سرمایه‌داری از بی کفنی زنده است


ع. چلیاوی


• فضائی که به وجود آمده است اگر با هلهله و غوغای سطحی در مورد نابودی سرمایه‌داری هدر نرود و خویشتن‌دارانه متوجه‌ی نقد تئوریکی و تعمیق ذهنیتی شود که علیه سرمایه پامی‌گیرد، آن گاه می‌شود از فرآیند همزمان و آگاهانه‌ای حرف زد که به موازات کاهش اعتبار کاپیتالیسم، اعتبار سوسیالیسم را افزون کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۷ آبان ۱٣٨۷ -  ۲٨ اکتبر ۲۰۰٨


جهان سرمایه‌داری در لابه‌لای ساز و کاری که خود ساخته است دست و پا می‌زند و با به هدر دادن هزاران میلیارد دلار، پاوند، یورو، ین و روبل حاصل کار کارگران و اقشار زحمتکش میانی جامعه که از راه‌های مختلف به کیسه دولت سرمایه‌داران واریز شده است، برای نجات خود می‌کوشد. در بحران بزرگ سال‌های ٣٢-٢٩ دولت‌ها و بانک‌های مرکزی متهم شدند که چون به قدر کافی پول به سیستم تزریق نکردند باعث تعمیق بحران شدند. اینک این اتهام از سوی «متفکرین» بورژوازی دیگر پذیرفته نیست. دولت سرمایه‌داران از همان گام‌های اولیه بحران با تمام قدرت خود پا در میان گزارده و با ملی کردن وسیع بانک‌های ورشکسته در اکثر کشورهای اصلی سرمایه‌داری (به ویژه آمریکا و انگلستان) از یک طرف تنی بودن برادری خود را با بانک‌ها به عنوان چکیده الیگارشی مالی صمیمانه اعلام می‌کند و از طرف دیگر در فقدان رهبری کافی مردمی، این برادری را به تمام جامعه به طور کلی نیز تحمیل می‌کند.
اگر این بحران از لحاظ کیفی عمق بیشتری یافته و به گسترش بیشتر بیکاری و تعطیل شدن کامل مراکز اصلی تولید کشیده شود (که احتمال آن وجود دارد) آن گاه دامنه کمّی این بحران بسیار بیش از «بحران بزرگ» کذائی پهنا خواهد گرفت؛ چون بزرگی اقتصاد جهان نسبت به آن سال‌های دهه٢٠ و ٣٠ قرن گذشته حکایت فیل و مورچه است. در این صورت خسارت اقتصادی حاصله به طور حتم بیش از هر یک از جنگ‌های جهانی‌ای خواهد بود که میان دولت‌های سرمایه‌داری برای بازتقسیم جهان سر گرفت.
