تنور سرد نمایش انتخابات


کوروش گلنام


• تنور انتخابات برای هر دو جناح نه تنها سرد و بی روح که کشنده شده است. امیدوار باشیم که مردم این بار به هر شکل که می توانند تنها تحریم نکنند بلکه فریاد اعتراض خود را به اجرای این نمایش ها بلند کرده و در برابر آن، خواسته خود را اعلام داشته و در راه آن خواسته همآهنگ و یکپارچه، یکبار و برای همیشه کوشش کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٨ آبان ۱٣٨۷ -  ۲۹ اکتبر ۲۰۰٨


تنور نمایش انتخابات سرد است، چون همه هیزم ها سوخته است و پس از سی سال تجاوز به حقوق مردم در زمینه های گوناگون، اینک هر دو گروه حکومت دستشان خالی است. چند دستگی و سر در گمی چه در گروه اصلاح طلبان حکومتی، چه در گروه اصول گرایان نشسته بر کرسی های قدرت، به روشنی نمایان است. گروهی که اکنون دست بالا را داشته و دولت را در اختیار دارد که تکلیفش روشن است و میزان اعتراض ها، اعتصاب ها، دستگیری ها، اعدام ها، وضع آشفته اقتصادی، سیاسی، هرج و مرج درونی و شکست های پی در پی در سیاست های جهانی بهترین نشانه ها از سه و نیم سال کارکرد دولت مهرورز احمدی نژاد است و شانسی برای آنها باقی نیست. گرچه انتخابات در ایران نمایشی بیش نیست و همآن گونه که تاکنون بوده است، قلدران با توجه به تجربه ای که در انتخاب خاتمی و اشتباه هایی که در برآوردها و ارزیابی های خود کرده بودند و ابزار قلدری که در دست دارند، نیرنگ تازه ای خواهند زد و اگر از سوی مردم برای بر هم ریختن یکبار برای همیشه این نمایش ها و خیمه شب بازی ها، برنامه ریزی، کوشش و پایداری بکار نرود، آن را که بخواهند از صندوق ها بیرون خواهند کشید و این تا اندازه ای به اصول گرایان اعتماد به نفس می دهد. تنها هراس آنها از به هم ریختن وضع کشور، پایداری مردم و پیش آمدن رویدادی است که آن را پیش بینی نکرده باشند و برنامه ریزی های ضدمردمی آنها را بهم بریزد. ولی آنچه که باید به آن توجه ویژه داشت و در برابر آن دست به روشنگری زد، فریبکاری دوباره اصلاح طلبان حکومتی و کوشش آنها برای بهره وری از نفرت مردم از حکومت و دولت کنونی و وضع موجود برای دست یافتن سه باره بر قدرت است.

اصلاح طلبان حکومتی، ار این جا رانده و از آن جا مانده!
اصلاح طبان حکومتی به وضع رقت باری دچار شده اند و به راستی "از این جا رانده و از آن جا مانده " شده اند. کسانی در میان آنها که از نگرانی ها و بیزاری مردم از وضع کنونی، امیدی تازه به بازگشت به قدرت یافته اند، کوشش زیادی بکار می برند که بگویند ما اصلاح طلبان شکسته خورده حکومتی، دیگر آن نیستیم که بودیم؛ هم خود دگرگون شده ایم و هم این بار به سوی دگرگونی حقیقی در حکومت و دولت خیز بر داشته ایم و می خواهیم به عهد و پیمان و قول های که می دهیم وفادار بمانیم. ولی هر چه بیشتر می گویند، روشن تر می شود که حتا از گذشته نیز سست تر هستند و از آن هیچ نیاموخته اند. در آن ٨ سال، که دیگر بازگشتنی نیست، می توانستند دست کم به بخشی از عهد و پیمان های خود با مردم عمل کرده و سنگ بنایی برای خود بگذارند که هم به نیکی از آنها یاد شود و هم اعتباری برای آینده داشته باشند که نه این شد و نه آن! نه نامی، نه اعتباری و نه جایگاه روشنی. امروز در آستانه یک خیمه شب بازی دیگر، پا در هوا هستند و نمی دانند چه کنند. اگر اصول گرایان تکیه گاهی دارند که با کمترین پشتوانه مردمی نیز می توانند به آن تکیه کنند و با یاری های سلطان صاحبقران و یاری های "دست های غیبی!" سر از صندوق های رأی درآورند، تکیه گاه این گروه نالایق وشکست خورده، از سر ناچاری از آن میان یکی هم حضرت رفسنجانی شده است! کسی که از زمره بدترین، بدنام ترین، آلوده ترین و بی آبرو ترین نمادهای "جمهوری" اسلامی است. تندیسی است از نیرنگ و دروغ!
