خوشبختانه، مردم هنوز زنده اند
درآمدی بر سکسولوژی در ایران


اکبر کرمی


• درست است که جوانان، زنان و مردان ایران امروز در پهنه ی سکسوالیته از مهندسی های غیرانسانی، اسطوره ای و نسنجیده رنج می برند و به علت پمپاژ سکس سیاه به جامعه، گاهی رفتارهای غریبی از خود نشان می دهند، اما بخشی از آنچه حاکیمت از آن به عنوان بی بندوباری یاد می کند و برخی از لایه های اپوزیسیون شادمانه به تکرار آن می پردازند، گسترده ترین و جدی ترین نافرمانی مدنی نیز هست که خواب از چشم حاکمیت روبوده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۲ آبان ۱٣٨۷ -  ۲ نوامبر ۲۰۰٨


چندی پیش، به صورت تلفنی در برنامه ی "زن امروز" صدای آمریکا شرکت داشتم. موضوع گفت و گوی زنده ای که من هم یکی از طرف های آن بودم "خیانت جنسی" بود و احتمالن چیستی و چرایی آن؟ به باور من، این گفت و گو که تنها می توانست فتح بابی برای پرداختن به موضوع خیانت جنسی باشد، با وجود مشکلاتی قابل پیش بینی ای که در برنامه های دیداری و زنده ای از این دست قابل تصور است، برنامه ی جالب و جذابی بود و حداقل می توانست و توانست نشان دهد که جامعه ایرانی در عبور از تنگنای توسعه نایافتگی به فراخنای توسعه و تجدد به چه میزان از "فقر اندیشه" و نیز "امتناع گفت و گو" آلوده است.
سرکار خانم دکتر فوژان زینی در آن گفت و گو، به باور من، بدون آن که قرینه ای وجود داشته باشد، تنها و شاید به این دلیل ساده که من از داخل ایران در آن برنامه شرکت داشتم و نیز نظر متفاوتی عرضه می کردم، به این بدفهمی و بدخوانی دامن زدند که مدافع دریافت ها و راهبردهای مذهبی در پهنه ی سکس هستم و تلاش دارم از وضعیت موجود در ایران دفاع کنم.
کسانی که مرا می شناسند و نیز به شهادت نوشته ها و مصاحبه هایی که دارم، داوری در مورد این که من همواره طی سال های گذشته منتقد اسلام گراها بوده ام و از کشاندن دین نه تنها به پهنه ی سیاست، که مخرب تر، موزی تر و بی معنا تر از آن، کشاندن دین به پهنه ی دانش و تراشیدن نقش برادر بزرگتر برای آن نالیده ام، کار چندان دشواری نیست و با دنبال کردن رد پای من می توان به نتیجه رسید (۱). اما منتقد اسلام گراها بودن، باعث نخواهد شد آدمی بتواند و بخواهد با هر ادعا و انگاره ای از در موافقت درآید و مرعوب گردد.
بدخوانی دکتر زینی که برای اولین بار با من گفت و گو می کرد و احتمالن از نوشته ها و مصاحبه های من بی خبر بود، قابل چشم پوشی و بخشودنی است، اما منتقد محترمی (۲) که با دستمایه قرار دادن آن مصاحبه ی ناتمام، تلاش کرده است به نقدی (٣) که اینجانب به مقاله ی "مانیفست درماندگی" از جناب اسماعیل نوری علا زده بودم خدشه وارد کند، قابل بخشش نخواهد بود، چه از تنبلی فکری و بی مسولیتی ایشان در نقد اندیشه های دیگران حکایت می کند. جناب سام قندچی می توانست با پرسه ی مختصری در کوچه پس کوچه های جهان مجازی، احساس مسولیت خود را در داوری بر دیگران نشان دهد و به ما بیاموزد که نقد و نقادی ادب و آدابی دارد!
