از : غلامرضا زنگنه
عنوان : بحث سازنده
دوستان ایده ها یی که هدفش خروج از وضع نا بهنجار کنونی است تا زمانی که ایده است و می توان روی آن بحث کرد خوب است و من عمل شما را می ستاییم ولی قبل از اینکه سازماندهی شود بهتر است روی بسیار ی مفاهیم دیالوگ شود.به طور مثال برنامه چپ دمکرات برای هدف عدالت اجتماعی چیست؟یا اینکه آیا چپ دمکرات حاظر است در شرایطی که پافشاری بر برنامه عدالت اجتماعی ی ، آزادی و دمکراسی را به خطر می اندازد،بگذرد و تقدم را به آزادی بدهد. ولی با تخطئه چپ ها از سوی خانم آ.رر که می گویند:"من به عنوان یک چپی و چپی زاده باید اعتراف کنم که ما هرگز در ایران یک چپ ملی و دوربین و دوراندیش نداشته ایم. چپ ما پیوسته چپی وابسته و نزدیک بین و نزدیک اندیش بوده است".
هنوز ما در گیر این اهم هستیم که چگونه ایده های خود را به میان جامعه ببریم که اعتماد را جلب کند.چگونه نسل جوان را اقناع کنیم که هر جریان سیاسی تاریخچه ای دارد که ناشی از رشد جامعه در آن شرایط تاریخی است من راجع به روشنفکر جامعه ایران سخن نمی گوییم چرا که آنها حتی جلو تر از احزاب و جامعه فکر می کنند.نگاه به سرنوشت گالیله بکنید.نقش جریانات سیاسی را با روشنفکر اشتباه نکنیم.تمام احزاب در گذشته اشتباها تی داشته اندو آنهم اشتباهات بزرگ اما این احزاب از همین جامعه که به دنبال خمینی راه افتادند،به عمل آمدند مگر شاه خود را وابسته به مذهب نمی دانست؟
بزرگترین ضعف جامعه ما سنت و عقب ماندگی فکری است که ما نیز از آن جامعه هستیم. اگر ما و مردم به آن درجه از رشد نرسیم که به دنبال آزادی برویم و از آن دفاع کنیم هیچگاه از هیچ حزب و جریان سیاسی نوینی جز تکرار مکررات ، عمل مثبتی بر نخواهد خواست که جامعه را نجات دهد.بهتر است تا می توانیم از خطاهای گذشته درس بگیریم و همدیگر را تحمل کنیم و تا امکان دارد آگاهی را به پایین ترین اقشار جامعه برسانیم و بیشتر وبیشتر مطالعه کنیم . سرنوشت ملت های دیگر را که همانند ما بودهاند مورد تحقیق قرار دهیم اینقدر ایران را تافته جدابافته از سایر ملت ها ندانیم و آنرا با کشور های دیگر از جمله آلمان مقایسه کنیم که چگونه مردمش در یک شرایط خاص از هیتلر حمایت کردندو چه فاجعه ای در دنیا رخ داد با این وجود آنها بعد از جنگ دست به دست هم دادندو تنها به آینده ونسلهای آتی فکر کردند و گذشته را به تاریخ سپردند و جز برای عبرت از آن یاد نمی کنند.چه سودی دارد که ما به جای با هم نشستن و گفتگو برای آینده به خاطر گذشته به سر روی همدیگر بنوازیم.تنها راه نجات اتحاد حول آزادی برای طرف مقابلی است که قصد حذف فیزیکی طرف دیگر را ندارد.
۴۰۴۵ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷
|
از : علی آسیابی
عنوان : دمکراسی آری استبداد نه
با دورود
اینکه ما صفت دمکرات را در کنار چپ قرار میدهیم دلیل دمکرات نبودن چپ است.
حتمن چپ در تاریخ ایران کاری انجام داده که ما چپ را به دمکرات نبودن متهم میکنیم. در ست است . چپ در ایران دمکرات نبوده ونسل جوان ضرورت دمکراسی را احساس میکند.برای دانستن اینکه چرا چپ به دمکراسی نیازمند است باید بدانیم که اساس نظریه چپ مخالف دمکراسی است.چپ مخالف مبارزات پارلمانی وآرا مردم است. در تمام دروران حکومت شوروی ویا در اروپای شرقی یک انتخاب آزاد بر گزار نشد.در تما م گشورهای سوسیالیستی مردم به حزب مشخصی رای میدادند.این حکومت ها همه چپ بودندودمکراسی راتحفه غرب معرفی میکردند. در گشور ما ایران چپ ها از همین سیاست روسی پیروی می کردند وبنا بر عقاید خود از رژیم جمهوری اسلامی دفاع کردند واکنون دفاع میکنند.
