از این روشن تر نمی شود!
در باره هوشنگ امیر احمدی


کوروش گلنام


• به گفته های او در رسانه های گوناگون به ویژه رسانه های درون ایران، نگاهی بیاندازید تا متوجه شوید که استاد خودش تا چه اندازه برای خوش خدمتی به آدم خواران حکومت اسلامی به خودش افتخار می کند. از این روشن تر نمی شود میهن پرستی خود را ثابت نمود. بخوانید و لذت ببرید و به داشتن چنین هم میهنی افتخار کنید! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣ آبان ۱٣٨۷ -  ۲۴ اکتبر ۲۰۰٨


رویدادی جالب
روز سه شنبه سی ام مهر رویداد جالبی رخ داد. حاج عوض علی کردان وزیر کشور حقیقتن مسلمان، نامی، پاک و شرافتمند حکومت اسلامی به شکلی جدی و نه شوخی اعلام داشت که:
"تحت هیچ شرایطی مجوز تاسیس دفتر شورای ایرانی – آمریکایی را در تهران صادر نخواهد کرد."
اکنون شب و روز جناب هوشنگ امیر احمدی این استاد برجسته ایرانی/ آمریکایی یا آمریکایی / ایرانی که مایه سرافرازی هر ایرانی است، دیدن دارد. این که اکنون این تحلیل گر بزرگ سیاسی که تا امروز توانسته است حتا سیاست وزارت امور خارجه آمریکا را دگرگون کرده و آن وزارت خانه بی درو پیکر، بی تجربه و نا آشنا به امور سیاست را به راه راست یعنی به سوی حکومت اسلامی رهنمود شود، این که اکنون این استاد (گویا او را پرفسور هم می خوانند) و سیاست مدار تیز هوش، میهن پرست و شرافتمند که حتا با وعده ریاست جمهوری همیشگی در ایران یعنی تا زمانی که کشوری بنام ایران بر روی این کره خاکی وجود داشته باشد او رئیس جمهور باشد و یا حتا با وعده دادن مال و ثروتی که به خیال هم در نیاید، نتوان او را "خرید"، با آنچه پیش آمده چه خواهد کرد و آن وعده ها، خوش باوری ها و خیال پردازی ها که در مصاحبه ها در رادیو و تلویزیون ها و روزنامه ها (و سایت های اینترنتی) بیان کرده است چه می کند و سرنوشت خوش او به کجا خواهد انجامید، از مهمترین پرسش ها نه تنها برای ایرانیان که همه اندیشه ورزان و سیاست مداران زبده جهان است که همه چشم به نتیجه کار این استاد دانشمند داشته اند!
در مصاحبه ها و آن مناظره هایی که هوشنگ امیراحمدی تا کنون به ویژه با حسن داعی داشته است، ایشان چه کوششی می کندکه بگوید من لابی نیستم! با واژه ها بازی می کند که تعریفی از لابی بدهد تا بگوید این اصلن با شرایط من خوانایی ندارد (به قول مقام معظم رهبری برمنکرش لعنت! استاد گرامی، چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. جنابعالی و لابی گری! اسغفرالله!)
در یکی از این مناظره ها، یکی از دلیل هایی که استاد برای به کرسی نشاندن این سخن خود می آورد این است که من ۹ سال است که به ایران سفر نکرده ام. سال دهم ولی با چه هول وشتابی و با التماس به کسی چون احمدی نژاد توانست به ایران رفته و به گفته خودش با مقام های مهمی دیدار کند. چه زحمت ها کشید، به دیدار چه بزرگانی رفت و خبردار ایستاد وبا آن بزرگی و منزلت، خود را کوچک و میکروسکپی نشان داد و با چه امید و آرزویی و در حالیکه خودش را بزودی درجایگاه ریاست جمهوری می دید، پیام برد و آورد و سرانجامش همین شد که دیدیم! تا آن اندازه به استاد احترام گذاشتند و سخنان مراد تازه او احمدی نژاد، که در دانش و بینش و نام آوری، استاد ناخن انگشت کوچکش نیز نمی شود، چنان جدی و تعیین کننده بود که یک شیاد دارای محکومیت به تجاوز، یک جعل کننده مدرک لیسانس، فوق لیسانس و دکترا که با سرافرازی وزارت کشور دولت فخیمه حکومت اسلامی را دارد و اگر دست هایی از چاه جمکران نخواهند، توپ نیز او را از جا نخواهد کند، این استاد بزرگ را "دلال" نامید!