بازگشت به روزهای اوج اصلاح طلبان حکومتی و شوکی که دست یابی به قدرت خاتمی نماینده آنها، در برابر ناطق نوری نماینده رهبر، به اصول گرایان امروز و رئیس جمهور پیش از خاتمی یعنی همین رفسنجانی نو اصلاح طلب شده وارد نمود، می توانست برای شکست خوردگان بسیار آموزنده باشد ولی چه سود که آنها تنها چشم به قدرت دوخته و در این راه حتا به دامان کسی چون رفسنجانی نیز آویخته اند! آقایان اگر به سخنان و رفتار آن روزگار رفسنجانی کمی دقت کرده و آن ها را ارزیابی می کردند کار سختی نبود که هم میزان حسادت بی اندازه او نسبت به رأی بالای خاتمی و هم حسادت او نسبت به ژست ها و سخنان ظاهرن زیبای خاتمی (که به زودی روشن شد که توخالی بوده است) را دریابند. رفسنجانی که از رأی بالای خاتمی و نفرت مردم از خود، فراوان احساس سرشکستگی کرده و فکر می کرد که خاتمی می تواند به اوج رسیده، او و آلودگی های او و آسیب هایی را که با دزدی ها، قتل و کشتارها و... به حامعه ایران وارد کرده بود بیشتر آشکار کند، برای بی اهمیت نشان دادن وعده های خاتمی و دولتش و در برابر آن پر اهمیت نشان دادن "ویرانسازی" های خود و خاندانش به نام "سازندگی"، به کوشش های بیهوده ای دست زده، همراه با گروه شکست خورده آن روز و در قدرت امروز، با نیرنگ بازی های ویژه خود، دست به خرابکاری و سنگ اندازی در راه خاتمی و دولت او زد. بی لیاقتی و ترس خاتمی و همراهانش به خوبی راه را باز گذاشت تا آن کوشش ها به ثمر نشسته و اصلاح طلبان حکومتی را به "نقطه صفر"ی که پی در پی وعده اش را می دادند، برسانند. از این زاویه پناه بردن به کسی چون رفسنجانی خود می تواند میزان درماندگی امروز این گروه را به خوبی نشان دهد. به کروبی و یا عبدالله نوری که نام آن ها نیز در میان است، نمی پردازم چون هیچ یک شانسی ندارند . شاید عبدالله نوری اگر برای شکستن خط قرمز هایی که همه را به بند کشیده است، پا پیش بگذارد و اصلاح طلبان شکست خورده بلایی که بر سر دانشجویان و روزنامه نگاران آوردند بر سر او نیز نیاورده، در نیمه راه رهایش نکرده و پشتش را خالی نکنند و خود نیز اراده استواری داشته باشد، بتواند تکانه ای ایجاد کند ولی چنین گمانی بسیار خوش بینانه است.