دریغ و درد، که ناقد محترم در خواندن آن نقد نیز کم حوصلگی به خرج داده بود و با پرخاشگری تمام با راندن من از کوی سکولارها به میدان معرکه گیری اسلام گراهای اصلاح طلب، به من یادآوری کرد که پیاده کردن شهروندان از قطار توسعه ی ملی، فقط گاف اسلام گراها و جریان های فناتیک مذهبی نیست و ظاهرن ما ایرانی ها به پیاده کردن یکدیگر عادت کرده ایم و یکصد پنجاه سال شکست و ناکامی تاثیری بر رفتار و پندار ما نداشته است!
مقاله ی "وقتی همه ی چیزهای خوب تعطیل می شود" زبان درازی دارد و می تواند از خود دفاع کند، اما مصاحبه ی اخیر، به علت کمی وقت و توزیع ناعادلانه ی فرصت، نیازمند توضیح و دفاع است، از این رو، تلاش خواهم کرد به تبیین دقیق انگاره ی خود - بغرنج بودن مساله ی خیانت جنسی در ایران – بپردازم؛ چه، شاید بهانه ای فراهم شود برای دامن زدن به گفتمان سکسوالیته در ایران.
الف) گفت و گو از "خیانت جنسی"، گفت و گویی سهل و ممتنع است. آسان است، زیرا خاطره ها، تجربه ها و پیشداوری های ما در این مورد فراوانند. بسیارند رمان ها و فیلم هایی که خیانت جنسی را دستمایه ی خلق یک شاهکار ادبی و سینمایی قرار داده اند. اما هر گونه گفت و گویی از سکسوالیته و نیز خیانت جنسی در ایران و برای ایرانیان دشوار نیز هست، چه از یک طرف، به علت نبود یک گفتمان آزاد، خلاق، سرشار، سالم و شکوفا از سکس (از جمله مطالعات آماری معتبر)، داوری کردن در پهنه ی سکسوالیته با مشکل روبرو است و از طرف دیگر به علت درهم تنیدگی و هم تافتگی ای که موضوع خیانت جنسی با موضوع هایی هم چون غیرت، ناموس و آبرو پیدا می کند، گفت و گو از خیانت جنسی سخت و حساس خواهد بود. در تایید اهمیت این پندار، لازم می دانم به دو شاهد مهم اشاره داشته باشم.
اول: دکتر عباس میلانی در کتاب ارزشمند خود، "تجدد و تجدد ستیزی" در تاکید بر اهمیت دریافت های نوآیین در پهنه ی سکس به عنوان زمینه و مقدمه ای برای کلید خوردن مدرنیته ی ایرانی در گذشته های دور، رویکرد درخشانی را تصویر کرده است. وی با درک ظرافت و شکنندگی این گفتمان، هم در پهنه ی اندیشه ی مدرن و هم در پهنه ی جان و جهان ایرانی، بر این باور است که: "بین خداوندگار آسمان، خداوندگار ملک و خداوندگار خانه رابطه ی تنگاتنگی وجود دارد و از غیرت الهی تا غیرت سیاسی و غیرت مردانه فاصله ی چندانی نیست" (۴).
دوم: برخی از تحلیل گران کلید فهم جامعه های اسلامی را - دست کم در بخش عرب زبان (۵) آن - چنان که دیوید پیرس جیمز در تحلیل درخشان خود ذکر می کند: "کسب افتخار، احترام، وقار و در مقابل این ها، اجتناب از شرم، بی آبرویی و تحقیر ..." می داند. به باور آن ها در پرتو میراث قبیلگی عربی "برای حفظ خانواده یا قبیله هر چیزی مجاز است، از جمله دروغ گویی، تقلب و حتی قتل. فخر، زندگی را شایسته ی زیستن می سازد، در حالی که شرم به مانند مرگی است که زیسته می شود". نویسنده ی "علل عدم تحقق سکولاریزاسیون در جهان اسلام" (۶) با بیان این نکته که "شرم و فخر مستلزم بیان اجتماعی اند، تاکید می کند که موفقیت مستلزم لاف زدن است و شرم به معنای تحقیر اجتماعی است". به این ترتیب به نظر می رسد یکی از دلایل اصلی کمبود "خودشناسی انتقادی" می تواند میراث قبیلگی عربی در جوامع اسلامی باشد. در این جوامع نرم های تخطی ناپذیری برای رفتار وضع شده است که باید از آن ها پیروی مطلق کرد. روشن است که در این ساختار، فردیت و استقلال (آزادی و برابری) در خصوصی ترین پهنه های زندگی آدمی نادیده گرفته شده است. در سطح سیاسی نیز در این جوامع اصل با تبعیت مطلق از حاکم مطلق است.