استاد ساده دل را سر کار گذاشته بودند. حقش هم بود. کسی که تا آن اندازه به حقارت تن دهد که مجیزگوی آدمخواران دریده و بی آبرو شود، همآن کسانی که در نابکاری شهره جهان هستند و سخن راستشان نیز دروغ است و اگر یک روز را بی دروغ و نیرنگ به سر برند بیمار هستند، حقش نیز همین رسوایی و حقارت است. این استاد، میوه بی توجهی به وضع دردناک جامعه ایران در راه سود و بهره خود، میوه نااستواری و دگرگونی در سخن، رفتار و سیاست خود بنا بر وزش باد را می چیند و می برد. کسی که مجیز آدمخواران شناخته شده را بگوید، سرنوشتی از این بهتر نخواهد داشت و باید مطمئن باشد که از ضربه سهمگین این پشت کردن به ملت در بند و رنج کشیده ایران، هرگز رهایی نخواهد یافت. او تا دیروز می گفت من خودم به این رژیم و رفتارش اعتراض کرده و می کنم (انصافن گاهی یواشکی و با نهایت هراس چیزهایی گفته است به شکلی که در راه نزدیکی به حکومت، پلی را خراب نکرده باشد) ولی وسوسه کاندید شدن برای ریاست جمهوری به جان استاد بزرگوار افتاده و دست از سرش بر نمی دارد. این وسوسه او را واداشته است که با یکدندگی وپی گیری، به بهانه "میهن پرستی" و بهبود رابطه حکومت ایران و آمریکا، آشکارا دست گدایی به سوی آنان دراز کند. من از همه خوانندگان پوزش می خواهم که واژه های تندی بکار می برم ولی این رفتارهای گستاخانه بر علیه مردم ایران و همکاری و یاری به دشمنان آن مردم گرفتار، جایی برای نرم گویی و نرم خویی نمی گذارد.
جناب استاد میهن پرست در گفتگویش با شهروند امروز و به نقل از سایتی بنام "فرارو" در ۲۵ اسفند ۱٣٨۶ (۷ ماه پیش)، چنین می فرماید:
"بعد از ۱۰ سال که دولت آقای خاتمی به بهانه های واهی مرا از حضور در ایران منع می کرد، آقای احمدی نژاد درخواستم برای حضور در ایران را پذیرفت و من به ایران آمدم." (چه کار بزرگی کردند، چه منتی گذاشتند و چه شانس بزرگی به مردم ایران دادند!)
"وقتی مقام معظم رهبری در یزد سخنرانی می کنند و می گویند که ما همیشه نمی توانیم دشمن باشیم اما رابطه شرایطی دارد، این سخن را در آمریکا آنگونه که باید تفسیر نمی کنند. کار من بیان واقعیت این دیدگاه ها و جلوگیری از تفسیرهای مغرضانه است." از سایت عصر ایران. این آمریکایی ها که حقیقتن هیچ تجربه سیاسی ندارند امروز باید بسیار سپاس گزار این استاد و تفسیر های درستش در رابطه سیاسی با حکومت اسلامی باشند.
ولی آن "شرایط" چیست جناب استاد؟ البته بر هر کودکی" واضح ومبرهن" است که:
۱ ـ گرفتن تضمین امنیتی از آمریکا تا که خیال "مقام معظم رهبری" آسوده باشد که روزی نیایند و ریشه خود و سلطنتش را نکنند.
۲ ـ دستشان را در نابود کردن حق شهروندی در ایران کاملن باز بگذارند که این خواست در قالب جمله سی ساله "مقام معظم" که یک بند گفته است " آمریکا در امور کشورهای دیگر دخالت نکند" به خورد "امت همیشه در صحنه" داده شده است. البته اگر به سازش برسند "جمهوری" اسلامی قول شرف می دهد که اگر آمریکایی ها آن ها را نیز به حساب بیاورند و حتا به ظاهر هم که شده است بگویند که این حکومت هم ماشاالله برای خود قدرتی شده است و تکه استخوانی هم در برابر شان بیافکنند، آن زمان است که نه تنها به دخالت های آینده کشور دوست و برادر آمریکا در کشورهای دیگر کاری نداشته و اعتراضی نمی کند که حتا همکاری کرده و اگر اجازه دهند یک پای ثابت و همیشگی این دخالت ها و پشتیبانی از آن ها خواهد شد و در بندگی کوتاهی نخواهد کرد.   