نمایش های خاتمی
خاتمی اعتبار خود را در میان به ویژه زنان، جوانان، دانشجویان و کوشندگان مسالمت جو برای دگر گونی های ریشه ای در میدان های گوناگون که با بردباری ۲ بار به او اعتماد نمودند را از دست داده است. او و همراهانش می پندارند که مردم پرسش نمی کنند که هدف خاتمی از همین کنفرانس تازه، آن بریز و بپاش و دعوت از گروهی سیاست مدار دیگر کشورها که بیرون از دایره قدرت هستند، چه بوده است و چرا زمانی که فریاد بخش بیشتر مردم از گرانی، ناداری، اجاره خانه های سر گیجه آور و...به آسمان بلند است و میزان تورم و گرانی، دست مزدهای ناچیز کارگران و کارمندان و بیکاری گسترده در میان جوانان بیداد می کند، ایشان که دارنده ادعای کرامت انسانی است و خود را دلسوز نشان می دهد، چگونه بی کمترین توجه به این وضعیت هراسناک اجتماعی که گروهی از مردم را ناچار ساخته است تا از فشار ناداری، بیکاری و هرینه های سنگین زندگی، ناامیدی و بی پناهی حتا به فروش فرزندان و بستگان نزدیک خود به شیخ نشین های کناره خلیج فارس دست یازند، برای سود شخصی خود و رسیدن به قدرت چنین هزینه های گزافی کرده و چنین کنفرانسی بر پا می نماید؟ این پول ها از کجا تهیه می شود؟ او می پندارد که مردم از هدف او که تنها تبلیغ برای بازگشت دوباره به قدرت و فریب مردم است، بی خبرند؟ او با این هزینه های گزاف می خواهد بگوید مردم ببینید که من هنوز اعتبار داشته و در جهان مورد احترام هستم. سفر پس از کنفرانس او به کشورهای اروپایی نیز دقیقن در همین راستا است. او حتمن از سیاست مداران این کشورها خواهد خواست که در انتخابات به او یاری برسانند. همآن چهره دروغین خندان با همآن فرمول رنگ باخته "گفتگوی تمدن ها" که چنان کار برد قلابی داشته است و چنان در تضاد با رفتار او و حکومت مورد پشتیبانی اوست که حقیقتن تهوع آور شده است. او می پندارد مردم نخواهند پرسید و نمی اندیشند که"گفتگوی تمدن ها"، دل سوزی برای جدایی های مردم جهان، نزدیکی تمدن ها و فرهنگ های گوناگون در جهان به یکدیگر، به زبان عامیانه پیشکش، اگر راست می گویید، جسارت و دلیری دارید و تا این اندازه اندیشه های نیکو دارید، چرا در سرزمین خود که یک تن خود را برتر از قانون دانسته، در برابر کسی پاسخ گو نیست و همه سرمایه های یک سرزمین را با تکیه به گروهای مافیایی و آدمکش در اختیار خود گرفته است، کاری انجام نداده و چشم خود بر این همه نابسامانی، زور گویی و قلدری بسته و از حق بیشترین مردمی که "ناخودی" شده اند و حق سخن گفتن آزاد، آموزش به زبان مادری، کاربرد آزادانه فرهنگ، باور، سنت و مرام خود از آن ها سلب شده است، پشتیبانی حقیقی نکرده و با این حکومت ویرانگر دست در یک کاسه دارید؟
پس از کنفرانس یاد شده، خبر نگاری از او می پرسد که آیا این کنفرانس در راستای تبلیغ برای انتخابات بوده است و او خیلی ساده و با آسودگی وجدان می گوید نه، تدارک این کنفرانس از ۲ سالی پیش دیده شده است! تا این اندازه مردم را به ویژه جوانان را ساده انگاشته اند. گویا با ریاست کسی چون احمدی نژاد بر دولت، نمی توان از ۲ سال پیش برای انتخابات نمایشی آینده برنامه ریزی کرد؟ دست کم اگر ذره ای راست گویی می داشت، می توانست پاسخ دهد که خوب چنین کنفرانسی در راستای هدف تبلیغ برای انتخابات هم بی تاثیر نمی تواند باشد و... آیا به چنین کسی و گروه وابسته به او می توان سه باره اعتماد کرد؟
جالب تر از همه رفتار رهبر معظم بود. او نیز با این گروه سیاست مداران از رده بیرون شده شرکت کننده در کنفرانس "خاتمی می آید" (نامی که من بر آن نهاده ام) ملاقات نمود به چند جهت:
ـ یکی برای این که بگوید من هیچ مخالفتی با خاتمی و کوشش های او برای انتخاب دوباره ندارم و در ایران آزادی و دموکراسی هست که با توجه به درگیری هایی آلوده ای که امروز بر سر قدرت در ایران بین این دو جناح جریان دارد، زد و بندها و برنامه ریزی های پنهان و پشت پرده که هر دو جناح بکار می برند و... ، دروغی بزرگ است.
