روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۷ آبان ۱٣٨۷ -  ۲٨ اکتبر ۲۰۰٨


روزنامه «رسالت» با عنوان:‌ «بحران اقتصادی آمریکا؛ تهدید یا فرصت؟» نوشته است:‌ «دامنه بحران اقتصادی آمریکا تا کجا ادامه خواهد یافت؟ با سقوط بی سابقه ۴۵ درصد از ارزش سهام در بورس آمریکا تا کنون قریب به ۱۰ تریلیارد دلار هیچ و پوچ شده است. بازارهای اروپایی در آستانه ورشکستگی قرار دارند. تمام گمانه زنی‌ها حاکی از آن است که برای اولین بار آمریکا ممکن است دچار کسری بودجه یک تریلیارد دلاری شود. اما این بحران چه تاثیری را بر کشورهای جنوب خواهد گذاشت؟ این روزها این سوال جدی در ذهن اغلب نخبگان اقتصادی کشورهای جهان سوم وجود دارد که آیا این بحران بزرگ یک فرصت تاریخی برای اقتصاد کشورهایشان است و یا یک تهدید وحشتناک؟
پیش بینی رشد اقتصادی ۶ درصدی در مصر یا کاهش ارزش پزو وافت شدید شاخصهای اقتصادی در مکزیک و یا تاثیرنداشتن بحران اقتصادی جهان در بورس ایران؛ خبرهایی است که این روزها از بازار کشورهای در حال توسعه مخابره می‌شود اما آیا آتش این بحران اقتصادی دامن کشورهای جهان سوم را خواهد گرفت؟‏
علی رغم کاهش یک و نیم میلیون بشکه ای از سهمیه کشورهای عضو اوپک، کاهش قیمت نفت در بازارهای جهانی ادامه دارد. در یک ماه اخیر بهای هر بشکه نفت بیش از ۴۰دلار کاهش یافته و این در حالی است که بهای هر بشکه نفت در ماه جولای به طور میانگین ۱۴۷ دلار و ۲ سنت بود. تردیدها درباره رکود اقتصادی و مناشی آن در بحرانهای مالی بازار نفت را ملتهب کرده است. بحران مالی را اگر دولتها بتوانند با اقدامات و سیاستهای عاجلانه حل کنند اما به سختی می‌توان بر رکود اقتصادی ناشی از آن فائق آمد. کارشناسان، بحران اقتصادی کنونی را بحران «عدم اعتماد» نامیده اند که به نظر می‌رسد زمان رفع آن تا حدود دو سال به طول بینجامد.‏
واقعیت این است که بحران اقتصادی اخیر رویای درهم تنیدگی محتوم بازارهای پولی و مالی را بر آشفت. به تعبیر مقام معظم رهبری: «امروز حباب کاذب حاکمیت پول در دنیای غرب شکسته شده و فریادهای آنان به آسمان بلند شده است.»در شرایط فعلی کشورهایی بیشترین خسران را تجربه می‌کنند که وابستگی بیشتری به اقتصاد آمریکا دارند. البته خوش بینی ساده لوحانه ای است اگر مدعی شویم که این بحران هیچ تاثیری بر اقتصاد کشورهایی مثل ما ندارد چرا که اولین اثر آن را در کاهش قیمت نفت احساس کردیم. در قفای دست پنهان بازار، مشت پنهانی وجود دارد که که کفه ترازو را به سمت امپریالیسم سنگین می‌کند. جریانی در غرب شکل گرفته که می‌خواهد آبروی ریخته لیبرال دموکراسی آمریکایی را بازگرداند اما بار آن را بر دوش کشورهای جنوب بکشد. اساساً غرب در پی تعریفی از مدیریت بحران کنونی است که با تقسیم آن در سراسر جهان و تسهیم تمام کشورها در این بحران، از بار خسارتها و تالمات اسفبار آن بکاهد و سنگینی آن را در گستره وسیعی پخش کند. مقاومت در برابر این یکپارچگی اقتصادی و تصریح مرزبندی‌ها بین کشورهای جنوب و شمال تنها راه مقابله با این سیاست
غیر منصفانه آمریکاست. سیاستی که در آن بهای اشتباهات استراتژیک عده ای از تصمیم گیران دولت آمریکا را کل مردم جهان باید بپردازند. غربی‌ها می‌گویند اسبی که زمین خورد را نباید لگد زد اما انگار این اسب می‌خواهد سنگینی خود را روی دیگران بیندازد. اقدام اخیر کشورهای تولید کننده نفت در کاهش یک و نیم میلیون بشکه ای سهمیه اعضا برای تنظیم بازارهای جهانی گام موثر اما ناکافی است. تداوم این دست اقدامات در سطح وسیع تری موجب خواهد شد تا غرب به خودی خود مسئولیت این بحران را بپذیرد و هزینه‌های آن را تا سنت آخر بپردازد.‏»