با توجه به آنچه آمد و نیز هم تافتگی و هم بافتگی ای که رفتارهای جنسی با عناوینی چون غیرت، آبرو، شرف، ناموس و ... دارند، آشکار است که داوری بر خیانت جنسی، به ویژه در جوامع اسلامی تا چه اندازه می تواند بغرنج، دشوار و خطرناک باشد.
ب) به باور من عنوان "خیانت جنسی" با آن ضرباهنگ کوبنده، تراژیگ، خوف انگیز و مرگ باری که دارد بیشتر از جنس داوری های اختیارباورانه و یادآوری های سرکوب گرانه ی نظام دانایی ماقبل مدرن است و از این رو، داوری در مورد آن منوط و موکول به درک نظام دانایی ماقبل مدرن در پهنه های دین، اخلاق و عرف است. در چنین نظامی از دانایی، جامعه و نظام دانایی آن، در سایه ی اسطوره ی اختیار، از مسولیت های اجتماعی خود در رقم خوردن غالب فجایع اجتماعی و انسانی شانه خالی می کند و با شعار "اشتباه مرا به پای مکتبم مگذار" به قربانی کردن انسان ها به جای باورها، اندیشه ها و گزاره های دینی، اخلاقی و عرفی تن می دهد. در واقع در چنین نظامی از دانایی، اندیشه ها و دریافت های پیشینیان (مرده گان) با ادامه ی سیطره و سلطه ی خود بر آینده گان (زنده ها) خود را جاودانه می کنند.   
در این جا لازم می دانم توضیح مختصری بیاورم، چه گزین گویه هایی از این دست، همچنان که تجربه گفت و گوی تلفنی ما در صدای امریکا نشان داد، در مظان بدخوانی و بدفهمی است. در نظام دانایی مدرن و در "جهان پس از اخلاق" (۷)، قرارداد و قانون تا مرتبه ی عالی ترین قاعده ی زندگی اجتماعی مورد احترام و اهتمام است، چه آدمیان خود بنیان گذار قانونند و مسُولیت آن را بر دوش خود حمل و حس می کنند. آشکار است، در چنینی نظامی، گفت و گو از خیانت، امری دشوار نخواهد بود. پیش نیازهای ضروری چنین نظامی از دانایی، آزادی و برابری است و هم از این روست که از انسان های برابر و آزاد خواسته می شود که به تعهدات خود پایبند و ملتزم باشند. باید توجه داشت که عدول از قرارداد و زیرپا گذاشتن توافق در چنین نظامی، اگرچه نکوهیده و ناپسند است، اما همراه با مجازات های غیرانسانی و خشن نخواهد بود.
و نیز باید توجه داشت که در چنین ساختاری اگرچه قرارداد (همچنان که دکتر زینی گفتند) حق آدمیان و محک و معیار داوری بر نقض آن (خیانت جنسی) است، اما این به آن معنا نخواهد بود که قراردادهایی از جنس دریافت های کهن، مناسب ترین و قابل تجویزترین الگوی رفتارهای جنسی اند! به عبارت دیگر، گفت و گو از حق و حقوق که بر عهده ی صاحبان حقوق است چیزی است و گفت و گو از درست و نادرست بودن آن (که بر عهده ی کارشناسان خواهد بود)، چیزی است دیگر.