نظریه چپ دشمن آزادی ودمکراسی است مانند جمهوری اسلامی که مخا لف
آزادی ودمکراسی وایران دوستی است. دمکراسی وآزادی را نمیتوان انحصار یک
حزب وکروه کردوادعا کرد دیکران حق نظر ندارند.آز انجا که چپ امتحان خود را در
دفاع از خمینی واسلام انهم به دورغ برای اهداف چپ خود داده بهتر است بجای ترویج چپ به استقبال آزادی ودمکراسی برویم. در یک دمکراسی چپ امکان
زندگی ونشر عقاید دارند ولی در حکومت چپ همه چیز قدقن است.
فقط در روی کاغذ میتوان چپ را درکنار دمکرا ت نوشت ولی در زندگی اجتماعی
خود شاهد هستید که غیر ممکن است.خواست عدالت اجتماعی همسال بشر است وچپ در این مورد هیچ نقشی ندارد.چپ جنگ طبقاتی میخواهد واین یعنی
فاجعه انقلاب اکتبر.دمکراسی وآزادی خواهی و میهن دوستی هم هدف است وهم اینده ما ایرانیان..خیر پیش.
۴۰۴۴ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷
|
از : آر ر
عنوان : میان خون!
خیلی هم خوب برادر بابک، رفیق بابک، ممنون که مرا ارشاد کردید. ولی من نمی دانم که با چه زبانی بگویم که سلطنت طلب نیستم، اخر ما که اسم و زسم اصلی خودم را ندادم پس چه واهمه ای دارم که نکویم کیستم. در هر حالا شما می فرمایید که شاه اصلاح شدنی نبود، و دیدید که دکتر نجات اللهی شهید شد فهمیدید که با ید شاه را اصلاح کنید او را اصلاح کردید بقول شما مردها دمتان گرم. ولی یادتان رفت که با اصلاح شاه و بدان گونه که شما کردید کرمها و اژدهاها بیرون آمدند کاسه ی سر ملیونها نجات اللهی را باز کردند و مغز آنان را زنده زنده خودند. من می گویم تا زمانی که چپ ایران این اشتباه بزرگ تارخی خود را برسمیت نشناسد هم بخودش و هم به ایران خیانت کرده است. و البته که شما باز هم خواهید گفت که شاه فاطمی و گلسرخی و که و که را کشته است. شما از مصدق و بازرگان امروز سخن می گویید ولی بالا غیرتا کی باعث و بانی سقوط آنها شد؟؟ کی. در صورتی که شما اگر نسبیت را که خودتان را به آن پایبند میدانید را در نظر آورید شاه در مقابل خمینی یک عدالت گستر بود، اگر چه او هم مستبد بود، اما دیگر آدمخوار و خونآشام نبود. همین، و وقتی از ایران رفت گریه کرد و وقتی را ما خود برای کشتن و خونخواری از پاریس آوردیم هیچ احساسی نداشت. آری مرگ بر شاه و زنده باد خمینی.
۴۰۴۲ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷
|
از : بابک مهرانی
عنوان : کدام سلطنت ؟
آر ر محترم ! درود بر تو !
خواستم خدمت مبارک شما عرض نمایم که من هنوز سوادم برای تشخیص چپ یا دموکرات و چپ دموکرات آنقدر کافی نیست که را جع به سازمان دهی آن اظهار نظر کنم.این را از من صادقانه داشته باشید . ولی سازمان یابی جداگانه چپ - میانه - راست - شاهدوست - مذهبی - ملی و هر نحله ی فکری واجب ست که همه پراکنده می باشند.
ولی دوست ارچمندم در انقلاب بهمن ما می گفتیم " ...تا بر کنیم ریشه ی استبداد" صحبت از سلطنت را شاه خودش از قبل تو سطل آشغال انداخته بود چون با آن ارضاع نمی شد.
شما حتما بهتر از من میدانید که دکتر محمد مصدق در قبل از ۲۸ مرداد در نهایت دلسوزی از شاه میخواست در امور حکومتی دخالت نکند. بعداز ۲۸ مرداد هم شعار "شاه باید سلطنت کند نه حکومت ! " معقول ترین شعار سیاسی قبل از انقلاب بود ولی متاسفانه محمد رضا شاه همه کاره بود و در ماورای دولت( اجرائیه )و مجلس (مقننه ) و دادگستری ( قصائیه ) و ارتش و دفاع قرار داشت. حتی در سرمایه گذاریها ی استراتژیک حرف اول را میزدو
خاطرات رجال او را مطالعه فرمائید که نشان میدهد همه چاکرر و غلام خانه زاد شاه بودند. و تصمیم گیرنده شاه بود. در کاش شاه سلطنت میکرد و همه ی مردان و زنان ایرانی باهم ایران را آباد میکردند و کار به انقلاب بهمن و ورود نامیمون خمینی تمام نمیشد.