کاش اشتباه کرده بود
دکتر صادق زیباکلام استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی در سرمقاله دیروز روزنامه «کارگزاران» سخنان اخیر رئیس مجلس خبرگان را مورد بررسی قرارداده و با عنوان: «کاش هاشمی رفسنجانی اشتباه کرده بود» نوشته است: «جوهره حرف‌های آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه نماز جمعه گذشته این بود که به جای سرور و شادمانی و ابراز شور و شعف از بحران مالی که در جهان به وجود آمده قدری واقع‌بین‌تر و آینده‌نگرتر باشیم. حواسمان باشد که دامنه این بحران دیر یا زود نیز به ایران خواهد رسید. بنابراین از حالا به فکر باشیم؛ درآمدهای نفتی‌مان را خرج امور بی‌حاصل، روزمره و اجرایی نکنیم و در عوض از آن برای مواجهه با بحرانی که پیش روی داریم استفاده نماییم. حرف دیگر ایشان این بود که صدمه این بحران و به دنبال آن رکود اقتصادی که در جهان پیش آمده بیشتر متوجه اقشار و لایه‌های کم‌درآمدتر جامعه خواهد بود تا اقشار مرفه. بنابراین مسئولان می‌بایستی خیلی بیشتر به فکر آینده باشند. از آنجا که این روزها مساله برداشت مالی از حساب ذخیره ارزی هم در کشور مطرح شده آقای هاشمی تعمدا وارد این بحث نشدند و گفتند نمی‌خواهند وارد این بحث شوند که ذخایر ارزی‌مان حفظ شده یا نه، بلکه هدف‌شان از طرح موضوع بیشتر در خصوص پایین رفتن بهای نفت است و اینکه مسئولان متوجه باشند که خیلی روی درآمدهای نفتی حساب نکنند. سخنان ایشان که بیشتر یک هشدار بود تا وارد نمودن ایراد و انتقاد به سیاست‌های دولت نهم، بلافاصله با واکنش برخی محافل طرفدار دولت روبه‌رو شد. آنان در مقابل این سخنان موضع‌گیری کرده و به شدت به تخطئه آقای هاشمی رفسنجانی و متقابلا دفاع از دولت نهم برخاستند. اما ای کاش سخنان آقای هاشمی آن گونه که مدافعین دولت نهم می‌گویند، اشتباه بود و حق با اصولگرایان بود. اما اوضاع موجود حکایت از درستی هشدارهای هاشمی می‌کند. همان جمعه که ایشان آن خطبه را خواندند و باعث تکدر خاطر اصولگرایان شد اعضای اوپک گرد هم آمدند و به منظور جلوگیری از سقوط بیشتر قیمت نفت تصمیم گرفتند ۵,۱ میلیون بشکه در روز از تولید خود بکاهند. اما در میان بهت و ناباوری سران اوپک، پس از اعلام آن تصمیم نه تنها قیمت نفت بالا نرفت بلکه با سقوط ۵ دلار، شوک عمیقی بر کشورهای صادرکننده نفت وارد کرد. ای کاش هاشمی رفسنجانی اشتباه می‌کرد اما در پایان همان روز جمعه ٣ آبان نفت اوپک به زیر ۶۰ دلار سقوط کرد. واقعیت تلخ آن است که ظرف ۱۴ هفته گذشته بهای نفت از قریب به ۱۴۰ دلار به زیر ۷۰ دلار رسیده است. ای کاش قیمت در همین حد می‌ماند، اما تحلیلگران پیش‌بینی می‌کنند که با گسترش ابعاد رکود موجود (پایین رفتن تقاضا برای کالاهای مصرفی، بیکاری، تورم و غیره) بهای نفت به زودی به مرز ۵۰ دلار و حتی کمتر از آن هم سقوط خواهد کرد. اما این همه داستان نیست. یک بعد سخنان آقای هاشمی متوجه کاهش شدید درآمدهای ارزی ایران از حالا به بعد بود. اما بعد دیگر که اتفاقا آقای هاشمی خیلی هم به آن نپرداخت، متوجه حساب و کتاب درآمدهای عظیم نفتی‌مان ظرف ٣، ۴ سال گذشته بود و اینکه با آن درآمدها چه کرده‌ایم یا دولت نهم در