مخالفین و اپوزیسیون، در تنگنای رسیدن به آزادی ودمکراسی!


غللامرضا زنگنه



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۱ آبان ۱٣٨۷ -  ۱ نوامبر ۲۰۰٨


در کشورهای پیشرفته که دمکراسی نقش مهمی را در پیشبرد جامعه بازی می کند، وجود سازمان های مدنی و کارشناسانی که احزاب و برنامه های آنان را مورد نقد قرار دهند امری ابتدایی و روزمره است. آنان احزاب با پایگاه اجتماعی مشخص را به مردم می شناسانند، نظرات خود را بدون وابستگی به یکی از سازمان ها و یا احزاب موجود، و بدون این که در جهت تخطئه حزبی برآیند و یا به حمایت از حزبی به نفع حزبی دیگر برخیزند، ارائه می دهند.
با این کار خود در زمینه های مختلف هم به احزاب هم به جامعه، در شناخت نیروهای بالفعل، کاستی های انان، میزان گرایشات پوپولیستی و یا واقع گرایی، نیروهایی که در هدایت روند پیشرفت ممکن است، در صدر لیست انتخاب شدن قرار بگیرند، یاری می رسانند.
در ایران متاسفانه به دلیل وجود استبداد و سیاست تخریب همدیگر در یک قرن اخیر، که روند دمکراسی، در جهان مخصوصا" در کشورهایی که سابقه تاریخی داشته اند با شتاب خاصی در حال پیش روی بوده است، چنین متدی نه متداول و نه مرسوم است. حتی ممکن است از چاپ مقالاتی از این دست که احزاب را به مبارزه می کشاند به خاطر هراس از محبوبیت و یا خدشه دار شدن جریانی که ممکن است وسائل ارتباط جمعی به آن جریان وابستگی داشته باشند، خود داری کنند.
این در شرایطی است که وضعیت سیاسی ایران امری در حال تغییر است و دیر یا زود احزابی بر سر کار خواهند آمد و جانشین حکومت مذهبی خواهند شد که از سیستم چند حزبی مایه خواهند گرفت و هیچ شکی در آن نیست. کشور ما به دلیل موقیعیت سیاسی و اقتصادیش، از صد سال گذشته نقطه تلاقی میان دو نوع سیستم اقتصادی متفاوت در خاورمیانه، در دوره جنگ سرد، بوده و حکومت های گذشته همیشه سعی کرده اند که نقش توازن میان رقابت قدرت های بزرگ در منطقه را بازی کنند. در این میان نقش احزاب در پیش برد این مقاصد غیرقابل انکار است.
در عین حال در بسیاری از موارد شهرت و یا عزلت یک جریان سیاسی را اغلب نه با سنگ محک میزان دمکرات بودن یک حزب بلکه با میزان وابستگی به یک کشور خارجی، سنجیده اند که خود بزرگترین صدمه را به روند رشد سالم رابطه احزاب رسانده است.
با اینکه آینده احزاب موجود که در حال حاضر وجود دارند به دلیل فقدان دمکراسی مشخص نیست که به کدامین سو کشانده خواهد شد، نباید فراموش کرد که این جریانات چه استحاله بشوند و چه نشوند، چه از میان آنها احزاب دیگری سر بر آورند، می توانند در میان گروهای اجتماعی مختلف، کوتاه مدت ویا در درازمدت، نقش آفرینی کنند؛ حتی اگر در گذشته دارای اشتباهات عمده ای بوده باشند.
چرا که احزاب در جریان عمل یاد می گیرند و شکل می گیرند. و مسلما" آن حزبی که از خود انتقاد می کند و یا با وقوف بر اصلاح ضعف های خویش گام بر نهد و خود را با شرایط نو تطبیق دهد، می تواند بر محبوبیت خویش در جامعه به عنوان یک حزب دمکرات بیفزاید.
اما ببینیم که در ایران وضع به چه منوالی است و روند تعدد احزاب به چه شکلی، در حال گذار است. اگر ما آنها را به دو گروه عمده تقسیم کنیم مطمئنم که اشتباه نکرده ایم، یعنی به مخالفین خارج از حکومت و به اپوزیسیون داخل حکومت. از هم اکنون مسلما" از برخی خواهیم شنید که کدام اپوزیسون؛ آنها سر و ته یک کرباسند و از سوی دیگر خواهند گفت کدام مخالف آنها سرنگونی طلبند.
اپوزیسیون داخل از دو گروه مختلف تشکیل شده است. گروه اول یا بهتر می توان گفت "اپوزیسیون منفی" که سرنوشت خود را به حضور مذهبیون در قدرت بسته اند و منافع خود را در بر سر کار آمدن دمکراسی نمی بینند. تلاش آنها بیشتر در جهت به دست گرفتن قدرت است که نقش چندانی نیز در جهت روند آتی دمکراسی نداشته، جز سرعت بخشیدن به روند تلاشی وضع موجود؛ که از این بابت ممکن است جای خوشبختی باشد.