در نظام های دانایی ماقبل مدرن، در اساس قانون و قراردادی وجود ندارد؛ گرچه آشفتگی های زبان شناختی به حاملان و حامیان چنین نظام هایی امکان می دهد مدام از قاعده و قانون دم زنند، اما روشن است که قانون در چنین نظام هایی از پیش نیازهای ضروری خود، یعنی آزادی و برابری بی بهره است و در نتیجه، آدمیان بانیان قانون نیستند و مسولیت اندیشیدن در چنین جامعه هایی بر دوش زندگان نیست. در چنین نظامی از دانایی، هرگونه اندیشه و راه و رسم تازه (حتا در قلمرو تن)، بدعت و خیانت تلقی شده و با اشد مجازات همراه خواهد بود. از این رو، به باور من، داوری بر "خیانت جنسی"، به ویژه در جوامع ماقبل مدرن، سخت، دشوار و بغرنج خواهد بود.
اگر مفهوم کهن خیانت جنسی را "سبک سازی" کنیم و از بار سنگین و تراژیک آن بکاهیم و به عنوانی در اطلاق به گونه ای از "بدرفتارهای جنسی" فرو کاهیم، آن وقت می توانیم، با بسترسازی، همچون برخی از جوامع توسعه یافته به شهروندان خود توصیه کنیم که در جهت حفظ سلامت و ارتقای رفاه روانی و اجتماعی خود به شریک جنسی خود وفادار بمانند.
به عنوان نمونه، تصور کنید فرد مقید به چنین دیسیپلینی هستید و به هر دلیل به این نتیجه رسیده اید که رابطه ی مشترک خود را خاتمه دهید. در چنین شرایطی به چه نیازمندید؟
آزادی، برابری، قوانین انسانی و دمکراتیک، همسر مستقل و مغرور، سازوکارهای حقوقی موثر، حمایت های اجتماعی و قانونی مناسب، نهادهای مشاوره ای توانمند و ... حداقل های لازم برای اقدام به ختم متمدنانه ی یک رابطه اند. در جامعه ای که تصمیم به ختم رابطه خیانت تلقی و القا می شود، در ساختاری که در اساس اختیار ادامه ی زندگی و ختم آن از کف آدمی ربوده شده است، در شرایطی که هیچگونه نهاد حمایتی قابل اعتمادی وجود ندارد، وقتی قوانین ظالمانه مبنای تقسیم و توزیع فصل های مشترک یک زندگی اند، هنگامی که ختم زندگی مشترک به ختم رابطه یکی از والدین با فرزندان خود می انجامد، در مواردی که تصمیم به ختم رابطه ی مشترک حتا از طرف خانواده و نزدیکان مورد نکوهش و سرکوب واقع می گردد، زمانی که ختم رابطه ی مشترک، به ختم زندگی آدمی گره می خورد (قتل های ناموسی) و هرزگاهی که ختم رابطه ی مشترک به زندان ختم شود (مهریه های سنگین)، طبیعی است در چنین شرایطی انتظار رفتارهای متمدنانه از آدمیان بی هوده و لغو خواهد بود!   
در چنین چشم اندازی، داوری بر رفتارهای جنسی خیل بی شمار زنان و مردان سرگردانی که در تنگنای مناسبات کهنه (فقهی و مردسالارانه)، هرگونه آزادی و ابتکاری را در جهت تغییر مسیر زندگی، رابطه و سرنوشت خود، از دست داده اند، بغرنج خواهد بود. موضوع آن چنان که جناب سام قندچی گمان برده اند تقدیس یک جامعه ماقبل مدرن و غسل تعمید دادن مناسبات غیرانسانی حاکم بر آن نیست، مساله داوری کردن بر خیل قربانیانی است که همه تلاش خود را به کار می برند تا با این شرایط غیرانسانی و نامتمدنانه سازش پیدا کنند و همچنان بر روی پاهای خود بیاستند.
به اضافه باید توجه داشت که تعریف و دریافتی از این دست در مورد خیانت جنسی، از جنس معادلات "همه یا هیچ" است. به باور من، چنین راهبردهایی در سامان دادن به روابط انسانی در هزاره جدید، بیش از اندازه کهنه و انعطاف ناپذیرند. واقعیت آنست که الگوهای جدید و انعطاف پذیری لازم است تا در هزاره ی آینده بتواند بر پیچیدگی ها و شکنندگی های روابط شبکه ای در حال ظهور مهر تایید بگذارد و سبک های تازه ی زیست جنسی را به رسمیت بشناسد (٨).         