سه سال نخست آن یعنی از ۱٣٨۴ تا ٨۶ به ترتیب ۵٣، ۶۲ و ٨۱ میلیارد دلار درآمد نفتی داشته. امسال نیز که هفت ماه آن سپری می‌شود، درآمدهای دولت ۷۵ میلیارد دلار پیش‌بینی می‌شده است. به عبارت دیگر، دولت آقای احمدی‌نژاد در چهار سال زمامداری‌اش قریب به ۲۷۰ میلیارد دلار درآمد داشته است. در حالی که بر اساس قانون برنامه چهارم توسعه دولت در مجموع در چهار سال ٨۷ - ٨۴ اجازه برداشت حدود ۶۵ میلیارد دلار داشته و مابقی آن ۲۷۰ میلیارد دلار می‌بایستی می‌رفت به حساب صندوق ذخیره ارزی. اما بر اساس گزارش کمیسیون اقتصادی مجلس که چندی پیش بیرون آمده، دولت با کسب مجوز از مجلس در سه سال ٨۶ - ٨۴، نزدیک به ۱۶۰ میلیارد دلار از حساب صندوق ذخیره ارزی برداشت کرده است. بر اساس همان گزارش پیش‌بینی می‌شود که هزینه‌های ارزی دولت تا پایان سال ٨۷ به ۷۰ میلیارد دلار برسد که با این حساب مجموعه برداشت‌های دولت آقای احمدی‌نژاد ظرف چهار سال تصدی آن به جای ۶۵ میلیارد پیش‌بینی شده به ۲٣۰ میلیارد دلار می‌رسد. ‏
حتی با پذیرش این اعداد و ارقام باز هم می‌بایستی ۴۰ الی ۵۰ میلیارد دلار در حساب ذخیره ارزی‌مان موجود باشد که آیا چنین است؟ آقای احمدی‌نژاد در مصاحبه اخیر تلویزیونی‌شان به پرسشی پیرامون حساب ذخیره ارزی و میزان آن پاسخ دادند که این مساله امنیتی است و نمی‌توانند در خصوص آن صحبت کنند. همان روز یکی از مراکز مالی غربی پیش‌بینی کرد که ذخایر ارزی ایران نمی‌تواند خیلی بیش از ۱۰ تا ۱٣ میلیارد دلار باشد. می‌ماند اینکه دولت آقای احمدی‌نژاد با قریب ۲۰۰ میلیارد درآمدهای ارزی تاکنون چه کرده‌اند؟ به عنوان مشت نمونه خروار یکی از مخارج عمده دولت نهم هزینه‌های جاری هنگفت آن بوده است. هزینه‌های جاری کشور در آخرین سال دولت آقای خاتمی قریب به ۲۲ هزار میلیارد تومان بود. یک فقره از جاهایی که آن ۲۰۰ میلیارد دلار هزینه شده در هزینه‌های جاری دولت است که به نسبت سال ٨٣، بیش از ٣۰۰ درصد افزایش پیدا کرده است. هزینه‌های جاری مصوب امسال حدود ۶۰ هزار میلیارد تومان بوده که با افزایش‌هایی که تاکنون بدان خورده به حدود ۷۰ هزار میلیارد تومان رسیده است. نیازی نیست که کارشناسان اقتصادی و برنامه و بودجه نظر دهند که یک ریال از این ۷۰ هزار میلیارد تومان هم صرف کارهای عمرانی سازندگی و زیربنایی نمی‌شود. فی‌الواقع و با کمال تاسف بایستی گفت که در مقابل این ۷۰ هزار میلیارد تومان هزینه‌های جاری، کل بودجه عمرانی کشور در سال جاری حدود ۱۶ هزار میلیارد تومان می‌شود. ای کاش آقای هاشمی در روز جمعه در خطبه‌هایشان اشتباه کرده بودند و به جای همه اینها صندوق ذخیره ارزی‌مان پروپیمان بود، هزینه‌های جاری‌مان کمتر از هزینه‌های عمرانی‌مان بود، تورم نبود و ۲۰۰ میلیارد دلار برداشت‌های ارزی دولت صرف امور زیربنایی و عمران و آبادانی کشور شده بود و... اما متاسفانه حق با هاشمی و هاشمی‌ها ست.»

بازگشت مجلس به موضع اقتدار
دیروز روزنامه «اعتمادملی» گزارشی درباره یکی از مسائل روز با عنوان:‌ «بازی برد – برد دولت و مجلس با استیضاح کردان» داشت که در پی نقل شده است: «برخی نمایندگان اصولگرای مجلس، استیضاح علی کردان، وزیر کشور و عدم رای اعتماد مجلس به او را بازی برد- برد برای اصولگرایان می‌دانند شاید از همین‌رو است که این روزها برخی از دولتی‌ها نیز با ایده پاک‌سازی و یا سالم‌سازی دولت از عدم رای اعتماد مجلس به کردان استقبال می‌کنند.