علت اصلی بحران‌های سرمایه‌داری وجود هرج و مرج در تولید و باز تولید سیستم است. این هرج و مرج خود ناشی است از تمرکز وسایل تولید و بازتولید (کارخانه‌ ها، زمین‌ها، بانک‌ها، شرکت‌های تجاری و خدمات) در دست عده کمی صاحبان عمده سهام و دولتی که وابسته به آنان است. میان خود این اقلیت دارا بافتی پیچیده از اتحاد و رقابت ریسیده شده است که امکان برنامه‌ریزی را در محدوده‌ی کل سیستم ناممکن می‌کند. انحصارهای بزرگی در حوزه‌های گوناگون وجود دارند که با محدود نگه‌داشتن رقابت و سلب مالکیت از شرکت‌های ‌مستقل ضعیف‌تر و حتی انحصارهای کوچک‌تر سعی می‌کنند مشکل برنامه ریزی را، که در سیستم سرمایه‌داری فقط برای نگه‌داشتن نرخ سود فعلی و رسیدن به نرخ سود بالاتر مورد نیاز است در محدوده‌ی عمل خود حل کنند، اما همیشه این هیولای بحران‌ است که به موقع خود سر می‌رسد و ناکامی اصولی آنان را در دستیابی به برنامه به رخ همگان می‌کشاند و هرچه رشته‌اند را پنبه می‌کند. البته فضائی که خود بحران‌ها به وجود می‌آورند شرائط باز هم بهتری را برای بلعیدن موسسه‌هائی ایجاد می‌کند که در این کارزار از پای می‌افتند و قدرت رقابت از آنان سلب می‌شود. این عمل بلعیدن توسط مونوپول‌های قدرتمندتر و البته با واسطه‌گی کارگزاران دولت می‌تواند انجام شود. موسسه‌ای که الان ملی اعلام می‌شود، به ثمن‌بخس خریداری می‌شود و دارائی‌ها و حوزه نفوذش از طرف برادرهای بزرگ‌تر‌ به تاراج می‌رود تا بعداً و در شرائطی دیگر و حتماً به نام سعادت جامعه و بشر ؛ به نام خصوصی‌سازی ، بازار آزاد، نئولیبرالیسم، نئوتاچریسم، نئوریگانیسم و لیبرالیسم به توان بی‌نهایت، به چندین برابر بیشتر فروخته شود. بورژوازی در هر حال دو لپی می‌خورد، هم از آخور و هم از توبره.
انتقاد از سرمایه‌داری در وضعیت بحران حاضر در حال توده گیر شدن است. کارآمدی سیستم به شدت از سوی مردم زیر سوال می‌رود و بورژوازی که با هزاران دوز و کلک و تبلیغات این ناکارآمدی را پنهان می‌کرد، عاجز و وامانده به تماشای افتضاحی که آفریده و در انظار نمایان است نشسته است. رفته رفته اقتدار ایدئولوژیکی سرمایه‌داری و سیستم‌های تفکر مربوط به آن در اذهان از اعتبار می‌افتند. نمی‌شود گفت که دیگر بار بورژوازی بتواند از این لحاظ به ترمیم خویش بپردازد. از لحاظ تئوری‌های اقتصادی کینزیسم آخرین گفتار ممکن در چارچوب ایده‌های سرمایه‌داری بود که می‌شود گفت تا اندازه‌ی زیادی هم نامحتاطانه از این چارچوب خارج شده بود. و از لحاظ تئوری‌هائی که در حوزه‌های دیگر (فلسفه، هنر و غیره) متناظر با آن است نیز چاشنی جدیدی که ترکیب‌های نو مردم‌پسندی را کارسازی نماید وجود ندارد. کفگیر دموکراسی لیبرال در حوزه ایدئولوژی به کف دیگ خورده است و می‌توان انتظار داشت که ذهنیتی که به علت بحران اقتصادی جاری در جهان در ضدیت با این سیستم تفکر در حال پایه‌ریزی‌ست دیگر هیچ گاه راضی به نشخوار پس مانده‌های آن نباشد.
تو خواه راضی باش ای رفیق خواه مباش قضاست کِت وارونه می‌کند پیزی (قائم مقام)
ممکن است در ادامه، حسب آمادگی شرائط ذهنی، در حلقه‌ای ضعیف از سیستم گسستی سیاسی به وجود آید و دردسرهای جدیدی برای سیستم فراهم آورد، اما آن چه پیداست شکست اقتصادی سرمایه‌داری و ناتوانی ذاتی آن در برنامه‌ریزی عمومی (برنامه ریزی بخشی و محدود امکان دارد) و حتی زوال اعتبار ایدئولوژیکی دموکراسی متناظر با آن (آزادی‌های بورژوائی که با آزادی به طور عموم متفاوت و حتی متضاد است) در روندی که پیش روست به معنی حذف خود به خودی سیستم و اعتبار سوسیالیسم به خودی خود نیست. یادمان باشد سیستم ایدئولوژیکی که اینک در دهه اول سده بیست و یکم در زیر ضرب قرار گرفته است از دهه نود سده گذشته (همین ٢٠ سال پیش) چگونه مولود حرامزاده خویش، یعنی سرمایه‌داری دولتی را در گور سوسیالیسم خوابانید و برای آن مرثیه‌خوانی کرده و سیلی‌ای را که باید گوش خود او را نوازش می‌داد به گونه سوسیالسیم نواخت.