ج) خیانت مفهومی پسینی است؛ یعنی درک چنین مفهومی ذیل عناوینی چون واقعیت، فطرت، طبیعت، عقلانیت و ... معقول نیست. چه، بسیارند مطالعات دیرینه شناسانه ای که نشان داده اند نیاکان بدوی ما، میلیون ها سال پیش، هیچ درکی از مفهوم خیانت نداشته اند. آنان در پرتو رانه های بیولوژیک خود به تعبیر نیچه، "هم چون خدایگان" آن می کردند که می خواستند! همسران بی شمار، آبستنی های فراوان و کودکان بسیار و در نتیجه تضمین بقای نوع آدمی. زن سالاری و زن خدایی و تقدیس زایش و زایندگی ماترک چنین دورانی است.
تازه، در زمانه ای که ما زندگی می کنیم هر کسی می تواند با نیم نگاهی به سایت های پرونو به این دریافت ساده نایل شود که تنوع زیستی آدمیان در پهنه ی سکس، متنوع تر از آنست که بتوان در سکسولوژی از انگاره های کلاسیک دفاع کرد.   
د) خیانت مفهومی است که از سویه ی تاریک و پاتولوژیک روان آدمی ( اضطراب های جنسی) سر برآورده است. در چنین چشم اندازی است که موضوع خیانت جنسی، به سرفصلی در آسیب شناسی روان آدمی تبدیل می گردد و نه به شاخصی در داوری بر انسان ها. در اصل تفکیک آدمی از رفتار و افکار او، یک اصل راهبردی در پروتکل های بهداشت روانی و جنسی است. تنها اخلاق های کژدیسه و متروکه اند که نیروهای برانگیزاننده ی خود را از گوشه های تاریک روان آدمی وام گرفته اند. اخلاق هایی از جنس اخلاق بردگان، بازنده ها، کینه توزان و فرومایگان.
ه) خیانت مفهومی مردسالارانه است و از گفتمان مردسالارانه ریشه می گیرد. در تایید این انگاره می توان به این نکته اشاره داشت که زنان هم در تملک نوزاد خود و هم در تعلق به نوزاد خود با هیچ مشکل، ادعا و تهدید بیولوژیکی روبرو نبوده اند، بنا بر این، به نظر می رسد مساله ی تحدید روابط جنسی، در اساس اقدامی است که به مردان امکان می دهد بتوانند نگرانی های بیولوژیک خود را در تملک و تعلق به فرزندان خود حل کنند. به اضافه، به باور من، زمین مناسب بازی زنان، پهنه ی آزادی و برابری است و هر گفت و گویی (از جمله خیانت جنسی) که از آزادی و برابری شروع نشود و به تضمین و تحکیم آزادی و برابری نینجامد، گفت و گویی زنانه نیست! بگذریم از این که زنان در بسیاری از جاها مغلوب گفتمان مسلط مردسالارنه اند و از ادبیات مردانه الهام می گیرند، یا دفاع می کنند (۹).   
و) با این مقدمه ی طولانی، که تنها توانستم به بخشی از آن، در گفت و گوی "زن امروز" اشاره کرده باشم، اکنون می توانم به طرح دیدگاه خود در زمینه ی خیانت جنسی، به ویژه در ایران امروز بپردازم؛ آن چه در آن برنامه، هرگز فرصت نیافتم بدان اشاره داشته باشم.
به باور من جامعه ی ایرانی، جامعه ای درحال گذار است و این به آن معنا خواهد بود که مردمان ما به دو دسته ی بزرگ قابل تفکیک اند: کسانی که همچنان در نطام دانایی اسطوره ای و ماقبل مدرن به سر می برند و دیگر کسانی که از نظام دانایی ماقبل مدرن درآمده اند، در آستانه ی تجدد و نبود مناسبات و سازوکارهای مدرن، همچنان در سلطه و سیطره ی نظام دانایی ستبر و سترون ماقبل مدرن سرگردانند.