رئیس و برخی از اعضای هیات‌رئیسه مجلس که پس از رای به کردان با سوال‌های بسیاری در این رابطه مواجه بوده‌اند و مدتی است خود درگیر ماجرای وام ۱۰۰‏ میلیونی نمایندگان مجلس هستند استیضاح کردان را به نوعی اثبات اقتدار مجلس می‌دانند و راهی برای بازگشت مجلس به موضع اقتدار. نمایندگان اصولگرای مجلس که پیش از تعطیلا‌ت پیش‌بینی می‌کردند کردان بتواند از نمایندگان مجددا رای اعتماد بگیرد بعد از تعطیلات و اتفاقات رخ داده گویا نظر متفاوتی پیدا کرده بودند وکردان را در این راه ناکام می‌دیدند. به هر تقدیر در پایان جلسه علنی مجلس، استیضاح کردان اعلا‌م وصول شد و کردان باید سه‌شنبه آینده از خود دفاع کند.
مطالب مطرح‌شده توسط کردان در جریان کسب اعتماد درباره مدرک دکتری افتخاری از دانشگاه آکسفورد انگلستان، دریافت حقوق با مدرک غیرمعتبر و عضویت در هیات علمی دانشگاه آزاد اسلا‌می با مدارک غیرمعتبر، دلا‌یل استیضاح‌کنندگان کردان بوده است.
انتخاب روز یکشنبه پس از تعطیلا‌ت برای اعلا‌م وصول استیضاح کردان با بررسی خاصی توسط استیضاح‌کنندگان صورت گرفته است و به این ترتیب آنان امیدوارند که کردان را از حضور در وزارت کشور محروم کنند. علی مطهری نماینده تهران، یکی از طراحان اصلی استیضاح، شرایط مجلس برای استیضاح کردان را شرایط خوبی دانسته و می‌گوید: ان‌شاءالله که استیضاح وی رای می‌آورد. ‌
مطهری در پاسخ به سوال خبرنگاری که درباره احتمال به سرانجام نرسیدن استیضاح و پس‌گرفتن امضای نمایندگان خواستار استیضاح پرسید، گفت: نمایندگان مستقل هستند و تحت تاثیر فشار رسانه‌ای قرار نخواهند گرفت. قطعی شدن استیضاح کردان سبب شده که فراکسیون‌های مختلف مجلس بتوانند دراین باره اظهارنظر صریح‌تری داشته باشند. محمدرضا تابش دبیرکل فراکسیون اقلیت مجلس بحث استیضاح وزیر کشور را تسویه‌حساب‌های درون‌گروهی اصولگرایان خواند و گفت: مساله‌ کردان پشت‌پرده‌های زیادی دارد و ما خردمندتر از آن هستیم که در تسویه‌حساب‌های درونی اصولگرایان وارد شویم. ‌
وی با بیان این نکته که فراکسیون اقلیت قطعا در راستای بحث استیضاح وزیر کشور نشستی برگزار خواهد کرد، گفت: این فراکسیون با توجه به نقش تاثیرگذار خود و تدبیر خردمندی که پیشه کرده است نمی‌خواهد در تسویه‌حساب‌های درون‌گروهی اصولگرایان وارد شود. ‌
تابش اضافه کرد: انتصاب کردان به مقام وزارت کشور پشت پرده‌های زیادی داشت که این مساله حاکی از زد و بندهای سیاسی بین طیف‌های مختلف اصولگرا برای حضور در انتخابات ریاست‌جمهوری پیش‌رو است. ‌
دبیرکل فراکسیون اقلیت مجلس عنوان کرد: به هر دلیلی بده بستان‌ها و وعده وعیدهای آنها به هم خورده و لذا ما باید خردمندتر از آن باشیم که در تسویه‌حساب‌های درون‌گروهی اصولگرایان داخل شویم. ‌
دبیرکل فراکسیون خط امام مجلس در عین‌حال به علی کردان وزیر کشور توصیه کرد که به افکار عمومی احترام گذاشته و استعفای خود را تقدیم کند. ‌
تابش در پاسخ به سوال خبرنگاری که عنوان کرد بعضا مطرح می‌شود استیضاح به نتیجه نمی‌رسد، گفت: جو مجلس را این‌طور نمی‌بینم و احتمالا‌ استیضاح رای می‌آورد. فراکسیون اصولگرایان مجلس اما گویا ترجیح داده که درباره استیضاح کردان سکوت کند. محمدحسن ابوترابی‌فرد سخنگوی فراکسیون اصولگرایان مجلس خبر داد که این فراکسیون در راستای بحث استیضاح علی کردان وزیر کشور هنوز تصمیم جدی اتخاذ نکرده است و گفت: طبیعتا اعضای فراکسیون اصولگرایان در جریان بحث استیضاح کردان هستند و گفت‌وگوهایی را در این زمینه داشته‌اند. ‌
