از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : برای خواهر مقدس امانوئل
برای خواهر مقدس امانوئل
انسان
مرده های زنده
چون چشمه های
رو به آفتاب
به کودک
به طبیعت
به تاریخ
لبخند می زنند.
و "زنده" های مرده
همچنان
گند می زنند
دو روی
سکه ی انسان
گُل و گند است
خشم ، پلیدی
مهر و لبخند است!
انسان
هم
این است
و
هم آن
یعنی:
دریا
و
لجن
همزمان
دارد به نهان
و عجیب
این است
که
هیچ موجودی
هیچ شی ای
را
نیست
چنین تضادی
به جان
همزمان
چشمه
و
سیاه چاله
است در او نهان
انسان را می گویم
(بی نظیر جهان)
هیچ چیز
را
نمی ماند
گاه
به نام خدا
دزد می شود
گه فدایی انسان
چون امانوئل
بی مزد می شود.
سخن از انسان
به میان است
او که
بی نظیر جهان است
گه
مایه ی داد می گردد
از دست شرارت خود
آزاد می گردد
و گاه
بیرحمانه
نماینده ی بیداد
می گردد
انسان
عجیب گوناگون است
با دشنه و بوسه
با مهربانی
با عشق
با دریایی از کوسه
چشمان آهو را
جستجو می کند
کَس ، کَس را نمی ماند
هر یک دگر است
هم
از حقوق بشر
سخن می می گوید
هم از
خون گفتگو می کند
هر نفر
خود
یک عنصر است
طلا همیشه طلاست
نقره همیشه نقره است
انسان اما
همیشه
انسان نیست
گاه - حتماً
از خود پرسیده اید:
این ...
کیست!؟
چیست!؟
که
گاه
انسان است
و گه نیست!
۴۰۵۶ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۷
|