ـ دیگر این که هم خود را رهبری بی طرف و "عادل" و "بردبار" نشان دهد و هم بگوید که ما درگیر جنگ قدرت نیستیم و آن چه که شما می شنوید افسانه است.
ـ از سوی دیگر از این مجال سود برده، برای خود نزد این دسته از سیاست مداران یا سیاست بازان جهانی (گر چه بیرون از دایره قدرت) نیز اعتباری به دست آورد.
ـ و سر آخر بکوشد که اگر می تواند دید آنها نسبت به برنامه پنهان اتمی حکومت خود را دیگر کرده تا اگر آن ها و سخنانشان هنوز خریداری دارد، شاید بتوانند بر رهبران سیاسی کشور خود و آمریکائیان اثری گذارده و آنان را برای مذاکره و سازش نرم تر کنند.
آیا تردید دارید که در همآن زمان که رهبر معظم این نمایش ها را اجرا می کند، در پشت پرده با تمام نیرو در حال برنامه ریزی است که اگر شدنی باشد و شکست و ویران سازی دولت و رئیس دولت دست نشانده او احمدی نژاد امکانی گذاشته باشد، او را دوباره از صندوق های رأی بیرون کشد و یا اگر ویرانی ها و اعتراض ها علیه کارکرد او چنان گسترده است که شدنی نیست، یک چهره گوش به فرمان دیگر را در پی گیری همین راه تاکنونی قلدری، تباهی و گسترش نفرت، خون و کشتار، با شعبده بازی های ویژه حکومت خود بر سر کار آورد.
خاتمی نیز خوب می داند که چه می کند و رهبر چه می خواهد و چکاره است. او هم بازی خود را به پیش می برد. می خواهد هم چنان ظاهر را نگاه داشته و از هم اکنون بندگی خود را به رهبر نشان دهد. هر دو نقش خود را به گونه ای بازی می کنند تا شاید بتوانند یک بار دیگر آن مردم گرفتار و دل زده از هر چه که نام حکومت اسلامی بر خود دارد را در اندیشه و خیال خود بفریبند.

دو شرط خاتمی
یک چیز روشن است. پیشینه خاتمی نشان داده است که او آدمی بسیار محافطه کار و بزدل است تا به آن اندازه که بیش از ۲۱ میلیون رأی اعتماد به خود را قربانی خوردن افطار با رهبر معظم نمود. دانشجویان را تکه تکه کردند، روزنامه ها را گروهی بستند و سدها (صدها) نویسنده و خبرنگار را بیکار، آنان و خانواده هایشان را در تنگنا، سختی و فشار خرد کننده گذاشتند، زندان ها را از بیگناهان انباشتند، آدمکشی هایی به راه انداختند و هراس و وحشت را در جامعه حاکم کردند و در همه این رویدادها خاتمی خوب می دانست که دست چه کس یا کسانی و چه گروه هایی پشت همه این نا انسانی ها خوابیده است ولی بر سر سفره افطار رهبر معظم نشست و با کوچکترین فشار، پا پس کشید و تنها کوشش توجیه این رویداد و آن رخداد شد تا آن جا که آخرش برای فرار از بار مسئولیت گفت من تنها "یک تدارکات چی هستم"! چنین تدارکات چی اگر خود خون کسی را نریخته باشد ولی دستانش خونین است و شریک در همه آن بزه کاری ها. آیا دگرگونی در او روی داده است و آیا او اگر بار سوم نیز به قدرت برسد می تواند نقشی بیش از یک تدارکات چی داشته باشد؟ تنها خوش خیالان وساده دلان می توانند پاسخ مثبتی به این پرسش بدهند. احمدی نژاد هر چه که نادان و ناکارآمد باشد دست کم این خوبی را دارد که همآن نادانی اش را روشن نشان می دهد. دروغ فراوان می گوید ولی آن را به عهده دین و باورش که تقیه یعنی دروغ گفتن در راه دین را واجب ولازم می داند گذاره و آن راتوجیه می کند. خاتمی دروغ گوئیش چند سویه است. چون رهبر و احمدی نژاد به تقیه باور داشته و اسان دروغ می گوید ولی دروغ بزرگ و نیرنگ بازیش آنجا بیشتر آشکار است که از راستی و درستی گفته و یک بند از "کرامت انسانی" سخن می گوید!