با وجود اعلا‌م وصول شدن استیضاح کردان همچنان برخی نمایندگان او را به استعفا توصیه می‌کنند. مصطفی کواکبیان نماینده‌ سمنان روز گذشته در جمع خبرنگاران ۵ دلیل را برای استعفای کردان برشمرد و افزود: هرچند که انتظار و توقع داشتیم کردان پیش از اعلام وصول استیضاح به توصیه ناصحانه، مشفقانه و دلسوزانه برخی دوستان خود عمل می‌کرد و استعفا می‌داد اما هنوز هم معتقدیم دیر نشده و بنده مشفقانه از وی تقاضا دارم که استعفا دهد که در این صورت وقت مجلس و دولت کمتر گرفته می‌شود. ‌
این عضو کمیسیون فرهنگی مجلس با برشمردن ۵ فایده‌در صورت استعفای‏ کردان پیش از استیضاح وی، عنوان کرد: با این کار اعتماد مردم به دولت و مجلس افزایش می‌یابد؛ کمااینکه در این مدت شاهد حجم پیامک‌ها و شایعات علیه مجلس و دولت بودیم. برخی کشورهای منطقه و رسانه‌های خارجی سوژه تبلیغاتی مناسبی پیدا کرده‌اند و هر لحظه‌علیه مدرک تقلبی وزیر کشور جمهوری اسلا‌می ایران سخن می‌گویند، لذا با این کار این مباحث خاتمه می‌یابد. ‌
کواکبیان با بیان دومین فایده استعفای کردان عنوان کرد: اعتماد عمومی در مورد انتخابات پیش رو نیز افزایش می‌یابد چرا که این بحث و حدیث‌ها ممکن است تا مقطع انتخابات پیش رود و در این صورت به مشارکت حداکثری مردم ضربه می‌زند. اگر با یک وزیر بی‌حاشیه و بی‌مساله مواجه باشیم، تبعا مشارکت حداکثری را شاهد خواهیم بود. ‌
کواکبیان عنوان کرد: سومین مزیت استعفای کردان پیش از استیضاح وی این است که به سلا‌مت درستی دانشگاهیان عزیز که با زحمت و کوشش مدارک علمی درستی را کسب می‌کنند، ارزش قائل شدیم. ‌
وی چهارمین مزیت استعفای کردان را اینچنین عنوان کرد: با توجه به اینکه در روز رای‌گیری کردان تلا‌ش شد تا حد زیادی از اعتبار مقام معظم رهبری هزینه شود، با استعفای کردان می‌شود از اعتباری که در مورد این موضوع هزینه شد صیانت و‏ حراست کرد. ‌کواکبیان در مورد پنجمین مزیت این مساله با اشاره به اینکه بخشدارها نیز باید از مدرک لیسانس برخوردار باشند، گفت: طبیعتا فرمانداران، ‌استانداران و معاون وزارتخانه و شخص وزیر کمتر از این نمی‌توانند مدرک داشته باشند، هرچند که ما به کاردانی کردان اعتقاد داشته باشیم...»

فرصت برای اصلاح روابط
روزنامه «همشهری» نوشته‌ای در روزنامه واشنگتن تایمز پریروز را با عنوان: «به دنبال تصحیح سیاست‌ها» نقل کرده است که در پی می‌آید: «رئیس‌جمهوری آینده ایالات متحده فرصت خوبی برای اصلاح رویکرد پیشینیان خود در قبال ایران دارد و می‌تواند روابط واشنگتن را با تهران به حالت عادی بازگرداند.
البته پیش از این، با سخن گفتن از احتمال گشایش یک دفتر دیپلماتیک در تهران، دولت جورج بوش گامی بسیار کوچک را برای نزدیکی به ایران برداشته است که درصورت‏ اجرایی شدن، نقطه مثبت سیاست خارجی کابینه بوش خواهد بود و شرایط را برای اتخاذ تصمیم‌های بعدی فراهم خواهد کرد.
متأسفانه با وجود اینکه به‌دنبال حوادث ۱۱ سپتامبر و حضور بیش از پیش آمریکا در‏ خاورمیانه، فرصت بسیار خوبی برای بهره‌برداری واشنگتن از منافع مشترک با ایران در منطقه به‌وجود آمد، اما دولت بوش در حرکتی نادرست، ایران را در زمره محور شرارت قرار داد و با این اقدام، یک بار دیگر از حل‌و فصل اختلافات ۲ کشور جلوگیری‏ کرد.
در شرایط کنونی و با توجه به مشکلات امنیتی منطقه هم به‌نظر نمی‌رسد که رئیس‌جمهوری آینده آمریکا بتواند خطاهای فاحش دولت بوش را جبران کند و برای تعدیل این سیاست‌ها در قبال ایران ناچار است که آنها را دگرگون کند.
از سوی دیگر، ایران با ارائه بسته‌ای پیشنهادی با موضوع حل و فصل مشکلات منطقه‌ای برای گفت‌وگو اعلام آمادگی کرده است و احساس می‌شود چنانچه ساکن بعدی کاخ سفید برای بررسی جدی پیشنهادهای ایران آمادگی خود را اعلام کند، خواهد توانست یخ روابط ایران و آمریکا را حتی در سال آینده میلادی بشکند.