نکته ی دیگر این که بیزن جزنی در نوشته هایش در باره احتمال قدرت گرفتن خمینی پیش بینی کرده بود زیرا الحق بافت اجتماعی ایران بهتر از بقیه می شناخت . بیژن تاکید کرده بود اگر دار و دسته ی خمینی قدرت بگیرند فعالیت چپ ها به مراتب از زمان شاه مشکل تر خواهد شد.
شاید این یکی از دلایلی بود که وقتی در طول مدت کمی از پایان حکومت شاه باقی مانده سال ۵۷ و یک مرتبه سر وکله خمینی از پاریس مشاهده شد . احتمالا باقی مانده ی فدائی ها از خواب بیدار شدند که ای دل غافل یارو داره میاید ! مبارزات عصبی مجاهدین و فدائیان دراوایل انقلاب به خاطر کلاهی بود که بر سر مردم گداشته بودند. آنها میدانستند که اولین قربانیان هستند. اگر نیروهای ملی و چپ با ائتلاف حول " مجلس موسسان و اصلاح قانون اساسی مشروطه " با خمینی و مجاهدین مرزبندی میکردند شاید از بسیاری اتقاق های شوم
ممانعت بعمل میامد.
متاسفانه نه نیروهای ملی و نه نیروهای چپ فاقد رهبرانی با اتوریته بودند. هر دو دارای انواع زیر مجموعه بودند. تشتت وحشتناک میدان را در دست خمینی آزاد گذاشته بود تا با شعار عوام فریبانه ی " همه با هم " ایران را به این روز سیاه بکشاند.
من تا روزیکه دکتر نجات الهی شهید نشده بود از شرکت در راه پیمائی های آنروزها فاصله گرفتم
ولی بعداز آن گفتم نه رژیم شاه اصلاح شدنی نیست و در انقلاب شرکت کردم تا مراسم بزرگداشت دکتر مصدق در احمدآباد هم آمدم ولی بعد دیدم که دارند مردم را به سمت خلافت می برند.
باید دید چه عواملی باعث شد حرف جزنی در جامعه ی ایران نه در نزد چپ ها و نه در نزد دیگر نیروها جدی گرفته نشد. البته نیروهای منفرد دیگری به آمدن خمینی و مذهبی ها اخطار دادند ولی احساسات همه جا مسموم کرده بود. بهتر ست از هم اکنون خودمان را برای تغییرات بعدی آماده کنیم . وگرنه این ها جا خوش کرده اند.
زنده باشی
۴۰٣۷ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷
|
از : آر ر
عنوان : میان خون!
میان خون! من نظر دیگری ندارم نظرم را آن پایین دادم شما پدر بنده هم نظر دیگری ندارید نظرتان همان از میان خون رفتن است و اگر دوباره هم به سال پنجاه و هفت برگردیم شما همان شعار را خواهید سرود که « خمینی خمینی خمینی ما با هم متحد می شویم تا بر کنیم ریشه ی سلطنت» آری پدر جان من سلطنت طلب نیستم ولی مطمئنم شما باز هم ما فرزندان را بدست خمینی جلاد خواهید داد تا شاید دوباره از خون بگذرید و ما را بدست جلادی دیگر بدهید. حقیقت تلخ است. اما ماجرا از این قرار است که گفتم. امروز اکثریت قاطع دوستان چپی پدر و مادر من که اگر نامشان را بیاورم شما به احترام برخواهید خواست آری دوستان پدر و مادر چپی من که همگی چپی هستند امروز تریاکیند و حالا شما بفرمایید چرا؟؟ پاسخش این است که چپ ایران دسته جمعی خودکشی و دیگر کشی کرده است. و امروز نه جرت برسمیت شناختن گناهش را دارد و نه قادر است سخن دیگر کند. و در این میان چپ هایی که می خواهند ایرانی و فرهنگ ایرانی داشته باشند و نه لنین و استالین و چگوارا و پلپوت آری اینان امروز در اقلیت چپ ایرانند، اقلیت دمکرات چپ ایران. آری پدر من من سی و سه سال دارم زن هستم و خودم را طلبکار این چپ می دانم چپی که در کلش توانایی دوباره زاده شدن را ندارد. اری من درد دارم درد چپ!!!
۴۰۲۹ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۷
|
از : پویان مدائن
عنوان : خون و خونخواری همیشه تاریخ مذموم است
اقا یا خانم ارر تنها حداقل حقوق انسانی مثل انجه که در میثاق حقوق بشر امده کافی است که ما را به مقصد برساند.
