد...
٣۹۰۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۷
|