گروه دوم نیروهای ملی مذهبی هستند که در هر حال کرسی آنها در میان نیروهای دمکرات تا زمانیکه شفاف از تغییر حاکمیت مذهبی سخن نگویند، خالی خواهد ماند. این نیروها دیر یا زود به صف مخالفین حکومت مذهبی در حرف و عمل خواهند پیوست و در کنار سایر نیروهای مخالف درون کشور که به دلیل سرکوب و خفقان قادر به متشکل کردن خویش نیستند، نقش مثبت خود را ایفا خواهند کرد. اینکه در چه زمانی به طور کامل به مخالفین حکومت مذهبی خواهند پیوست به تصمیم خود آنها و به نقد سالم آنها از سوی طرفداران حکومت دمکراتیک در بسیاری موارد و از جمله به منظور جلب آنها به عدم شرکت در انتخابات فرمایشی، بستگی دارد.
به نظر می رسد که وظیفه سنگینی بر روی دوش این نیروها و نیروهای آزادی طلب درون کشور که در جوار نیروهای ملی مذهبی صف آرایی کرده اند، در آینده قرار خواهد گرفت چرا که آنها نیرویی خواهند بود که می توانند علاوه بر اینکه نقش گذار جامعه سیاسی ایران را به سوی دمکراسی رقم بزنند در عین حال می توانند رابطه و دیالوگ را میان سایر احزاب طرفدار حکومت دمکراتیک و ترقی خواه فراهم سازند، چنانکه طرح شعار "ایران برای همه ایرانیان" در دوران اصلاحات، چنین زمینه ای را فراهم ساخت.
بخشی از این نیرو ادامه همان نیرویی است که در دوران انتقال سلطنت به حکومت مذهبی، و سپس در درگیرهای بعد از تسخیر سفارت آمریکا به سازشکار بودن شناخته و از سوی تمامی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی به نفرین مبتلا شد. همچنین به دلیل سابقه شرکت و نقش آن ها در سرنگونی پادشاهی، حتی از سوی نیروهایی که خود را مشروطه خواه می دانند تا به امروز "بخشیده " نشده اند.
در خارج از کشور وضع به صورتی دیگر است. اغلب این نیروها مترصد موقعیتی هستند تا به کمک قیام و یا شورش مردم به حکومت برسند و به دلیل همین چشم داشت، به جای جستجوی متحد بیشتر به ترویج برنامه های خویش دل مشغولند تا اگر مردم به جانب برنامه های آنها سرازیر شدند، حرف آخر را خود زده و همچنین مهر خویش را بر قانون اساسی آینده بزنند.
به طور مثال مشروطه خواهان که در حال پوست انداختن به سوی ساختار لیبرالیسم هستند، همچنان شعار دمکراسی، شاه، میهن را که در راس آن پادشاه قرار دارد با صدای بلند فریاد می زنند. در فرهنگ لغت این جریان دمکراسی، چنانکه بارها گفته شده است، بدون پادشاه معنا ندارد و توجیه شان نیز از یک حس ناسیونالیستی سرچشمه می گیرد. برجسته ترین شخصیت این جریان در حالیکه طی یک سخنرانی ادعا می کند که در سوئیس زندگی می کند به واژه "شهروند"، که در این کشور مرسوم است، برای پاسخگویی به خواست احزاب منطقه ای در بیان فدرالیسم در درون ایران، تائسی می جوید بدون اینکه به دنبال راه حل دیگری باشد که برای طرف مقابل قانع کننده باشد. وی فراموش می کند که احزاب سیاسی تنها در زمانی که از وجود حکومت دمکراتیک بهره می برند، با تبلیغات سعی می کنند که مواضع سیاسی خود را بیان دارند و مسلما" در ایران آینده نیز ممکن است چنین شود اما ما در شرایط کشور دمکراتیکی همچون سوئیس نیستیم که برای سیاست های حزبی تبلیغ کنیم و بعد به توافق برسیم. ما در شرایط ایجاد نظام دمکراتیک هستیم و این اهم حکم می کند که به حداقل های توافق برای نظام دمکراتیک با دیگران، دست یابیم.
از سوی دیگر مهمترین سازمانهای چپ که به دنبال اتحاد با دیگران هستند محور اصلی رسیدن به اتحاد را با جریانات دیگر در جمهوری می بینند و به دمکراسی و سیستم دمکراتیک معتقدند. آنها در چند سال گذشته برای اولین بار توانستند به موفقیت دست یابند و همراه با شخصیت هایی صاحب نام حرکتی را بنام اتحاد جمهوری خواهان با زحمت فراوان گرد هم آورند. علم کردن جمهوری در مقابل مشروطه پادشاهی، نشان داد که این گروه تا به چه اندازه به منافع گروهی وابسته بودند. وجه مشترک این دو باز هم نه توجه به آزادی بلکه به نوع حکومت از پیش تعیین شده بود. بخش بیشتر طرفداران جمهوری به دلیل عدم توجه به دمکراتیک بودن و یا نبودن انتخابات به بهانه اصلاحات در جمهوری اسلامی تا سال های بعد از آن نیز، به حمایت از انتخابات غیردمکراتیک و یا شخصیت های جناح حکومتی پرداخته اند .