اگر تنور جنگ خمینی زوشن شد و مثل ضحاک هزاران انسان را به دار داغ و درفش کشاند وامثال بنده شرمنده استثنا جان بدر بردیم خواست ما نبود وگر نه ما هم باغ وبستان را ترجیح میدهیم اما متاسفانه دشمن تاکتیکهایی را تحمیل میکند که حتی تصورش در ذهن انسانها نمیگنجد .
برای انکه شرایط زندگی وحقوق انسانی در ایران بوجود اید وهیچکس ترس از ابراز عقیده نداشته باشد بنظر شما چه باید کرد ؟؟؟همکاری با جلادان سپاه و بسیج یا مخالفت با انان؟؟؟از همینجا و همین پاسخ ممکن است روزگارتان سیاه و بخاک وخون کشیده شوید!!!
poyan۴۸@yahoo.com
۴۰۱۵ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : آر ر
عنوان : میان خون!
پدر جان، شما واقعا هم که پدری و پدر مانده ای پدری که ما فرزندان بی گناه را بدست خمینی داد. هم شما و هم آن شاه نابخرد. من یکی نه مرد رهم و نه میان خون خواهم رفت. بگذار استالین و لنین و پولپوت و فیدل کاسترو و امام حسین و علی اکبر و یزد و شمر و خصوصا خمینی و بسیج و سپاه از میان خون بروند کافی ست. من خواهان عبور از باغ و گل و گلستانم، من جویبار را خواهانم. من بهار را خواهانم. من عشق می خواهم. این اشعار را چنان بدکاره و روسپیشان کرده ایم که با همهی زیبایی دیگر کریه و متعفن می نمایند. من چپ عاشقانه مردمی و زندگی ساز را خواهانم. یک چپ ملی که با هیچ گروه و مسلک مذهبی سر دشمنی نه که سر رفاقت و رقابتی سالم و زندگی ساز دارد. و من البته با هر خشونتی بیزارم . ولی باز هم چپم چپی که باید آنرا ساخت.
۴۰۱۰ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : پویان مدائن
عنوان : گر مرد رهی میان خون باید رفت...
poyan۴۸@yahoo.com
شاید بتوانم بجرئت شما را فرزندانم خطاب کنم اما ارجح انست که دوست بمانیم ...
سالهای پایانی حکومت پهلوی شاید شباهتهایی با امروزه داشته باشد اما مهمترین وجه اشتراک این دو دوره با تفاوت حدود چهل سال در ان است که مخالفان رژیم نقاط مشترک کمتری دارند یعنی نمی بینند چون انقدر بزرگ و وسیع است که مثل هوا میباشد ...بزرگترین و مهمترین استراتژی هر نیروی مترقی ازادی و مبانی دمکراسی است که حول ان حداکثر نیرو قابل سازماندهی خواهد بود.....
خط و نشان برای همگان غیر از ان شاید بشود با حمایت خارجی یا هر تاکتیک دیگری بشود سازمان- ارتش-حزب-تشکیل داد و به قدرت نزدیک شد یا حتی بالا هم رفت اما برای سوسیالیسم و برای خلق !؟!؟!؟ باید میان خون رفت ..از همین چهل سال گذشته خیلیها زنده مانده اند که مسئولیت هم داشته اند. مرور کنید ...تاریخ گامهای خود را با قاطعیت رو به جلو بر میدارد با ما یا بدون ما ..چه گوارا با ان جسم ناخوش وتفنگ کوچکش چقدر در طول و عرض تاریخ مانور خواهد داد ودشمنانش با تمام امکانات سیاسی نظامی قادر نبودند و نخواهند بود از این مانور ممانعت کنند.
اگر به دمکراسی و ازادی ایمان دارید. و تا آخر راه هستید لطفا با گامهای استوار و چشمهای باز بفرمایید بنده هم بعنوان سرباز پیر در خدمت هستم.
٣۹۹۹ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : آ.ر ر
عنوان : به قنبری
آری برادر زنم. و من هرگز به چپ توهین نکردمو خودم را چپ می دانم. و آنکس دیگر که گفته و نوشته که من چیزهایی سرهم کرده بگوید کدامش نادرست است. و دیگر اینکه من با خط رسا نوشته ام که نه مشروطه خواهم و سلطنت طلب ولی آنها هستند و باید زندگی کنند و در تمام مدت حکومتشان به اندازه ی یک شب خمینی و علی و پیامبر آدم نکشتند. آری این را گفتن برای من چپی هم عدالت می آورد و هم هویت و هم حیثیت. شما در مورد اشتباه چپ می گویید صد البته بنده هم همین را می گویم. آن آقایی که تاریخچه مانندی از وقایع را ردیف کرده باید بداند که چپ ایران از تحلیل وقایع ناتوان بوده، که اینچنین مباد. در مورد پدر و مادر من، نه نه نه آنها از چپ نبریده اند آنها در چپ سترون و مومیایی شده اند. آنها در همان عوالم « خمینی گار برزگر ما با هم متحد می شویم *** تا بر کنیم ریشه ی سلطنت » هستند آری برادران. من امیدوارم یک روز چپی داشته باشیم که من به آن افتخار کنم. ولی چپی که امروز دارد در ایران بیدار می شود چپی ست که به مراتب خشن تر از چپ قاتلان پاسبانهای سیاهکل است. من خود در دانشگا تهران شنیدم که چپها خواب « پوست کند ن سر دلان و سرمایه داران» را می بینند. این کلمات خشن را من هر صبح و شام در دانشگاه تهران می شنوم. آری من امیدوارم روزی در ایران یک چپ دوراندیش و واقع گرا و ملی و ملی و باز هم ملی داشته باشیم.