تهران خواهان آن است که رفتار احترام‌آمیز واشنگتن را در قبال خود مشاهده کند، نقش مهم منطقه‌ای‌اش از جانب آمریکا به رسمیت شناخته‌ شود و واشنگتن زبان زور و تهدید را در تعامل با ایران کنار بگذارد.
دیپلماسی زور و اجبار در قبال ایران جواب نمی‌دهد و در این میان به یک دیپلماسی متقاعدکننده و تشویقی مبتنی بر اعتمادسازی دوجانبه نیاز است؛
این رویکرد تشویقی می‌تواند در قالب گروه‌های کاری مذاکره‌کننده درباره موضوعاتی مانند مناقشه هسته‌ای، امنیت منطقه‌ای، تجارت و امثال آن مورد بررسی قرار گیرد.
یک رویکرد موفق از جانب ایالات متحده در قبال ایران باید به جای نادیده‌گرفتن دغدغه‌های امنیت ملی ایران، نشان‌دهنده حساسیت واشنگتن نسبت به آنها باشد‏.
از سوی دیگر، از نگاه تهران، آمریکا به دیگر کشورها اجازه داده است که با «کارت ایران» بازی کنند؛ واشنگتن در قالب سیاست‌های جدید خود در قبال ایران باید برای از بین‌ رفتن این دیدگاه نیز تلاش کند.»

جرأت و حریت
روزنامه «کیهان» در سرمقاله دیروزش:‌ «جرأت و حریت» نوشته است: «دگرگونی و تغییر سابقه ای به اندازه عمر بشر دارد. میل به حرکت وصیرورت و تغییر از ویژگی‌های ذاتی نهفته در روح آدمی است و سیمای تاریخ را دوگانگی این میل به تغییر، و چالش میان دو گزینه انحطاط و اعتلا تصویر کرده است. انسان مدام می‌خواسته نو کند و نو شود و از این طریق رنجی را بزداید و لذت یا رضایتی را فراهم سازد. قافله تمدن بشری در این راه گاه به بیراهه رفته و با سردرگمی به گرد خویش چرخیده یا عقبگرد زده و گاه در انتخاب الگوی تغییر چنان انتخاب کرده که او را بر آرمان‌ها و آرزوهای انسانی نزدیک ساخته است.
در این میان آنچه بیش و پیش از اصل تغییر مهم است، متولیان آن و جهت گیری
آنها در صورت بندی و تدوین مدل مطلوب بوده است. اینکه تأثیرگذاران و متولیان تحول، چقدر جرئت اندیشیدن و پرسیدن و آزاداندیشی داشته اند؟ چقدر رنج و زحمت اندیشیدن (روشنفکری) را بر خود هموار کرده یا دنبال عافیت و آسان و آماده خوری رفته اند؟ و چقدر با روش و منش خویش در پیشرفت بشر خدمت کرده یا خود تبدیل به معضل و مسئله شده اند؟ تاریخ روشنفکری ما در سده اخیر از این جهت سرنوشتی پرماجرا و عبرت آموز دارد. طوایفی از جریان‌های خودخوانده روشنفکری در این سده پرحادثه که جهان دچار تلاطم‌های بزرگ و تجارب تمدنی جدید بود، رنج اندیشیدن و جرئت پرسیدن و چون و چرا و محک زدن و نقد کردن را بر خود و مردم حرام کردند و اگر چه مدام از گوهر آزادی و انتخاب، و تغییر و تجدد مبتنی بر آن سخن می‌گفتند، در عمل تن به تبعیت از مدل‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی قاهر در دنیا دادند. به مدت یکصد سال، ایران و سیاست و اقتصاد و فرهنگ و دانشگاه و افکار عمومی آن تبدیل شد به بازار بنجل فروشی انواع مدها و مدل‌های قاهر.
ایسم پشت ایسم و مد پشت مد بود که آمد، داعیه داران روشنفکری و روشنگری را مقهور و تسلیم کرد و با همراهی حکومت‌ها و پشتوانه قدرت خارجی، بر سپهر سیاست و فکر و فرهنگ ایران مستولی شد. رفورم، لیبرالیسم، مارکسیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، ماتریالیسم، سکولاریسم، لائیسم و... انبوهی از خوراک‌های فکری عجیب و غریب تولید شده در غرب جدید بود که به خورد ایران و ایرانی داده شد تا مگر از بیماری شفا دهد. اما شفا نداد هیچ که کور هم کرد. نه در اینجا، که در هیچ جای دنیا، این ایسم‌ها و آیین‌ها و مکاتب سیراب شده و بالیده از آبشخور ماده پرستی، رنجی از جان بیماری نکاست و گرهی از کار مردمی گرفتار و در رنج نگشود؛ تا امروز که بحران‌های انباشته در چند سده اخیر از همه سو بر گریبان متولیان تمدن جدید چنگ انداخته و می‌فشارد.