او اینک نیز تا همه زمینه ها را سبک و سنگین نکند و سود خود را نبیند، شهامت دل به دریا زدن و گام پیش گذاشتن را ندارد. ادای آمدن یا نیامدن هم به همین انگیزه است. دو شرطی که اعلام نموده است چنان گنگ، ناروشن و به دهها شکل تفسیر پذیر است که حقیقتن شگفت آور است. این دو شرط تاریخی او از این قرار است:
"تفاهم با ملت بر سر خواسته هایشان" و "امکان عملی شدن خواسته ها"! تنها در ایران ملا زده است که کسی که دو دوره رئیس جمهور بوده و می خواهد برای بار سوم خود را کاندید ریاست جمهوری کند، چنین پیش شرط های نامفهومی تعیین می کند!
کسی نمی تواند متوجه شود که این "تفاهم با ملت بر سر خواسته هایشان" چیست و چگونه می تواند به دست آید؟ خاتمی و گروه او خوب می دانند که خواست مردم چه چیز است. از این ساده تر نمی توان گفت که: بیشترین شمار مردم، این رژیم را در کلیتش نخواسته و خواستار داشتن حکومتی هستند که آزادی، شادی، صلح، امنیت، کار، نان و کاشانه ای برای زیستن را برای آن ها فراهم کند. آیا این خواست ها بر شما پوشیده است؟ آیا این خواست ها از نخستین خواسته های انسانی و حق شهروندی هر کسی نیست؟ آقای خاتمی شما چرا خود و دیگران را فریب می دهید؟ تا چه زمانی می خواهید این بازی ها و نمایش ها را پی بگیرید؟
شگفت آور تر از شرط نخست، شرط دوم است"امکان عملی شدن خواسته ها"!