تروریسم حکومت اسلامی افسانه است!
او در بخشی از همین گفتگو چنین می فرماید: "متاسفانه بخش زیادی از مسائل میان ایران و آمریکا، مبتنی بر واقعیت نیست و افسانه است. مسئله تروریسم واقعا یک افسانه است [شگفتا، تروریسم "ج" اسلامی افسانه است!]. برای اینکه ایران در جریان های تروریستی نقشی نداشته است. نه حزب الله و نه حماس هیچ کدام تروریست نیستند و دو نیرویی هستند که از ملت و کشور خود دفاع می کنند، بنابراین کمک به آنها هم کمک به تروریسم نیست." همآن جا
توجه می فرمایید که سود و بهره شخصی و آرزوی دست یافتن به قدرت چه بلایی بر سر انسان می آورد و چگونه آدمی استاد مانند را به چاپلوسی و ریزه خواری و سازش با جانیان و آدم خواران می کشاند! کدام انسان حقیقت جو و با وجدانی می تواند آدمکشی ها و کاربرد ترور و ترورپروری از سوی حکومت اسلامی را نفی کرده و آن را "افسانه" بنامد؟ پس بمب گذاری در آرژانتین و حکم دادگاه آرژانتین بر پی گرد سران حکومت ایران، حکم دادگاه آلمان (ترور در رستوران میکونوس) که پای حکومت و خود خامنه ای را نیزبه میان کشید؛ حکم دادگاه فرانسه (قتل زنده یاد بختیار) که آنجا نیز روشن و آشکار پای حکومت اسلامی به میان کشیده شد؛ بیانیه رسمی پلیس جهانی، (انترپل) و تحت تعقیب قرار دادن تنی چند از سران حکومت اسلامی بنا به خواست و ارائه مدرک و سند و حکم دادگاه از سوی دولت آرژانتین؛ سلسله بمب گذاری های معروف ۱۹٨۶ (۱٣۶۵)در فرانسه که منجر به محاصره سفارت حکومت در فرانسه و سپس سفارت فرانسه در ایران و آن چه که بنام "جنگ سفارت خانه ها" نامیده شد؛ بمب گذاری در مقر سربازان امریکایی و فرانسوی در لبنان و چند کشور دیگر از آن میان در مقر تفنگداران آمریکایی در خبار عربستان، این همه خرابکاری و بمب گذاری و ترور در عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین و.. افسانه است! آیا ایرانیان آزادیخواه وظیفه ندارند که در هر جا که با این استاد "معظم" روبرو شدند پی گیرانه از او بخواهند که ثابت کند آن چه که ما در اینجا به آن اشاره ای گذرا داشته و تنها نوک قله کوه جنایت های "جمهوری" اسلامی را یاد آور شده است، نادرست بوده و حکم آن دادگاه ها و پی گرد از سوی پلیس حهانی در باره این "جمهوری" اسلامی مشهور به درستکاری نبوده و در باره یک "جمهوری" اسلامی دیگری در یک ناکجا آباد است! استاد معظم پنداشته اند که مردم ایران و جهان کودک هستند، از خبرها و آنچه در جهان روی می دهد کمترین اگاهی ندارند و از سیاست های ویرانگر حکومت اسلام پناه فرمانروا بر ایران، بی خبر بوده و سخنان بی پایه و مایه ایشان را به سادگی می پذیرند! این سخنان هوشنگ امیراحمدی ثبت تاریخ است و در آینده به هیچ بهانه ای نمی تواند آن ها را انکار کند و می بایست پاسخ گوی این وارونه سازی و انکار جنایت های حکومت اسلامی باشد.