٣۹۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۷
|
از : امیر قنبری
عنوان : به علی گفت مادرش روزی..
به خانم آ.رر
۱-جامعه روشنفکری ایران ، در عرصه های مختلف هنری ، فرهنگی ، ادبی و سیاسی به همین "چپ پر اشتباه و خطاکار" بسیار مدیون است.
۲-شما بطور مشخص کدام نحله فکری را در ایران میشناسید که دستی از دور برآتش نداشته و خطا هم نکرده باشد؟برخوردشما با چپ مصداق دور انداختن بچه است با لباس کثیفش.
۳-"چپ" یعنی عدالت و انسانیت.یعنی تلاش برای محو بردگی در هر شکل و شیوه.
با چپ نمیتوان مخالف بود. آن را ولی میتوان تخطئه کرد.آمریکایی ها در این کار استادند و سرکیسه شان در این راه بغایت شل.
۴-پدر و مادرر شما یقینن اگر" چپ گریز" شده اند، به سازمانی که در آن فعال بوده اند ایراد دارند و نه به "چپ". شاید قهر کرده اند. مثل خیلی ها با خودشان قهر کرده اند.
۵- چپ ها در این دنیا اگر حامیان قدرتمندی داشتند،در حالی که نماینده تقریبا تمامی مردم کره زمین هستند اینچنین تنها نبودند.
خانم آ.رر( از نگارش شما گمان به خانم بودنتان دارم)! امیدوارم پرچم عدالت خواهی از دست پدر و مادر شما برزمین نیافتد. علی رغم آنچه گفته اید مطمئنم که هیچ قرابت فکری با سلطنت طلبان ندارید.
٣۹٨۷ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷
|
از : مانی برزانه
عنوان : بلوف
جناب آ.ر ر در این پست پیشنهادی ارائه شده تحت عنوان « ضرورت سازمان یابی نیروهای چپ دموکرات» شما مختارید هرطور صلاح میدانید در باره ی آن اظهار نظر فرمائید.
اما وقتی شما به بهانه ی اظهار نظر هر چه دلت خواسته خارج از این موضوع سرهم بندی کردی و به نام یک « چپ زاده » امضا کردی که تبلیغ کنی علت العلل تمام بدبختی ها چپ ها هستند. فکر نکردی که دم خروست دیده میشود.
ببین از آن روزی که نویسنده و مورخ نامی احمد کسروی در کاخ دادگستری به قتل رسید ۶۴ سال گذشته و پرونده ی آن جنایت رذیلانه هنوز بلاتکلیف ست.
بعداز آن هم ترور کریمپور شیرازی ،محمد مسعود، افشار طوس و رزم آرا توسط ۸جریانات مختلف سیاسی داشتیم .
آیا در زمان خود دادگستری ایران توانست مستقلا به آن ها بپردازد؟ معلوم ست که بعضی برای اینکه دستشان رو نشود کل ماجرا ها را ماسمالی میکردند. خب این بضرر مردم بود و فدائیان اسلام بیشتر جری میشدند.
بعداز ۲۸ مرداد فرماندار نظامی ـ موسس ساواک ـ هرچه توانست برای سرکوب مردم انجام داد که در اینجا نیازی به تکرار آنها نیست .
همه چیز در "دادرسی ارتش » سرهم بندی شد.عده ای را اعدام کردند از جمله دکتر فاطمی ، مرتضی کیوان و افسران حزب توده.
بسیاری را تبعید کردند و عده ای تا انقلاب ۵۷ در زندان بودند. عده ای را وادار به توبه نمودند. تا نفت را به کنسرسیوم تحویل بدهند حتما این را میدانید؟
اگر تمام آن فجایع مطابق ضوابط حقوقی صورت میگرفت و مردم در جریان چند و چون قضایا قرار میگرفتند.روشن میشدند و دوست و دشمن را می شناختند. معلوم میشد که درباری ها چقدر خرابکاری کردند و توده ایها چقدر کارشکنی کردند و کدام نیروی ملی واقعا ملی بود و کدام قلابی و فدائیان اسلام و کاشانی چه نقشی داشتند.