اگر فکر و ایده مستقل بومی، مبنای گفتمان سازی و حرکت و تمدن سازی باشد، روشنفکری مصطلح در ایران از اساس بیگانه با آن بود. او با همه ادعاها در انهدام بنیان‌های فرهنگ خودی، اسیر اسطوره غرب بود، یا مفتون و مسحور زرق و برق یا اسیر و مرعوب هیبت و قدرت آن چه از نوع مارکسیستی و چه از نوع لیبرالیستی. انقلاب اسلامی نقطه پایان بر این روند اسارت آمیز منادی حق استقلال و آزادی و انتخاب بود. و شگفتا که قبل از هر کس، همین طیف از روشنفکران در برابر قد علم کردن و شعار استقلال و آزادی ملت ایران ترش کردند! و شعارهای هویت طلبانه و تشخص خواهانه انقلاب قبل از همه به این جماعت برخورد گویا که میل ملی به تشخص و تمایز در برابر قدرت‌ها و مدل‌های غالب، توهین به آنهاست!
٣۰ سال پس از پیروزی آن انقلاب، چهره جهان کاملاً دچار دگرگونی شده است. اکنون همچنان که حتی از جنازه شرق کمونیستی هم اثری نیست، غرب کاپیتالیستی و لیبرالیستی دچار بحران‌های لاینحل و جدی تر شده و ماندگاری و تشدید آن بحران‌ها، این پرسش معطوف به عقل و مصلحت را پیش می‌کشد که آیا باید همچنان زیر سایه این تمدن در حال آوار شدن ماند و به خاطر مسحور یا تسخیرشدگی و مرعوبیت هستی خود را پای آن گذاشت؟ آیا حتماً باید آخرین تکیه‌گاه‌های این تمدن رو به زوال هم- مانند ماجرای موریانه و عصای سلیمان- فرو بریزد و لیبرال- کاپیتالیسم را با خود به زیر کشد تا روشنفکر «غرب زده» یقین کند با تسلیم طلبی و واداشتن مردم خود به چنین تسلیمی، حق انتخاب و آزادی و اصلاح و پیشرفت را از ملت خویش دریغ کرده است؟! آیا مسئله عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین و معامله قدرت‌ها با تروریست‌ها و جنایتکاران برای نقض حقوق میلیون‌ها انسان کافی نیست تا غربزدگان در حقوق بشر ادعایی آنها شک کنند؟ آیا عار نیست که رابرت وود سخنگوی وزارت خارجه دولتی با مختصات دولت آمریکا به بهانه بازداشت یکی از عناصر ضدانقلاب به سی ان ان بگوید «ما در کنار همه کسانی که در ایران مشغول دفاع از حقوق بشر و عدالت هستند، ایستاده ایم»؟! حالا که کسی با مختصات عباس امیرانتظام سخنگوی جاسوس دولت موقت تصریح می‌کند «نه شرایط داخلی و نه شرایط جهانی برای تغییر در ایران مساعد نیست، من از بازخورد نامه ام به دبیرکل سازمان ملل مطمئن شدم که امروز شرایط جهانی برای تغییر در ایران مساعد نیست»، کافی نیست تا عناصر سیاسی امید بسته به تیمار و حمایت بیگانگان عیار کار دستشان بیاید و بیراهه طی شده از سوی روشنفکری وابسته در سده اخیر و چند دهه گذشته را دوباره طی نکنند؟!
آیا در سیستم و ساختار اقتصادی غرب مسئله عدالت و حقوق شهروندان مسئله حل شده ای است که ما هم در انتخاب مدل اقتصادی به آن سیستم دخیل ببندیم یا آن را ملاک تخطئه ارزش‌های بومی و خودی قرار دهیم؟ به این چند جمله قابل تامل پروفسور ژوزف اشتیگلیتس اقتصاددان خبره و استاد دانشگاه کلمبیا در گفت وگو با روزنامه آلمانی برلینر سایتونگ عنایت کنید: «من به خاطر بحران مالی اخیر نگرانم. عدم اطمینان کاملا حکمفرماست. ده سال پیش بحران فقط دامنگیر مردم آسیا بود اما امروز همان بحران دامنگیر آمریکا و اروپایی‌هاست و ابعاد آن چند برابر بزرگتر است... دولت آمریکا که خود عامل بحران است، برنامه نجات ۷۰۰میلیارد دلاری ارائه می‌کند. اینجاست که من شک می‌کنم... آنچه موجب آشفتگی بسیاری از آمریکایی‌ها شده این است که آنهایی که با رفتار بی ملاحظه به ویژه در چند سال اخیر درآمدها و مزایای کلانی را به جیب زده اند، حالا به هزینه مالیات دهندگان آمریکایی، باران پول نثارشان می‌شود... نظام نئولیبرالی در بیشتر کشورهای غربی مرده است، همین طور نسخه‌های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی. آمریکا نقش خود را به عنوان مدل برای دیگر کشورها از دست داده است و هر جا تکنوکرات‌های آمریکایی سخنرانی می‌کنند و می‌گویند نگاه کنید و بازارهایتان را لیبرالیزه کنید، دیگران با تمسخر به آنها می‌خندند. سرخوردگی مردم در حال تشدید است چرا که دریافته اند نظام اقتصادی آمریکا به فکر همه آمریکایی‌ها نیست بلکه تنها به فکر گروهی کوچک است. آنها از بازار آزاد حرف می‌زنند ولی تنها به تمول و اشرافیت چند کنسرن فکر می‌کنند و به جای ایجاد رقابت، به گونه ای گسترده ابزار واگذاری مستقیم قراردادها را به کار می‌گیرند... جامعه ما دو دسته شده. تصورش را بکنید چند ماه پیش رئیس جمهور قانونی را وتو کرد که می‌خواست بیمه بیماری برای بچه‌های فقیر به وجود آورد. عملی کردن این قانون چند میلیارد بیشتر هزینه برنمی داشت. بوش گفت خیلی گران تمام می‌شود. اما حالا دولت یکشبه چندصد میلیارد دلار را دست و پا می‌کند تا همان گروه‌های کوچک و خاص را نجات دهد.»