دسته ی نخست، چه ما خوشمان بیاید و چه نیاید، گوششان به این حرف ها بدهکار نیست و مبنای داوری خود را از گفتمان های دینی، اخلاقی و عرفی می گیرند. قرارداد برای آن ها، قراردادی است که نیاکانشان گذاشته اند و قانون هرچه که باشد از جنس آزادی و برابری و توافق و سازش نخواهد بود. لاجرم تعریفی که احتمالن جوامع مدرن برای خیانت جنسی یا برخی از بدرفتاری های جنسی توافق کرده اند (از جمله تعریف سرکار خانم فوژان زینی) به درد آنان نخواهد خورد! (۱۰)
در مورد کسانی که از عطای نظام دانایی ماقبل مدرن گریخته اند، اما همچنان در کمند آنند، داوری در تعلیق قرار می گیرد و تا اطلاع ثانوی و تعطیل سیطره و سلطه ی "مردگان ورم کرده" (۱۱)، "آزادی در مقام خواهش و نه در مقام سازش (۱۲) راهبر و راهنمای آدمیان خواهد بود. برای کسی که صدایش شنیده نمی شود، سلیقه اش به حساب نمی آید، آزادی اش محترم نیست و برابری اش به رسمیت شناخته نمی شود، البته صادر کردن هر حکمی دور از انصاف خواهد بود.            
در توضیح دیدگاه خود لازم می دانم به سه نکته ی اساسی دیگر اشاره و نوشته را به پایان برسانم.
یکم: تفکیک سکس سیاه و وحشی (۱٣) از سکس سالم و انسانی: در پهنه ی فقه به هر رفتاری که خارج از قواید فقهی و بایدها و نبایدهای دینی است، بی بندوباری گفته می شود، اما هر بی بندو باری الزامن سکس وحشی و سیاه نخواهد بود و به طور وارونه هر رفتار مقبول فقهی الزامن به دسته ی رفتارهای سکسی سالم مربوط نخواهد گشت. سکس سالم هر چه که باشد، احتمالن نتیجه ی یک گفتمان آزاد و برابر در پهنه ی سکس خواهد بود. بدون آزادی و برابری در پهنه ی سکس، اعتماد به هرگونه الگو و مدلی از رفتار موجه نخواهد بود.
دوم: پرهیز از قربانی کردن دوباره ی قربانی ها: در جامعه ی امروز ایران هستند زنان و مردان بسیاری که در مناسبات خانوادگی دست و پا گیر گرفتارند. دادخواست های طلاق بی جواب و طلاق های بی شمار عاطفی، تنها نمونه کوچکی از این نوع گرفتاری هاست که جامعه و سیاست گذاران چشم خود را بدان بسته اند. مناسبات زناشویی ناسالم در ایران امروز در کنار بحران معنایی که نتیجه سه دهه سکوت، سانسور و سرکوب در پهنه ی تولید اندیشه است به مرز نگران کننده و ویرانگری رسیده است. رها شدن پهنه ی سکس در اسطوره، توهم و توحش، قربانیان بی شمار و مصدومان بسیاری را به بار آورده است، اما این قربانیان نیازمند ملاطفت و موافقتند و نه سرزنش و تحقیر! دامن زدن به هر گونه گفت و گویی که نخواهد و نتواند سهم این قربانیان خاموش را از زندگی بپردازد و مرحمی بر زخم های شان باشد، قربانیان را دوباره به قربانگاه خواهد برد.