تمام نین ها هنوز در هاله ای از ابهام فرو رفته و هر از چندی محققی موضوعی را ارائه مینماید.
معلوم ست که ماهیت عده ای که کودتا کرده بودند هم فاش میشد. پس تمام کارها را پشت پرده با سرکوب انجام دادند تا دست خودشان رو نشود.
بالاخره در سال ۳۹ نسیم آزادی مثل همین روزها از جانب آمریکا وزیدن گرفت. دوباره امکان مختصری برای ابراز عقیده و نشر اندیشه فراهم شد معلمان ، دانشجویان و محصلان در صف اول بودند.
حکومت وقت تاب تحمل نداشت جنایات دیگری رخ داد از جمله رئیس کلانتری ۷ بنام سرگرد شهرستانی ـتقر در میدان بهارستان با ضرب گلوله دکتر خانعلی را بشهادت رساند. و فقط بازنشسته شد و در شمال شهر یک گلفروشی باز کرد و با وقاحت در آنجا بدون شرم به زندگی گناهکارانه اش ادامه داد.
این بازی ادامه داشت و دست پنهان رژیم در بسیاری وقایع دیده میشد و خصوصا نیروهای مرتجع با تریبون مسجد آنها را شاخ وبرگ میدادند.
بعداز اصلاحات شاه و انقلاب سفید همین ها برهبری خمینی آشوب بر پا کردند.
آش همان کاسه و کاسه همان ! زدند و کشتند و حکومت نظامی کردند.خمینی جلاد مظلوم توده های بیسواد شد.
اگر دیگی به کفش شاه و عمال او نبود باید ماجرای خمینی و دشمنی او با زنان و دهقانان را فاش میکرد باید اجازه میدادند تا نیروهای ملی و روشنفکر اظهار نظر کنند .
این به نفع شاه بود ولی کمی خرج داشت و او را از جاه طلبی یک کمی پائین تر میاورد. نه او و نه غرب چنین می خواست. زندانها پر از نیروهای ملی و مذهبی بود.
در سال ۴۶ داریوش فروهر را دستگیر کردند چون اسرار پشت پرده را فاش کرد. مجلس شاه تحویل بحرین به انگلیس را تصویب کرد. در همان موقع بیژن جزنی هم دستگیر شد.
قربانت گردم اگر چپ هستی و این ها را میدانی باید سئوال کنی چرا شاه نیامد در یک دادگاه علنی یا هیئت منصفه جزنی و فروهر را محاکمه کند ؟
معلوم ست افتضاحات پست پرده فاش میشد. ولی من فکر می کنم شرایطی بوجود میامد که بیژن جزنی می توانست از دام عباس شهریاری هم مردم را با خبر کند. ده ها نکته ی دیگر وجود داشته که ما نمی دانیم و شاه میخواسته از مردم پنهان کند.
وقتی بنا بر این میشود که شاه هر غلطی میخواست با ساواک میخورد چه دلیلی داشت تا همه مثل بره به مسلخ بروند.خشونت ، خشونت میافریند !
آیا میدانی چه نیروهائی بدون اینکه هوادار مبارزه ی مسلحانه باشند به مسلخ رفتند و به خاک و خون کشیده شدند ؟ اگر خواستی از من بخواه تا برایت در همین جا بنویسم.
در باره ی سیاهکل هم بلوف میزنی و درست نمی دانی در آنجا چه گذشت بهتر ست مطالعه کنی .
اما کاش رژیم جنایتکار شاه آن مردان دلیر را اعدام نمی کرد و بجای آن همه جنایت به دیالوگ متوسل میشد .همانطور که در آخرین روزهای حکومتش دست به دامان مردان شریفی شد که تمام عمرشان را در زندان وتبعید و بی مهری گدراندند.
بجای این حرفها بهتر ست دست اندرکاران دو رژیم بر اساس مدرک و موازین حقوقی بیایند وسط و نترسند که از فاش شدن حقایق دنیا به آخر میرسد.
بهمین دلایل آنها ئیکه خود را « مشروطه خواه » معرفی می کنند با این بازی نمی توانند مشروطه خواهان واقعی را کنار بزنند.
موفق باشید
٣۹٨٣ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷
|
از : هادی میتروی
عنوان : رفقا
سلام و خسته نباشید.
در رابطه با نوشته؛ ودر واقع دعوت شما؛ دو نکته دارم که امیدوارم بدست شما برسد.