اگر خاتمی و گروه وابسته به او ریگی در کفش ندارند، عملی کردن آن خواست حقیقی مردم که تفسیر ساده اش در بالا آمد و آقایان گوشی برای شنیدن آن ندارند، بسیار ساده است. بر گذاری یک همه پرسی آزاد، با کنترل و شرکت بازرسان جهانی. آیا راهی ساده تر، مسالمت جویانه تر و عقلانی تر از این راه وجود دارد؟ آیا می توانید راهی بهتر و کارسازتر از یک همه پرسی آزاد که هم برای جلو گیری از خون ریزی و برون رفت از بن بستی است که این حکومت خود و مردم را در آن گرفتار کرده است، هم برای رهایی از تباهی، فساد و آلودگی ای است که مردم با آن دست به گریبان شده اند و هم دوری از خطر ویرانی ونابودی نهایی ایران است، بیابید؟

ترفندهای شکست خوردگان      
کسانی از اصلاح طلبان شکست خورده حکومتی که نادانی ها و خرابکاری های احمدی نژاد و دولتش، خواب دست یافتن به قدرت سه باره در آن ها را زنده و آنان راذوق زده کرده است، پس از سی سال آهسته، اهسته به شیوه قطره چکانی، دست به افشاگری هایی زده و برای نخستین بار حتا نام کسانی از سردمداران و مسئولان رژیم، آلودگی ها و نابکاری ها و دزدی های آنان را بیان می کنند. روشن نیست که این افشا گری ها چرا تنها در زمان انتخابات و جنگ قدرت و چرا امروز و پس از این همه سال ها انجام می گیرد؟ چرا همآن زمان که این نابکاری ها رخ داد سخنی نگفتند و به اعتراض، خود را از حکومت و شرکت در ساز و کار و تباهی های آن جدا نکردند؟
از کسانی که در میان این اصلاح طلبان به انتقادهای تندی به شیوه گزینش ها و برگذاری انتخابات، عدم آزادی، رفتارهای خلاف قانون وخرابکاری ها و.... دست زده است، یکی هم مصطفا تاج زاده است. ولی آن چه بیش از هر چیز در انتقادها ی تند و تیز ایشان جلب توجه می کند، عدم برخورد با گذشته خود و یارانشان و دوری سرسختانه از گشایش چنین بحث هایی است:
"تاج زاده در پاسخ به سوال دیگری در مورد لزوم نقد جریان اصلاح طلبی و عملکرد اصلاح طلبان در سالهای اخیر گفت: «ما در درون خودمان نقدهای جدی را انجام داده ایم و البته در مورد عملکردهای صحیح و غلط در ما اختلاف وجود دارد اما هیچ عقل سلیمی حکم نمی کند که در دوران انتخابات ما به نقد خود بنشینیم."   
ادوار نیوز، یکشنبه ۲۱ مهر۱٣٨۷
"هیچ عقل سلیمی حکم نمی کند که در دوران انتخابات ما به نقد خود بنشینیم". این است اندیشه کسانی که ادعا دارند اگر به قدرت باز گردند در راه مردم گام بر خواهند داشت! اگر نقدی کرده اند در درون خود، در پنهان و دور از چشم مردم بوده است و خواهد بود زیرا با مردم بیگانه اند، زیرا خود شریک جرم و شریک در همه ویرانی ها هستند، زیرا توانایی حتا نام بردن از ولایت مطلقه فقیه، حکومت فردی کسی که خود را برتر از همین قانون اسلامی مورد پذیرش کامل تاج زاده (بارها گفته و تاکید کرده است) دانسته و همه سرمایه های ملی را هزینه نگاهداری از حکومت سلطانی و قدرت فردی خود نموده است، را ندارد چه رسد که بخواهد با آن رودرو شود! چرا چنین است؟ زیرا خود او واژگونه خواست مردم، ماندگاری این حکومت را می خواهد و از جابجایی و تغیر حکومت به همآن اندازه که رهبر و اصول گرایان هراس دارند، واهمه دارد. اصلاحاتی را که می گوید در چهارچوب قانون پر از دست انداز و پر از نابرابری و کمبود همین حکومت بدنام و سراسر تباهی می خواهد. آیا به چنین کسانی با چنین اندیشه ها و پندارهایی می توان کمترین اعتمادی داشت؟ انتقادهای آقایان تا زمانی است که بر کرسی قدرت تکیه نزده اند، پس از آن همه به چاپلوسی و دست بوسی سرچشمه اصلی نابسامانی ها یعنی مقام معظم، رهبر گروه های مافیایی، پرداخته تا سود و بهره ها را با مسالمت ما بین خود بخش و پخش نمایند.
نمونه ها زیاد است. عیسا سحر خیز در مناظره ای تلویزیونی با علی افشاری در برنامه تلویزیونی صدای آمریکا، به روشن ترین شکلی نشان داد که اصلاح طلبان شکست خورده کمترین سخنی برای گفتن ندارند و گذشته از زدن همآن ساز تکراری گذشته، امروز همه استدلال و نیروی خود را بر پایه نادانی و خرابکاری های احمدی نژاد و دولت او گذاشته اند. او نخست کوشش کرد که علی افشاری را گریخته از کشور و پهلوان دور از میدان بنمایاند و زمانی که با پاسخ درست و استدلال منطقی افشاری روبرو شد، به شیوه شناخته شده این اصلاح طلبان شکست خورده، فورن در پی بازسازی سخن خود و واژگونه کردن آن بر آمد که بی فایده بود.