سوم: تفکیک داوری بر اجتماع و سیاست مداران از داوری بر شهروندان: به باور من سکسوالیزم هم چون سکولاریزم، یکی از وجوه مدرنیته است (۱۴)؛ کسانی که با اندیشه های مدرن آشنایی به هم رسانده اند، احتمالن با این عقیده همراه خواهند بود که بدون آزادی و برابری جنسی، گفتمان آزادی و برابری دست کم در پهنه ی عمل با بن بست رو برو خواهد شد. آزادی و برابری در قلمرو حاکمیت بر بدن، حداقل آزادی و برابری است. جامعه، ساختار و اندیشه ای که نمی تواند با این حد از آزادی و برابری، خود را هماهنگ و هم داستان کند، البته نمی تواند و نخواهد توانست با اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و مناسبات دمکراتیک در پهنه ی قدرت همراه گردد. در غیبت آزادی و برابری، تن آدمی قربانی نخستین هجمه های سکوت، سانسور و سرکوب خواهد بود. این قربانیان خاموش نه تنها از همدلی های رایج و همسو با قربانیان سیاسی و اقتصادی محرومند، که حتا گاهی آماج نفرت، کینه توزی و ترور لایه هایی از مبارزان راه آزادی نیز قرار می گیرند!
درست است که جامعه ایران امروز، حتا در مقایسه با آرمان ها و شعارهای رهبران سیاسی و مذهبی خود، جامعه ای ورشکسته و منحط به حساب می آید.
درست است که جامعه ایران امروز در پهنه ی سکس بحران ها و تهدید های اسف باری را تجربه می کند.
درست است که جوانان، زنان و مردان ایران امروز در پهنه ی سکسوالیته از مهندسی های غیرانسانی، اسطوره ای و نسنجیده رنج می برند و به علت پمپاژ سکس سیاه به جامعه، گاهی رفتارهای غریبی از خود نشان می دهند، اما بخشی از آنچه حاکیمت از آن به عنوان بی بندوباری یاد می کند و برخی از لایه های اپوزیسیون شادمانه به تکرار آن می پردازند، گسترده ترین و جدی ترین نافرمانی مدنی نیز هست که خواب از چشم حاکمیت روبوده است. انقلاب ریملی – به تعبیر برخی از خبرنگاران خارجی - کم از انقلاب های رنگین نیست. آنچه مرا بر آن می دارد که پس از سال ها مطالعه و تحقیق در پهنه ی سکس، وقتی به موضوعی هم چون خیانت های سکسی در ایران می رسم با ساده سازی ها و تعمیم های نا به جای آکادمسین هایی هم چون خانم دکتر فوژان زینی - که بسترساز توتالیتاریزم و دگماتیزم اند- به مخالفت برخیزم و به دفاع از شهروندان بی دفاع ایرانی اهتمام بورزم، ناله های قربانیان خاموشی است که به سختی شنیده می شود. قربانیان پهنه ی سکس در ایران امروز آسیب پذیرترین اقشار اجتماع اند. بدون شنیدن صداهای آنان، فریادهای آزادی خواهی و برابری طلبی به جایی نخواهد رسید.   
ز) در فلسفه بین امر عقلانی و امر معقول تمایز می گذارند. برای مثال دزدی اگرچه امر نامعقولی است، اما می تواند در شرایطی غیرعقلانی نباشد. این که دزدی امر غیرعقلانی نباشد، بسته به شرایطی است که دزدی در آن انجام می گیرد. فعلن از این نکته می گذریم که در برخی از جوامع در اصل خود دزدی هم غیرمعقول نیست. بر همین سبیل، می توان تصور کرد که خیانت جنسی در یک جامعه هم غیرمعقول باشد و هم غیر عقلانی. اما هم چنین می توان جوامعی را نیز تصور کرد که در آن ها، اگرچه خیانت جنسی غیرمعقول است ولی غیرعقلانی نیست. و حتا می توان در جوامعی اصولن خیانت جنسی را حتا غیرمعقول نیز تلقی نکرد.
به باور من در ایران امروز ناهنجاری های سکسی اگرچه همچون کوله باری بر گرده های صاحبان قدرت سنگینی می کند، کارنامه ناکامیاب آن ها را در برابر آفتاب قرار می دهد و نمایه ای از ناکامی آن ها در پهنه ی ارزش هاست، اما بسیاری از این رفتارها – در قامت اصلی ترین پرچم مخالفت با سلطه و ستم – نشان می دهند که لایه های زیرین هرم اجتماعی هنوز زنده اند.