یکم: رفقا اگر منظور شما از "چپ دموکرات" همانا کمونیست هائی هستند که امر "آزادی و سوسیالیسم" را جدائی ناپذیر می دانند، شایسته است به اطلاع شما برسانم که این نوع کوشش ها؛ با رشد و گسترش جنبش عمومی کارگران ایران در سال های کذشته؛ حتی در خارج از کشور رو به گسترش بی سابقه ای گذاشته است. این فعالیت ها در زمینهء ایجاد تشکل های کمونیستی آزادیخواه؛ رو به تشکیل حزب کمونیست یگانه و سراسری ایران؛ در همه جا و به سرعت در حال رشد و گسترش می باشند. آمادگی شما رفقا دلیل دیگری بر وجود "حقاتیّت" چنین کوشش هائی در حال حاضر می باشد و مطمئنا مورد استقبال تمامی کوشندگان این راه در خارج از کشور قرار خواهد گرفت.
دوم: رفقا، اما در رابطه با سایت "مستقل" و علنی کردن این کوشش ها در داخل کشور من با شما از بنیان مخالفم. من بر این باورم که در مقطع کنونی تمامی کوشش ها در راستای سر و سازمان دادن به جنبش کمونیستی میهنمان در داخل کشور بایستی "کاملا مخفیانه" و بدور از چشم های شکارچیان انسان صورت پذیرد.(توجه کنیم که بحث عاجل سازمان دادن جنبش کمونیستی میهنمان هیچ "ربط" تشکیلاتی به فعالیت های سندیکائی و مبارزات روزمره - اقتصادی طبقهء کارگر ندارد چه این فعالیت ها در حال حاضر اساسا به صورت مخفی - علنی بایستی سازمان یابد!)
رفقا شما به سایت مستقل؛ با همهء خطراتی که در این زمینه شما را تهدید خواهد نمود؛ "هیچ" احتیاجی ندارید. اگر در این راستا کوشا باشیم تمامی سایت های آزادیخواه؛ همچون این سایت؛ و تمامی سایت های کمونیستی این میهن به بحث های شما خواهند پرداخت و مشارکت شما را در بطن این حرکت فراهم خواهند آورد.
رفقا، امروز شایسته است تا از کلیهء امکانات ارتباطی در خارج از کشور جهت به حداقل رساندن این خطرات در داخل کشور استفاده نمائیم تا هر چه بیشتر موفق به حفظ نیروهای داخل و سازماندهی این نیروها جهت آمادگی مواجهه با زمین لرزه های سیاسی اجتماعی بزرگی که در سراسر ایران در "کمین" است، استفاده نمائیم.
دستتان را بگرمی می فشارم و آمادگی خود را جهت بحث های مفصلتر در این راستا اعلان می کنم.
با احترام
hadi.mitravi@yahoo.com
٣۹٨۰ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷
|
از : آ.ر ر
عنوان : در ایران چپ نداریم شاید یکروز خواهیم داشت
من به عنوان یک چپی و چپی زاده باید اعتراف کنم که ما هرگز در ایران یک چپ ملی و دوربین و دوراندیش نداشته ایم. چپ ما پیوسته چپی وابسته و نزدیک بین و نزدیک اندیش بوده است. در بهترین نوعش با آدمکش ترین و ارتجاعی ترین قشر یعنی روحانیت شیعه همدست و همداستان و به قول خودش متحد شد تا ریشه سلطنت را برکند. ریشه ی سلطنتی که با همه ی معایبش نظامی مدرن و پایبند به بسیاری از ارزشها بود که این یکی نبود و هرگز هم نخواهد بود. شاید بشود گفت که چپ ما در ایران حتا باعث و بانی بسیاری از خوشونت ها هم در آن نظام بود و هم این نظام. اتفاق سیاهکل که ما و حتا پدر و مادر من حتا تا با امروز به آن افتخار می کنند مگر چه بود؟...آری ما به کشتن چهار تا پاسبان بدبخت که قاعدتا و به عنوان چپ می بایس طرفدارشان باشیم را کشتیم و بعد هم برای کشتن آنها هرسال جشن گرفتیم و کسی نه جرائت کرد و شاید نه حتا به عقلش رسید که این کار غیر انسانی بوده و باید به قول مسلمانها به خاط آن توبه کرد و نه افتخار... و بعد در این نظام هم همدست شدیم و هم بعدها به خاطر اشتباهاتمان بسی دو ستان و رفقا را مفت به کگشتن دادیم و فکر کردیم هر چه کشته بیشتر بدهیم پس اندازمان بیشتر است و سبعیت دشمنمان هم بیشتر تر...و ما گروهای چپ برای این کار از هم سبقت گرفتیم... و امروز چپ ایران تا زمانی که اشتباه تاریخی خودش را برسمیت نشناسد و ملی نشود نمی تواند توده ها را جذب کند. اگر چنین کاری را بکند حتما پیروز خواهد شد. پدر و مادر من هر دو چپی هستند و زیر بار گناه له شده اند ولی سترون و بی بار حتا یارای نوشتن یک خط را هم ندارند که بگویند که بهترین شرایط چه حماقتی در انقلاب پنجاه و هفت مرتکب شدند و در بدترین شرایط چه خیانتی و شاید چه جنایتی. آری جنایت و خیانت از آنجا که آنها رژیمی را تضمین کردند و همدست رژیمی شدند که نه ریشه سلطنت که ریشه ایرانیت را کند. و آنها را چه باک که مسئله شان مسئله انترناسیونالیست و ضدیت با سرمایه و ضدیت با فرهنگ و تمدن ایرانی و مسخره کردن آن بود. رژیمی که با همدستی ما چپ سر کار آمده از هر سرمایه داریی سرمایدارتر و سرمایه دارپرور تر است. اگر کسی در مورد اشتباهات بی حد و مرز چپ هاشک دارد من به زیر زمین خانه خواهم رفت و اسناد و اسرار را هویدا خواهم کرد. امروز هم تمامی چپ ها و باعث و بانی بر هم زدن هر نوع اتحادی هستند که دیگران و از جمله مشروطه خواهان دموکرات که جزو ملت ایران هستند در آن شرکت کنند برای بسیج همگانی برای برکناری این رژیم خونآشام.