او در گفتگوهای گوناگون با رسانه ها، کوشش فراوانی می کند که بگوید کاری با سیاست ندارد و دنبال کار فرهنگی است. مثلن در گفتگوی زیر که خواهد آمد، او از یک سو می گوید ما کاری با سیاست نداریم و می خواهیم دو ملت را بهم نزدیک کنیم (گویا این دو ملت ایران و آمریکا هستند که با هم درگیری دارند نه ملایان و حکومت آمریکا) و از سوی دیگر در گفتگو هایی می گوید: به دنبال عادی سازی روابط ایران و امریکا هستیم که به سادگی باید گفت که راهی جز کوشش سیاسی ندارد! اینجا فراموش می کند که او در مصاحبه دیگری آشکارا گفته است که با سیاست کاری نداشته، لابی نبوده و تنها برای بهبود رابطه بین مردم ایران و آمریکا و در زمینه های فرهنگی کار می کند! اکنون نگاهی به گفتگوی او با "بازتاب"، ۲۹ مهر ۱٣٨۷ بیاندازیم:
"آقای دکتر، شما در نیویورک توانستید کار، ملاقات یا مصاحبه خاصی برای آقای احمدی نژاد ترتیب دهید؟
- من اصلاً در آن چارچوب نبودم و کار دیگری انجام می دادم. بیشتر اوقاتی که سپری کردم در وزارت امور خارجه امریکا سپری شد و من بیشتر در واشنگتن مشغول بودم تا با برگزارکنندگان جلسات آقای احمدی نژاد." و سپس در بخش دیگری: "مثلاً کاری را که نمی دانم تاثیر گذاشت یا نه، این طور برداشت کردم که دولت امریکا قصد دارد برای ویزای برخی از نیروهایی که با آقای احمدی نژاد به آمریکا می آیند ایجاد مشکل کند و من سعی کردم وزارت امور خارجه امریکا را قانع کنم که این کار صحیح نیست." و یا: "شما چه کار مشخصی انجام دادید؟ با کسی ملاقات کردید؟ مذاکره کردید؟
- بله، در وزارت امور خارجه مشخصاً با افراد مهمی ملاقات کردم ولی نکته یی که دارم این است که برای شخص خاصی صحبت نکردم و هدفم این بود که در مجموع آنها را قانع کنم که شاید صلاح این باشد که به همه آنها ویزا داده شود تا کار خوب انجام شود."
خود نیز سر درگم است و یا چون خیلی ذوق زده بوده است، به هر ناراست و وارونه سازی دست می زند که پیش رود. او در گفتگوی دیگری با رادیو دویچه وله و به نقل از سایت "سیاست"، ۲۹ تیر ۱٣٨۷ در باره کوشش پنهان حکومت اسلامی برای دست یافتن به بمب اتم که عالم و آدم از آن با خبر است، چنین می گوید:
پرسش ـ "این سیاستی که به آن اشاره می‌کنید، چرا در مناقشه هسته‌ای خود را نشان نمی‌دهد؟ ‌آیا بدون حل این مسئله هیچگونه امیدی به "عادی سازی" مناسبات با جهان خارج هست؟
پاسخ ـ ایران یک موضعی در مسایل هسته‌ای‌اش دارد که به نظر من این موضع معقول است. یعنی می‌گوید ما حق‌مان است که غنی سازی کنیم و سر این غنی‌سازی حاضریم با شما مذاکره کنیم، اما نه در چهارچوب یک پیش‌شرط. تنها مشکلی که ایران دارد، این است که اروپا و آمریکا برای ایران پیش‌شرط گذاشته اند و این برای ایران قابل قبول نیست. ایران سه هزار سال سابقه تاریخی دارد، ملت بزرگی است، احترام دارد، عزت دارد."
می توان ده ها فاکت دیگر از گفته های جتاب استداد میهن پرست و حقیقت گو را اینجا آورد ولی همین کوتاه نیز خود نشان می دهد که ماجرا از چه قرار است.
"مردم" ایران در بدترین روزگار خود به سر می برند. هر نو رسیده قدرت خواهی که در این گرد و غبار و هرج و مرج از راه می رسد، همه سیاست ها، سودجویی ها و آلودگی های خود را بنام این مردم گرفتار بیان کرده و قبله خود را او می نماید تا به خواسته های خود برسد.
استاد در این گفتگو ها فراوان از سابقه دراز مدتش در مجیز گویی، ملاقات با رهبر، با موسوی و رفسنجانی، طرفداری از ناطق نوری در برابر خاتمی و.. می گوید. دروغ های شاخداری سر هم می کند که راه خود را باز کند. برای نمونه تازه ما را متوجه می کند که تمام کننده جنگ در واقع شخص او امیر احمدی و نظریه پردازی او بوده است نه دیگران و در همین رابطه رفسنجانی نیز به قهرمانی برای پایان جنگ تبدیل می شود! به گفته های او در رسانه های گوناگون به ویژه رسانه های درون ایران، نگاهی بیاندازید تا متوجه شوید که استاد خودش تا چه اندازه برای خوش خدمتی به آدم خواران حکومت اسلامی به خودش افتخار می کند. از این روشن تر نمی شود میهن پرستی خود را ثابت نمود. بخوانید و لذت ببرید و به داشتن چنین هم میهنی افتخار کنید!