پاورقی ها
۱-    به مقاله های "دین در کمند عقلانیت"، "ایران در حاشیه، توسعه نایافتگی و پاسخ های ایرانی" و "نظام دانایی ما و سوء هاضمه ی ملی" از همین قلم مراجعه شود.
۲-      قندچی، سام، نکته ای دربارهء نقد آقای اکبر کرمی بر «مانیفست درماندگی»، سایت سکولاریزم نو.
٣-    کرمی، اکبر، "وقتی همه ی چیزهای خوب تعطیل می شود".
۴-    میلانی، عباس، تجدد و تجددستیزی، تهران، ا. اختران، ۱٣٨۲.
۵-    به باور من با توجه به گسترش نفوذ زبان، فرهنگ، تاریخ، تقویم و مناسبات عربی - قبیلگی در طول این سه دهه در جامعه ایرانی، در امتداد همراهی دیرینه ی بخش مهمی از این سنتها و ترتیبات در مناسک و مفاهیم اسلامی، چنین تحلیلی را – دست کم به صورت نسبی - در مورد جامعه ای هم چون ایران نیز می توان ساری و جاری دانست.
۶-    علل عدم تحقق سکولاریزاسیون در جهان اسلام، برگردان: امیر غلامی، منبع سایت سکولاریزم نو.
۷-    به مقاله ی "باز گشت به قانون" از همین قلم مراجعه شود.
٨-    در چنین افق تنگی است که برخی از فمینیست ها در واکنش به پدیده ی "چند همسرگزینی" و "متعه"، تعبیر "قانونی شدن خیانت جنسی" را بکار می برند! اما واقعیت آنست که این پدیده ها نیز، همانند سایر سبک های زیست جنسی، چنانچه به ورطه ی سکس سیاه و وحشی نغلتند و پایبند به مناسبات حقوق بشری باشند، قابل دفاع خواهند بود. ممکن است ما چنین سبکی را نپسندیم، همچنان که بسیاری از سبک های دیگر را نمی پسندیم؛ ولی نمی توانیم و چنین حقی را نداریم که برای دیگران تعین تکلیف کنیم.
۹-    عجیب نخواهد بود اگر ادعا شود، در جامعه ی مردسالار، حاملین و حامیان اصلی مناسبات مردسالارانه زنان هستند.
۱۰- "گفتمان عرف" که اندیشمندان ما کمتر به آن پرداخته اند، غنی ترین گفتمان موجود در جوامع ماقبل مدرن است. در جامعه ای چون ایران به ویژه در این سه دهه ی اخیر، در بسیاری از اوقات، عقل عرفی است که راهبر و پیشتازعقل شرعی، فقهی و اخلاقی است. بر این اساس، به نظر می رسد عمده ی تفاوت فقه طالبانی از فقه شیعی- ایرانی را در پهنه ی سکس، باید در ضرب و زور عرف ایرانی دنبال کرد و نه در پویایی اجتهاد شیعی. زور و ضربان عرف، در جامعه ی ایرانی به علت گشودگی نسبی ای که به برکت دستاوردهای جدید مدرنیته ( انفجار اطلاعات و ارتباطات) به جهان آزاد پیدا کرده است، تا حدی است که مدیریت فقهی مجبور به کمک گرفتن از دار و داروغه در پهنه ی اخلاق و عرف شده است. پروژه های مختلف "امر به معروف و نهی از منکر"، طرح تفکیک جنسی، بومی سازی دانشگاه و "طرح امنیت اجتماعی" در واقع طرح هایی برای قلع و قمع عرف اند.
۱۱- این تعبیر از فروغ فرخزاد است.
۱۲- به مقاله ی "تنها ما می توانیم بر آزادی خود قید بزنیم" از همین قلم مراجعه شود.
۱٣- به مقاله های "سرطان اضطراب جنسی و سندرم استبداد ایران" و "در نکوهش سکس وحشی" از همین قلم مراجعه شود.
۱۴- به مقاله ی سکس و دمکراسی از همین قلم مراجعه شود.