٣۹۷۷ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷
|
از : آ.ر ر
عنوان : در ایران چپ نداریمف شاید یکروز خواهیم داشت
من به عنوان یک چپی و چپی زاده باید اعتراف کنم که ما هرگز در ایران یک چپ ملی و دوربین و دوراندیش نداشته ایم. چپ ما پیوسته چپی وابسته و نزدیک بین و نزدیک اندیش بوده است. در بهترین نوعش با آدمکش ترین و ارتجاعی ترین قشر یعنی روحانیت شیعه همدست و همداستان و به قول خودش متحد شد تا ریشه سلطنت را برکند. ریشه ی سلطنتی که با همه ی معایبش نظامی مدرن و پایبند به بسیاری از ارزشها بود که این یکی نبود و هرگز هم نخواهد بود. شاید بشود گفت که چپ ما در ایران حتا باعث و بانی بسیاری از خوشونت ها هم در آن نظام بود و هم این نظام. اتفاق سیاهکل که ما و حتا پدر و مادر من حتا تا با امروز به آن افتخار می کنند مگر چه بود؟...آری ما به کشتن چهار تا پاسبان بدبخت که قاعدتا و به عنوان چپ می بایس طرفدارشان باشیم را کشتیم و بعد هم برای کشتن آنها هرسال جشن گرفتیم و کسی نه جرائت کرد و شاید نه حتا به عقلش رسید که این کار غیر انسانی بوده و باید به قول مسلمانها به خاط آن توبه کرد و نه افتخار... و بعد در این نظام هم همدست شدیم و هم بعدها به خاطر اشتباهاتمان بسی دو ستان و رفقا را مفت به کگشتن دادیم و فکر کردیم هر چه کشته بیشتر بدهیم پس اندازمان بیشتر است و سبعیت دشمنمان هم بیشتر تر...و ما گروهای چپ برای این کار از هم سبقت گرفتیم... و امروز چپ ایران تا زمانی که اشتباه تاریخی خودش را برسمیت نشناسد و ملی نشود نمی تواند توده ها را جذب کند. اگر چنین کاری را بکند حتما پیروز خواهد شد. پدر و مادر من هر دو چپی هستند و زیر بار گناه له شده اند ولی سترون و بی بار حتا یارای نوشتن یک خط را هم ندارند که بگویند که بهترین شرایط چه حماقتی در انقلاب پنجاه و هفت مرتکب شدند و در بدترین شرایط چه خیانتی و شاید چه جنایتی. آری جنایت و خیانت از آنجا که آنها رژیمی را تضمین کردند و همدست رژیمی شدند که نه ریشه سلطنت که ریشه ایرانیت را کند. و آنها را چه باک که مسئله شان مسئله انترناسیونالیست و ضدیت با سرمایه و ضدیت با فرهنگ و تمدن ایرانی و مسخره کردن آن بود. رژیمی که با همدستی ما چپ سر کار آمده از هر سرمایه داریی سرمایدارتر و سرمایه دارپرور تر است. اگر کسی در مورد اشتباهات بی حد و مرز چپ هاشک دارد من به زیر زمین خانه خواهم رفت و اسناد و اسرار را هویدا خواهم کرد. امروز هم تمامی چپ ها و باعث و بانی بر هم زدن هر نوع اتحادی هستند که دیگران و از جمله مشروطه خواهان دموکرات که جزو ملت ایران هستند در آن شرکت کنند برای بسیج همگانی برای برکناری این رژیم خونآشام.
٣۹۷۶ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷
|