کاپیتالیسم ده ها سال بود که آموخته بود بروز بحران را با کسادی مُزمن به تعویق اندازد و دولت بزرگ را به مدد می‌گرفت تا تقاضای موثر را پشتیبانی کند و اُفت منحنی‌ها را با تزریق پول و پروژه‌های دولتی مانع شود. اما آن چه آخرین چاره به نظر می‌رسید خود چاره‌ای می‌طلبد. سودهای که تحقق آن با مشکل روبه رو می‌شوند، شرکای بدهکار در جهان سوم بدهکار باقی می‌مانند و ناتوان از تسویه‌ی حساب‌هائی که تلمبار می‌شوند. مرکز جهان سرمایه‌داری به دلیل ساختن پایگاه‌های نظامی در اقصی نقاط و هزینه‌های سرسام آور برای نگه‌داری سیستم عمومی، بدهکار بزرگ کل سیستم است، اما ماحصل این کش و قوس در انتها باز به بحرانی می انجامد که حالا کل سیستم را انکار می‌کند. سیستم سرمایه‌داری جهانی از زاویه منافع مردم جهان چون یک کل مقرون به صرفه نیست و استمرار آن تنها از طریق همین دور باطل ممکن است.
ققنوس از خاکستر خویش بر خواهد خاست. بی آن که توان پرواز داشته باشد. بزرگتر شدن دولت‌ها، جنگ‌های بیشتر منطقه‌ای که تا اندازه‌ای جایگزین جنگ‌های جهانی شده اند، درگیری هر چه بیشتر میان خود دول امپریالیستی که اجباراً باید بحران‌ها را به سوی یکدیگر هُل دهند، ١١سپتامبرهای دیگر که به دگرگونی‌های ذهنی علیه زمینه‌ بحران‌های اجتماعی‌ای که به علت خوف از آینده بروز خواهند کرد به نفع سیستم کمک می‌کنند، کوتاه تر شدن دور تجاری و گرایندگی بیشتر آن‌ها به شکل کلاسیک که هر بار قربانی خود را خواهند گرفت، تصویری‌ست کلی که از آینده سرمایه‌داری می‌توان ترسیم کرد. سرمایه‌داری مرده‌ی خویش را بر دوش می‌کشد و از بی کفنی‌ست که زنده‌ست.
سوسیالیسم ناچار باید بر پایه خود اعتبارگیری کند. فرآیند حذف ایئولوژیکی سرمایه‌داری در این دوره خاص محصول مبارزه سوسیالیستی نیست و در نتیجه امتیازی برای سوسیالیسم محسوب نمی‌شود، حتی اگر فروش کتاب‌های مارکس چند برابر هم شده باشد. فقط می‌توان گفت فضائی که به وجود آمده است اگر با هلهله و غوغای سطحی در مورد نابودی سرمایه‌داری هدر نرود و خویشتن‌دارانه متوجه‌ی نقد تئوریکی و تعمیق ذهنیتی شود که علیه سرمایه پامی‌گیرد، آن گاه می‌شود از فرآیند همزمان و آگاهانه‌ای حرف زد که به موازات کاهش اعتبار کاپیتالیسم، اعتبار سوسیالیسم را افزون کرده و با افشا کردن همه فریب دهندگان و همکاران کارگری بورژوازی در جائی از این فرآیند، جنبش کارگری را چون یک آلترناتیو سیاسی و ‌سوسیالیستی با قدرت رهبری جامعه بر اساس برنامه ریزی عمومی اقتصادی - اجتماعی احیا سازد.

منبع: www.chalyavi.com