با ایجاد اتحاد جمهوری خواهان لاییک، شدت و اختلاف بر سر نوع حکومت از نقطه نظر دیگری در میان اتحاد جمهوری خواهان پا بر عرصه وجود نهاد که با تاکید بر لائیک بودن خود، دیگر راهی را برای احزابی که ممکن است در آینده مذهبی باشند و به اصول دمکراسی و بازی سیاسی پایبند گردند باقی نگذاشت. اصولا" همین بزرگترین ضعف مخالفین در خارج است که سعی دارند که برای احزاب مذهبی که ممکن است شکل بگیرند و یا متحد آینده سیستم چند حزبی در ایران شوند، با دیده بدبینی بنگرند. راه سازش با نیروهایی را که نقش اصلی را در آینده در لیبرالیزه کردن مذهب سیاسی داشته باشند منکر شوند و به بهانه حکومت لائیک، نیروهای دیگر را پس زده و معتقدند که آنها نیز از یک سیستم دمکراتیک حمایت می کنند.

در این میان احزاب منطقه ا ی در داخل ایران وجود دارند که از سوی ماهی های بزرگتر به رسمیت شناخته نمی شوند.
احزاب محلی نیز با دادن شعار فدرالیسم با حد و مرز جغرافیایی به جنبه میهنی جریانات فوق خدشه وارد می کنند و برعکس طرف مقابل با خطاب کردن احزاب محلی به تجزیه طلب، نیروهای میهن پرست بیشتری را که باد به غبغب می اندازند و آتش جنگ میان آذری ها و با کردها و سایرین را پیش بینی می کنند، به گرد خویش جمع می کنند. نگاهی به برنامه حزب دمکرات کردستان ایران بیندازیم که می گویند به فدرالیسمی که حد و مرز جغرافیایی را مشخص نکند، تن نخواهیم داد. اینان فراموش می کنند که فدرالیسم در هر کشوری به اشکال مختلف ظاهر می شود. فدرالیسم می تواند هم دلیل اقتصادی، زبانی، تاریخی، فرهنگی، سیاسی و یا جغرافیایی داشته باشد. جستجوی راه های عملی برای رسیدن به دمکراسی و خلاص شدن از دست حکومت مذهبی با تعیین پیش شرط برای رسیدن به فدرالیسم که حل نهایی آن به زمان نیاز دارد، تعارض دارد. این به آن معنا نیست که احزاب باید از خواسته های خود دست بکشند بلکه اگر اعتماد متقابل وجود داشته باشد می توان به توافق های سرنوشت ساز دست یازید. ایجاد اتحادهای ملل ایرانی متاسفانه نشان از آن دارد که این احزاب محلی همچون سایر احزاب به دنبال پیش شرط نوع حکومت برای رسیدن به دمکراسی هستند.
کردها با کشیدن مرز در داخل به دور خویش بزرگترین لطمه را به خود خواهند زد و از شانسی که طی سالیان دراز بر اثر تقسیم رنج آور در میان سایر ملل بدست آورده اند، منحرف خواهند شد.
کردها به دلیل تقسیم در میان سه کشور مختلف ترک، عرب و فارس زبان از این شانس برخوردارند که با شرکت مستقل در حکومت بدون ایجاد مرزهای تصنعی به دور خویش، زمینه نزدیکی میان خود و این سه قدرت فوق که یکی از دلایل تقسیم کردها به دلیل قرن ها نزاع میان این سه خلق بوده است را، فراهم ساخته و به جایگاه خود را در جهت ثبات منطقه که زمینه ساز رشد و ترقی مناطق کرد نشین خواهد بود و شایسته آن نیز هست، دست یابند. چنانکه ایفای این نقش تا حدودی از طریق دولت خود مختار کردستان عراق در جریان است.
کوتاه سخن، تجربه سی سال گذشته نشان داد نه اتحاد اصلاح طلبان، نه اتحاد جمهوری خواهان، نه اتحاد مشروطه خواهان و نه اتحاد ملل ایرانی و نه شورای مقاومت نتوانست به عنوان آلترناتیوی در مقابل حکومت مذهبی، خودنمایی کند. حتی آن نکاتی که مخالفین و "اپوزیسیون مثبت" (منظور آن نیروهایی است که در درون در نبرد با جمهوری اسلامی در صفوف جبهه آزادی قرار دارند)، بتوانند بر روی آن توافق کنند و یک اپوزیسیون قوی در مقابل حکومت مذهبی تشکیل دهند، هنوز چنان می نماید که مشخص نیست. آنهم در زمانی که انتصابات نمایشی "رئیس جمهوری اسلامی" دیگری در راه است. شاید به دلایلی که هنوز شناخته شده نیست و یا شاید چون احزاب و جریانات فوق روح آزادی و دمکراسی خواهی را به اندازه کافی در کالبد خود که در حال رشد است، جدی نمی گیرند.