آیا از فرهنگ حرص و آز و ربا و خدعه و لذت طلبی و اباحی گری محض و جنگ و تعدی و غلبه و قدرت- ذات جاهلیت مدرن- که با مردم خود چنان می‌کند می‌توان توقع داشت به دیگرانی در این سوی دنیا جز به چشم طعمه و ابزار و واسطه بهره کشی و سیطره نگاه کند؟ یا بحرانی را مدیریت کند؟ یا رنجی را از بشر دور سازد؟ یا گرهی از کار او بگشاید؟ یا حداقل در ادعای دوستی صادق باشد و خیانت نکند؟
بگذارید همین جا پرانتزی باز کنیم. چهارشنبه گذشته سازمان مجاهدین انقلاب در بیست و سومین سالگرد درگذشت مرحوم حسن منتظرقائم عضو آن روزگار سازمان و از عناصر محوری در مدیریت کیهان (از موسسان نشریه کیهان فرهنگی) مراسم یادبودی برگزار کرد که در آن پس از قرائت پیام آقای خاتمی، کسانی چون محسن آرمین و هادی خانیکی- با سوابق ویژه اش- سخنرانی کردند. عبارت قابل تاملی را آقای آرمین در آن مراسم گفته بود مبنی بر اینکه «روشنفکر دینی ذهن نقاد دارد.» سابقه مرحوم منتظرقائم و برادر شهید وی در سازمان که روشن است، چه در تاکید بر خط امام و مبارزه با استکبار و چه در مرزبندی با جریان‌های منافق و افشای ماهیت آنها از جمله در ماجرای طبس. اما آیا میراث خواران او که سر از حلقه کیان درآوردند پس از ۲٣سال به آرمان‌های امثال منتظرقائم وفادار مانده اند؟ وفاداری به آرمان‌ها پیشکش! در همین یک قلم «نقاد بودن» آیا همان گونه که- مانند آقای آغاجری- تا مرز اهانت به مرجعیت و امامت شیعه پیش رفتند، جرئت داشتند که یک سوزن هم به غرب و مدل سیاسی اقتصادی حاکم بر آن- به عنوان هویت جدید خود- بزنند و از زاویه نقد و نقادی و پرسشگری به آن بنگرند؟ آیا اگر منتظرقائم‌ها و جهان آراها امروز بودند- که اقران و امثال آنها در جبهه انقلاب فراوانند- آیا امروز مورد تکریم واقع می‌شدند یا درکانون طعن و ترور شخصیت قرار می‌گرفتند؟... بگذریم.
اگر این عبارت روزنامه نیویورک تایمز را درست بدانیم که «سی امین سال انقلاب ایران زمان آن است که در رویکرد کلی آمریکا در قبال ایران تجدیدنظر شود. انقلاب ایران یک قیام مذهبی و ملی گرایانه در برابر دخالت آمریکا از جمله کودتای ۱۹۵٣ به رهبری سیا و حمایت از شاه بود. قدرت ایران در سال‌های اخیر با حوادث عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین افزایش یافته و تجربه بوش نشان داد ما نسبت به ایران در توهم به سر می‌بردیم»، توقع به جایی است که جریان‌های مفتون یا مرعوب آمریکا و غرب هم با حریّت و جرئت رویکرد خود نسبت به «انقلاب ایران» و «دشمنان آن» را تغییر دهند وگرنه بدون این تغییر، تاریخ مصرف شان را باید منقضی شده تلقی کرد. همچنان که تاریخ مصرف مشابهان بسیاری سپری شد.»

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی