ریزش ِ سپید


شهلا بهاردوست


• قدمها در شمارش ستاره ها تا ریزش ِ سپید
تا ستایش ِ آفتاب، تا چیدن واژه بر دهان مکث می کنند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۶ آبان ۱٣٨۷ -  ۲۷ اکتبر ۲۰۰٨


 
سرم که روی گردنت خم می شود،
کنارِ دفترم شمع روشن می کنی.
برای سپیدم که می ریزد،
پنجره باز می کنی.
چشم در چشم، در غلت
لب بر لب، روی تیک تاکِ تن.
سرت که روی شانه ام لم می دهد،
نفس زنان عطرِ موهای سیاه شکار می کنی.
برای بیتابی ِ شبم که های های می کند،
گونه را با بوسه آرام می کنی.
واژه تازه، تازه تا بستر
خط به خط ، روی تیک تاکِ تن.   
امشب اینجا میان ِ راه شیری
کنارِ تصویری که پیدا می شود
سری خم، گردنی چرخ می زند
لب از شانه های خیس بالا می رود
قدمها در شمارش ستاره ها تا ریزش ِ سپید
تا ستایش ِ آفتاب، تا چیدن واژه بر دهان مکث می کنند.
امشب برای انتظار که شکسته می شود
چشم به ساعت بند نمی زنم، خیال خواب نمی کنم.
امشب نگاه تا ریزش سپید، لبخند می زند
فردا دستها در آغوش می کشند.
 
هامبورگ، ۱۵ اکتبر۲۰۰٨
از مجموعه ی تیک تاک بی پروا
www.bahardoost.org