کنگره هفتم سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
آیا کنگره هفتم می تواند آغازی برای تبدیل سازمان به یک تشکیلات امروزی و وارد کردن مقولاتی مانند «بدنه حزب»، «افکار عمومی تشکیلاتی» و «فشار از پائین» در آن باشد؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨٣ -  ۲۹ آوريل ۲۰۰۴


سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت اسلامی، در کنار مجمع روحانیون مبارز، تاثیرگذارترین گروه های جبهه دوم خرداد معرفی شده اند. اگر مجمع روحانیون مبارز، موقعیت خود را مرهون ریاست دو روحانی بلندپایه عضو این تشکل بر دو نهاد اصلی حکومت بوده و جبهه مشارکت اسلامی جایگاه ویژه خود را از انبوه طرفدارانش که بدنه جبهه دوم خرداد را می ساخته اند، به دست آورده است، سازمان کوچک اما منسجم مجاهدین انقلاب اسلامی، را نظریه پردازی چند عضو برجسته آن به چنین مقامی رسانده است، تا جایی که به اعتقاد بسیاری از ناظران سیاسی، این سازمان، در سال های اخیر به مثابه مغز متفکر جنبش اصلاح طلبانه دوم خرداد عمل کرده است.
از این سه گروه، مجمع روحانیون مبارز، همراه موقتی جبهه اصلاحات بود و بیش از اصلاحات، دل در گرو ولایت مطلقه فقیه داشت، اما مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت، در کنار هم، جناح «رادیکال» جبهه دوم خرداد را نمایندگی کردند. با این حال تفاوت هایی بنیادین، این برادران دوقلوی جبهه دوم خرداد را از هم متمایز می ساخت. اگر جبهه مشارکت اسلامی در مجموع نماینده یک حزب مدرن و امروزی مذهبی به شمار می آمد، مجاهدین انقلاب اسلامی بیشتر سازمانی سنتی و بسته را تداعی می کرد.
علیرغم نزدیکی های مواضع سیاسی، این اختلاف، شاید از شرایط متفاوت تشکیل این دو سازمان بر می خاست. جبهه مشارکت اسلامی محصول دوران فعالیت های باز و علنی است و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ریشه در دوران استبداد و دیکتاتوری و مبارزه مخفی مسلحانه دارد. ریشه ای که تا به امروز نیز تنه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از آن آب یاری شده است. کادرهای این سازمان که محصول سال ها مبارزه افراطیون مذهبی با رژیم استبدادی شاه و سپس دفاع از انقلاب اسلامی در دوران سخت سال های نخست انقلاب در برابر مخالفین استبداد دینی هستند، در کوران این مبارزات، پیوندی عمیق و ناگسستنی با نظام دینی برآمده از انقلاب یافتند. علیرغم ان که این سازمان از سوی مخالفین محافظه کار خود مورد بیشترین حملات و انتقادات قرار گرفته است، اما رهبری آن را می توان از وفادارترین و سرسخت ترین مدافعان نظام جمهوری اسلامی به شمار آورد.
جبهه گیری شدید این سازمان در برابر محافظه کاران، از یک سو ناشی از علاقه مفرط این سازمان به «حفظ نظام» که به نظر آن با سیاست های محافظه کاران در خطر جدی است، می باشد و از سوی دیگر حاصل این است که مجاهدین انقلاب اسلامی خود را از زمره محق ترین وارثان انقلاب اسلامی و صاحبان جمهوری اسلامی به شمار می آورند و با همه کسان و جناح هایی که می کوشند این وراثت و مالکیت را مورد خدشه قرار دهند، برخورد خصمانه دارند. از همین روست که در میان نیروهای جبهه دوم خرداد بیشترین مخالفت با محافظه کاران از سوی این سازمان صورت گرفته و بزرگترین مخالفت ها از سوی جبهه رقیب نیز علیه کادرها و رهبران این سازمان بوده است.