یکی دیگر از ترفند های اصلاح طلبان حکومتی، تکیه آن ها بر روند آهسته دگرگونی ها برای دست یافتن به دموکراسی است. اگر کار را به این اصلاح طلبان واگذار کنند، این روند تا ابد به درازا خواهد کشید! آن چه کمترین جایی در بحث و تفسیر آن ها ندارد این است که ما در قرن بیست ویکم زندگی می کنیم که دست آوردهای تاریخی و موفق دموکراسی در سرزمین های پیشرفته دیگر را در دسترس و در برابر چشمان ما قرار داده است و نیازی نیست که جامعه ما نیز همآن مسیر دراز و پر نشیب و فرازی را بپیماید که سرزمین های دارای دموکراسی پیموده اند. از سوی دیگر این آقایان کمترین اشاره ای به دخالت دین در سیاست و حکومت که خود نخستین سد در برابر دموکراسی و پیشرفت بوده و دموکراسی های امروز نخست تکلیفشان را به شکلی نهایی با آن روشن کرده اند، نمی کنند. آنها از بحث در باره "حقوق بشر" و دست آوردهای کشورهای پیشرفته در این زمینه که یک پایه اصلی دموکراسی های آنان است نیز گریزانند و آنچه نیز می گویند بی پایه است چون آن اصل مهم جدایی دین از قدرت و حکومت را نمی پذیرند. آقایان اصولن بحث هایشان را به شکلی به میان می آورند که وارد در زمینه هایی که پایه اندیشه و پندار و رفتار خود آنان را نیز تشکیل می دهند، نشوند. از بحث در باره جدایی دین از حکومت و قدرت در ایران امروز و حکومت ولایت مطلقه فرمانروا بر آن که سرچشمه همه گرفتاری ها و پس ماندگی های امروز است، گریزانند.
مناظره عیسا سحرخیز و علی افشاری نشان داد که نسل های جوان تر کوشنده راه آزدی بسیار تیز هوش تر، داناتر، تواناتر و دلیرتر از نسل های پیشین خود هستند. جدا شدن زود هنگام علی افشاری و نمونه هایی چون او از اصلاح طلبان حکومتی و بردباری در برابر زندان و شکنجه با از دست دادن امکان های زندگی اجتماعی ولی در همآن زمان بازنگری هر روزه در اندیشه و نگاه خود و بازسازی و به سازی خود، نشان می دهد که اصلاح طلبان حکومتی شکست خورده، توانایی و زیر بنای استوار و بسنده ا ی برای رویارویی با دانش و استدلال و منطق نیروهای جوان و کوشای امروز ایران نداشته و محکوم به شکست های باز هم بیشتر هستند.
تنور انتخابات برای هر دو جناح نه تنها سرد و بی روح که کشنده شده است. امیدوار باشیم که مردم این بار به هر شکل که می توانند تنها تحریم نکنند بلکه فریاد اعتراض خود را به اجرای این نمایش ها بلند کرده و در برابر آن، خواسته خود را اعلام داشته و در راه آن خواسته همآهنگ و یکپارچه، یکبار و برای همیشه کوشش کنند.
پیشنهاد من به عنوان یک ایرانی گریزان از خشونت و خونریزی و نابسامانی بیش تر در میهنم، بر گذاری یک همه پرسی آزاد و کنترل شده از سوی سازمان های جهانی است. این خواست می تواند به عنوان آلترناتیوی جدی در برابر نمایش انتخابات قلابی، به فریاد بلند ایرانیان آزادی خواه مبدل شود.