این جبهه گیری و مناسبات خصمانه اما تنها به محافظه کاران محدود نشده است. در میان گروه های دوم خردادی، مجاهدین انقلاب اسلامی، از زمره استوارترین مخالفان نیروهای اپوزیسیون – در همه ی اشکال و سطوح آن – باقی مانده اند و در تمام سال های اصلاحات، با وسواس علیه هر گونه نزدیکی بین گروه های اصلاح طلب و نیروهای اپوزیسیون بوده اند. این مخالفت، حتی تا نرم خوترین نیروهای اپوزیسیون، که تشخیص مرز آن ها با جناح اصلاح طلب حکومت، همواره نیز ممکن نبوده، امتداد یآفته است. در چندین بیانیه ای که در دو ساله اخیر، از سوی اصلاح طلبان داخل و بیرون از حکومت به اشتراک منتشر شده است، نام رهبران اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هرگز به چشم نخورده است.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی چه به لحاظ تئوریک و چه به لحاظ سیاسی، و به شهادت برخی از کادرهای جنبش دانشجویی، هم چنین با اتکا به دخالت های تشکیلاتی، بیشترین کوشش ها را در جهت وابسته نگاه داشتن جنبش دانشجویی به جبهه دوم خرداد و کلیت نظام اسلامی به کار برده و بیشترین کار تئوریک – سیاسی را برای مقابله با رشد رادیکالیسم و فاصله گرفتن از حکومت اسلامی در این جنبش و در میان جوانان انجام داده است.
این سازمان در عرصه نظری، همواره مدافع مرزبندی های سرسختانه بین «نظام» و «مخالفین نظام» باقی مانده است. تئوری معروف خودی و غیرخودی کردن جامعه ی ایران، محصول تئوریک این سازمان است که علیرغم ضربات جبران ناپذیرش بر جنبش اصلاحات و دموکراتیک در کشور ما، کمتر از همه از سوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مورد نقد و بازبینی قرار گرفته است.
مجاهدین انقلاب اسلامی در دوران اصلاحات، کمترین تغییرات را در اصول و بنیان های خود به نمآیش گذاشته و در برابر موج انتقادات، از سیاست ها و اصول حاکم بر جبهه دوم خرداد دفاع کرده است. شاید یکی از مهم ترین دلایل این سرسختی و ایستادگی در برابر افکار عمومی، بسته بودن این سازمان و محدود ماندن آن تنها به گروهی از کادرهای مجرب است. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، هرگز همانند جبهه مشارکت اسلامی، با پدیده هایی به نام «بدنه حزب»، «افکار عمومی تشکیلاتی» و «فشار از پائین» مواجه نبوده است. رهبری این حزب بر تشکیلاتی فرمان نمی رانده است که مجبور به پاسخگویی در برابر آن باشد. اگر جبهه مشارکت اسلامی با موجی از اعضا و هواداران جوان مواجه بوده که بیش از آن که مساله بود و نبود جمهوری اسلامی ایران برایشان مطرح باشد، مساله حقوق و خواست های خود برایشان مطرح بوده است، اگر از طریق این موج نیرومند اعضا و هواداران، جبهه مشارکت گام هایی به سوی عرفی شدن و نرمش نشان دادن در برابر خواست های نسل جوان و مدرن شدن و تکیه کردن بر مناسبات دموکراتیک درون حزبی برداشته است؛ رهبران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هرگز با پدیده ای به نام بدنه حزبی و ضرورت درنظر گرفتن خواست ها و تمایلات ان مواجه نبوده اند و اصولا چنین مقوله ای را نمی شناخته اند. تا جایی که آقای بهزاد نبوی کلیدی ترین فرد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در مخالفت با رادیکالیسم می گوید: این شعارها فقط به درد آن می خورد که جوانان برای گوینده اش کف بزنند. چنانچه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با اعضا و هواداران جوانی در سازمان خود روبرو بود، که سهم خود را از این سازمان می خواستند، هرگز نمی توانست چنین نظریه ای نسبت به احساسات و قضاوت جوانان، که امروز نقش تعیین کننده اشان در جامعه ایران مورد تایید است، داشته باشد.
هفتمین کنگره سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، که به صورت علنی و زیر نظارت رسانه های جمعی و افکار عمومی برگزار می شود، از نظر گروهی از ناظران سیاسی آغاز دوران تازه ای در حیات این سازمان بسته تلقی شده است. اگر در واقع چنین باشد و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی گام در راه فعالیت حزبی به معنای امروزی و عرفی آن گذاشته، و درهای تشکیلات خود را برای دمیده شدن هوای تازه باز کند، چه بسا دگماتیسم سخت جان و تعصبات دیرپا تحت تاثیر و فشار افکار و نیروهای جوان قرار گیرد و مجاهدین انقلاب اسلامی بتواند به درک ضروریات کنونی جامعه ایران، گامی نزدیک شود.